هممیهن نوشت: محمدرضا شهبازی، مجری برنامه «پاتوق» شبکه افق، در یک ویدئوی اعتراضی نسبت به خبر بازگشت احتمالی محمدرضا گلزار و رضا رشیدپور به تلویزیون که در شبکههای اجتماعی بهاصطلاح وایرال شده بود، در جایی میگوید: «مگر ما اسکل نظام مقدسیم که من ۹ ماه مسخره کنم، بخندم، هجو کنم، حمله کنم به مثلا یهنوع سبک زندگی، بعد کسی که عقد آریایی خونده رو شبی ۵۰۰ - ۴۰۰ میلیون بهش بدین، بیاد برنامه اجرا کنه؟ ما رو گذاشتین حزباللهیها راضی بشن؟! نمیشود که هم من باشم، هم آنها!». آنچه در سخنان انتقادی این مجری تلویزیونی نظر مرا جلب کرد و بهگمانم نباید ساده از کنار آن گذشت، نگاه و نظری است که در شیوه مواجهه او با مفهوم «سبک زندگی» وجود داشت. نگاهی که وقتی از زبان یک مجری تلویزیونی بیان میشود، نسبت آن را با رویکرد صداوسیما در برنامهسازیها آشکار ساخته و درواقع افشا میکند.
اینکه گویی در گفتمان رسانه رسمی که مدعی رسانهملی بودن است، نگاه محفلی و گروهی و جناحی به سبک زندگی وجود دارد و آنها هر شیوه زیستن را که نمیپسندند، مورد هجو و هجمه قرار داده و مورد تحقیر و تمسخر قرار میدهند. اگر بپذیریم صداوسیما که عنوان رسانهملی را یدک میکشد، باید رسانهای برای همه مخاطبان با انواع سبک زندگی بهوسعت جغرافیایی و تنوع فرهنگی ایران باشد، تمسخر سبک زندگی دیگران، نامش برنامهسازی نیست؛ تخریب مخاطب است. تلویزیونی که بخواهد ازطریق برنامههایش به تحقیر و تمسخر سبک زندگی دیگران بپردازد، در درجه اول دارد به مخاطب خود توهین میکند.
واقعیت این است که سبک زندگی، متعدد و متنوع است و یک شمایل و الگوی واحدی نیست که صداوسیما بخواهد یا بتواند با محور قراردادن آن بهعنوان صراط مستقیم، مدل زیستن دیگران را انحراف و مصداق گمراهی بداند. این تنها نگاه انحصارطلبانه و خود حقیقتپندار است که سبک زندگی خود یا یک گروه و طیف خاصی را بهمثابه حقیقت فرض گرفته و منطبق با منطق هرکس مثل ما نیست، ضد ماست؛ به تحقیر و تخریب آنها دست میزند. برایناساس، سخنان محمدرضا شهبازی که بهعنوان درددل یکمجری حزباللهی منتشر شده، نه اعتراض که اعتراف به یک نگاه انحصارطلب، تکبعدی و از بالا در صداوسیما یا دستکم بخشی از سیاستگذاران و برنامهسازان تلویزیونی است که خود را محق میدانند تا اگر سبک زندگی دیگران را نپسندیدند و برنتافتند، بر آن بتازند. بیآنکه فکر کنند یکی از دلایل مهم ریزش مخاطبان صداوسیما که موجب شد تا بازگشت سلبریتیهایی مثل گلزار و رشیدپور را در پی جبران بحران مخاطب، در دستور کار قرار دهند؛ همین نگاههای یکطرفه، حقبهجانب و انحصارگرایانه یک گفتمان یا گروه و جناح خاص است که معتقدند، هرکس مثل ما نیست، علیه ماست و او را دشمن میدانند.
وقتی یک گفتمان اقلیتی بر سیاستها و مدیریت ابررسانهای مثل صداوسیما حاکم باشد که اعتراف میکند ۹ ماه سبک زندگی گروهی از مردم که اتفاقاً کم هم نیستند را به سخره میگیرد، چه انتظاری است که مخاطب پای برنامههای تلویزیونی بنشیند. وقتی سیاست یکرسانه، طرد دیگران و بهقول خودشان، غیرخودیهاست، مخاطب هم آن رسانه را طرد میکند. حاصل این تفکر، نه جذب حداکثری که دفع حداکثری است. جالب اینکه خود تلویزیون از چندین شبکه برخوردار است که هرکدام مخاطب خاص خود را داشته و از الگوهای برنامهسازی خود برای جلب رضایت مخاطب استفاده میکند. نمیتوان با تعدد فرمی، به یکدستی محتوایی و مضمونی رسید.
صداوسیما برای آنکه ملیبودن را در عمل محقق کند، باید به تکثر اندیشه و زبان و سبک زندگی احترام بگذارد و اگر حتی به آنها نقد دارد، فرصت تحلیل و بررسی آن را فراهم کند نه اینکه مثل مجری پاورقی، به تمسخر آن دست بزند. این نه با اخلاق رسانهای سازگار است، نه با اخلاق دینی. حتی بسیاری از فیلسوفان اخلاق، این حدیث امامعلی (ع) را مبنای تعریف اخلاق قرار دادهاند که «آنچه بر خود نمیپسندی، بر دیگران نپسند». اینکه سبک زندگی دیگران را نمیپسندیم، دلیل نمیشود که آن را به سخره بگیریم و تحقیر کنیم یا بهقول استاد بهرام بیضایی، با کسانی که شبیه ما نیستند، بیرحمانه رفتار کنیم.