تماشاگرانی که به دنبال فیلمهای جنگی فوق العاده و جذابی هستند که روی خلبانها و حملات هوایی تمرکز داشته باشد، باید حدود ۱۴۴ دقیقه برای فیلم صفر ابدی یا The Eternal Zero ساخته تاکاشی یامازاکی که حول ماجراهای خلبانان کامیکازه ژاپنی در طول جنگ جهانی دوم میچرخد، وقت بگذارند. این فیلم از طریق یک سری فلش بکها روایت میشود، جایی که شخصیت اصلی داستان یک مرد جوان در سال ۲۰۰۴ است که متوجه میشود پدربزرگش یکی از خلبانان مهم ژاپن در طول جنگ جهانی دوم بوده است.
در هالیوود، اکثر فیلمهای جنگی مربوط به جنگ جهانی دوم، معمولاً وقایع را از دید نیروهای متفقین به تصویر میکشند. به هر حال، آنها بیشتر قهرمانان و البته پیروز این درگیری بزرگ جهانی بودند و تاریخ را فاتحان مینویسند و اگر آنها نبودند، سیستمهای سرکوبگری که توسط امثال هیتلر و موسولینی ایجاد شده بودند، بسیار بیشتر رشد کرده و شاید الان جهان را در اختیار داشتند، هر چند پیروزی متفقان تماماً گل و بلبل نبود و به دولتهای کمونیست شوروی و چین قدرت بخشید که عواقب ویرانگر آن هنوز هم محسوس است. وقتی صحبت از ژاپن در جنگ جهانی دوم به میان میآید، کارگردانان و فیلمنامه نویسان هرگز تردید نمیکنند که این کشور را به عنوان یک کشور شریر به تصویر بکشند که با حملهای غیرانسانی به پرل هاربر اولین ضربه را وارد کرد، حمله غافلگیرانهای که نتیجه عکس داد و منجر به تلافی ایالات متحده و استفاده نهایی از بمبهای هستهای علیه ژاپن شد. حمله ژاپن به بندر پرل هاربر مسیر جنگ جهانی دوم و شاید نتیجه آن را تغییر داد.
با این حال، واقعیت حضور ژاپن بسیار فراتر از آن چیزی است که در فیلمهای جنگی هالیوودی مربوط به این نزاع بزرگ به تصویر کشیده میشود. در این جنگ، ژاپن کاری بیش از حمله به آمریکا انجام داد. این کشور آسیایی به چین حمله کرد و حتی با اتحاد جماهیر شوروی درگیر شد. گذشته از این تهاجمها و قساوت ها، بسیاری از مردم ژاپن به شکلی منفی تحت تاثیر جنگ قرار گرفتند. خوشبختانه چند فیلم وجود دارد که به شکلی عمیقتر به ماجراجوییهای ژاپن در طول جنگ جهانی دوم میپردازند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ فیلم جنگی در مورد جنگ جهانی دوم از نگاه ژاپنیها آشنا کنیم.
داستان نبرد آیوجیما به طور ویژه در مینی سریال The Pacific یا اقیانوس آرام ساخته شبکه HBO به تهیه کنندگی استیون اسپیلبرگ روایت شد، اما کلینت ایستوود با ساخت دو فیلم پرچمهای پدران ما یا Flags of our Fathers (از دیدگاه آمریکایی ها) و نامههایی از آیوجیما یا Letters from Iwo Jima (از دیدگاه ژاپنی ها)، این نبرد را روی پرده بزرگ سینما، بهتر از نسخه سریالی روایت کرده است. هر دو فیلم حول محور نیروهای ژاپنی و آمریکایی است که به دلیل نزدیکی آن به توکیو، برای کنترل جزیره ایوجیما تلاش میکنند.
نامههایی از آیوجیما تا حدود زیادی ژاپنیها را به عنوان قربانیانی به تصویر میکشد که حق دارند از جزیرهای که بسیار برایشان عزیز و به خاک کشورشان نزدیک است، دفاع کنند. به هر حال، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی در دوران کاسترو در کوبا پایگاههایی تاسیس کرد، آمریکا نیز واکنش مشابهی نشان داد. کلینت ایستوود نیز با انتخاب بازیگران ژاپنی برای تمام نقشهای ژاپنی خوب عمل میکند. علاوه بر این، روایت اتفاقات این فیلم مانند اتفاقات بین واشنگتن و جزیره آیوجیما در فیلم پرچمهای پدران ما، بین توکیو و آیوجیما در نوسان نیست. در اینجا، در تمام طول روایت فیلم، تمرکز روی نبرد آیوجیما باقی میماند. در نتیجه، سربازان ژاپنی فرصت کافی برای رشد شخصیتی را دارند.
