bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۵۲۵۶۸
گفتگو با هادی ضیاءالدینی که کپی اثری از او خبرساز شد

به خاطر کپی «مجسمه آزادی سنندج» شکایتی ندارم

به خاطر کپی «مجسمه آزادی سنندج» شکایتی ندارم

هادی ضیاء‌الدینی گفت: این اولین‌بار نیست که این اثر از من کپی می‌شود. بگذریم که مجسمه‌های دیگری از من را هم کپی و اجرا کرده‌اند. سال‌ها پیش مجسمه‌ساز دیگری این مجسمه را کپی کرده بود و البته کت‌وشلوار تنش کرده بود و در ابهر آن را نصب کرده بودند. آن زمان استاندار بسیار زرنگ و پیگیری داشتیم. همین که ماجرا را به او گفتم با چند تماس مجسمه را پایین آوردند.

تاریخ انتشار: ۱۰:۱۲ - ۰۳ مرداد ۱۴۰۲

هادی ضیاء‌الدینی، نقاش و مجسمه‌ساز متولد ۱۳۳۵ در سنندج است و آثار او در تهران، سنندج، اصفهان، تبریز، ایلام، همدان، مهاباد، سقز، مریوان، بانه، قشم، چابهار، کرمانشاه، اشنویه، بیجار، ... و در کشور‌های چین، امریکا، انگلیس، سوییس، قرقیزستان، قزاقستان، ازبکستان، کویت، سوریه و... به نمایش درآمده است.

به گزارش اعتماد، او برگزیده چهارمین دوسالانه نقاشی ایران ۱۳۷۶، برگزیده اولین دوسالانه بین‌المللی طراحی ایران ۱۳۷۸، منتخب اولین جشنواره هنر‌های تجسمی اصفهان و... است. او هنرمند پرکاری است؛ تنها یک گواهش اینکه ۴۰۰ اثر از او تنها در سال ۱۳۹۸ در قالب نمایشگاه مروری بر آثارش در موسسه صبا به نمایش درآمد.

ضیاء‌الدینی از یکسو در کار‌های واقع‌گرای خود ابعاد مختلف زندگی و تاریخ و آداب و رسوم مردم کردستان را به تصویر می‌کشد و از سوی دیگر در کار‌های انتزاعی‌ترش به موقعیت انسان جهانی و تلاش او برای رهایی از بند می‌پردازد. درونمایه همیشگی کار‌های او نمایش رنج‌ها و تلاش‌های مردم کرد برای گذران و پیشبرد یک زندگی سرشار و انسانی است. حالات درونی و عواطف پر‌شوری که او در چهره این زنان و مردان و کودکان برجسته می‌کند، اغلب در متن زیبایی‌های طبیعت سرزمین مادری او قرار دارد.

یکی از معروف‌ترین آثار او «مجسمه آزادی» سنندج است که در سنندج نصب شده و به عنوان نماد این شهر شناخته می‌شود. در هفته گذشته باخبر شدیم هنرمند دیگری مجسمه آزادی را کپی و در لرستان اجرا و نصب کرده است. در پی موضوع نقض حقوق این هنرمند پیشکسوت که سهم بسزایی در اعتلای هنر‌های تجسمی در کردستان داشته، سراغش رفتم و از زندگی، هنر و اتفاق اخیر که برای مجسمه آزادی‌اش افتاده، پرسیدم.

دلبستگی شما به هنر‌های تجسمی از چه دوره‌ای آغاز شد؟

من در سنندج در خانواده‌ای که اهل ادب و عرفان بودند، متولد شدم. گویی در سرزمین کردستان بذر فرهنگ و هنر را کاشته‌اند. اجدادم همه شاعر بودند و به زبان کردی، فارسی و عربی شعر می‌سرودند و کتاب هم دارند. پدرم هم شاعر خوبی است و به کردی و فارسی شعر می‌گوید، اما آنقدر آدم فروتنی است که کتاب چاپ نکرده.

