bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۶۲۱۹۰

کشورهای «جنوب جهانی» چگونه به قدرت بازگشته‌اند؟

کشورهای «جنوب جهانی» چگونه به قدرت بازگشته‌اند؟

جنوب جهانی امروزه نه به عنوان یک گروه سازمان یافته بلکه به مثابه یک واقعیت ژئوپولیتیکی وجود دارد. کشور‌های جنوب جهانی به شدت از وزن خود در نهاد‌های جهانی ناراضی هستند.

تاریخ انتشار: ۲۳:۴۸ - ۱۲ شهريور ۱۴۰۲

سارنگ شیدورفرارو- سارنگ شیدور مدیر مطالعات و پژوهشگر ارشد موسسه کوئینسی و عضو ارشد غیر مقیم شورای ریسک‌های استراتژیک است. او هم‌چنین عضو هیئت دانشگاه جورج واشنگتن است. از او بیش از ۹۰ مقاله منتشر در نشریات معتبر منتشر شده است.

به گزارش فرارو به نقل از فارین افرز، جنگ روسیه در اوکراین به ناظران غربی یادآوری کرد که دنیایی خارج از قدرت‌های بزرگ و متحدان اصلی آنان وجود دارد. این جهان که عمدتا کشورهای قاره آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین را شامل می‌شود در برابر جانبداری روشن از یکی از طرفین مناقشه مقاومت کرده‌اند. بنابراین، جنگ به عنوان عامل اصلی در ژئوپولیتیک، جنوب جهانی را در کانون توجه قرار داده است. چشم انداز ژئوپولیتیکی امروز تنها با تنش بین ایالات متحده و قدرت‌های بزرگ رقیب آن یعنی چین و روسیه تعریف نمی‌شود بلکه با مانور قدرت‌های میانی و حتی کوچک‌تر نیز تعریف می‌شود.

کشورهای جنوب جهانی اکثریت قریب به اتفاق جمعیت جهان را در خود جای داده اند. با این وجود، خواسته‌ها و اهداف آنان سالیان متمادی به حد پاورقی صحنه ژئوپولیتیک تنزل یافته و در متن آن قرار نداشته است.

گروه‌هایی مانند جنبش‌عدم تعهد و جی – ۷۷ در نیمه دوم قرن بیستم به دنبال پیشبرد منافع جمعی کشورهای فقیرتر و مستعمره در دنیایی بودند که تحت سلطه قدرت‌های امپراتوری سابق بود. همبستگی آنان اساسا مبتنی بر آرمان‌ها و احساس هدف اخلاقی مشترک بود که همیشه نتایج مشخصی به بار نمی‌آورد. حتی پیش از پایان جنگ سرد روند از بین رفتن اخلاق‌گرایی که آن کشورها را به سوی اتحاد با یکدیگر سوق داده بود آغاز شد. در دهه‌های تک قطبی پس از پایان جنگ سرد به نظر می‌رسید که جنوب جهانی برای همیشه به حاشیه رانده شده است.

با این وجود، امروز جنوب جهانی بازگشته است. این بازگشت نه در قالب یک گروه سازمان یافته و منسجم بلکه به عنوان یک واقعیت ژئوپولیتیکی بوده است. تاثیرات آن در ائتلاف‌های جدید و رو به رشد مانند گروه بریکس که ممکن است به زودی فراتر از اعضای اصلی خود یعنی برزیل، چین، هند، روسیه و آفریقای جنوبی گسترش یابد احساس می‌شود. اکنون اقدامات جنوب جهانی نه بر اساس آرمان‌گرایی بلکه مبتنی بر منافع ملی تعیین می‌شود. کشورهای جنوب جهانی محدود کردن اقدامات قدرت‌های بزرگ را آغاز کرده و آنان را تحریک می‌کنند تا دست کم به برخی از خواسته‌های جنوب جهانی پاسخ دهند.

روند استعمارزدایی که پس از جنگ جهانی دوم صورت گرفت تعداد زیادی از دولت – ملت‌های تازه را از دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۰ میلادی به فهرست کشورهای عضو سازمان ملل متحد افزود. اصطلاح «جهان سوم» از دهه ۱۹۵۰ میلادی برای اشاره به این کشورها ابداع شد. پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی «جهان دوم» کمونیستی اصطلاح «جهان سوم» منسوخ شده به نظر می‌رسید و به عنوان اصطلاحی تحقیرآمیز در مورد کشورهای ضعیف‌تر در نظام بین‌الملل به کار می‌رفت.

