زنان در بازار کار جهانی حضور کمتری دارند و حتی زمانی که کار میکنند، درآمد کمتری نسبت به مردان دارند.
زنان در بازار کار جهانی حضور کمتری دارند و حتی زمانی که کار میکنند، درآمد کمتری نسبت به مردان دارند. کلودیا گلدین در تحقیقات خود آرشیوها را جستوجو کرده و دادههای بیش از ۲۰۰ سال ایالاتمتحده را جمعآوری کرده است. این کار به او اجازه داد نشان دهد که چگونه و چرا تفاوتهای جنسیتی در درآمد و نرخ اشتغال در طول زمان بهوجود آمده و تغییر کرده است.
در طول قرن گذشته، نسبت زنان در کار دستمزدی در بسیاری از کشورهای پردرآمد سهبرابر شده است. این یکی از بزرگترین تغییرات اجتماعی و اقتصادی در بازار کار در دوران مدرن است؛ اما تفاوتهای جنسیتی قابل توجهی باقی مانده است. اولینبار در دهه ۱۹۸۰ بود که یک محقق رویکردی جامع برای توضیح منشأ این تفاوتها اتخاذ کرد.
تحقیقات کلودیا گلدین بینشهای جدید و اغلب شگفتانگیزی درباره نقشهای تاریخی و معاصر زنان در بازار کار به ما داده است. گلدین نشان داد که مشارکت زنان در بازار کار در کل تاریخ دوره روند صعودی نداشته است، بلکه روند این مشارکت در عوض منحنی U شکلی را تشکیل میدهد.
مشارکت زنان متاهل با گذار از جامعه کشاورزی به جامعه صنعتی در اوایل قرن نوزدهم کاهش یافت؛ اما سپس با رشد بخش خدمات در اوایل قرن بیستم شروع به افزایش کرد. گلدین این الگو را نتیجه تغییر ساختاری و هنجارهای اجتماعی در حال تحول در رابطه با مسوولیتهای زنان در قبال خانه و خانواده توضیح میدهد.
در طول قرن بیستم، سطح تحصیلات زنان بهطور مداوم افزایش یافته است و در اکثر کشورهای با درآمد بالا، اکنون بهطور قابلتوجهی بالاتر از مردان است. گلدین نشان داد که دسترسی به قرصهای ضد بارداری با ارائه فرصتهای جدید برای برنامهریزی شغلی، نقش مهمی در تسریع این تغییر انقلابی ایفا کرده است.
با وجود مدرنیزه شدن، رشد اقتصادی و افزایش نسبت زنان شاغل در قرن بیستم، در مدت طولانی شکاف درآمدی بین زنان و مردان تنها تا حدودی از بین رفته است. به گفته گلدین، بخشی از توضیح این است که تصمیمهای مهم آموزشی که بر یک عمر فرصتهای شغلی تاثیر میگذارند، در سنین نسبتا جوانی افراد گرفته میشوند. اگر انتظارات زنان جوان با تجربیات نسلهای قبلی شکل گرفته باشد رشد کند خواهد بود؛ بهعنوان مثال، اگر مادران آنها که تا زمانی که بچهها بزرگ نشدهاند به سر کار بازنگشته باشند، آنها نیز همین تجربه را به خاطر میسپارند.
از نظر تاریخی، بخش زیادی از شکاف جنسیتی در درآمد را میتوان با تفاوت در تحصیلات و انتخابهای شغلی توضیح داد. با این حال، گلدین نشان داده است که بخش عمده دیگری از این تفاوت درآمد در حال حاضر بین زنان و زنان دیگری است که در همان شغل هستند و این تا حد زیادی با تولد اولین فرزند بهوجود میآید.
در سراسر جهان، حدود نیمی از زنان در مشاغل دستمزدی هستند؛ درحالیکه این رقم برای مردان ۸۰ درصد است. وقتی زنان کار میکنند، معمولا درآمد کمتری دارند. درک اینکه چگونه و چرا سطوح اشتغال و درآمد بین زنان و مردان متفاوت است به دلایل اجتماعی-اقتصادی، چه در کوتاهمدت و چه در بلندمدت، مهم است؛ زیرا این موضوع به کارآمدترین نوع استفاده از منابع جامعه مربوط میشود.
از نظر اقتصادی ناکارآمد است که مشاغل به واجد شرایطترین افراد نرسد و اگر دستمزد برای انجام یک کار متفاوت باشد، ممکن است زنان برای کار و داشتن شغل بیانگیزه شوند. گلدین با ترکیب روشهای نوآورانه در تاریخنگاری اقتصادی نشان داده است که چندین عامل مختلف از لحاظ تاریخی بر عرضه و تقاضای نیروی کار زنان تاثیر گذاشتهاند و هنوز هم تاثیرگذار هستند.
