bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۷۱۱۷۸

چرا چین و روسیه، ایران را شریک راهبردی نمی‌بینند؟

چرا چین و روسیه، ایران را شریک راهبردی نمی‌بینند؟

ایران توان موازنه سازی در حوزه مراودات خارجی خود را به ویژه با استفاده از ظرفیت‌های توسعه روابط با کشور‌های غربی از دست داده و این مساله، قدرت‌های شرقی را در تعریف یک شراکت راهبردی با ایران بی انگیزه کرده است.

تاریخ انتشار: ۲۳:۲۲ - ۲۱ مهر ۱۴۰۲

فرارو- یکی از مسائلی که در ماه‌ها و حتی سال‌های اخیر، توجهات زیادی را از سوی کارشناسان و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی ایران و همچنین شخصیت‌ها و طیف‌های سیاسی مختلف به خود جلب کرده، نوعِ نگاه و نگرش روسیه و چین به ایران است. در این راستا، عده‌ای بر این باورند که همزمان با نمایان شدن شکاف‌های جدی در هژمونی جهانی غرب و به طور خاص آمریکا، شراکت راهبردی ایران با قدرت‌های نو ظهور شرقی نظیر چین و روسیه، نه تنها یک واقعیت، بلکه امری کاملا طبیعی است و بایستی آن را در قالب یک روند کلی ارزیابی کرد.

به گزارش فرارو، این روند پس از آغاز جنگ اوکراین و تشدید شکاف‌ها میان غرب و شرق جهان، جلوه‌های عینی تری را به خود گرفته و بسیاری از کشور‌ها را وادار کرده تا سوگیری‌های خود در عرصه روابط‌بین‌الملل را به نحو روشن‌تری در معرض دیدِ همگان قرار دهند. با این حال، در جبهه مقابل، برخی نیز بر این باورند که طرح این گزاره که چین و روسیه به ایران به چشم یک شریک راهبردی می‌نگرند، بیش از آنکه یک واقعیت را تداعی کند، جلوه‌ای عینی از آنچه مطلوبِ برخی طیف‌ها و شخصیت‌های سیاسی است را به نمایش می‌گذارد و نسبت چندانی با واقعیت‌های میدانی ندارد.

با این همه، حداقل از منظر علوم سیاسی و روابط بین الملل، می‌توان فکت‌ها و مولفه‌های مختلفی را مطرح کرد که در نوع خود این مساله را توضیح می‌دهند که چرا چین و روسیه، ایران را شریکی راهبردی نمی‌بینند؟ اساسا تکیه به این قبیل مولفه‌ها ما را به این جمع بندی می‌رساند که خودِ چین و روسیه نیز به یکدیگر برخلاف مواضع ظاهری و دیپلماتیکی که ابراز می‌کنند، به چشم شریک راهبردی نمی‌نگرند و در این معادله، صرفا معطوف به منافع ملی و دستورکار‌های راهبردی و حیاتی خود هستند.

در این راستا و جهت پاسخ به پرسش بالا، به طور خاص می‌توان به ۳ گزاره محوری اشاره کرد.

۱. عملگرایی صِرف در سیاست خارجی

چین و روسیه تاکنون در برهه‌های زمانی مختلف نشان داده اند که سیاست خارجی خود را نَه بر پایه پیوند‌های ایدئولوژیک، بلکه صِرف منافع خود تنظیم می‌کنند و در این زمینه، حتی با یکدیگر هم شوخی ندارند. به عنوان مثال، به صورت عینی شاهد بوده ایم که چینی‌ها تا به امروز حاضر نشده اند حمایت‌های گسترده مالی و تسلیحاتی را از روسیه در قالب جنگ این کشور با اوکراین انجام دهند.

دلیل این مساله نیز روشن است:، زیرا انجام این اقدام، تا حد زیادی مراودات بین المللی چین را پرهزینه خواهد کرد و به نفع این کشور به ویژه از حیث منافع اقتصادی آن نیست. با این حال، هر دو کشور مذکور در برهه‌های زمانی مختلف، رویکرد مشابهی را در قبال ایران نیز به کار گرفته اند و حتی بعضا موجب شوکه شدن برخی ناظران و تحلیلگران داخلی به دلیل اتحاذ مواضع خاص در رابطه با ایران شده اند.

به عنوان مثال، حمایت‌های چین و روسیه از مساله اتمی ایران، هیچگاه بی حد و مرز نبوده و این دو، حمایت مشروط را از ایران در دستور کار داشته اند. کما اینکه در دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد شاهد بودیم که جهان غرب با همراهی دو کشور مذکور توانسته چندین قطعنامه مهم را علیه ایران به تصویب برساند. در عین حال، چین و روسیه به طور خاص در سال‌های گذشته نشان داده اند که چه مساله هسته‌ای ایران و چه نفوذ و قدرت منطقه‌ای این کشور را ابزاری برای چانه زنی‌های خود با غرب می‌بینند.

مثلا در معادله جنگ داخلی سوریه، اسرائیل به واسطه نوعی توافق با روسیه جهت برخورد با حضور نیرو‌های ایرانی در سوریه، اقدام به نقض حریم هوایی این کشور و انجام حملات هوایی علیه مواضع و نیرو‌های ایرانی در خاک سوریه می‌کند. البته که در مورد معادله اتمی ایران و مذاکرات تهران با جهان غرب نیز، هم چین و هم روسیه از حل نشدن مساله مذکور، منافع اقتصادی و راهبردی قابل توجهی را کسب می‌کنند و خود از جمله عوامل تطویل مناقشه اتمی ایران در سال‌های گذشته بوده اند.