اصطلاح «کشورهای در حال توسعه» در سال‌های اولیه شکل گیری سازمان ملل متحد مورد استفاده قرار گرفت. اگرچه امروزه استفاده از آن کماکان ادامه دارد اما به تدریج در حال از بین رفتن است. مفهوم رتبه‌بندی کشورها به عنوان در حال توسعه یا توسعه یافته به دلیل تایید ضمنی ایده مسیر خطی توسعه مورد انتقاد قرار گرفته است چرا که مبتنی بر این فرض بوده که جوامع مختلف تا زمانی که شبیه کشورهای ژاپن، ایالات متحده و اروپا نشوند در وضعیتی عقب مانده قرار دارند.

اصطلاح «جنوب جهانی» اما مفید است و از افتادن در چنین دام‌هایی جلوگیری می‌کند. این اصطلاح نیز ریشه در قرن بیستم دارد و در گزارش معروفی در سال ۱۹۸۰ میلادی تحت عنوان «شمال – جنوب: برنامه یا برای بقا» توسط کمیته مستقلی به رهبری «ویلی برانت» صدراعظم وقت آلمان به کار رفته بود.

هم‌چنین، این اصطلاح در گزارشی در سال ۱۹۹۰ میلادی با عنوان «چالش به جنوب: گزارش از کمیسیون جنوبی» که توسط هیئت سازمان ملل به رهبری «جولیوس نیره» رئیس جمهور وقت تانزانیا تهیه شد نیز به کار برده شده بود. پسوند «جهانی» در دهه ۱۹۹۰ میلادی پس از پایان جنگ سرد افزوده شد که احتمالا محصول فرعی محبوبیت روزافزون اصطلاح دیگری به نام «جهانی شدن» بود که در آن زمان رایج شد.

جنوب جهانی شامل بخش بزرگی از کشورهای عمدتا (اما نه تنها) فقیرتر یا با درآمد متوسط است که از آسیای جنوب شرقی و جزایر اقیانوس آرام تا آمریکای لاتین امتداد دارند. با عقب‌نشینی دوران تک قطبی که پس از پایان جنگ سرد رخ داد جنوب جهانی بار دیگر زنده می‌شود. با این وجود، اصل راهنمای آن این بار آرمان‌گرایی نیست بلکه واقع‌گرایی با پذیرش بی‌دریغ منافع ملی و افزایش توسل به سیاست قدرت است. مانند هر تعریف دیگری اصطلاح جنوب جهانی نیز می‌تواند قدری مبهم به نظر برسد.

برای اهداف این استدلال عضویت در جی - ۷۷ سازمانی که در سال ۱۹۶۴ میلادی در سازمان ملل تشکیل شد می‌تواند به عنوان یک راهنما برای ترکیب جنوب جهانی عمل کند. این گروه با ۱۳۴ کشور عضو خود را به عنوان «بزرگترین سازمان بین دولتی کشورهای در حال توسعه در سازمان ملل متحد که ابزاری را برای کشورهای جنوب» فراهم می‌کند تا «ظرفیت مذاکره مشترک خود را افزایش دهند» تعریف می‌کند و تقریبا همه دولت‌ها به غیر از استرالیا، کانادا، ژاپن، نیوزلند، کره جنوبی، ایالات متحده و کشورهای اروپایی و هم چنین چند کشور دیگر از جمله دو قدرت بزرگ چین و روسیه را شامل می‌شود.

این تعریف گسترده‌تر از جنوب جهانی شامل کشورهایی مانند ترکیه (یکی از متحدان ناتو)، کشورهای نفتی حاشیه خلیج فارس مانند عربستان سعودی و کشورهای پیش‌تر فقیر مانند شیلی و سنگاپور می‌شود که بسیار مرفه‌تر شده‌اند. کم یا متوسط بودن درآمد تنها یکی از شاخص‌های تعیین کننده قرار گرفتن یک کشور در جنوب جهانی است. شاخص‌های دیگر مواردی از جمله تجربه گذشته استعماری یا یک قدرت بزرگ یا متحد اصلی یک قدرت بزرگ نبودن را شامل می‌شوند.