این عوامل شامل فرصتهای زنان برای ترکیب کردن کار با حقوق و خانواده، تصمیمات مربوط به آموزش و پرورش و فرزندآوری، نوآوریهای فنی، قوانین و هنجارها و تحول ساختاری اقتصاد است. به نوبه خود، نتایج او به درک بهتری از چگونگی و چرایی تفاوت نرخ اشتغال و دستمزد بین زنان و مردان کمک کرده است.
در آغاز قرن بیستم تفاوت قابل توجهی در نرخ اشتغال زنان متاهل و مجرد وجود داشت. درحالیکه حدود ۲۰ درصد از کل زنان با حقوق کار میکردند، تنها ۵ درصد از زنان متاهل این کار را انجام میدادند. این همچنین دورهای از تاریخ ایالات متحده بود که در آن روند صعودی مشارکت زنان در بازار کار آغاز شد؛ جایی که منحنی U شکل رو به بالا بود.
گلدین نشان داد که پیشرفت تکنولوژیک، رشد بخش خدمات و افزایش سطح آموزش باعث افزایش تقاضا برای نیروی کار زنان شده است. با این حال، تصورات اجتماعی، قوانین و سایر موانع نهادی تاثیر این عوامل را محدود میکرد. گلدین همچنین خاطرنشان کرد که قوانین موسوم به «نردههای ازدواج» در سالهای گذشته اغلب زنان متاهل را از ادامه اشتغال بهعنوان معلم یا کارمند اداری باز داشتهاند. این نوع قوانین در طول رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ و سالهای پس از آن به اوج خود رسید؛ اما تنها دلیل این وضعیت مشارکت نبود.
بازار کار متشکل از نسلهای مختلف و گروههایی است که هنگام انتخاب زندگی خود با شرایط متفاوتی مواجه شدند. گلدین رویکردی مبتنی بر همگروهی را برای تجزیه و تحلیل اینکه با ورود یک گروه به بازار کار اتفاق میافتد، توسعه داد. بهعنوان مثال، در اوایل قرن بیستم، از بیشتر زنان انتظار میرفت که فقط چند سال قبل از ازدواج کار کنند و پس از ازدواج از بازار کار خارج شوند که بر انتخابهای تحصیلی آنها تاثیر گذاشت.
گلدین نشان داد که در دورههای رشد سریع، زنان ممکن است بر اساس انتظاراتی تصمیم بگیرند که بعدا به نتیجه نمیرسند. در نیمه دوم قرن بیستم، تغییرات اجتماعی به این معنی بود که زنان متاهل اغلب پس از بزرگتر شدن فرزندانشان به نیروی کار بازمیگشتند. فرصتهای شغلی آنها بر اساس انتخابهای تحصیلی بود که شاید ۲۵ سال قبل انجام شده بود، در زمانی که طبق هنجارهای اجتماعی معاصر، انتظار نمیرفت شغلی داشته باشند.
بسیاری از زنانی که در دهه ۱۹۵۰ جوان بودند، مادرانی خانهدار داشتند و وقتی مادرانشان به بازار کار بازگشتند، دختران از قبل مسیر تحصیلی خود را انتخاب کرده بودند. به عبارت دیگر، دختران در هنگام برنامهریزی آینده خود انتظار نداشتند شغلی داشته باشند و بعدا مشخص شد که میتوانند شغلی طولانی و فعال داشته باشند.
در بسیاری از قرن بیستم، زنان میزان کار خود را دستکم میگرفتند. انتظارات و نتایج تا دهه ۱۹۷۰ شروع به همگرایی نکردند. در نتیجه، زنانی که در آن دوره جوان بودند، بیشتر روی تحصیلات خود سرمایهگذاری کردند. در دهههای اخیر، زنان بهطور فزایندهای تمایل به تحصیل پیدا کردهاند و در کشورهای با درآمد بالا، زنان عموما سطح تحصیلات بالاتری نسبت به مردان دارند.
روشی که زنان اغلب پس از ازدواج برای مدت طولانی نیروی کار را ترک میکنند نیز توضیح میدهد که چرا میانگین سطح اشتغال زنان با وجود هجوم گسترده زنان به بازار کار در نیمه دوم قرن بیستم بسیار اندک افزایش یافته است. اگر مشارکت در بازار کار برای یک نسل ۲۰ درصد و برای نسل بعدی ۴۰ درصد بود، با وجود دو برابر شدن مشارکت در بازار کار، میانگین مشارکت ۳۰ درصد خواهد بود (با توجه به اینکه اندازه نسلها برابر است).
