فارل به زندگی نامه نویس لی گفته است: «او اولین مردی بود که با او بودم و چنین بدن زیبایی داشت. بروس باور نکردنیترین معشوقی بود که تا به حال با او بوده ام. او در مورد بدن یک زن بسیار آگاه بود».
در مواجهه با انتخاب بین دو عاشق جذاب خود، استیو مک کوئین و بروس لی، شارون فارل هنرپیشه مشهور، اصلاً رقابتی بین این دو نمیدید و به باورش تفاوت این دو از نگاه او زیاد بود. مک کوئین ممکن است «پادشاه جذابیت»، مردی دوست داشتنی برای زنان و البته زنباره و دارای نافذترین چشمان آبی هالیوودی بود، اما مردی که شارون شیفته اش شده بود، یک رزمی کار چینی – آمریکایی با قدی نسبتاً کوتاه بود.
فارل به زندگی نامه نویس بروس لی، متیو پولی، گفته است: «بروس من را به ماه برد و بازگرداند. او در واقع مرا زیرورو کرد. اما او متاهل بود و آه در بساط نداشت. استیو خیلی موفق بود – او حامی من بود… من با استیو در عشقی شهوانی بودم، اما بروس عشق زندگی من بود».
پولی شرح میدهد که چگونه لی مخفیانه در اواخر سال ۱۹۶۸ به مناطق روستایی میسی سی پی پرواز کرد تا با فارل دیدار کند، جایی که او و مک کوئین در حال فیلمبرداری بودند. چند سال قبل از اینکه لی خود به ستارهای مشهور تبدیل شود، برای مدتی مربی کونگ فو مک کوئین بود، اما او “دلیل پنهان” خودش را داشت که میخواست از محل فیلمبرداری دیدن کند – رابطه عاشقانه پنهانی اش با فارل.
شارون فارل
وقتی بروس شارون را در کنار کاروانش دید، به پشت سر او رفت و دستش را روی دهانش گذاشت و به گفته پولی، گفت: «چرا تماس هایم را جواب ندادی؟ واقعاً فکر کردی که نمیتوانم پیدایت کنم؟» و در ادامه این دو دور از چشم دیگران و در سکوت عشقبازی کردند.
پس از آن، فارل اعتراف کرد که قبلاً با همبازی خود، مک کوئین رابطه داشته است. او به لی گفت: «من فقط از او برای فراموش کردن درد دوری تو استفاده میکنم. اما دیگر نمیتوانیم این کار را بکنیم، بروس. خیلی متاسفم».
استیو مک کویین
بیوگرافی تحسین شده و بسیار دقیق و موثق “بروس لی: یک زندگی” (Bruce Lee: A Life) که در سال ۲۰۱۸ به قلم پولی منتشر شد، جنبه دیگری از شخصیت این بازیگر، مبارز و فیلسوف ماندگار را نشان میدهد، کسی که توسط ارتش طرفداران مفتون شده اش، انسانی بی عیب و نقص و بدون خدا تصویرسازی شده بود. براساس این کتاب، لی زنبارهای کنترل گر و بی عاطفه بود، مردی متکبر، حق به جانب و به شکلی افراطی، ملی گرا بوده است.
این دقیقاً تصویری نیست که در حال حاضر توسط دخترش شانون لی در پنجاهمین سالگرد مرگ او در حال ارائه است. شانون که هنگام مرگ پدرش در سال ۱۹۷۳ در سن ۳۴ سالگی تنها چهار سال داشت، به شدت به پدرش وفادار بوده و سرسختانه از او دفاع میکند.
او میخواهد دنیا بداند که ستاره فیلم اژدها وارد میشود، فیلمی که نام او را در سراسر جهان بر سر زبانها انداخت، اما یک ماه پس از مرگش به نمایش درآمد، مرد ستیزه جو و خشنی نبود که طرفداران فیلم هایش انتظارش را داشتند، بلکه روحی حساس داشت که ایدههای سمی و سنتی مردانگی را رد میکرد.
شانون لی
او هفته گذشته در مصاحبه با بی بی سی گفته است: «به همان اندازه که او از نظر فیزیکی، از طریق میزان قدرت و فعالیت هنرهای رزمی مردانه و عضلان به نظر میرسید، در واقع نوعی نرمی به شدت ذاتی در مردانگی او وجود دارد که فکر میکنم نادیده گرفته میشود».