کشورهای متنوع در این تکرار جدید از جنوب جهانی چندین ویژگی مشترک دارند. خاطرات تسلط استعماری اروپا به ویژه در آفریقا هم‌چنان عامل شکل دادن به تفکر ژئوپولیتیکی است. میل این کشورها برای کسب خودمختاری استراتژیک و سهم بسیار بیش‌تر از قدرت سیاسی در نظام بین‌الملل به ویژه در میان قدرت‌های میانی جنوب جهانی مانند برزیل، اندونزی و آفریقای جنوبی قوی‌تر می‌شود.

بسیاری از مفسران بر ظهور نهادهایی مانند بریکس، جی – ۳۰ و سازمان همکاری شانگهای به عنوان نماد بازگشت جنوب جهانی تمرکز می‌کنند. با این وجود، تمرکز بر ائتلاف‌های بین دولتی بزرگترین مسیر جنوب جهانی را نادیده می‌گیرد: مسیر طی شده از طریق اقدامات انفرادی دولت‌ها. این اقدامات متنوع و عمدتا ناهماهنگ که به شدت بر اساس منافع ملی هر کشور استوار است احتمالا تاثیری بیشتر از مجموع اجزای خود خواهد داشت. کشورهای جنوبی جهانی به شدت بر جذب تجارت، سرمایه‌گذاری و ارتقاء زنجیره ارزش متمرکز هستند.

آنان به ندرت از نگرانی‌های عمیق و عمومی در مورد توافق نامه‌های تجاری که اخیرا گریبان ایالات متحده را گرفته رنج می‌برند. این کشورها در سالیان اخیر سیاست‌های حمایت گرایانه از صنایع داخلی‌شان را افزایش داده‌اند. در چند سال گذشته اقدامات اندونزی و زیمبابوه برای محدود کردن صادرات نیکل و لیتیوم با هدف جذب سرمایه‌گذاری‌های با ارزش بالاتر از خارج از کشور انجام شده است.

سیاست جدید لیتیوم شیلی شامل نقش بسیار بیش‌تری برای دولت در استخراج و فرآوری آن است. نیروهای مشابهی در تلاش عربستان سعودی برای ایجاد صنعت هیدروژن سبز* و تلاش هند برای جذب تولیدات الکترونیکی در حال کار هستند. در اینجا ایدئولوژی جای خود را به آزمایش عمل‌گرایانه با مدل‌های اقتصادی ترکیبی داده است.

بسیاری از کشورهای جنوب جهانی ثروتمندتر و باهوش‌تر از قرن بیستم هستند و یاد گرفته‌اند که چگونه با هر دو طرف (امریکا، ژاپن و اروپا از سویی و ائتلاف چین و روسیه از سوی دیگر) بازی کنند تا منافعی برای خود کسب کنند. آنان از طریق تجربه مشاهده کرده‌اند که رقابت محدود قدرت‌های بزرگ کاربردهای خود را دارد اما یک جنگ سرد جدید منافع آنان را به خطر می‌اندازد و جوامع‌شان را متلاطم می‌سازد.

برخی از جنگ‌های نیابتی ممکن است هنوز رخ دهند اما تخریب‌های گسترده از نوع جنگ سرد زمانی که بسیاری از مناطق آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین مداخلات مکرر و مخرب یک یا چند ابرقدرت را تحمل می‌کردند بعید به نظر می‌رسد که تکرار شود.

این بدان معنا نیست که همکاری بین ایالات متحده و کشورهای جنوبی جهانی لزوما کاهش خواهد یافت. برخی از این کشورها حتی ممکن است با ایالات متحده یا در واقع دیگر قدرت‌های بزرگ برای پیشبرد منافع خود قراردادهای محدودی را منعقد نمایند. همگرایی امنیتی دهلی نو با واشنگتن برای ایجاد توازن در برابر پکن و استفاده از فرصت‌های ایجاد دوستی وجود دارد.

با این وجود، حتی این توافق‌ها نیز محدودیت‌هایی دارند: برای مثال، هند در صورت وقوع جنگ بر سر دریای چین جنوبی بعید است که بیش از حمایت لجستیکی و شاید موقت کمکی ارائه کند. هم چنین، زمانی که صحبت از روسیه می‌شود هند از قطب نمای خود پیروی می‌کند و از روسیه سلاح وارد می‌کند.

