bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۴۰۹۵۳
تنش‌های حکومتی بین ایران و افغانستان چه تاثیری بر زندگی مهاجران دارد

مهاجران افغانستانی؛ مهمانان موقت یا هموطنان قدیمی

مهاجران افغانستانی؛ مهمانان موقت یا هموطنان قدیمی

رضا معتقد است بسیاری از کسانی که در شبکه‌های اجتماعی به ظاهر دغدغه زندگی افغان‌ها را دارند بیشتر درگیر یک ژست‌ها انسان‌دوستانه هستند: «من زوجی را می‌شناختم که مدتی مشغول کمک رسانی به مهاجران بودند و هر روز کامنت‌های خوبی هم در شبکه‌های اجتماعی می‌گرفتند، اما همان‌ها هم به یک‌باره شروع کردند که افغان‌ها چنین و چنان هستند. متاسفانه در بهترین حالت بسیاری از ایرانی‌ها افغان‌ها را مهمان ایران می‌دانند و از دیگر‌پذیری خبری نیست.»

تاریخ انتشار: ۰۸:۳۹ - ۲۳ خرداد ۱۴۰۲

اعتماد نوشت: چند روز از تنش لفظی میان دولت ایران و حکومت طالبان در رابطه با موضوع حقابه هیرمند نگذشته بود که درگیری مرزی باعث کشته شدن چند سرباز ایرانی و افغان شد. سطح تنش‌ها آنقدر بالا رفت که حتی در شبکه‌های اجتماعی هم شاهد واکنش مردم و سلبریتی‌ها و روزنامه‌نگاران به رفتار حکومت افغانستان بودیم. در این میانه خشم و انتقام توییت یک روزنامه‌نگار ایرانی با محتوای اخراج بخشی از افغان‌ها در تلافی رفتار‌های حکومت افغانستان با کامنت‌های بسیار در حمایت از این طرز فکر بسیار چشمگیر و سوال برانگیز شد.

به‌نظر این اتفاقات میان دو کشور باعث فعال شدن گسل‌هایی خواهد شد که از هم‌اکنون باعث نگرانی‌هایی در میان افغانستانی‌های ساکن در ایران شده است. همین چند ماه پیش بود که بنر‌هایی در رابطه با ممنوعیت حضور افغان‌ها در مجموعه بام‌لند خبر‌ساز شد. بسیاری در شبکه‌های اجتماعی از این رفتار انتقاد کردند و آن را مصداق بدرفتاری با مهاجران دانستند. اما این‌گونه محدودیت‌ها تازگی ندارد و تنها بعضی از آن‌ها راه به رسانه‌ها پیدا می‌کند. این رفتار‌ها که سال‌هاست موجب آزار افغانستانی‌های ساکن ایران شده از کجا ریشه می‌گیرد؟ تبعات این رفتار‌ها بر زندگی چند میلیون افغانستانی که در ایران زندگی می‌کنند، چیست؟

فردی که در این گزارش از نام مستعار حمید برای او استفاده می‌کنیم بیش از ۳۰ سال است که در ایران زندگی می‌کند. ۲ فرزند دارد که در ایران متولد شده‌اند و بعد از سال‌ها هنوز نه خودش و نه فرزندان و همسرش شناسنامه ایرانی ندارند. او را در عصری توفانی در تهران ملاقات می‌کنم و پای حرف‌هایش می‌نشینم. حمید سال‌هاست در کنار شغل اصلی‌اش عکاسی می‌کند و به کار کردن روی اشتراکات فرهنگی دو کشور معتقد است.

او در رابطه با اظهارنظر‌هایی که این مدت در رسانه‌ها منتشر شده است، می‌گوید: «از نظر من سلبریتی‌ها و افراد فرهیخته نباید به مسائلی که منجر به ایجاد فضایی جنجالی می‌شود، وارد شوند. من می‌دانم که بخشی از این حرف‌ها از روی کینه نیست و متاسفانه بعضی وقت‌ها دقت لازم در بیان عقیده وجود ندارد. روی حرف من با افرادی است که مشهور هستند وگرنه کارگری که در ایران کار می‌کند شاید این تصور را داشته باشد که به اصطلاح کارگران افغانستانی او را بیکار کردند. آدم‌های اهل فکر نباید وارد این قضایای جنجالی شوند، چون تبعات دارد.» او از روزگاری می‌گوید که گفته می‌شد خفاش شب که در مشهد دست به کشتن زنان می‌زد تبعه افغانستان است و این شایعه باعث شده بود افغان‌ها مورد تهاجم و تحقیر قرار بگیرند.

