bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۵۱۰۱

با دردهای بسیار زندگی می‌کنیم

نیکول کیدمن

تاریخ انتشار: ۱۳:۲۰ - ۱۱ دی ۱۳۸۹


در فیلم سینمایی «لانه خرگوش»، نیکول کیدمن و آرون اکهارت نقش پدر و مادری را بازی می‌کنند که داغدار مرگ ناگهانی پسر 4 ساله‌شان هستند. اکهارت سال گذشته سر صحنه فیلمبرداری گفت این پروژه که اقتباس «دیوید لیندزی ایر» از نمایشنامه‌ي پولیتزر برده‌ای از خودش بوده، برای نیکول کیدمن شوق‌آفرین بوده است. 

این اولین محصول شرکت تهیه‌کنندگی نیکول کیدمن(«بلوسوم فیلمز») است، و کیدمن به عنوان تهیه‌کننده فیلم برای «جان کامرون میچل» یک مورد نامتعارف برای کارگردانی پیشنهاد کرد؛ کامرون میچل پیش از این هرگز پیش نیامده بود فیلمی را کارگردانی کند که فیلمنامه‌اش را خودش ننوشته باشد. 

فیلم لانه خرگوش با سرمایه 4 میلیون دلاری ساخته شد و کمپانی «لاینزگیت» سرانجام آن را برای توزیع خریداری کرد. به تازگی کیدمن و میچل با ملینا ریزیک طی یک گفتگوی متنوع که در هتل «سوهو» انجام شد، درباره موضوعات مختلف مثل محدودیت‌های ساخت فیلم‌های مستقل هنری، منابع الهام دوران کودکی و بزرگسالی صحبت کردند. توضیح اینکه این گفتگو در ترجمه خلاصه شده است.

ملینا ریزیک: آیا آرزویتان این بود که برای ساخت این فیلم بودجه بیشتری دراختیار داشتید؟
ــ کیدمن: خب آدم دلش می‌خواهد فیلمش درآمدزا باشد تا سرمایه‌گذاران بازهم راغب باشند که برای فیلمتان سرمایه‌گذاری کنند. یک چنین فیلمی نباید با بودجه 7 میلیون دلاری ساخته شود چون احتمال درآمدزایی آن برای سرمایه‌گذارانش اندک است.

آیا شما و آقای میچل درمورد سر و شکل دادن به شخصیت‌های فیلم خیلی با هم تبادل نظر می‌کردید؟
ــ کیدمن: بله. به نظر من یک سینما گر در هر حال کار نرمال و طبیعی خود را انجام می‌دهد، ولی خوشبختانه آقای میچل خودش بازیگر است و خوب می‌داند که نیازهای یک شخصیت چیست. هر کدام ما جداگانه قسمت‌های مربوط به ازدواج و زندگی و تمام جزئیات را نوشتیم و بعدهم باهم هماهنگشان کردیم. بعد هم طبق روند خودم کار می‌کنم؛ یعنی وقتی می‌خواهیم تمرین کنیم من پیشاپیش کلی تمرین کرده‌ام؛ من از آن دسته بازیگرانی نیستم که کار را به حال خود رها کنند تا مرحله به مرحله پیش برود چون...

ــ میچل: ...چون این شخصیت مال خودتان است.

ــ کیدمن: بسیار شخصی است. من البته برای رسیدن به این شخصیت خیلی کار کردم ولی عجیب اینکه شخصیت «بکا» در تک تک سلول‌هایم وجود داشت. همان لحظه‌ای که این شخصیت را در فیلمنامه خواندم؛ ازنظر احساسی با آن ارتباط برقرار کردم، مضاف بر اینکه بخش‌هایی از زندگی خانوادگی خود من در وجود این شخصیت هست. وقتی اولین بار این شخصیت را خواندم واکنشم نسبت به آن جالب بود؛ دو، سه ماه باید در جلد این شخصیت فرومی‌رفتم و این کار سختی بود. قبلا هم از این پروژه‌ها داشتم؛ مثلا، پروژه «دیگران» به همین شکل بود. ولی انگار هیچ چاره دیگری وجود ندارد و کار را باید انجام بدهید.

موقع فیلمبرداری دخترتان یک ساله بود. آیا می‌توانستید از بردن کار به خانه اجتناب کنید؟
ــ‌ کیدمن: به نظر خودم که با خیال و فکر راحت به خانه می‌رفتم. البته یقینا این فیلم وارد رؤیاهایم می‌شد و خواب‌های خیلی عجیب و غریبی می‌دیدم و همسرم «کیث اوربان» وضعیت مرا خیلی خوب درک می‌کرد. خوشبختانه آدم وقتی با یک فرد هنرمند ازدواج می‌کند، از حس درک متقابل او بهره‌مند می‌شود. وقتی ترس بر من غالب می‌شود، در خوابم خودش را نشان می‌دهد. 

شاید به همین علت است که برای آن که در خواب دندان‌هایم را به هم نسایم محافظ دندان در دهانم می‌گذارم. در هشت ساعتی که خوابیده‌ام معمولا نقش‌های زیادی بازی می‌کنم. موقع ساخت این فیلم بارها یا وحشت‌زده و یا با گریه از خواب بیدار می‌شدم. از این وضعیت متنفرم.