علاوه بر این‌ها، هم چین و هم روسیه به واسطه منافع راهبردی خود، همکاری‌های گسترده‌ای را با کشور‌های عربی حاشیه خلیج فارس انجام داده اند و هر دو، در بیانیه‌های مشترکی با کشور‌های عرب حاشیه خلیج فارس، از ضرروت مذاکرات ایران با امارات متحده عربی جهت تعیین تکلیف سرنوشت جزایر سه گانه تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی سخن گفته اند.

مساله‌ای که خود یک خط قرمز مهم برای ایران است و تهران بار‌ها تاکید کرده که جزایر مذکور جز لاینفک خاک ایران بوده، هستند و خواهند بود. از این منظر، رگه‌های عملگرایی روسی و چینی در حوزه سیاست خارجی به وضوح توضیح می‌دهد که چرا اساسا این دو کشور، به ایران به چشم یک شریک راهبردی نگاه نمی‌کنند.

۲. معمای تعامل با غرب

بر کسی پوشیده نیست که روابط چین و مخصوصا روسیه با جهان غرب به ویژه پس از آغاز جنگ با اوکراین، رو به سردی گذاشته است. با این حال، بایستی به این نکته توجه داشت که پکن و مسکو، سال‌ها و حتی همین حالا، خود را در قالب نظام بین المللی تعریف کرده اند که بنیان‌های آن از سوی قدرت‌های غربی گذاشته شده است. البته که خودِ این دسته از کشور‌ها به ویژه در دو دهه گذشته تا حد زیادی از دلِ نظام بین‌الملل غربی اوج گرفته و رشد کرده اند و پیوند‌های آن‌ها با این نظام، به هیچ عنوان ضعیف نیست.

در این راستا، تلاش‌های چند سال اخیر روسیه و چین جهت اتحادسازی در سطوح منطقه‌ای و بین المللی و مخصوصا ایجاد زیرساخت‌های لازم در حوزه مبادلات تجاری و اقتصادی بین المللی جهت ارائه یک آلترناتیو معتبر برای نظام بین المللی غربی، همچنان در مراحل ابتدایی خود است. به عنوان مثال، تاکیدات فراوان چین و روسیه برای دلار زدایی از اقتصاد جهانی در شرایطی انجام می‌گیرد که هنوز هژمونی دلار بر اقتصاد جهان حاکم است و بخش بسیار کوچکی از مراودات تجاری بین المللی با استفاده از ارز‌های دیگر و به طور خاص ارز‌های محلی صورت می‌گیرد.

سازوکار‌های بین المللی ایجاد شده و مدیریت شده توسط چین و روسیه نظیر سازمان همکاری‌های شانگهای و یا بریکس نیز با اختلافات و شکاف‌های داخلی قابل ملاحظه‌ای همراه هستند و هنوز ایده‌های مطرح در قالب آن‌ها به مرحله انسجام و وحدت نرسیده است.

در این شرایط، وزن سیاسی و اقتصادی ایران برای چین و روسیه به هیچ عنوان در وضعیتی نیست که پکن و مسکو را قانع سازد تا روابط نیم بندِ خود با جهان غرب و منافع سیاسی و اقتصادی بین المللی شان را به خاطر ایران خراب کنند. در این نقطه مثلا باید بپرسیم که آیا چین حاضر است مبادات تجاری سالانه حدودا ۳۰۰ میلیارد دلاری خود را با مبادلات تجاری‌اش با ایران که به ۳۰ میلیارد دلار هم نمی‌رسد، معامله کند؟

آیا روسیه حاضر است توافقات پشت پرده با غرب و عربستان سعودی با محوریت مسائل انرژی را به خاطر ایران، به حالت تعلیق درآورد و یا نپذیرد؟ بی تردید روح عملگرایی حاکم بر دو کشور  تا حد زیادی مانع از تصمیم‌گیری‌هایی از این دست می‌شود.

۳. شرق گرایی؛ انتخاب یا الزام ایران؟

یکی از سوالاتی که بایستی در وهله نخست از خود در مورد سنگین شدن کفه شرق گرایی در سیاست خارجی ایران و به طور خاص دولت سیزدهم بپرسیم این است که آیا این جهت گیری برای ایران یک انتخاب بوده یا خیر، در قالب یک الزام ظاهر شده است؟ بسیاری می‌دانند که بدعهدی‌های آمریکا و اروپا در معادله برجام بود که اساسِ توسعه مناسبات ایران با جهان غرب را سُست کرد و در نهایت سبب ایجاد این درک راهبردی در ایران شد که بهتر است سرمایه گذاری چندانی روی توسعه روابط با غرب نداشته باشد و حوزه‌های جدیدی را در سیاست خارجی خود کشف کند.

از این رو گرایش به شرق در قالب یک الزام و نه انتخاب در سایت خارجی ایران ظاهر شده است. از این جهت، چرا چین و روسیه بایستی با ایران شراکت راهبردی تعریف کنند وقتی که خودِ این کشور عملا راهی جز توسعه مناسبات با قدرت‌های شرقی ندارد؟

به بیان ساده تر، ایران توان موازنه سازی در حوزه مراودات خارجی خود را به ویژه با استفاده از ظرفیت‌های توسعه روابط با کشور‌های غربی از دست داده و این مساله، قدرت‌های شرقی را در تعریف یک شراکت راهبردی با ایران بی انگیزه کرده است.

bato-adv
bato-adv
bato-adv