تنها نقاش خانواده ما پسردایی پدرم بود که مینیاتور می‌کشید و شاید بتوان گفت حضور او در خانواده یکی از عوامل مهم ترغیب شدن من به نقاشی بود. من از دوران کودکی و پیش از رفتن به مدرسه به نقاشی و مجسمه‌سازی علاقه‌مند بودم و از همان زمان نقاشی می‌کردم و هر وقت گل یا گچ ساختمانی گیر می‌آوردم با آن مجسمه می‌ساختم و با اینکه بزرگان خانواده ما روحانی بودند، هرگز مانعی سر راهم نگذاشتند و همواره مشوق من و برادرم برای مجسمه‌سازی و نقاشی بودند.

آیا در دوران کودکی و نوجوانی و پیش از ورود به دانشگاه در کلاس آموزش هنری شرکت کرده بودید؟

خیر. آن زمان در سنندج کلاس آموزش هنر‌های تجسمی نبود و من تنها با تماشای آثار هنری دلبسته نقاشی و مجسمه‌سازی شدم. در دوران کودکی و نوجوانی حداقل سالی دو بار به تهران می‌آمدیم و در هر سفر من به همراه برادر کوچک‌ترم مهدی به دیدار مجسمه‌های استاد علی‌اکبر صنعتی می‌رفتیم و از همان دوران با ذوق هنری که داشتیم، نقاشی می‌کردیم و مجسمه می‌ساختیم. در آن سال‌ها در شهر ما مغازه‌ای بود که صاحبش نقاش بود؛ محمد نیک‌پی.

او برخلاف تمام نقاشانی که کارهای‌شان کپی بود، تمام نقاشی‌هایش را براساس ایده‌های خودش می‌کشید و کپی‌کار نبود و به هنر متعهد بود. من در کمتر شهری از این جنس نقاش‌ها سراغ دارم. سوژه بیشتر نقاشی‌های او مسائل اجتماعی، انتقادی و سیاسی بود و من با تماشای آثار او با واقع‌گرایی در هنر آشنا شدم. او با عرق ملی و قومی که داشت این روحیه را در من تقویت کرد. به همین واسطه به مرور به هنرمندی انسان‌گرا که انسان و جامعه برایش مهم است تبدیل شدم.

آیا آقای نیک‌پی در مغازه‌اش نقاشی آموزش می‌داد و درباره اهمیت واقع‌گرایی و عشق به میهن در کلاس‌هایش با شما و شاگردانش سخن می‌گفت؟

نه، من هرگز شاگرد او نبودم و، چون نوجوان کم‌رویی بودم، هرگز جسارت این را نداشتم که با او صحبت کنم. من فقط با تماشای آثارش و موضوعاتی که به آن‌ها می‌پرداخت با جهان‌بینی او آشنا شدم. هر چند شاگرد مستقیم او نبودم، اما همواره از او به عنوان استاد خودم یاد می‌کنم و قدردان او هستم.

با توجه به اینکه شما فعالیت هنری‌تان را با نقاشی شروع کردید، حالا بعد این‌همه سال کار کردن، تمرکزتان بیشتر روی نقاشی است یا مجسمه‌سازی؟

من و برادرم مهدی با نقاشی شروع کردیم و به مرور مجسمه‌سازی را فرا گرفتیم و هر دو به صورت حرفه‌ای در این عرصه کار می‌کنیم، اما هرگز به نفع نقاشی بی‌اعتنا به مجسمه‌سازی نشدیم و بالعکس.

با توجه به اینکه در خانواده شما ادبیات از اهمیت ویژه‌ای برخوردار بوده آیا متاثر از ادبیات هم هستید؟

من هرگز از ادبیات در آثارم استفاده نکرده‌ام، اما متاثر از فضایی هستم که ادبیات برای من به وجود آورده است. همانطور که گفتم پدرم شاعر بسیار خوبی بود؛ زمانی که شعر می‌گفت یا شعر می‌خواند اشک در چشمانش حلقه می‌زد و این حس و حال او بود که روی من تاثیر گذاشت در واقع من متاثر از فضایی هستم که ادبیات به وجود می‌آورد.