ویتنام هم‌چنان به پیگیری ادعاهای دریایی علیه چین ادامه می‌دهد حتی در حالی که با موفقیت تجارت و سرمایه‌گذاری چینی را جذب می‌کند و در برابر سوق یافتن به سوی تشکیل یک شبه اتحاد با امریکا مقاومت می‌کند. برزیل در زمان ریاست جمهوری «لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا» با ایالات متحده در زمینه تغییرات آب و هوایی همکاری نزدیک دارد حتی با وجود آن که روابط گرمی با رقبای بزرگ واشنگتن یعنی چین و روسیه دارد. پاکستان شراکت نظامی و اقتصادی عمیقی با چین دارد در حالی که روابط‌اش با ایالات متحده عمدتا معاملاتی شده است.

کشورهای جنوب جهانی از طریق قدرت انکار نیز اهرم قدرتی به دست آورده اند. تمام کشورهای جنوبی جهانی در عمل تحریمی را که در پی حمله به اوکراین علیه روسیه اتخاذ شده بود رد کرده‌اند. برخی از آن کشورها تجارت خود با مسکو را افزایش داده‌اند و کارایی تحریم‌های غرب را به شدت تضعیف کرده اند. در سال ۲۰۲۲ میلادی تجارت روسیه با ترکیه ۸۷ درصد با امارات متحده عربی ۶۸ درصد و با هند ۲۰۵ درصد افزایش یافت.

سایر متحدان و شرکای نزدیک ایالات متحده مانند فیلیپین، سنگاپور و تایلند به خوبی می‌توانند سیاست‌های ایالات متحده را در گرماگرم هر بحرانی با چین محدود کنند. مهم‌تر از همه کشورهای جنوب جهانی در مورد وزن‌شان در ساختارهای تصمیم‌گیری جهانی به شدت ناراضی هستند. این به حاشیه رانده شدن با نفوذ اقتصادی واقعی که قدرت‌های میانی اعمال می‌کنند ناسازگار است. نفوذ سنگینی که در دهه ۱۹۶۰ میلادی از آن برخوردار نبودند. برخی از این کشورها منابع حیاتی مواد معدنی، زنجیره تامین و گاهی اوقات نوآوری‌هایی هستند که برای رشد جهانی و مبارزه با تغییرات آب و هوایی ضروری می‌باشند و همین موضوع به آنان اهرم بیش‌تری در مقایسه با قرن بیستم می‌بخشد.

این ناهماهنگی همچنین نارضایتی آنان را از نظم جهانی کنونی عمیق‌تر می‌کند و برای تغییرات اساسی برای مثال در سیستم سازمان ملل فوریت ایجاد می‌کند. با این وجود، اصلاحات در شورای امنیت سازمان ملل به سرعت انجام نخواهد شد. این بدنه هنوز هم واقعیت‌های ژئوپولیتیکی سال ۱۹۴۵ را منعکس می‌کند. ایالات متحده هم چنان بر امور مالی بین‌المللی تسلط دارد و این وضعیت به آن کشور اجازه می‌دهد با متحدان اصلی خود برای تهدید تحریم‌های ثانویه گسترده‌ای که در واقع متوجه کشورهای جنوب جهانی هستند همکاری کند.

جنوب جهانی جدید با گذشت زمان می‌تواند قدرت‌های بزرگ را مجبور سازد دست کم تا حدی به خواسته‌هایش برای حضور بیش‌تر در نهادهای بین المللی پاسخ دهند و از حضور در اکثر جنگ‌های نیابتی خودداری نمایند. جنوب جهانی جدید نفوذ خود را عمدتا از طریق اقدامات انفرادی دولت‌ها که بر اساس منافع ملی است اعمال می‌کند. با این وجود، پژواک هماهنگی عمیق‌تر دوران‌عدم تعهد در دو عرصه شنیده می‌شود. اولین مورد تغییر اقلیمی است.

اعضای جنوب جهانی در مذاکرات بین‌المللی به طور دسته جمعی با کشورهای ثروتمندتر مقابله می‌کنند و برای تامین مالی بیش‌تر درباره مسائل آب و هوایی و غرامت‌های اقلیمی فشار می‌آورند. حوزه دیگر، اگرچه هنوز تا تحقق آن فاصله زیادی وجود دارد مقابله با هژمونی دلار است. انگیزه‌های جنوب جهانی برای دور زدن رژیم دلار قوی می‌باشد اما موانع ساختاری عمده مانع از ایجاد یک راه حل آسان می‌شود. با این وجود، تجارت با ارزهای محلی در حال رشد است و در یک دوره زمانی طولانی‌تر راه حل جامع‌تری می‌تواند پدیدار شود. گسترش اخیر بریکس در نشست ماه آگوست در ژوهانسبورگ می‌تواند به هر دو تلاش ذکر شده کمک کند.