بین این دو نسل با این حال، حتی اگر تغییر هنجارهای اجتماعی، الگوهای جدید در بازار کار و افزایش سطح تحصیلات بر سطح اشتغال زنان تاثیر بگذارد، نوآوریهای اخیر اساسا فرصتهای آنها را برای برنامهریزی و داشتن شغل تغییر داده است. یکی از این نوآوریها یک قرص کوچک، اما مهم بود.
انتظارات زنان در بازار کار در پایان دهه ۱۹۶۰، زمانی که این قرص معرفی شد، تغییر کرد. یک روش تنظیم خانواده و پیشگیری از بارداری بهوجود آمد که زنان با آن میتوانستند بهطور مستقل وضعیت بارداری خود را کنترل کنند. گلدین و نویسنده همکارش لارنس کاتز با تحلیل این واقعیت که زنان جوان در سالهای مختلف در ایالتهای مختلف ایالات متحده توانستند به این قرص دسترسی داشته باشند، قدرت این قرص را به نمایش گذاشتند.
گلدین دریافت که این قرص منجر به تاخیر در ازدواج و زایمان زنان میشود. این زنان همچنین انتخابهای شغلی دیگری را انجام دادند و نسبت فزایندهای از آنها شروع به تحصیل در رشتههای اقتصاد، حقوق و پزشکی کردند.
گروههای تاثیر پذیرفته از این قرص متولدان دهه ۱۹۵۰ بودند که به این ترتیب در جوانی به این قرص دسترسی داشتند. به عبارت دیگر، این قرص به این معنی بود که زنان میتوانند آینده خود را بهتر برنامهریزی کنند و در نتیجه درباره آنچه انتظار دارند شفافتر باشند و به آنها انگیزههای کاملا جدیدی برای سرمایهگذاری در تحصیل و شغلشان میدهد.
حتی اگر این قرص بر انتخابهای تحصیلی و شغلی تاثیر بگذارد، این به آن معنا نیست که شکاف درآمدی بین زنان و مردان بهطور کامل از بین رفته؛ اگرچه از دهه ۱۹۷۰ بهطور قابل توجهی کمتر شده است. برای درک اینکه چگونه شکاف درآمد در طول تاریخ تغییر کرده است، گلدین یکبار دیگر تصمیم گرفت به آینه عقب نگاه کند.
گلدین با جمعآوری آمار از منابع مختلف شروع کرد و اولین مجموعه آمار بلندمدت درباره شکاف دستمزد بین مردان و زنان را فراهم آورد. او با استفاده از منابعی که ۲۰۰ سال را پوشش میداد، توانست نشان دهد که بسیاری از تغییرات ساختاری مهم تاریخی در بازار کار واقعا به نفع زنان بوده است؛ مدتها قبل از اینکه موضوع برابری در اولویت قرار گیرد.
شکاف درآمدهای جنسیتی در طول انقلاب صنعتی (۱۸۲۰-۱۸۵۰) و زمانی که تقاضا برای خدمات اداری و دفتری افزایش یافت (۱۸۹۰-۱۹۳۰) بهطور قابل توجهی کاهش یافت.
با این حال، با وجود رشد اقتصادی، افزایش سطح تحصیلات در میان زنان و دوبرابر شدن نسبت زنانی که با دستمزد کار میکنند، شکاف درآمد اساسا بین سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۸۰ ثابت ماند. با استفاده از این آمار، گلدین همچنین توانست نشان دهد که تبعیض پرداختی که زنان را تحت تاثیر قرار میدهد با رشد بخش خدمات در قرن بیستم بهطور قابل توجهی افزایش یافته است.
در قرن قبل زنان معمولا در بخشهایی کار میکردند که دستمزد بر اساس کار صنعتی پرداخت میشد. کارگران این نوع صنایع اعم از زن یا مرد به نسبت بهرهوری خود حقوق دریافت میکردند. بین پایان قرن نوزدهم تا سال ۱۹۴۰، تفاوت دستمزد بین مردان و زنان که میتوان آن را به تبعیض نسبت داد، از ۲۰ به ۵۰ و ۵ درصد در صنعت تولید افزایش یافت.
به عبارت دیگر، همزمان با کاهش شکاف درآمدی بین مردان و زنان، تبعیض در پرداخت، تا حدی شگفتآور افزایش یافت. یکی از دلایل این امر این بود که قراردادهای کار بهطور فزایندهای به نفع سیستمهای پرداخت بر اساس دستمزد ماهانه کنار گذاشته میشد. گلدین نشان داد که با معرفی سیستمهای پرداخت مدرن، کارفرمایان تمایل داشتند تا از بهکارگیری کارکنانی با ساعات کار طولانی و بدون وقفه منتفع شوند.