دانشگاه چطور؟ تحصیلات آکادمیک چه تاثیری در روند فعالیت هنری شما گذاشت؟

سال ۱۳۵۶ وارد دانشکده هنر‌های زیبا در رشته نقاشی شدم و مجسمه‌سازی را کاملا به شکل تجربی فرا گرفتم. زمانی هم که وارد دانشگاه شدم، پس از دو ترم انقلاب شد و بعد هم انقلاب فرهنگی شد و تمام برنامه‌ریزی‌های مرا برای ادامه تحصیل به هم ریخت و ۱۱ سال طول کشید تا مدرکم را بگیرم. من سال ۵۶ وارد دانشگاه شدم، اما سال ۶۷ پایان‌نامه را ارایه کردم. با این‌همه دوران خوبی بود. اساتیدی، چون رویین پاکباز، حبیب‌الله آیت‌اللهی و هانیبال الخاص به ما درس می‌دادند. من مدیون همه آن‌ها به خصوص آقای الخاص هستم.

الخاص از جمله استادان هنری است که روی شاگردانش تاثیر بسزایی گذاشته است، شما چقدر وامدار الخاص هستید؟

الخاص مهم‌ترین کسی بود که باعث شد من همیشه به نقاشی اهمیت بدهم. او اعتقاد عجیبی به تعهد در هنر داشت. او شیوه آموزشی منحصر به فردی داشت مثلا روبین پاکباز استاد بسیار منظمی بود و شیوه آموزش سیستماتیکی داشت، اما الخاص در کنار شیوه تدریسش کاریزمای خاصی هم داشت و همین کاریزما بود که در ما کشش ایجاد می‌کرد. من واقعا مدیون الخاص هستم. او به ما یاد داد که همیشه و در هر شرایطی کار کنیم و خودش در زمان حیاتش بار‌ها از من به عنوان پرکارترین شاگردش یاد کرده بود. انسان بسیار خاصی بود.

در سال‌های پایانی عمرش هر سال به سنندج و به خانه من می‌آمد. هر بار که به خانه من می‌آمد بخش عمده وقتش صرف بازی با کودکان من می‌شد و برای من همیشه جالب بود که این پیر با این همه تجربه چگونه می‌تواند همبازی کودکان شود. همین موضوع ساده بسیار در شکل و وضعیتی که الان دارم تاثیرگذار بود.

او با کسی شوخی نداشت و همه دانشجویانش باید تمرین‌های بسیار زیاد انجام می‌دادند. الخاص عقیده داشت اگر وارد فضای هنر می‌شویم باید آن را زندگی خود بدانیم. او ما را هدایت می‌کرد که به جنبه تمرینی خیلی اهمیت بدهیم. این مساله ظاهر ساده‌ای دارد، اما پیامدهایش به حدی مثبت است که من همیشه سپاسگزار او هستم.

از نظر تکنیکی هم وامدار آقای الخاص هستید؟

خیر. من هیچ تاثیر تکنیکی از آقای الخاص نگرفتم و خودشان در جمله‌ای گفته بودند که یکی از افتخارات من این است که کار هادی هیچ شباهتی به کار من ندارد. من همواره معتقد بودم که هنرمند باید متعهد و در بطن جامعه باشد. من این‌ها را به هر چیز دیگری ترجیح داده‌ام و هرگز تلاش نکرده‌ام اثرم شبیه فرد دیگری شود.

به حس و حال کودکانه الخاص اشاره کردید؟ آیا خودتان برای حفظ روحیه خلاق کودکی تلاش خاصی می‌کنید؟

راستش را بخواهید نه، هرگز برای تقویت روحیه کودکی تلاشی نکرده‌ام. ما در محیط خاصی زندگی می‌کنیم. مردم سرزمین من در طول تاریخ همواره رنج، آوارگی، جنگ و بمباران، فقر و نسل‌کشی را تجربه کرده‌اند و همین که من همچنان زنده و پرکارم مهم است. یعنی هنوز نتوانسته‌اند پشتم را خم کنند.

در دوره‌ای که دانشگاه تعطیل شده بود، آیا در تهران ماندید و فعالیت هنری‌تان را دنبال کردید؟

نه. من آنچنان دلبسته سرزمین و مردمم هستم که یک روز اضافه جایی نمانده‌ام. حتی زمانی که در سوییس نمایشگاه داشتم با اینکه همچنان می‌توانستم آن‌جا بمانم سریع برگشتم ایران. حتی در سال ۱۳۶۷ از پایان‌نامه‌ام دفاع کردم. استادم حسین خسروجردی به من پیشنهاد داد تهران بمانم و در هنر‌های زیبا درس بدهم، اما من یک لحظه هم تعلل نکردم و به شهرم برگشتم. پاسخم هم به خسروجردی این بود که من باید برگردم شهرم، شاگردانم منتظرند.

