رشیدی از اولین آهنگی که ساخته یاد میکند، آهنگی که او را به یاد استاد عارف مسلکش در کاشان میاندازند وقتی که داستان مرغ حق را برای او تعریف کرد؛ «من تا بیستسالگی کاشان بودم و حدود ۱۲ سالم بود که یک آهنگ ساختم. داستان مرغ حق از زبان استادم روی من بسیار تاثیر گذاشت و در آن دوران باعث شد که آهنگی در کودکی بسازم.»
امینالله رشیدی، از آن دسته هنرمندانی است که سخن گفتن دربارهاش آنچنان آسان نیست، او در شمار معدود افرادی است که تاریخی از موسیقی را بر دوش میکشد. پای صحبتهایش که مینشینی با وجود اینکه حدود یکصد سال سن دارد، از برخی خاطرات چنان دقیق صحبت میکند گو اینکه همین دیروز برایش رخ داده؛ ترانه و آهنگ هم میسازد اگرچه ما از او بیشتر به عنوان یک خواننده پیشکسوت یاد میکنیم. سال ۱۳۲۵ از محل تولدش کاشان به تهران مهاجرت کرد و به رادیو ایران راه یافت؛ از او شمار زیادی اثر موسیقی وجود دارد؛ هرچند خودش میگوید آثارش خیلی بیشتر از اینهاست.
به گزارش اعتماد، رشیدی همزمان در برنامههای موسیقی ارتش که از رادیو ایران پخش میشد، در ارکستری به سرپرستی علی تجویدی خوانندگی کرده است و البته در چند برنامه رادیویی محمد بهارلو هم شرکت داشت. گفته میشود که رشیدی در مدت فعالیتش در رادیو ایران حدود ۱۲۰ آهنگ ساخته است که البته شعر برخی از ساختههایش را هم خودش سروده است، علاوه بر این بیشترین و بهترین کارهای او با ترانههایی از تورج نگهبان و همچنین پرویز وکیلی به یادگار مانده است.
بسیاری از ساختههای این خواننده پیشکسوت توسط ارکسترهای شماره ۱ و ۲ رادیو ایران اجرا شدند که حاصل همکاری با بزرگانی مانند حبیبالله بدیعی، پرویز یاحقی، همایون خرم، رضا یاوری، افلیا پرتو، محمد میرنقیبی، انوشیروان روحانی، ولیالله البرز و... هستند. سراغ این خواننده رفتیم و با او گپ و گفتی صمیمانه داشتیم که در ادامه مشروح آن را خواهید خواند.
امینالله رشیدی درباره نحوه ورودش به رادیو اینطور توضیح میدهد: «سال ۱۳۲۵ بود که از کاشان به تهران نقل مکان کردم و همان زمان بود که فهمیدم رادیو ارتش هر هفته پنجشنبه شبها ساعت هفت برنامهای در زمینه موسیقی دارد که توسط آقای تجویدی و چند نفر نوازنده دیگر و ضربگیر اجرا میشود. گوینده این برنامه آقایی بود به نام «امیرسلیمانی» که از من دعوت کرد تا در برنامه موسیقی ارتش حاضر شوم و اجرا داشته باشم.
وقتی من آنجا حاضر شدم و برنامه موسیقی اجرا کردم از کارم استقبال شد و به من پیشنهاد دادند که مرتب برای رادیو ارتش برنامه اجرا کنم. از آن موقع این همکاری شروع شد و مرتب در رادیو حضور داشتم. آن زمان امکانات ضبط صوت و... به ایران نیامده بود و همه کارها را زنده میخواندیم و البته که واقعا زنده خواندن خیلی سخت است ولی ما میخواندیم خب آن موقع جوان بودیم و شجاع، حتی فکر نمیکردیم که ممکن است اشتباه بخوانیم که از آن بازه زمانی هیچ نوار و اثری موجود نیست.»
رشیدی در ادامه به دورانی اشاره میکند که نوار و امکانات ضبط در دسترس قرار گرفت؛ میگوید: «بعد از سال ۳۳ که سیستم ضبط روی نوار وارد رادیو شد، هم در برنامه رادیو تلویزیون و هم در برنامه ارتش، اجراها ضبط شدند و الان هم آن نوارهای ضبط شده را دارم.»
رشیدی در این گفتگو بارها به آرشیو گوناگون خودش و گنجینهای که نگهداری میکند، اشاره دارد و عنوان میکند: «یک جهان و یک گنجینه از موسیقی دارم و همچنان از آنها نگهداری میکنم و افرادی که علاقهمند هستند برای دیدن این آرشیو به خانه من میآیند.»