اکنون میتوانیم ببینیم که شکاف درآمدی بین زنان و مردان در کشورهای با درآمد بالا بین ۱۰ تا ۲۰ درصد است، حتی در شرایطی که بسیاری از این کشورها قوانین دستمزد برابر دارند و زنان اغلب تحصیلکردهتر از مردان هستند. چرا چنین وضعیتی وجود دارد؟ گلدین سعی میکند دقیقا به این سوال پاسخ دهد و در میان چیزهای دیگر، در شناسایی یک توضیح کلیدی موفق میشود: پدر و مادر بودن.
گلدین و نویسندگان همکارش، ماریان برتراند و لارنس کاتز، با مطالعه چگونگی تغییر درآمد بین مردان و زنان در طول زمان، در مقالهای در سال ۲۰۱۰ نشان دادند که تفاوتهای درآمد اولیه ناچیز است. با این حال، به محض ورود اولین فرزند، روند تغییر میکند. درآمد بلافاصله کاهش مییابد و برای زنانی که دارای فرزند هستند به همان میزانی که برای مردان افزایش مییابد، افزایش نمییابد؛ حتی اگر دارای تحصیلات و حرفه مشابه باشند.
مطالعات سایر کشورها نتیجهگیری گلدین را تایید کرده است و پدر و مادر بودن میتواند تقریبا بهطور کامل تفاوت درآمد بین زنان و مردان در کشورهای پردرآمد را توضیح دهد. گلدین نشان داد که این اثر مادرشدن را میتوان تا حدی با ماهیت بازارهای کار معاصر توضیح داد؛ جایی که بسیاری از بخشها انتظار دارند که کارکنان در مواجهه با خواستههای کارفرما دائما در دسترس و انعطافپذیر باشند.
برای مثال، ازآنجاکه زنان اغلب نسبت به مردان مسوولیت بیشتری را برای مراقبت از کودکان بر عهده میگیرند، این امر پیشرفت شغلی و افزایش درآمد را دشوارتر میکند. وظایفی که به سختی با کار پارهوقت ترکیب میشوند، حفظ شغل را برای فرد خانواده، معمولا زن که تصمیم میگیرد ساعات کاری خود را کاهش دهد، چالشبرانگیزتر میکند. همه این عوامل پیامدهای گستردهای برای درآمد زنان دارد.
گلدین با گشت و گذار در آرشیوها و گردآوری و تصحیح دادههای تاریخی، توانسته است حقایق جدید و اغلب شگفتانگیزی را ارائه دهد. او همچنین درک عمیقتری از عواملی که بر فرصتهای زنان در بازار کار تاثیر میگذارد و میزان تقاضای کار آنها، به ما داده است.
این واقعیت که انتخابهای زنان اغلب محدود به ازدواج و مسوولیت خانه و خانواده بوده و باقی میماند، در مرکز تحلیلها و مدلهای توضیحی او قرار دارد. تحقیقات گلدین نشان میدهد که تفاوت بین زنان و مردان در بازار کار توسط عوامل مختلفی در طول دورههای مختلف توسعه اجتماعی تعیین میشود. سیاستگذارانی که میخواهند بر این تفاوتها تاثیر بگذارند، ابتدا باید دلیل وجود آنها را درک کنند.
سرمایهگذاری در اطلاعات و آموزش یا قوانینی که موانع نهادی را برطرف میکند، ممکن است برای مدت معینی تاثیر قابل توجهی داشته باشد؛ بهویژه اگر انتظارات شغلی و سطح تحصیلات زنان از مردان عقبتر باشد.
با این حال، احتمالا همین سرمایهگذاریها تاثیر محدودی در جوامعی دارد که در آن زنان در حال حاضر سطح شغلی بالایی دارند و شاید تحصیلات بالاتری نسبت به مردان دارند. بهعنوان مثال، میدانیم که برای زنان کافی نیست که هم اندازه با مردان آموزش ببینند.
شکاف درآمد بین مردان و زنان باقی میماند. فرصت برنامهریزی و تامین مالی بازگشت به نیروی کار پس از بچهدار شدن یا کار کردن با انعطاف بیشتر، ممکن است از اهمیت بیشتری برخوردار باشد.
مطالعات گلدین همچنین به ما آموخته است که تغییر زمان میبرد؛ زیرا انتخابهایی که بر کل مشاغل تاثیر میگذارند، بر اساس انتظاراتی هستند که ممکن است بعدا نادرست باشند. ما همه اینها را به لطف تحقیقات کلودیا گلدین میدانیم. ما همچنین میدانیم که بینش او بسیار فراتر از مرزهای ایالات متحده اثر گذاشته است و الگوهای مشابهی در بسیاری از کشورهای دیگر مشاهده شده است. درنهایت میتوان گفت تحقیقات او درک بهتری از بازارهای کار دیروز، امروز و فردا به ما میدهد.