آیا در کردستان در آموزشگاه خاصی درس می‌دهید؟

خیر، من ۴۰ سال است که به صورت آزاد در کارگاه و فضای شخصی‌ام به هنرجویان طراحی، نقاشی و مجسمه‌سازی آموزش می‌دهم و افتخار می‌کنم بابت این کار. حتی یک ریال هم دریافت نکرده‌ام.

مجسمه‌سازی از چه زمانی برای شما جدی شد؟

از کودکی مجسمه می‌سازم و هیچ‌وقت آموزش مجسمه‌سازی ندیده‌ام و این کار را به اتکای طراحی‌های زیاد و تحصیل در رشته نقاشی انجام دادم.۵۰ درصد کار مجسمه‌سازی طراحی است.

یکی از فعالیت‌های شما ساخت مجسمه‌های شهری است. چگونه وارد این فضا شدید؟

سال ۷۳ با توجه به اینکه در شهر ما می‌دانستند مجسمه می‌سازم، شهرداری به من پیشنهاد داد که یک مجسمه شهری بسازم. اولین مجسمه‌ای که برای شهر سنندج ساختم با اقبال مردم روبرو شد و به همین واسطه سفارش‌های متعددی برای ساخت مجسمه در سنندج گرفتم.

مجسمه‌های شهری متعددی از شما در ایران و خارج از کشور نصب شده است؛ بیشتر با چه متریالی مجسمه می‌سازید؟

برای ساخت مجسمه شهری همواره باید سفارش‌دهنده داشته باشیم و، چون بیشتر سفارش‌دهنده‌ها یا بودجه کافی ندارند یا بیش از این نمی‌خواهند برای مجسمه هزینه کنند، بیشتر مجسمه‌های من بتنی هستند. تنها چند مجسمه بزرگی که در اربیل ساخته‌ام فلزی هستند. مجسمه‌های شهری عموما بهتر است برنزی و فایبرگلاس باشند، اما به دلیل کمبود بودجه یا اختصاص ندادن بودجه، بیشتر مجسمه‌های من بتنی هستند و تاکنون قریب به ۳۰ مجسمه شهری با این تکنیک ساخته‌ام.

سوژه آثار خود را چگونه انتخاب می‌کنید؟ با توجه به رویکرد انسانی و محتواگرای‌تان در هنر آیا کولبر‌ها در آثار شما جایی دارند؟

در آثار من همواره شاهد نماد‌ها و نشانه‌هایی از مردم و سرزمینم کردستان هستید. آثارم در درجه اول از بار انسانی شروع می‌شود. این کار‌ها از منطقه خودمان شروع می‌شود و بعد با مسائل عام انسانی پیوند پیدا می‌کند. خود را کاملا آزاد می‌گذارم. محیط جغرافیایی یکی از عوامل کاملا تاثیرگذار بر رفتار مردم منطقه است و بی‌شک زیست مردم سرزمینم در آثارم نمود پیدا می‌کند. من به عنوان یک انسان روحیات متنوعی دارم و در معرض اتفاقات گوناگون قرار می‌گیرم. وقتی درباره یک محتوا به نتیجه رسیدم، متناسب با آن شکلش را انتخاب می‌کنم.

وضیعت مجسمه‌سازی در شهر شما چگونه است؟

بهتراست در این مورد از گردشگرانی که به شهرم سفر می‌کنند نقل قول کنم. بیشتر کسانی که به سنندج می‌آیند اصلا نمی‌توانند تصور کنند که در این شهر کوچک این تعداد مجسمه شهری جانمایی شده باشد.