تماشاگرانی که به دنبال فیلمهای جنگی فوق العاده و جذابی هستند که روی خلبانها و حملات هوایی تمرکز داشته باشد، باید حدود ۱۴۴ دقیقه برای فیلم صفر ابدی یا The Eternal Zero ساخته تاکاشی یامازاکی که حول ماجراهای خلبانان کامیکازه ژاپنی در طول جنگ جهانی دوم میچرخد، وقت بگذارند. این فیلم از طریق یک سری فلش بکها روایت میشود، جایی که شخصیت اصلی داستان یک مرد جوان در سال ۲۰۰۴ است که متوجه میشود پدربزرگش یکی از خلبانان مهم ژاپن در طول جنگ جهانی دوم بوده است.
فیلم صفر ابدی یک فیلم ضدجنگ به شدت احساسی و تکان دهنده است، زیرا به خوبی نشان میدهد که چگونه سیاستهای اتخاذ شده از سوی مقامات عالی رتبه در طول درگیریهای سیاسی، تاثیر منفی جبران ناپذیری بر مقامات رده پایینتر میگذارد. در این مورد، ژنرالهای ارتش ژاپن، حملات انتحاری توسط خلبانان جنگندههای خودی را راهی موثر برای وارد کردن خسارت بیشتر به کشتیهای متفقین میدانند، اما برخی از خلبانان در قربانی کردن جان خود مردد هستند، زیرا میخواهند در کنار خانواده هایشان باشند. در اینجا، شخصیت اصلی داستان، کیوزو میابی، به خاطر مخالفت با استراتژی حمله انتحاری مافوق هایش تقریباً به دادگاه نظامی صحرایی کشانده میشود و حتی برخی از خلبانان همکارش هم او را ترسو خطاب کرده و از او تبری میجویند.
از سربازانی که دچار سو تغذیه هستند و به آدمخواری به عنوان راهی برای زنده ماندن متوسل میشوند تا دیگرانی که چکمههای پاره به پا دارند، فیلم Fires on the Plain ساخته کان ایچیکاوا به اندازه کافی لحظات دلخراش و تکان دهنده دارد، لحظاتی که هر کسی را از حمایت از جنگ منصرف میکند. این فیلم درباره سربازی به نام تامورا است که پس از مواجه شدن با بدرفتاری همرزمان خود به دلیل ابتلا به سل، تصمیم میگیرد راه خودش را برود. این عضو ارتش امپراطوری ژاپن که دیگر تمایلی به تحمل نگاه همرزمانش به عنوان یک سربار ندارد، به تنهایی در یک جزیره در فیلیپین پرسه میزند و به دنبال راهی برای زنده ماندن است.
آتش در دشت یک مورد قوی و بی نقص در زمینه تبدیل شدن به یکی از بزرگترین اقتباسهای کتاب به فیلم است، زیرا تا حدود زیادی قدرت و کیفیت داستان منبع اورجینال خود را بهبود میبخشد. به عنوان مثال، پایان نسخه سینمایی تاثیرگذارتر است، در حالی که تامورا در رمان هم نامِ شوهی اوکا به دلیل ایمان مسیحی اش زنده میماند، اما در نسخه سینمایی، پس از غلبه بر موانع بسیار تیر میخورد و کشته میشود. این یک لحظه تراژیک و ناخوشایندی در فیلم است، اما لحظهای است که به عنوان نوعی جزای اعمال پلید عمل میکند، زیرا او، خودش، کارهای بدتری را در فیلم انجام داده است، از جمله تیراندازی به یک دختر و کشتن یکی از همرزمانش.
ستوان هیرو اونودا – شخصیت اصلی فیلم اونودا: ۱۰،۰۰۰ شب در جنگل – نقطه مقابل میابی در فیلم صفر ابدی است، زیرا او به جنگ علیه متفقین بسیار علاقهمند است و سرسختانه میجنگد، حتی بعد از تسلیم شدن ژاپن. ماجراهای این سرباز زمانی آغاز میشود که به او و جوخه اش دستور داده میشود از فیلیپینِ تحت اشغال ژاپن در برابر حمله آمریکا محافظت کنند. به زودی، او تنها بازمانده جبهه خودی در این نبرد میشود و وقتی خبر پایان جنگ را دریافت میکند، از باور آن سر باز میزند، بنابراین به دفاع از قلمرو ژاپن ادامه میدهد.