لی، به عنوان اولین سوپراستار آسیایی دنیای بازیگری، بدون شک شخصیتی الهام بخش بود که به ادعای دخترش، تلاش زیادی برای تغییر کلیشه مردان آسیایی در فیلمهای هالیوودی به عنوان مردانی “ضعیف، سست عنصر و تسلیم” انجام داد.
بر اساس گزارش ها، پس از مرگ ناگهانی و مرموز بروس لی در اثر خونریزی مغزی یا ورم مغزی در سال ۱۹۷۳، بیش از ۱۲ هزار نفر از طرفدارانش «جیغ زنان» به محل انجام مراسم یادبود لی در هنگ کنگ رفتند.
میراث و جذابیت ماندگار او به شیوه مشابهی توسط بسیاری از آسیایی – آمریکاییها با افتخار گرامی داشته شده است. طرفداران لی مرتباً به دیدار قبر او در سیاتل میروند یا گفتههای شبه فلسفی او مانند “بی شکل باش، بی فرم باش، مانند آب” را نقل قول میکنند.
برای چنین افرادی، لی بیشتر یک مرشد معنوی است تا یک ستاره سینما یا مبارز هنرهای رزمی. با این حال، علی رغم تمام افسانه پردازیهای از او، خود لی اولین کسی بود که اعتراف کرد – وقتی صحبت از زندگی خصوصی اش شد – من یک قدیس نیستم.
این موضوع حتی در سالهای اولیه زندگی او نیز صادق بود. پسری با نژاد ترکیبی اوراسیایی، از پدری به نام لی جون – فن (Lee Jun – Fan)، خواننده اپرای کانتونی و مادری که فعال اجتماعی بود، بروس در سال ۱۹۴۰ در سان فرانسیسکو به دنیا آمد. پدرش خانواده را زمانی که در حال اجرای تور برای مخاطبان آمریکایی اش بود به آمریکا برده بود.
آنها چهار ماه بعد به هنگ کنگ بازگشتند، در حالی که بروس پاسپورت آمریکا را بدست آورده بود، پاسپورتی که برای خانواده بروس بسیار اهمیت داشت. پدرش بازیگر موفقی شد و لی جوان زمانی که تنها چند ماه داشت شروع به حضور در سینما کرد. لی به یک مدرسه خصوصی کاتولیک فرستاده شد، اما پس از اینکه پسر دیگری را مجبور کرد شلوارش را پایین بکشد تا لی بتواند اندام تناسلی اش را رنگ قرمز بزند، از آنجا اخراج شد.
بروس لی در ۱۵ سالگی شروع به یادگیری کونگ فو کرد و با وسواس فراوان تمرین میکرد. بعد از کلاسهای هنرهای رزمی، او و دوستانش بیرون میرفتند و دعوا میکردند تا بتوانند مهارتهای خود را نشان دهند، موضوعی که باعث شد نامشان به فهرست پلیس از بزهکاران محلی راه یابد.
لی خیلی زود به همان اندازه که شیفته مبارزه بود، به دختران علاقهمند شد. برادرش پیتر به یاد میآورد که چگونه بروس – حتی در ۱۵ سالگی – یک ربع ساعت را در مقابل آینه میگذراند تا موهایش را درست کند.
اما به عنوان یک نوجوان، لی به طرز دردناکی از دختران خجالت میکشید، اما – حتی در آن زمان – از نشان دادن عضلاتش به آنها لذت میبرد. اگرچه ممکن است این تنها پوششی برای احساس ناامنی بروس بوده باشد، لی هرگز شهرت خود در مغرر بودن را از دست نداد.
در سال ۱۹۵۹، در سن ۱۸ سالگی، او قربانی اشتباهی – نوجوانی با والدینی قدرتمند – را برای کتک زدن انتخاب کرد و برای شروعی تازه به سان فرانسیسکو بازگشت.