حمید اولین تبعات ایجاد چنین فضایی را تنش لفظی بین ایرانی‌ها و افغان‌ها می‌داند و می‌گوید‌: «وقتی یک فردی که مورد وثوق جامعه است چنین حرف‌هایی می‌زند مردمی که مخاطب او هستند، فکر می‌کنند حتما موضوع مهمی است و باید واکنش نشان دهند. این‌ها دقت بیشتری می‌خواهد. مساله حقابه هیرمند هم صحبت بین سران دو مملکت است که باید کارشناسی بشود. باید قبل اینکه حساسیت ایجاد و حرف‌های رسانه‌ای زده شود مشکلات حل شود بدون اینکه حساسیت را به جامعه منتقل کنیم.»

حمید از یکسری اتفاقاتی می‌گوید که برای افغانستانی‌های مقیم ایران بسیار غیرقابل انتظار بود، از ثبت‌نام کودکان افغان در مدارس که با نظر رهبری اتفاق افتاد. حالا حمید نگران است این تنش و حساسیت‌هایی که در جامعه به‌واسطه سیاست‌های حاکمان دو کشور به وجود آمده باعث شود محدودیت‌های اجتماعی از چیزی که هست بیشتر شود.

حمید معتقد است ایرانی‌ها به‌واسطه اینکه به افغانستانی‌هایی پناه می‌دهند همیشه به نوعی بر سر افغان‌ها «منت» می‌گذارند و از آن‌ها انتظار تشکر مدام دارند در حالی افغان‌ها هم اگر بخواهند با این نگاه به مسائل نگاه کنند باید همکاری خود در جنگ ایران و عراق یا حضور در جنگ سوریه را به یاد ایرانی‌ها بیاورند: «ما اگر اینجا کاری کردیم بر اساس این اعتقاد است که ما یکی هستیم. این دو کشور متعلق به‌هم هستند و همان‌طور که هر ایرانی می‌تواند ادعا کند افغانستان متعلق به اوست هر افغانستانی هم می‌تواند ادعا کند ایران از آن اوست. ما به اصطلاح یک علقه فرهنگی داریم. من نمی‌توانم خودم را از حافظ و سعدی جدا کنم همان‌طور که شما نمی‌توانید مولانا را از آن خود ندانید. هر چند همه این‌ها برای زمانی است که کشوری به نام افغانستان وجود نداشت. ریشه ما قوی‌تر از اینهاست و اگر فقط روی مسائل جغرافیایی دست بگذارم که من هم شبیه سیاسیون می‌شوم که هر روز تنش دارند.»

رضا یکی از ایرانی‌هاست که با یک دختر افغان ازدواج کرده است. او را در عصر بهاری در کافه‌ای ملاقات می‌کنم. رضا که به تازگی ازدواج کرده است از واکنش دوستانش وقتی برای اولین‌بار در اینستاگرام از ازدواجش پرده برداشت، می‌گوید: «خیلی‌ها متعجب پیام می‌دادند و واکنش‌های جالبی هم داشتند که می‌شد فهمید نگاه خوبی ندارند.» رضا را از پیش از ازدواج می‌شناسم از روز‌هایی که دغدغه مهاجران افغان‌ها را داشت و آشنایی خوبی با فرهنگ مردم سیستان و بلوچستان دارد.

رضا معتقد است بسیاری از کسانی که در شبکه‌های اجتماعی به ظاهر دغدغه زندگی افغان‌ها را دارند بیشتر درگیر یک ژست‌ها انسان‌دوستانه هستند: «من زوجی را می‌شناختم که مدتی مشغول کمک رسانی به مهاجران بودند و هر روز کامنت‌های خوبی هم در شبکه‌های اجتماعی می‌گرفتند، اما همان‌ها هم به یک‌باره شروع کردند که افغان‌ها چنین و چنان هستند. متاسفانه در بهترین حالت بسیاری از ایرانی‌ها افغان‌ها را مهمان ایران می‌دانند و از دیگر‌پذیری خبری نیست.»