از امینالله رشیدی میخواهم کمی به عقبتر برگردد، به وقتی که به تهران آمد و اینکه در چه کلاسهایی حاضر شد؛ او اینطور از خاطراتش تعریف میکند: «اول که به تهران آمدم به کلاس برادران وفادار رفتم البته در اصل آموزش من در هنرستان موسیقی بود که در مکان تالار رودکی امروز است، به آنجا مراجعه کردم و اعلانی دیدم که نوشته بود شاگرد آواز میپذیرند و من هم رفتم در کلاس آواز و نتخوانی شرکت کردم. نت نویسی را هم پیش برادران وفادار و معارفی کلاس رفتم و البته خودم نت نویسی را در هنرستان موسیقی یاد گرفتم، خیلی هم زود یاد گرفتم.
حتی وقتی در خیابان قدم میزدم گاهی آهنگی به ذهنم میرسید و همانجا در خیابان نت آن را مینوشتم. یکی دیگر از معلمان من مرحوم استاد محترم موسیخان معروفی بود. دکتر مهدی فروغ از استادان هنرهای زیبا بود که در هنرستان موسیقی هم استاد آواز بود و شنیده بودم خودش هم آثاری را ضبط کرده که الان در دسترس نیست؛ خوب یادم هست که آقای فروغ به ما توصیه میکرد که در آواز تحریر اضافه ندهید. من آن زمان تحریر اضافه میزدم البته نسبت به خیلیها کمتر بود، اما ایشان میگفت که اصلا اینها چیز بیخودی است.
آقای فروغ نقل میکرد که استادی داشته که در همین هنرستان موسیقی درس میداده و تحصیلکرده آلمان بوده است و میگفت در آلمان که خوانندگان ایرانی برای ضبط صفحات میرفتند، تحریر زیادی میدادند و همشاگردیهای آلمانی اصلا از این شکل تحریر اضافه خوششان نمیآمده است. معتقد بود که تحریر باید طوری باشد که خارجیها هم خوششان بیاید و دوست داشته باشند.»
از او میپرسم خودتان در این رابطه چه نظری دارید، عنوان میکند: «من در آوازهایم به هیچ عنوان تحریرهای آن طوری ندارم و تحریرهایم کوچک و نرم است، تحریرهای مخصوص خودم را دارم. ما هوشیار شدیم و درس گرفتیم که آن تحریرها اصلا لزومی ندارد و عملا اضافه است. در اولین آلبومم به نام «مرغ سحر» هم که در آن آواز و تحریر دارم، به این شیوه کار کردهام و بعدا هم همین روش را ادامه دادم.».
اما در سال ۱۳۲۸، موسی معروفی واسطه آشنایی رشیدی و علیمحمد خادم میثاق رهبر یکی از ارکسترهای رادیو ایران، شد. رشیدی از همان سال به عنوان خواننده و آهنگساز فعالیتش را در رادیو آغاز کرد و اولینبار ترانه «رنج جدایی» از ساختههای موسی معروفی را با ارکستر او در رادیو اجرا کرد.
رشیدی درباره موسی خان و کارش در رادیو بیشتر میگوید: «تازه که از کاشان آمده بودم اعلانی دیدم در هنرستان موسیقی ایران واقع در خیابان ارفع (شهریار امروز) که مربوط به کلاس درس موسیقی آواز بود و هنرجو میپذیرفت، با حسن گل نراقی و حسن معنوی رفتیم برای ثبت نام. وقتی با بچهها به رادیو رفتیم و من پذیرفته شدم یکی از آنها که عصبانی شده بود به من گفت آقای رشیدی این موسیقی امروز اصلا به درد نمیخورد و اصل، موسیقی قدیم است و رفت و دیگر پیدایش نشد.
من از جوانی نوآور بودم. برای نوآوری که نمیشود رفت کلاس و درسش را خواند. من رفتم پیش موسی خان معروفی نوازندگی تار را آموختم. بعد یکی از آهنگهای موسی خان معروفی را با شعر از یکی از ادبا خواندم «بتا بنگر که از غم عشقت/ چشم خونبارم چو دریا شد» وقتی موسی خان این را از من شنید به دستاندرکاران رادیو گفته بود که اگر خواننده میخواهید این است، خوانندهای که نت میداند، آهنگ را هم خودش میسازد و خودش میخواند و به شما هیچ زحمتی نمیدهد. این را موسی خان گفته بود و چه افتخار بزرگی برای من بود که چنین فرد معتبری که کسی حرفش را رد نمیکرد، معرفم باشد.»