او شروع به آموزش هنرهای رزمی کرد و، چون هم با استعداد بود و هم مغرور، سبک خاص خود را توسعه داد که آن را جیت کان دو یا “روش رهگیری مشت” نامید. سبک مشت زدن او به ویژه زمانی مشهور شد که ثابت کرد مشت او به قدری قوی است که میتواند مردی را تنها از فاصله یک اینچی پرت کند؛ و هیچ چیزی به اندازه حضور یک دختر زیبا باعث نمیشد که او سریع توانمندیهای رزمی اش را به نمایش بگذارد. دوستش جیمز دمیل به متیو پولی گفته است: «اگر یک دختر زیبا در همان حوالی بود، بروس بلند میشد و یکباره انجام حرکات کونگ فو را شروع میکرد. او به من اشاره میکرد و توضیح میداد که چقدر سریع و سرسخت هستم و بعد بی درنگ مرا به زمین میزد».
لی در دانشگاه واشنگتن مشغول به تحصیل شد، جایی که در آنجا عاشق یک دختر زیبای سال دومی ژاپنی – آمریکایی به نام ایمی سانبو شد، اگر چه تکنیک پیشنهاد عاشقانه بروس میتوانست فاجعه بار باشد – هنگامی که یک روز ایمی از کنار او میگذشت تا به کلاس برود، بروس ساعد او را گرفت و با چنان قدرتی فشار داد که زانوهایش از درد خم شدند.
بروس لی و ایمی سانبو
ایمی نیز مانند بروس به رقص علاقه داشت و بعدها در این باره گفت: «وقتی اجرا میکنم تقریباً شبیه ارگاسم است. خیلی جنبه جنسی دارد و بروس هم همین طور بود. من به شدت جذب استعداد میشوم و بروس یک نابغه حرکتی بود».
لی جذب فلسفه چینی تائوئیسم شد. با این حال، در حالی که این فلسفه تاکید زیادی بر تقویت کنترل بر خود و خودخواهی فرد دارد، لی تنها در این زمینه موفقیت محدودی داشت. او به شکلی وسواس گونه به دنبال دستیابی به فیزیکی بی نقص بود، احتمالاً با استفاده از استروئیدها و نوشیدن اسموتیهای تهیه شده از گوشت همبرگر خام برای حداکثر پروتئین ماهیچه ساز.
لی بارها به سانبو پیشنهاد ازدواج داد، اما ایمی، چون او را بیش از حد کنترلگر میدید، پیشنهاد لی را رد میکرد. به هر حال او داشت از میراث آسیایی اش دور میشد و به زندگی جدید آمریکایی اش – و شاید به ناچار، یک همسر آمریکایی – نزدیکتر میشد.
لی پس از بازگشت به دیدار خانواده اش در هنگ کنگ اعتراف کرد که با پاهای خمیده راه میرفته، چون تازه ختنه شده بود و شلوارش را برای اعضای مرد خانواده که نمیدانستند منظورش از ختنه چیست پایین کشیده بود. وقتی برادرش به ناچار علت را پرسید، لی پاسخ داد: «این کاری است که در آمریکا انجام میدهند. من آمریکایی هستم. میخواهم شبیه آنها باشم».
بروس لی و همسرش لیندا
اما شاید از خود بپرسید شبیه کی. بروس لی در حین تحصیل در دانشگاه با همسر آینده اش لیندا امری آمریکایی آشنا شد و از آنجا که در آن زمان روابط عاشقانه بین افراد با نژادهای متفاوت در برخی ایالتهای آمریکا هنوز ممنوع بود، این دو در سال ۱۹۶۴ مخفیانه ازدواج کردند (پدر و مادر بروس از این ازدواج راضی نبودند اگرچه در نهایت رضایت دادند).
آنها صاحب دو فرزند شدند: براندون (متولد ۱۹۶۵) که در سال ۱۹۹۳ هنگام ساخت یک فیلم تصادفاً هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد و شانون که چهار سال بعد از برادرش به دنیا آمد. جای تعجب نداشت که لیندا مانند دیگر زنانی نبود که در زندگی بروس بودند.
برادر کوچک ترش، پیتر، در این باره میگوید: «بروس در دوران مجردی دوست داشت با دختران زیبا و پر زرق و برق رابطه داشته باشد، اما با دختری آرام و حساس ازدواج کرد که میدانست چگونه گوش دهد و به او اجازه میداد راه خود را برود».