او یکی از ذهنیت‌های پررنگ ایرانی‌ها را این می‌داند که فکر می‌کنند مالک تمام کشور‌های دورواطراف خودشان هستند: «یعنی فکر می‌کنند و البته تا حدودی اشتباه هم نمی‌کنند که این‌ها کشور‌هایی هستند که زمانی مال ایران بودند و از ایران گرفته شدند. پس همان‌هایی که این اعتقاد را دارند باید بپذیرند که افغان‌ها هم جزیی از این نسل و تاریخ هستند، اما این‌طور نیست و آن‌ها احساس برتری می‌کنند و افغان‌ها را فرودست می‌بینند.»

او معتقد است برعکس ایرانی‌ها اگر یک ایرانی به افغانستان سفر کند چنین نگاهی به او نمی‌شود و مانند یک مهمان عزیز با او برخورد می‌کنند: «از نظر من این نگاه به افغان‌ها در ایران به نوعی یک نژادپرستی سیاسی است و ریشه تاریخی ندارد و این نگاه‌ها در بین کشور‌های منطقه هم رواج دارد. خود افغان‌ها هم با اینکه از پاکستانی‌ها تکنولوژی گرفته‌اند و نزدیک هستند، اما نسبت به پاکستان این نگاه را دارند و آن‌ها را حقیر می‌دانند. این یک واقعیت است. اما این نگاه‌ها مخصوصا در بین افراد فرهیخته و فرهنگی قابل قبول نیست.»

او از اشتراکات فرهنگی بسیار بین ایران و افغانستان می‌گوید. اشتراکاتی که کمتر از آن‌ها حرف زده می‌شود. رضا از کارگردان سریال پوست‌شیر «جمشید محمودی» مثال می‌آورد که با وجود افغان بودن توانسته در ایران موفقیت چشمگیری کسب کند. اما چند نفر این موضوع را می‌دانند؟ او یکی از تبعات دامن زدن به اختلافات سیاسی بین دو کشور را از دست دادن بخشی از نخبگان افغانستانی مقیم ایران می‌داند: «بخش بزرگی از افغانستانی‌هایی که علمی و فرهنگی و دانشگاهی هستند و به درد ایران می‌خورند در حال رفتن هستند. چه کسانی می‌مانند؟ متاسفانه باید گفت ضعیف‌ترین افراد می‌مانند. همه چهره‌های علمی از ایران به امریکا و اروپا می‌روند، چون می‌دانند بعد از ۴۰ سال شاید شناسنامه نداشته باشند. چه کسی می‌ماند؛ آن طبقه فرودستی که مردم ایران هم می‌گویند این‌ها اینجا چه می‌کنند؟»

سمیع را گوشه خیابان تکیه داده به دیوار اطراف میدان رسالت می‌بینم. پسری ۱۸‌ساله که خسته از راه رفتن زیر آفتاب با شلوار‌های رنگارنگ در دست و ساکی بزرگ که رویش نشسته از گرمای ظهر کلافه شده است. کارش فروش شلوار است. از ۹ صبح تا ۱۰ شب در خیابان‌های تهران پرسه می‌زند تا کاسبی کند. کنارش می‌نشینم و او از زندگی با دایی و پسر دایی و یکی از پسرخاله‌هایش در یک خانه ۴۰ متری در نظام‌آباد تهران می‌گوید. او که ۲ سال است از افغانستان به ایران آمده پشتون است و آن‌طور که می‌گوید مشکلی با حکومت طالبان ندارد و تنها برای اینکه شغلی در افغانستان نبود به ایران آمده است: «طالبان خوب است و امنیت ایجاد کرده است. اما شغلی در افغانستان نیست و مجبور شدم به ایران بیایم تا پولی برای خانواده بفرستم.»

او که مانند بیشتر افغان‌ها هر روز اخبار را به‌وسیله گوشی هوشمند دنبال می‌کند، می‌گوید‌: «ما مردم عادی هستیم و کاری به این کار‌ها نداریم.» از او می‌پرسم آیا رفتار بدی در این مدت از طرف ایرانی‌ها دیده است؟ اندکی سکوت می‌کند کمی به اطراف نگاه می‌کند. انگار که ترسیده باشد، می‌گوید: «این سوال را از بقیه بپرس شاید آن‌ها چیزی دیده باشند.»