آیا برای ساخت مجسمه کارگاه مجهز دارید؟

من سال‌هاست که در میراث فرهنگی فضایی دارم و مجسمه می‌سازم. ۲۱ سال پیش توانستم برای ساخت سوله و موزه زمینی بخرم و تازه یکسال است که توانسته‌ام سوله بسازم، اما ۲۱ سال است که تلاش می‌کنم برای شهرم موزه‌ای بسازم، اما به طرز مشکوک و عذاب‌آوری پیگیری‌هایم بی‌نتیجه مانده.

من می‌خواهم یک ارزش به ارزش‌های این مملکت اضافه کنم، اما در اولین قدم ۲۱ سال پیش ۴۲ میلیون تومان از من پول خواستند تا جواز ساخت به من بدهند. پرداخت چنین پولی از توان من خارج بود. یکسال‌ونیم بدون دریافت هزینه‌ای روی ساخت مجسمه‌ای برای شهرداری وقت گذاشتم. شهرداری مجوز ساخت به من داد، زمانی که خواستم ساخت و ساز را شروع کنم، دانشگاه فنی و حرفه‌ای در زمین من پیشروی کرد و زمین را با وجود سند و مدرک از آن خود کرد.

همچنان من در پی این هستم که زمینم را برای ساخت موزه پس بگیرم، اما دست‌هایی پنهانی در کار است که مانع شده‌اند. من در تمام این سال‌ها هیچ‌یک از نقاشی‌هایم را نفروختم به این امید که روزی در قالب موزه‌ای برای مردم سرزمینم باقی بمانند. واقعیت این است که نگه‌داری این آثار بسیار مشکل است. در تمام دنیا وقتی هنرمندی می‌خواهد کاری برای مردمش بکند، دولت‌ها از او حمایت می‌کنند، اما این‌جا بیشتر سنگ پیش پای او می‌اندازند.

آیا در این موزه قصد دارید آثار هنرمندان شهرتان را هم به نمایش بگذارید؟

خیر. می‌خواهم موزه دایمی آثار خودم را برپا کنم و تا به امروز نقاشی‌هایم را نفروخته‌ام و منتظرم روزی موزه راه‌اندازی شود و نقاشی‌ها و مجسمه‌هایم را در موزه به نمایش بگذارم.

آیا پیگیری‌های‌تان در مراجع قضایی برای پس گرفتن زمین‌تان ثمربخش نبود؟

خیر. تا به امروز با وجود سند و مدرک نتوانستم زمینم را پس بگیرم و با وجود پیگیری‌هایم، ناامید شده‌ام. دیگر نه امیدی مانده و نه اعتمادی.

یکی از مشهورترین مجسمه‌های شما «مجسمه آزادی سنندج» است که این روز‌ها داستان کپی کردن آن و نصبش به نام هنرمند دیگری در لرستان خبرساز شد. داستان ساخت این مجسمه از چه قرار است؟

دی‌ماه سال ۱۳۵۷ در سنندج در خانه نشسته بودم که خبر رفتن شاه از ایران را شنیدم. آن زمان ما جوان‌ها نگاه سیاسی داشتیم. از شنیدن این خبر آن‌چنان به وجد آمدم که همچون پرنده‌ای که در قفسش را باز کرده‌اند به پرواز درآمدم. سال ۱۳۵۸ براساس حالی که پس از شنیدن این خبر به من دست داده بود یک طراحی ۳ متری کشیدم. سال‌ها گذشت تا اینکه در سال ۱۳۷۴ شهرداری سنندج تصمیم گرفت نام میدانی در سنندج را بگذارد میدان آزادی. به من هم پیشنهاد دادند که مجسمه‌ای برای این میدان بسازم.

وقتی این پیشنهاد را به من دادند، مداد را روی کاغذ گذاشتم و ناخودآگاه همان فرمی را کشیدم که هنگام شنیدن خبر رفتن شاه در بدنم به وجود آمد. به اولین طرح قانع شدم و همان را اجرا کردم. واقعا الان که به این مجسمه نگاه می‌کنم یا به آن فکر می‌کنم، می‌بینم چه جسارتی داشته‌ام که ۱۲ تن بتن را با ارتفاع ۶ متر روی دایره‌ای به قطر ۵۰ سانتی‌متر کار کردم. واقعا ساخت این مجسمه با تجربه من کار دشواری بود. این مجسمه روی یک پایه ۷ متری در مرکز میدان جانمایی شده و همه آن را به عنوان نماد سنندج می‌شناسند.