یک واقعیت ژئوپولیتیکی نه یک احساس

ناهمگونی گسترده در جنوب جهانی و ظهور قدرت‌های میانی آن سوالاتی را در مورد دوام آن ایجاد می‌کند. اگر اعضای جنوب جهانی رقابت‌های جدی را با یکدیگر دنبال کنند جنوب جهانی به عنوان واقعیتی ژئوپولیتیک تضعیف خواهد شد. در این میان، اقدامات اقلیمی می‌توانند عاملی مخرب باشند.

ممکن است شکافی بین کشورهایی مانند برزیل، هند و اندونزی با ردپای انشار آلاینده‌های کربنی و کشورهای کوچکتر و فقیرتر به ویژه در بخش‌هایی از آفریقا ایجاد شود که در آن صورت به ضرر مقابله با انتشار گازهای گلخانه‌ای خواهد بود. بنابراین، شکاف بین کشورهای با درآمد متوسط و پایین نیز می‌تواند تاثیر جنوب را کاهش دهد. با گذشت زمان، تمایز اساسی بین کشورهای با درآمد متوسط مانند شیلی و مالزی و بیش از ۵۰ کشور عمدتا واقع شده در قاره آفریقا که از بحران بدهی بزرگ رنج می‌برند پدیدار خواهد شد.

با این وجود، چنین گسست‌هایی در حال حاضر قابل مشاهده نیستند. نشانه‌های اندکی از رقابت‌های بزرگ بین قدرت‌های میانی مانند برزیل، هند، اندونزی و آفریقای جنوبی در حال ظهور است.

جدایی جغرافیایی آن کشورها از یکدیگر و فقدان اختلافاتی که بر منافع مرکزی‌شان تاثیر می‌گذارد احتمالا تضمین می‌کند که روابط در آینده قابل پیش‌بینی صمیمانه باقی بماند. آن دسته از کشورهای جنوب جهانی که از درآمد متوسط جهانی برخوردارند نسبت به نیازهای اقتصادی کشورهای فقیرتر از خود حساسیت نشان می‌دهند. برای مثال، هند که در حال حاضر رئیس گروه جی – ۲۰ است برای کاهش بدهی کشورهای کم درآمد تلاش می‌کند.

جنوب جهانی تا زمانی که از هسته درونی ساختارهای بین‌المللی قدرت کنار گذاشته می‌شود به عنوان یک واقعیت ژئوپولیتیکی باقی خواهد ماند. تا زمانی که این کشورها از حق مادی بیش‌تری در اداره نظام بین الملل محروم باشند جنوب جهانی احتمالا نیرویی برای تغییر خواهد بود و قدرت‌های بزرگ را تحت فشار قرار داده، مشروعیت آنان در برخی از سیاست های‌شان را به چالش کشیده و دامنه عمل آنان در عرصه‌های کلیدی را محدود خواهد کرد.

حفظ وضع موجود نظم جهانی کنونی و مقاومت در برابر دموکراتیزه شدن حکمرانی آن همان گونه که به نظر می‌رسد ایالات متحده و نزدیک‌ترین متحدان‌اش در تلاش هستند در حالی که چین و روسیه نیز در برابر تغییرات اساسی در شورای امنیت سازمان ملل مقاومت می‌کنند صرفا بی‌صبری برای اصلاحات جدی را تشدید خواهد کرد. تا آنجا که جنوب جهانی جدید با فاصله‌اش از هسته نظم بین المللی تعریف می‌شود تنها زمانی انسجام ژئوپولیتیکی خود را از دست خواهد داد که اهدافش اساسا محقق شود.


* به هیدروژنی گفته می‌شود که در جریان تولید آن از سوخت‌های فسیلی استفاده نمی‌شود و هیدروژن درون آب در جریان فرایند الکترولیز از اکسیژن جدا می‌شود.

bato-adv
bato-adv
bato-adv