رشیدی باز هم به آرشیو غنی خودش اشاره میکند و گلهمند از این است که ارزشی که باید به آن داده نشده است. «آهنگهایی که ساختم یا کارهایی که در رادیو و تلویزیون خواندم و ضبط شدند، همه را در آرشیوم دارم؛ گنجینهای که در ایران نظیر ندارد. حالا ماندهام آن را به کجا ارایه دهم. همه را من دارم. آقای مرتضی مومنی تصاویری از من گرفتهاند که در ایران نظیر ندارد. آرشیو من کامل و عالی است «چه گنجها که نهان است در خرابه من» خانه من مملو از آثار موسیقی است، آخر نمیدانم به کی بگویم که اینها تاریخ است و دارای ارزش.»
او از برنامههایش یاد میکند که دو سال قبل آهنگهایی را در صدا و سیما خوانده که بسیار ارزشمند بودهاند و ادامه میدهد: «تلویزیون ما که اصلا به کلی خوانندگی و موسیقی را از بین برده و اصلا بهتر است بگوییم نیست دیگر. سیستمی که ما داریم اصلا موسیقی و ساز و آواز نمیخواهد، ما به کی شکایت ببریم گوش به حرف ما نمیدهند. موسیقی که اینها در تلویزیون میخوانند اصلا موسیقی نیست. گنجینهای از آثار اجرا شده دارم در باغ ارم شیراز، کاخهای سلطنتی و... یادداشتها و مصاحبههای زیادی دارم در ادوار مختلف، من هم ترانهسرا هستم و هم نویسنده، کتابهایم هستند، سفرنامههایم به هرجا که میرفتم. به کدام اهمیت میدهند؟»
رشیدی همچنین در ادامه تاکید میکند که همیشه به دنبال کارهای جدید و اصولی بوده و سعی داشته که تنها بر سنتها تعصب نداشته باشد، او میگوید: «یک نکته خیلی مهم و کارآمد که باید اینجا بگویم این است که به نظرم کارهایی که در برنامه گلها انجام میشد قدیمی و کلاسیک بودند؛ من در آنجا هم سعی داشتم که بهروزتر کار کنم و آثارم را جدیدتر ارایه کنم. این را هم بگویم که من در برنامه گلها اجرا نمیکردم و در آن زمان آهنگهای خودم را میخواندم البته ارزش اساتید قدیم به جای خود محفوظ است آنها هم زحمت کشیدند و آهنگ ساختند ولی از نظر من هنر یعنی ابتکار، من خودم آهنگ میساختم. هرچند که ارزش آن آثار هم به جای خود باقی است، اما خب من همیشه در فکر نوآوری و خلاقیت بودم.»
او درباره خلاقیت و بهروز بودن اینطور اظهارنظر میکند: «به نظر من این چیزی خدادادی است که باید در وجود آدم باشد. کارهایی که تلویزیون امروز از خوانندهها نشان میدهد فقط سر و صداست و نه موزیکی دارد و نه صدایی. من خودم که یک خواننده و آهنگساز قدیمی هستم آنقدر آهنگ اجرا نشده دارم ولی کیست که به آنها بها دهد. الان همه اینها هست، اما متاسفانه خیلیهایشان به باد هوا میرود و کسی نیست که آنها را اجرا کند، من حتی نتهایشان را هم نوشتهام و حاضر و آماده است همراه با شعر بزرگترین شاعران و تصنیفسازان ایرانی، اما این گله را به کی بگویم.»
رشیدی از اولین آهنگی که ساخته یاد میکند، آهنگی که او را به یاد استاد عارف مسلکش در کاشان میاندازند وقتی که داستان مرغ حق را برای او تعریف کرد؛ «من تا بیستسالگی کاشان بودم و حدود ۱۲ سالم بود که یک آهنگ ساختم. داستان مرغ حق از زبان استادم روی من بسیار تاثیر گذاشت و در آن دوران باعث شد که آهنگی در کودکی بسازم.»
رشیدی که از روزنامهها و آرشیو و مصاحبههایش میگوید، انتظار دارد که قدر این گنجینه دانسته شود و گلهمند از اینکه به آنها و هنرش آنطور که باید و شاید اهمیت داده نشده است توقعی که برای یک پیشکسوت موزیسین یکصد ساله به هیچ عنوان زیاد نیست.