چه شد که این مجسمه که نماد شهر شماست، کپی و در لرستان اجرا و نصب شد؟

این اولین‌بار نیست که این اثر از من کپی می‌شود. بگذریم که مجسمه‌های دیگری از من را هم کپی و اجرا کرده‌اند. سال‌ها پیش مجسمه‌ساز دیگری این مجسمه را کپی کرده بود و البته کت‌وشلوار تنش کرده بود و در ابهر آن را نصب کرده بودند. آن زمان استاندار بسیار زرنگ و پیگیری داشتیم. همین که ماجرا را به او گفتم با چند تماس مجسمه را پایین آوردند. این‌بار دوم است که این مجسمه کپی می‌شود؛ آن‌هم توسط نجم‌الدین سهیلی مجسمه‌سازی که خودش صاحب فکر و اندیشه است و اتفاقا کارهایش را دوست دارم.

از خبری که در یکی از گروه‌های هنری گذاشته بودند، متوجه این اتفاق شدم و، چون امیدی به نتیجه‌بخش بودن پیگیری‌ها ندارم، پیگیرش نشدم و به خاطر نقض حقوقم شکایت نکردم، اما در صفحه‌های هنری این خبر دست به دست می‌شود. بسیاری از هنرمندان و مردم شهرم، چه کسانی که در سنندج زندگی می‌کنند و چه آن‌ها که در خارج از کشور زندگی می‌کنند به این ماجرا واکنش نشان داده‌اند. به شهردار سنندج هم اطلاع داده‌ام؛ او قول پیگیری داده است، اما با گذشت ۱۰ روز هنوز خبری نشده است.

شما به عنوان هنرمندی که خارج از تهران زندگی می‌کند چه تجربیاتی در زمینه فروش آثارتان دارید؟

بر اساس تجربیاتی که داشتم متوجه شدم نمی‌توان به فروش آثار هنری و گذران زندگی از آن طریق، به ویژه در شهرستان، تکیه کرد. به همین دلیل کارمند میراث فرهنگی شدم، اما در تمام آن سال‌ها مشغول کار هنری بودم. خوشبختانه مدیران هنری هم چیزی جز کار هنری از من نخواسته‌اند.

چون کارگاه نداشتم تا دیروقت در کارگاه میراث می‌ماندم و مجسمه می‌ساختم و به شاگردانم آموزش دادم. من به عنوان عضوی از یک جامعه و به عنوان یک هنرمند، نابسامانی و فقر را تحمل کردم، اما تن به این ندادم که اثری را برای فروش کار کنم. اگرچه بخشی از زندگی‌ام از طریق سفارش مجسمه‌هایی که گرفتم، تامین شد؛ اما هیچ‌وقت به نیت فروش اثر کار نکردم. با این حال مردم کردستان از هنر استقبال زیادی می‌کنند و استقبال آن‌ها از کارهایم کم‌نظیر است.

با وجود تلاش‌های شما و سایر هنرمندان سنندجی، چرا در دانشگاه‌های این شهر رشته هنر‌های تجسمی به چشم نمی‌خورد؟

سنندج در طراحی، نقاشی و مجسمه بسیار مطرح است و این موضوعی نیست که نیاز به تایید من داشته باشد. با وجود کوچک بودن شهر و توان اقتصادی ناچیزش، هنر‌های تجسمی در آن بسیار مطرح است. سال ۱۳۷۰ بیش از ۳۰ نفر از هنرجویان کلاس من به دانشکده‌های هنری راه پیدا کردند و این موضوع آن زمان بسیار عجیب بود.

هیچ شهری در ایران به این اندازه مجسمه ندارد و سنندج دارد به عنوان شهر مجسمه‌ها معروف می‌شود، اما با این‌همه رشته هنر‌های تجسمی در دانشگاه‌های این شهر نداریم و این جای افسوس دارد. من سال‌ها پیگیر راه‌اندازی رشته‌های هنر‌های تجسمی در کردستان بودم، اما راه به جایی نبردم و تلاش‌هایم به بار ننشست.

bato-adv
bato-adv
bato-adv