عطاری نقلی او در سرگوگل شده بود کلاس درس اخلاق. کسبه محله از او منش کاسبی یاد میگرفتند و مشتریان و اهالی تجریش هم راه و رسم کمک به همنوع را. معروف است که حاج نقی موقع حساب و کتاب کردن، اول پاکتی که قرار بود در آن نخود و لوبیا و... بفروشد را در یک کفه ترازو میگذاشت تا مبادا وزن پاکت را روی قیمت جنس حساب کرده باشد.
هنوز در یاد اهالی تجریش زنده است و هر وقت حرف از مرام و منش کاسبی شود دوباره نامش سر زبانها میافتد. مرحوم «حاج نقی جودار» را میگوییم. کاسب خوشنام تجریش که در منش کاسبی یکه بود و در میان کسبه خوشنام و نیکوکارتجریش سرآمد. داستان او را در ادامه بخوانید.
به گزارش همشهری آنلاین، شاید نام «حاج نقی جودار» برای ساکنان امروز محلههای شمال تهران ناشناخته و غریب باشد. اما همین چند دهه پیش که دکان کوچکش در حوالی میدان تجریش یا به قول تجریشیها محدود سرگوگل باز بود، یک آبادی از او به نیکی یاد میکردند و کمتر کسی در تجریش و آبادیهای شمال تهران بود که نام او را نشنیده باشد.
اگرچه تصاویر زیادی از این کاسب معروف ثبت نشده و این تصویر هم از لابهلای تصاویر آلبوم عکس اهالی تجریش به دست ما رسیده است، اما نام حاج نقی برای موسفیدان تجریش و البته برای همه کاسبان بازار تجریش نامی آشناست. کسی که معیار و الگوی کاسبی بود و هنوز هم خاطرات منش خاص کاسبی او و دستگیری از نیازمندان ورد زبان تجریشیهاست. «سید عباس صالحی» یکی از اهالی قدیمی تجریش در وصف منش کاسبی حاج نقی میگوید: «مغازه حاج نقی فقط یک دکان معمولی نبود.
عطاری نقلی او در سرگوگل شده بود کلاس درس اخلاق. کسبه محله از او منش کاسبی یاد میگرفتند و مشتریان و اهالی تجریش هم راه و رسم کمک به همنوع را. معروف است که حاج نقی موقع حساب و کتاب کردن، اول پاکتی که قرار بود در آن نخود و لوبیا و... بفروشد را در یک کفه ترازو میگذاشت تا مبادا وزن پاکت را روی قیمت جنس حساب کرده باشد. همین مرام کاسبی او و لبخندهای پدرانهاش شد الگوی دیگر کسبه تجریش و هنوز هم خیلیها به همان شیوه حاج نقی پایبندند.»
صالحی ادامه میدهد: «حاج نقی امین و معتمد یک محله بود. هر کدام از اهالی و کسبه که به مسافرت میرفتند، داراییهای ارزشمند خود را به حاج نقی میسپردند، چون او الگوی امانتداری بود.»
وقتی سیل مرداد ماه سال ۱۳۶۶ بسیاری از خانهها و مغازههای تجریش را ویران کرد، یکی دیگر از خاطرات مشترک اهالی تجریش با دکان عطاری حاج نقی شکل گرفت. صالحی این خاطره مشترک را اینطور تعریف میکند: «وقتی سیل تجریش، خانهها و ومغازهها ویران کرد، سر راه خود به سرگوگل رسید. درست همانجایی که دکان کوچک حاج نقی قرار داشت. سیل که تمام شد دیدم همه جا ویران شده جز همین دکان که پاتوق کار خیر در محله بود.»