آرش نصر اصفهانی، جامعه‌شناس در گفتگو با «اعتماد» از سیاستی می‌گوید که از دهه ۵۰ تا به امروز ثابت مانده و آن برخورد با مهاجران افغانستانی مانند یک مهمان موقت است که قرار است روزی به کشور خود بازگردند‌: «حالا ۴۰ سال از آن زمان گذشته، اما هنوز سیاست رسمی دولت ایران این است. این سیاست از ابتدا وجود داشته و روی آن تاکید شده، اما پیامد‌هایی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها این بوده که در واقع ما از عدم ارایه خدمات به پناهندگان استفاده می‌کنیم تا از این طریق احساس تعلق در آن‌ها ایجاد نشود و به رفتن ترغیب شوند.» او معتقد است این وضعیت حقوقی در واقع مانند یک اهرم فشار عمل می‌کند.

همه می‌دانند فردی با چنین وضعیت حقوقی چه منفعت اقتصادی دارد. کارگرانی که نه بیمه می‌شوند، نه قدرت چانه‌زنی برای حقوق بیشتر دارند و نه از مزایای بازنشستگی برخوردارند. سال‌هاست که کارگران افغان با این وضعیت در ایران مشغول کار هستند و نصر اصفهانی معتقد است این وضعیت تامین‌کننده همه نیاز‌های گروه‌های ذی‌نفع در ایران است‌: «از یک طرف بیشترین استفاده را از این نیرو می‌بریم. از طرفی سیاست رسمی این است که باید یک روز برگردند و نمی‌شود ساکن همیشگی ایران شوند. از لحاظ بین‌المللی هم به عنوان یک برگه برنده از طرف ایران از آن‌ها استفاده می‌شود.»

نصر اصفهانی شروع این نگاه که افغانستانی‌ها موجب بیکاری و مشکلات اقتصادی هستند را از دهه ۷۰ در ایران می‌داند. نگاهی که با تجربه زیسته بخشی از گروه‌های فرودست ایران همخوانی داشت و شکلی از رقابت و تهدید را ایجاد کرد. البته این تجربه مختص به ایران نیست و در کشور‌های دیگر هم مهاجران خارجی را به چشم رقیب می‌بینند: «یکی از ریشه‌های نژادپرستی این احساس رقابت اقتصادی با آن گروه است.» در همان دهه ۷۰ بود که افغانستانی‌ها را به گروه‌های تروریستی پیوند می‌زدند و آن‌ها را گروه‌هایی خشن و بدوی معرفی می‌کردند. نصر اصفهانی با اشاره به پیمایش‌هایی در رابطه با افغان‌ها می‌گوید: «درصد بسیار پایینی از مردم ایران شخصا قربانی جرمی شدند که افغان‌ها انجام داده‌اند.»

این پژوهشگر اجتماعی با بیان اینکه اصولا جامعه ایرانی، افغانستانی و کشور افغانستان را فروتر از خودش می‌بیند از اشتراک این دیدگاه در بین تمام گرایشات سیاسی ایرانی می‌گوید، نگاهی که از نظر او به نوعی نژادپرستانه محسوب می‌شود: «امروز تئوری‌های جدید نژادپرستی اشکال جدیدی را در نظر می‌گیرند که لزوما منحصرا به آن مدل قدیمی نیست. براساس آن چیزی که امروز در دنیا پذیرفته شده به عنوان اشکال نژادپرستی آن چیزی که در مورد افغان‌ها اتفاق افتاده نوعی از نژادپرستی است. به این معنا که یک ایدئولوژی گروه دیگری را متفاوت از خود می‌بیند و به هیچ عنوان حاضر نیست بپذیرد که آن‌ها عضوی از ما بشوند. در واقع از این ایدئولوژی استفاده می‌کنیم تا همیشه دیگری را در موقعیتی ضعیف‌تر نگه داریم. یعنی یک شکلی از روابط قدرتی برقرار می‌شود که ایدئولوژی این رابطه نابرابر قدرت را توجیه می‌کند. به این معنا افغان‌ها در این قربانی نژادپرستی هستند.»