ــ میچل: همیشه حواس من به این مسأله بود که موقع بازی کردن به لحاظ فیزیکی احساس امنیت کند، چون «پاپاراتسی» همیشه هستند؛ آنها خیلی وقیح و گستاخ هستند و آدم اصلا نباید به آنها فکر کند، بلکه باید از خودش دربرابر آنها محافظت کند...

ــ‌ کیدمن: ...برود توی یک حباب.

ــ میچل: واقعا محافظت کند. مثلا وقتي خانم کیدمن به من بگوید مواظب باش آن كسي که دوربین عدسی تله فوتو دارد؛ نتواند از من عکس بگیرد.

ــ‌ کیدمن: مثلا در صحنه‌ای از فیلم دارید گریه می‌کنید، بعد عکس خودتان در آن صحنه را روی جلد یک هفته‌نامه یا مجله می‌بینید، انگار که مربوط به زندگی واقعی‌تان است! این موضوع سر فیلم «مارگو در مراسم ازدواج» برایم پیش آمد. در صحنه‌ای از این فیلم من باید رفتارهای هیستریک و تشنجی شدیدی از خودم نشان می‌دادم و و سایل را توی خیابان پرت می‌کردم. ولی پاپاراتسی‌ها از آن صحنه‌ها عکس گرفتند و آن عکس‌ها را در مجلات چاپ کردند طوری که انگار در زندگی واقعی‌ام دارم این طور رفتار می‌کنم.

وقتی بچه بودید چه چیزهایی را تماشا می‌کردید؟
ــ کیدمن: همیشه چیزهای عجیب و غریب تماشا می‌کردم. در سال‌هایی که خیلی جوان بودم «جنایت و مکافات» را می‌خواندم چون این رمان خیلی بیشتر از سایر کتابها مرا به ادبیات علاقمند کرد. به نظرم این رمان هنوز هم روی من تأثیرگذار است و تحت تأثیر آن می‌روم در فیلمی مثل «خز» بازی می‌کنم. مردم هم می‌روند این فیلم را تماشا می‌کنند و می‌گویند این چه فیلمی است.
 
فیلم «لانه خرگوش» به نظر من فیلمی بسیار دردناک است. البته زندگی چیز دردناکی است. زندگی بی‌نهایت دردناک است و همه ما آدم ها با دردهای بسیار زیادی زندگی می‌کنیم ولی همه ما با دردهای زندگی کنار می‌آییم و همین موضوع است که مرا زنده نگه می‌دارد. 

امیدوارم این فیلم سرشار از زندگی باشد چون در آن دو نفر با موضوع مرگ درگیرند، ولی زندگی را انتخاب می‌کنند، یا اینکه سعی می‌کنند زندگی را انتخاب کنند. این برایم جالب است.

ما چطور آقای میچل؟ آیا شما هم در بچگی جنایت و مکافات می‌خواندید؟
ــ میچل: نه، من «ارباب حلقه‌ها» می‌خواندم. مرگ همیشه برایم موضوع جالبی بود. من یک برادر داشتم که در چهار سالگی مرد؛ من آن موقع نوجوان بودم. از وقتی که برادرم مرد، مرگ همراه همیشگی ما بوده. آن موقع ما به مرگ برادرم از دید مذهبی نگاه کردیم و به کمک مذهب بود که توانستیم با آن کنار بیاییم. کتاب‌های مصور و علمی تخیلی و فانتزی زیادی می‌خواندم که در آنها مرگ و میر و قهرمان بازی و حس گیجی زیاد بود.

در اکران آزمایشی فیلم، مردم می‌گفتند چه کسی می‌رود فیلمی را که به چنین موضوع دشواری پرداخته، تماشا کند؟ آیا نگران چنین چیزی نبودید؟
ــ کیدمن: من قصد دفاع از این فیلم را ندارم. اگر مردم نمی‌خواهند این فیلم را ببینند، خب نمی‌خواهند ببینند؛ ولی من خیلی خوشحالم که این فیلم را ساختیم چون ساخت چنین فیلم‌ها بی‌دلیل نیستند. 

خیلی بدم می‌آید مردم مدام بپرسند چرا؟ همیشه می‌شود گفت چرا؟ چرا فلان کار را انجام بدهیم؟ چرا بچه‌دار بشویم؟ یادم می‌آید یک بار با «فیلیپ راث» صحبت می‌کردم و مدام می‌گفتم چرا، چرا، چرا. او هم برگشت به من گفت اینقدر نگو، چرا، چرا. چرا جواب هیچ سؤالی نیست. 

شما همیشه می‌توانید برای انجام ندادن کاری دلیلی پیدا کنید، ولی نتیجه‌اش این است که شجاعتی از خودتان نشان نخواهید داد. چرا کمی شجاع تر نباشیم و با صورت به زمین نیفتیم؟ می‌توانید با کمی کمک ازسوی دوستتان دوباره بلند شوید.

برچسب ها: نیکول کیدمن
bato-adv
bato-adv
bato-adv