اونودا: ۱۰،۰۰۰ شب در جنگل، بنابراین، نگاهی دقیق و تیزبینانه به میهن پرستی و عدم ارتباط در زمان جنگ است. از آنجایی که اونودا دستورها ویژهای دریافت کرده است، برای انجام آنها مصمم است، تا زمانی که دستور دیگری دریافت کند. از آنجا که او هیچ دستور دیگری در مورد این ماموریت دریافت نمیکند، ستوان اونودا تا سال ۱۹۷۴ یعنی سالها پس از پایان جنگ به مبارزه ادامه میدهد. با این حال، اونودا به خاطر خوش بینی و شجاعتش به عنوان یک شخصیت دوست داشتنی در داستان ظاهر میشود. بخشی از او در تمام این مدت بر این باور است که ژاپن کشوری بزرگتر از آن است که بتوان آن را شکست داد و چنین دیدگاهی تنها بر اشتیاق او برای ادامه ماموریتش میافزاید.
تاریخدانان ممکن است از این واقعیت که فیلم پرل هاربر ساخته مایکل بی دارای بی دقتیهای متعددی است، ناراحت شوند، با این حال این فیلم مشهورترین فیلم در مورد حمله ژاپن به این بندر است که ایالات متحده را به پیوستن به جنگ جهانی دوم ترغیب کرد. خوشبختانه، گزارش بسیار بهتری از این واقعه در فیلم Tora! Tora! Tora! وجود دارد، فیلمی که حاصل همکاری ریچارد فلیشر کارگردان آمریکایی و کینجی فوکاساکو کارگردان ژاپنی است و اطلاعات گستردهای درباره برنامه ریزی و اجرای این حمله توسط ارتش ژاپن ارائه میدهد.
تورا! تورا! تورا! در میان آثاری از این دست برجسته شده است، چون بیشتر آموزنده است تا سرگرم کننده. چندین نکته کلیدی که چندان شناخته شده نبودند در این فیلم ارائه شده است، به ویژه این واقعیت که اگر پیامهای دیپلماتیک بین دو کشور به موقع رمزگشایی میشد این حمله صورت نمیگرفت و اینکه جتهای آمریکایی که ژاپنیها به طور خاص میخواستند آنها را هدف قرار دهند، در واقع در پرل هاربر نبودند. به این ترتیب، این فیلم با اعتراف فرمانده ناوگان ژاپنی به اشتباه خود به شکلی به یاد ماندنی به پایان میرسد: ” از این بیم دارم که تمام تلاش ما به بیدار کردن یک غول خفته و مسلح کردن او به یک عزم ترسناک منتهی شده باشد. ”
سه گانه ماساکی کوبایاشی – که در زمان اشغال منچوری توسط ژاپن روایت میشود- استدلال میکند که اخلاق به جای عاملی برای برتری، در زمان جنگ، بیشتر یک مانع و اسباب زحمت است. رویدادهای این سه گانه حول محور شخصیت کاجی میچرخند که از یک رییس تحسین شده یک اردوگاه کار اجباری اسرای جنگی که طرفدار شرایط کاری بهتر برای اسیران چینی است به سربازی تبدیل میشود که به زور برای خدمت در ارتشِ حاضر در خط مقدم فرستاده میشود. داستان او در نهایت به عنوان یک اسیر جنگی در یک اردوگاه نگهداری از اسرا در شوروی به پایان میرسد.
در سه گانه شرایط انسانی، سرنوشت اغلب زمانی که کانجی کار بدی انجام میدهد به او پاداش میدهد و او را به خاطر خوب بودن تنبیه میکند. در مدت خدمت در ارتش، علی رغم منظم بودن، بی دلیل تنبیه میشود و به صورت مکرر کارهای سختی به او داده میشود، با این حال هنگامی که او دست به کارهای جدی و خشن میزند، مانند کشتن یکی از همرزمان خود به دلیل فریاد زدن در میدان نبرد و به منظور جلوگیری از جلب توجه نیروهای شوروی، پاداشی در قالب زنده ماندن به او داده میشود. حتی غم انگیزتر این است که هیچ پایان خوشی برای کانجی قبل از بالا رفتن تیتراژ پایانی وجود ندارد.
در طوفان بر فراز اقیانوس آرام یا Storm Over the Pacific، مخاطبان میتوانند نبرد میدوی را از نگاه یک خلبان جوان بمب افکن، ستوان کوجی کیتامی ببینند. این نبرد شش ماه پس از حملات به پرل هاربر رخ میدهد و خطر از همان ابتدا بالا است، زیرا اشغال میدوی توسط ژاپن منجر به مسدود شدن خطوط تامین آذوقه و تجهیزات برای آمریکا و استرالیا خواهد شد. علاوه بر این، پایگاههای آمریکا در هاوایی نیز در معرض تهدید قرار خواهند گرفت.