لی خود نیز این موضوع را با ظرافت کمتری بیان کرده است و در سال ۱۹۶۶ به یک روزنامه نگار گفت: «لیندا شرقیتر از برخی از چینیهایی است که میشناسم. او ساکت و آرام است و دائم غر نمیزند». ظاهراً او بابت زنبارگی رو به افزایش بروس نیز شکایتی نداشت، رفتاری که پس از نمایشهای پر زرق و برق کونگ فویی بروس توجه تهیه کنندگان تلویزیون را به خود جلب کرد بیشتر نیز شد، پس از آنکه بروس در نقش شخصیت کاتو، کارشناس هنرهای رزمی و خدمتکار در مجموعه تلویزیونی جنایی پلیسی The Green Hornet که برای اولین بار در سال ۱۹۶۶ روی آنتن رفت، ایفای نقش کرد.
او در حین ساخت این سریال رابطه کوتاهی را با یک بازیگر آلمانی – آمریکایی فریبنده به نام توردیس برانت آغاز کرد که ادعا میکرد بروس جذابیتی شبیه آهنربا دارد که غیرقابل توصیف است. او در ادامه گفته است: «بروس بسیار آرام و خجالتی بود، اما اگر میخواست میتوانست بسیار تهاجمی باشد. او یک شوآف بود و همیشه میخواست بدنش را به رخ بکشد». معلوم شده که لی، که آگاهانه حلقه ازدواج نپوشیده بود، به معشوقش نگفته بود که همسر و فرزندی خردسال دارد.
توردیس برانت
سریال زنبور سبز لی را به ستارگان و کارگردانان هالیوود شناساند و برخی از آنها او را برای آموزش کونگ فو استخدام کردند یکی از این ستارهها استیو مک کوئین بود که به گفته مت پولی “مانند برادر بزرگتر بروس در هالیوود بود” – یک برادر بزرگتر که او را با مواد مخدر آشنا کرد. ماری جوانا مواد مورد علاقه او بود. جیمز کابرن، یکی دیگر از مشتریان مشهور لی، در این باره میگوید: «او میخواست نشئه شود و یک توپ داشته باشد، به موسیقی گوش دهد. لی جعبهای بزرگ از سیگاریهای آماده به اندازه سیگارهایش را در گاراژش نگه میداشت.
بروس لی، استیو مک کویین و جیمز کابرن
زندگی نامه نویس لی میگوید: مک کوئین شکارچی مآب چندان نیاز نیاز داشت که لی را به دنیای زنبازی معرفی کند، اما به او نشان داد که چگونه «با تعداد زیادی از زنان بازیگر، پارتی روها، دستیاران تولید، آرایشگران زن، زنان خانه دار، مسافران سرراهی، پیشخدمتها و دختران فروشنده رابطه برقرار کند».
لی در سال ۱۹۶۸ با شارون فارل بازیگر فیلم مارلو (Marlowe) آشنا شد، فیلمی که فارل و مک کویین در آن همبازی بودند. همسرش به تازگی دخترشان شانون را به دنیا آورده بود، اما این موضوع مانع از آن نشد که لی به فارل که در یک ازدواج ناموفق به سر میبرد، در محوطه استودیوی MGM در هالیوود نزدیک نشود و با او گپ نزند و همان شب با او به رختخواب نرود.
فارل به زندگی نامه نویس لی گفته است: «او اولین مردی بود که با او بودم و چنین بدن زیبایی داشت. بروس باور نکردنیترین معشوقی بود که تا به حال با او بوده ام. او در مورد بدن یک زن بسیار آگاه بود».
اگر چه او بعداً رابطهای را با مک کوئین آغاز میکرد و به جای لی – که به هر حال قصد ترک همسرش را نداشت – با استیو ماند، اما بروس به ندرت برای مدت طولانی از یک رابطه خارج از ازدواج دور میماند. هنگامی که لی به حضور در فیلمهای رزمی هنگ کنگ پرداخت که در آنها ستاره اصلی بود، فرصت کافی برای روابط عاشقانه بیشتر را پیدا کرد – این بار چشم انداز ستاره شدن را به عنوان یک عامل فریبنده به جذابیتهای خود برای مسحور کردن زنان بازیگر اضافه کرد.
