ورودیهای کوچک روی درها که برای برای عبور گربهسانان طراحی شدهاند، خیلی بیش از آنچه احتمالا تصور کنید قدمت دارند.
انگار انسانها در سراسر جهان قرنهاست به توافق رسیدهاند که گربهها برای پرسه زدن در اطراف آنها کاملا آزاد باشند. دریچههای گربهرو که به این حیوانات اجازه میدهد به راحتی وارد یک محیط بسته شده و از آن خارج شوند، یکی از نشانههای این آزادی عمل در بسیاری از نقاط دنیا است.
به گزارش فرادید، منشا دریچههای گربهرو کاملاً روشن نیست. بعید است منشا آن در یک زمان واحد و یک مکان واحد باشد، اما این موضوع جالبی است که کنجکاوی همه را برمیانگیزد: قدیمیترین درب گربهرو روی زمین کجاست؟
یکی از مدعیان، کلیسای جامع اِکستِر در شهرستان دِوُن انگلستان است؛ کلیسایی که ساخت آن از قرن دوازدهم آغاز شد. دایان واکِر، مورخ کلیسای جامع میگوید قدمت یک در گربهرو در آنجا به سال ۱۵۹۸ باز میگردد. سوابق آن سال کلیسای جامع اکستر نشان میدهد اسقفی به نام ویلیام کاتِن به نجاران پول میدهد تا دریچهی گربهرو را روی درب یک ساعت نجومی بزرگ حک کنند.
به گفته واکر، دلیل این کشیش این بود که چرخ دندههای ساعت با چربی حیوانی روغنکاری شده بودند و همین چربی، موشها را جذب خود میکرد و نقش گربه کلیسای جامع کنترل جمعیت موشها بود.
سوابق نشان میدهد قدمت درب گربهای اکستر به سال ۱۵۹۸ بازمیگردد
این ساعت اهمیت فرهنگی خاصی در انگلستان دارد، به این دلیل که برخی آن را الهامبخش شعر کودکانهی «Hickory Dickory Dock» میدانند. طبق سوابق دفترداری کلیسای جامع، گربههایی که از دریچه درب آن وارد میشدند، در واقع برای کارشان دستمزد میگرفتند. گربهها یا به احتمال زیاد صاحبان آنها، برای کاهش جمعیت موشها، کمکهزینه غذایی دریافت میکردند.
همانطور که واکر به بیبیسی نیوز گفته است: «اگرچه منشا واقعی پیدایش درب گربهای ناشناخته است، این احتمال هست که دربهای گربهای انگلستان جزو نخستین نمونهها باشند».
بنابراین، ممکن است ساختمان انگلیسی دیگری هم دارای دریچهی گربهای باشد.
قدمت ساختمانی که کتابخانه چِتهام را در خود جای داده به سال ۱۴۲۱ برمیگردد، به این معنا که دریچهی گربهرو آن میتواند قدیمیتر از کلیسای جامع اکستر باشد.
مجله History Revealed بیبیسی سال ۲۰۱۴ گزارش داد کتابخانه چتهام در منچستر دارای یک دریچهی گربهای چند صدساله است. خود کتابخانه سال ۲۰۱۳ در مورد این دریچه در X (توییتر پیشین) مطلبی را پست کرده بود و آن را «قرون وسطایی» نامیده بود. کتابخانه چتهام سال ۱۶۵۳ تأسیس شد و در نهایت میزبان کارل مارکس و فردریش انگلس در طول مدت اقامت آنها در انگلستان بود. قدیمیترین کتابخانه عمومی کشور، از بدو تأسیس تاکنون به طور مستمر فعالیت داشته است.
بنا بر اطلاعات وبسایت کتابخانه، قدمت ساختمانی که کتابخانه در آن است، به سال ۱۴۲۱ باز میگردد. این ساختمان، کالج کشیشان را در خود جای داده و یکی از کاملترین ساختمانهای قرون وسطایی است که همچنان در شمال غربی انگلستان پابرجاست.
اگر دریچهی گربه در سالهای اولیه ساختمان یعنی در دوره قرون وسطایی ساخته شده باشدبنابراین این ساختمان افتخار داشتن قدیمیترین دریچه گربهرو را از آن خودش میکند
دریچههای گربهرو در طول تاریخ وجود داشتند. بر اساس یک شایعه قدیمی، سِر آیزاک نیوتن در اتاقهای خود در دانشگاه کمبریج، جایی که تحصیل و بعداً کار کرد، دریچههایی برای گربه و بچهگربه ایجاد کرده بود. این داستان توسط جان ام. اف رایت ریاضیدان در خاطرات خود از کمبریج در سال ۱۸۲۷ یک قرن پس از مرگ نیوتن، نقل شده است. این افسانه همچنان پابرجاست، اگرچه حتی خود رایت اعتراف کرده بود که صحت آن قطعی نیست.
Madonna della Gattaiola در کلیسای سنت جورج متیو ویناتیری
وقتی بحث از درهای قدیمی گربهرو باشد، نقاشی Madonna della Gattaiola یا Virgin of the Cat Flap در کلیسای سنت جورج در توسکانی ایتالیا را هم داریم. این نقاشی متعلق به قرن پانزدهم که روی تختۀ یک میز کشیده شده بود، طبق برخی نقلها توسط یک کشیش به عنوان درب انبار تغییر کاربری داده شد و البته روی آن یک دریچۀ گربهرو هم ایجاد شد.
برگردیم به عصر اطلاعات، جایی که نزدیک به یک میلیون حساب کاربری در X پپیتو را دنبال میکنند، یک گربه سیاه کوچک که صاحبش عبور و مرورش را با دوربین متحرکی که به دریچهی گربهرو متصل کرده، با دیگران به اشتراک میگذارد. این حساب به طور انحصاری عکسهایی از زمان ورود و خروج پپیتو را با صدها هزار دنبالکنندهاش به اشتراک میگذارد.
آلیسون تیرنی از VICE سال ۲۰۱۶ گزارش داد کلمنت استورک، مالک گربه، ابتدا حساب پپیتو را به عنوان بخشی از اتوماسیون نرمافزاری که در حال ساخت آن بود ایجاد کرد. او تصورش را هم نمیکرد غریبههایی از سراسر جهان چنین علاقهای به این گربه نشان دهند.
استورک در این باره گفته است: «من هنوز هم نمیدانم مردم چرا او را دنبال میکنند، اما نظرات زیادی میدهند. من هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم، هر نظری که پپیتو از مردم دریافت کرده را میخوانم.»