داستان این فیلم بسیار جذاب و درگیر کننده است؛ زیرا تنها روی نبردهای هوایی تمرکز نمیکند. جنبههای مختلفی از زندگی و شخصیت کوجی تشریح میشود. به عنوان مثال، داستان فیلم به نقطهای میرسد که او خدمت به کشور را مهمتر از خدمت به خانواده خانواده میبیند؛ بنابراین کوجی دیدگاهی منفی نسبت به ازدواج پیدا میکند. با وجود شکست ژاپن در این نبرد، اوضاع برای کوجی، چندان غم انگیز و تراژیک نمیشود، زیرا او زنده میماند تا در نبردهای آینده هم شرکت کند.
یاماتو یکی از نزدیکترین فیلمها به تایتانیک است، زیرا این فیلم نیز با یک سفر اکتشافی برای بررسی لاشه یک کشتی، قبل از انتقال مخاطبان به زمان غرق شدن واقعی آن کشتی آغاز میشود. کشتی مورد بحث در اینجا یاماتو (یکی از بزرگترین کشتیهای جنگی ساخته شده تاکنون) است و فیلم بر روی عملیات ته-گو تمرکز دارد – آخرین تلاش ژاپن برای استفاده از این کشتی در نبرد با کشتیهای جنگی آمریکایی، با هدف به دست گرفتن دوباره کنترل پهنه اقیانوس آرام.
اگر چه این کشتی جنگی از نظر منابع غنی، بسیاز بزرگ و مجهز است، اما همین موضوع به یک نقطه ضعف برای یاموتو تبدیل میشود؛ چرا که اندازه بزرگش، آن را به هدفی آسان برای بمب افکنهای آمریکایی تبدیل میکند؛ بنابراین یاماتو بیشتر به فیلمی در مورد بقا تبدیل میشود و در شرایطی که کشتی یاماموتو پیاپی هدف حمله قرار میگیرد، خدمه آن برای زنده ماندن میجنگند. در نهایت، کشتی واژگون و غرق میشود که به معنای پیروزی بزرگی برای نیروهای متفقین است.
فیلم Last Operations Under the Orion ساخته تتسوو شینوهارا با غرق کردن چندین کشتی جنگی آمریکایی توسط خدمه زیردریایی I – ۷۷ آغاز میشود، اما در واقع نسبت به دیگر فیلمهای جنگ جهانی دوم اکشن کمتری دارد. مابقی فیلم مربوط به بازی موش و گربه بین این زیردریایی و یک ناوشکن آمریکایی در سواحل اوکیناوا است. این اتفاقات در هفتههای پایانی جنگ جهانی دوم روایت میشود.
اکثر اتفاقات فیلم شامل استراتژی و برنامه ریزی کشتیهای دو طرف است و خدمه دائماً باید راههای جدیدی برای مقابله با دشمنی که میخواهد کشتی آنها را نابود کند، پیدا کنند؛ بنابراین تعدادی نقل قولهای تفکر برانگیز در این فیلم فراوان است که بر وفاداری، شرافت و فلسفه متمرکز است. فراتر از آنآن، چند فلش فوروارد زیبا در این فیلم وجود دارد که پیرامون نوه کاپیتان و تلاشهای او برای فهمیدن معنای هدیهای که پدربزرگش قبل از جنگ برای مادربزرگش فرستاده، است.
ایسوروکو یک داستان کمتر شناخته شده دیگر درباره ژاپن و جنگ جهانی دوم ارائه میدهد. با وجود دستور حمله به پرل هاربر، فرمانده ناوگان ترکیبی، ایسوکو یاماموتو هیچ گاه طرفدار انجام این حملات نبود. با این حال، او چارهای جز انجام این کار نداشت، زیرا امتناع از این کار خیانت محسوب میشد. علاوه بر این، او با بسیاری از سیاستهای جنگی ژاپن از جمله تصمیم این کشور برای امضای پیمان سه جانبه با ایتالیا و آلمان در سال ۱۹۳۹ نیز مخالفت کرده بود؛ بنابراین این فیلم شبه بیوگرافی، یک داستان جذاب در مورد یک فرد با احساسات و افکار متناقض و در عین حال باشرافت است. ایسوروکو پس از تحصیل در ایالات متحده، درک بهتری از این کشور و زیرساختهای آن دارد، از این رو در ابتدا با این حمله مخالف است. این فیلم همچنین نشان میدهد که این فرمانده با توجه به مدت زمانی که در آمریکا گذرانده است، این کشور را بیشتر از ژاپن دوست دارد. در نتیجه، مخاطبان در مورد همدردی با این مرد یا محکوم کردن او دچار سردرگمی میشوند.
منبع: روزیاتو