فیلم Scrapper یا «خروسجنگی» از آن فیلمهای کم سر و صدایی است که بدون اینکه کسی انتظارشان را بکشد از راه میرسند و مخاطبان را شیفتۀ ظرافتهای داستان و جذابیت موقعیتهایشان میکنند.
داستان این فیلم دربارۀ دختر دوازده سالهای به اسم جورجی است که بعد از مرگ مادرش به تنهایی در آپارتمانی در شهر لندن زندگی میکند و روزگارش را با دزدیدن دوچرخه میگذراند. اما وقتی ناگهان سر و کلۀ پدرش جیسون پیدا میشود، اوضاع تغییر میکند.
به گزارش فرادید، جیسون میخواهد نقش یک پدر ایدئال را برای دخترش ایفا کند، اما جورجی اصلا از وضع جدید راضی نیست و سرسختانه در مقابل کوششهای پدرش موضع میگیرد. جاذبۀ اصلی و موقعیتهای کمدی فیلم در همین فراز و فرودهای رابطۀ پدر و دختری جورجی و جیسون شکل میگیرند.
این فیلم توانسته نظر مثبت منتقدان و مخاطبان را به خودش جلب کند؛ امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز ۹۳ درصد از ۱۰۱ نقد است. در اینجا گزیدهای از نظرات تعدادی از منتقدان را دربارۀ این فیلم میخوانید.
این فیلم با ظرافت و موفقیت کامل روی یک لبۀ باریک راه رفته است؛ لبهای که یک طرفش لوس بودن زیاد از حد است و طرف دیگرش احساساتی بودن بیش از حد. این یک نمونۀ نادر در سینماست: روایت داستانی لطیف و روحیهبخش بدون افتادن در دام شعارهای اخلاقی ملالآور و غمانگیز.
امتیاز: ۳.۵ از ۴
من عاشق این فیلم شدم و احتمالا در پایان سال آن را در فهرست ۱۰ فیلم برتر از نظر خودم قرار خواهم داد.
لولا کمپل (بازیگر نقش جورجی) واقعا یک پدیده است. این اولین تجربۀ بازیگری اوست و باید گفت که آن را بینقص از کار درآورده.
امتیاز: ۳.۵ از ۴
اولین تجربۀ کارگردانی شارلوت ریگان واقعا قابل ملاحظه از کار درآمده. این یک فیلم عجیب و غریب، شاداب و غیرمنتظره است.
با اینکه از ابتدا میتوان حدس زد که ماجرای فیلم به کدام سمت میرود، اما همین داستان ساده به شکلی بسیار دوستداشتنی و تاثیرگذار روایت میشود؛ این فیلمی است که واقعا میشود دیدنش را به هر کسی توصیه کرد.
این فیلم مثل یک منظومۀ شمسی است که لولا کمپل مثل خورشید در وسط آن میدرخشد. در کل فیلمهای امسال نمیتوانید شخصیتی پیدا کنید که به اندازۀ او دوستداشتنی باشد.
امتیاز ۴ از ۵
این یک فیلم رنگارنگ، صمیمانه و شیرین است، همراه با لحظاتی عجیب و غریب که انگار مبتنی بر نوعی رئالیسم جادویی هستند؛ علاوه بر اینها زمان فیلم هم فقط ۸۴ دقیقه است که به خودی خودش نکتۀ مثبتی است.
همه چیز این فیلم به طرز عجیبی شیرین است: دختربچۀ فیلم سرتق و پر رو است، اما شیرین؛ دوست او یک آدم شلخته و آشفته است، اما شیرین؛ و نهایتا شخصیت پدر نیز سختگیر و کلهشق است، اما باز هم شیرین.