در زمان صحبت با نصر اصفهانی یاد درگیری‌هایی که این مدت کوتاه بین ایرانی‌ها و مهاجران افغان دیدم، می‌افتم. یک‌بار در مترو که بعد فحاشی یک مرد ایرانی به یک افغان اتفاق افتاد و بار دیگر رجز خوانی مردی برای یک فروشنده افغانستانی در یک خیابان پررفت و آمد. خاطرم هست هر دو مرد ایرانی به‌لحاظ رفتاری و پوشش به‌نظر از قشر ضعیف جامعه بودند. از او می‌پرسم آیا رفتار‌هایی که در ایران از طرف بخشی از جامعه نسبت به این مهاجران رخ می‌دهد واکنشی به شرایط سخت زندگی خودشان نیست؟ نصر اصفهانی در پاسخ می‌گوید: «یک بخش زیادی به همین شرایط سخت اقتصادی برمی‌گردد که تصور می‌کند آن دیگری فرصت‌های شغلی او را تصاحب کرده و باعث شده زندگی بدتری داشته باشند. حالا آن فرد چطور باید نسبت به نشان دادن این خشونت و تنفر به دیگری خودش را توجیه کند؟ با چه فرمولی می‌شود از آن دیگری انسانیت‌زدایی کرد؟ اینجاست که ایدئولوژی نژادپرستی وارد می‌شود تا به این رفتار‌ها مشروعیت ببخشد. ایدئولوژی نژادپرستی اینجاست که فرموله می‌کند که جای او اینجا نیست و حق مشروع ماست که او را از اینجا بیرون کنیم. ما افغان‌ها را بر اساس فنوتیک آسیایی هزاره‌ها تبدیل کردیم به یک دیگری‌نژادی که از خودمان متفاوت هستند. حتی اکثریت افغان‌ها که در ایران هستند هزاره نیستند و به لحاظ سیمای ظاهری هم تفاوت زیادی با ما ندارند. ما تفاوتی که هزاره‌ها با ما دارند را در ذهنیت تبدیل کردیم به دیگری نژادی و آن‌ها را در واقع فرو‌تر از خودمان می‌دانیم.»‌

می‌پرسم اگر روزی یک افغانستان آباد و آزاد داشته باشیم و شهروندان افغانستانی به کشور خود بازگردند و بخش کوچکی از آن‌ها در ایران بمانند آیا ما باز هم به آن تعداد که شغل تخصصی خود را دارند و از حقوق برابری برخوردارند هم این‌طور رفتار می‌کنیم؟ نصر اصفهانی می‌گوید نمی‌شود آینده را تحلیل کرد، اما آن چیزی که حالا با آن مواجه هستیم یک نگاه فرادستی است: «نژادپرستی اشکال مختلفی دارد. مثلا یک شکلی از نژادپرستی به عنوان یک تئوری نژادی وجود دارد همان چیزی است که آلمان نازی بر اساس آن رفتار می‌کرد یا در امریکا نسبت به سیاهپوست‌ها وجود دارد و به‌صورت نظری نژاد را رتبه‌بندی می‌کند. اشکال جدید نژادپرستی که امروز از آن حرف زده می‌شود دیگر لزوما مبتنی به یک تئوری نژادی نیست. امروز گروه‌های بسیار کمی مانند «ک‌ک‌ک» در امریکا از تئوری نژادی حرف می‌زنند. در جهان امروز که گروه‌های راست افراطی که رسما مدافع نژادپرستی هستند هم استدلال خود را بر یک تئوری نژادی سوار نمی‌کنند و در عمل می‌گویند با نژاد‌های مختلف مشکلی ندارند، اما معتقدند بهتر است هرکس در کشور خودش زندگی کند تا اختلاطی به وجود نیاید تا هر فرهنگی خلوص خود را حفظ کند. یکی از مهم‌ترین کار‌های هواداران نژادپرستی انکار نژادپرستی است. الان در کشور‌های اروپا و امریکا راست افراطی حرف از خوب بودن نژادپرستی نمی‌زند، بلکه حرفش این است که اصلا نژادپرستی وجود ندارد. مثلا وقتی طیف چپ از نژادپرستی در جامعه حرف می‌زند که سیاهپوست‌ها فرصت برابر ندارند راست از این حرف می‌زند که فرصت‌ها برابر است و چنین چیزی وجود ندارد و چپ‌ها برای رای آوردن حرف می‌زنند. این احساس که نژادپرستی وجود ندارد منحصر به ما نیست و در همه جای دنیا انکار می‌شود.»

حتی اگر بپذیریم که بعضی رفتار‌ها با مهاجران افغان نژادپرستانه است، اما نمی‌توان چشم روی تلاش‌های بخش دیگری از مردم ایران بست که سال‌هاست در این حوزه برای ارتقای کیفیت زندگی آنان تلاش می‌کنند.

bato-adv
bato-adv
bato-adv