بروس لی و بتی تینگ پی
بتی تینگ پی (Betty Ting Pei) هنرپیشه پرسروصدای تایوانی در سال ۱۹۷۲ در هنگام فیلمبرداری فیلم راه اژدها با بروس لی آشنا شد. لی که شاید تحت تاثیر قدرت و ستارگی خودش قرار گرفته بود، تلاش چندانی برای پنهان کردن این رابطه نکرد و او را در انظار عمومی بیرون برد و یک مرسدس بنز برایش خرید.
لی که همیشه جنتلمنانه رفتار میکرد، گفته میشود که به یکی از دوستانش به نام نانسی کوان گفته است: «این رابطه هیچ معنایی برایم ندارد. تنها یک رابطه کوتاه مدت است. از شرش خلاص میشم…من دخترهای زیادی دارم. ”
لیندا، همسر بیچاره اش، با این همه زنبارگی شوهرش، با خود چه فکری میکرد؟
گفته میشود لی یک بار به لیندا اطمینان داد که هرگز «برنامه» ندارد معشوقهای داشته باشد و اگر رابطهای را شروع کند، این اتفاق به صورت «ناگهانی» و لحظهای رخ میدهد و علاوه بر این، هیچ اهمیتی برای ازدواج آنها نخواهد داشت.
هنوز مشخص نیست که آیا لیندا واقعاً به چنین خزعبلاتی باور داشت یا خیر، اما تردیدی برایش باقی نگذاشته بود که اگر روزی با زن دیگری رابطهای داشته باشد، به سراغش نخواهد رفت.
حتی امروز هم، نظریههای عجیب و غریبی در مورد چگونگی مرگ لی در ژوئیه ۱۹۷۳ در هنگ کنگ منتشر میشود، اما در آن زمان، مرگش در رختخواب معشوقه اش، بتی تینگ پی به ندرت به اعتبار او لطمه زد، جایی که گفته میشود بروس لی پس از شکایت از یک سردرد شدید برای دراز کشیدن به آنجا رفته بود.
پزشکانی که قبلاً لی را به خاطر مشکلات مربوط به مصرف مواد مخدر درمان کرده بودند، بر این باور بودند که مرگ لی ناشی از مسمومیت با حشیش بوده است. این امر، همراه با مشارکت بتی و این حقیقت که آثار ماری جوانا در بدن او پیدا شده بود، باعث شد که گزارشهای مطبوعاتی عجیبی منتشر شود که بر اساس آن، این دو احتمالاً پس از مصرف موادی به نام ۷۰۷، یک محرک جنسی بسیار قدرتمند که توسط هنگ کنگیها استفاده میشد، یک رابطه سکس جنسی دیوانه وار داشته اند که مرگ بروس لی را در پی داشته است.
شایعاتی مبنی بر مرگ او پس از نعوظ به قدری زیاد بود که خبرنگاران برای گرفتن عکس از جسد او به داخل مرده شورخانه رفتند. مدرکی که آنها میخواستند هرگز بدست نیامد و هیچ ارتباط عللی بین استفاده از حشیش و تورم مغزی پیدا نشده است. پس از آن، گرمازدگی به عنوان علت تورم کشنده مغز بروس لی مطرح شده است، اگرچه آخرین نظریه این است که ممکن است مصرف بیش از حد آب عامل مرگ این نابغه دنیای هنرهای رزمی بوده باشد.
بروس لی، از لحاظ هنر بازیگی، اصلاً بازیگر بزرگ و قابلی نبود و تماماً به مهارتهای خشن هنرهای رزمی خود متکی بود. اما همانند مورد جیمز دین، هیچ چیز به اندازه مردن در جوانی نمیتواند تبدیل شدن به چهرهای نمادین را تضمین کند، موضوعی که در مورد بروس لی نیز صدق میکند.
برخی که به بروس نزدیک بودند، تلاشهای بی وقفه خانواده اش، به خصوص دخترش، برای تبدیل او به نوعی بت معنوی را تقبیح میکنند- در حالی که میلیونها دلار از بهره برداری از «برند» بروس لی سود میبرد.
آندره مورگان، تهیه کننده فیلم اژدها وارد میشود و دوست لی به ساوت چاینا مورنینگ پست گفته است: «این خداسازی است که خانواده اش در تلاش برای نشان دادن آن هستند، او خدا نیست. او یک خدا نبود، اما شاید بتوان گفت که لی اعتقاد داشت هدیه خدا به زنان است».
منبع: روزیاتو