اکثر این فیلمها در دوران طلایی ژانر وسترن ساخته شده اند، از این رو هر جزء مهم و حیاتی که مخاطبان در این ژانر دوست دارند در این فیلمها دیده میشود.
وسترن زاپاتا یکی از زیرشاخههای کوچک فیلمهای وسترن است که در جریان انقلاب مکزیک (۱۹۲۰ – ۱۹۱۰) روایت میشود. این انقلاب زمانی آغاز شد که مردم مکزیک شروع به مخالفت با رژیم حاکم مستبد، پورفیریو دیاز، کردند که سیاست هایش بیشتر به نفع ثروتمندان بود. در نتیجه، کشور در این دوره دچار هرج و مرج شد و به راهزنان، شکارچیان و حتی تاجران فرصت طلب اجازه رشد داد. در پایان انقلاب، مکزیک به یک جمهوری دموکراتیک تبدیل شد.
با این حال، دسته بندی این ژانر خیلی سفت و سخت نیست. وسترنهایی که شخصیتهای مکزیکی دارند (یا داستان آنها در مکزیک روایت میشود) نیز زاپاتا نامیده میشوند و طرفداران ژانر که به دنبال بهترین پیشنهادها در این دسته خاص هستند، میتوانند فیلمهای زیر را تماشا کنند. اکثر این فیلمها در دوران طلایی ژانر وسترن ساخته شده اند، از این رو هر جزء مهم و حیاتی که مخاطبان در این ژانر دوست دارند در این فیلمها دیده میشود. از همه مهم تر، این که وسترنهای زاپاتا با ارائه برخی از جذابترین داستانهایی که تا به حال در سینما دیده شده اند، سرگرمی درجه یکی را برای شما رقم میزنند. بدین ترتیب در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۰ مورد از بهترین فیلمهای وسترن زاپاتا یا انقلاب مکزیک آشنا کنیم.
انقلابیون به اسلحه نیاز دارند، بنابراین سه حرفهای یا رفقا از آنجایی شروع میشود که یک قاچاقچی اسلحه سوئدی در شهر سان برنادینو، مکزیک حاضر میشود تا به یک رهبر شورشی اسلحه بفروشد. این رهبر، ژنرال مونگ، به تازگی این شهر کوچک را آزاد کرده است، اما تمام پول شهر در داخل گاوصندوق بانک است و تنها کسی که رمز عبور آن را میداند یک استاد زندانی است. فروشنده اسلحه که متوجه میشود ژنرال مونگ از قیمت واقعی سلاحها بی اطلاع است و در صورت باز شدن گاوصندوق پول بیشتری به او پرداخت خواهد کرد، پیشنهاد میکند که به او کمک کند تا استاد را آزاد کند.
این دو در نهایت یکی از بزرگترین فرارهای از زندان در تاریخ سینما را رقم میزنند، اما قبل از رسیدن به موفقیت دچار دردسرها و صدمات بسیاری میشوند. در طول مسیر، آنها با فدرالیستهای آموزش دیده و دشمنانی که هرگز فکر نمیکردند داشته باشند، مواجه میشوند؛ و خشونت نیز تنها چیزی نیست که فیلم برای ارائه دارد. صحنههای کمدیک بی شماری در فیلم وجود دارد که بیشتر آنها ریشه در کارهای این ژنرال نادان دارد.
در توپ برای کوردوبا، اولویتهای انقلابیون مکزیک به شدت نادرست است. آنها به جای تمرکز حملات خود بر دولت مکزیک، به حمله به خانهها و کسب و کارها در دو سوی مرز مکزیک ادامه میدهند. همان طور که انتظار میرود، یک ژنرال آمریکایی به زودی فریاد میزند: “دیگه بسه! ”. از آنجا که ارتش آمریکا اجازه عبور از مرز مکزیک را ندارد (زیرا این کار یک اقدام جنگی محسوب میشود)، او مخفیانه گروهی از مزدوران را جمع میکند تا یک بار برای همیشه کار مهاجمان مکزیکی را تمام کند.
خب، فیلمهای مربوط به تیمهای ویژهای که برای رسیدن به یک هدف خاص به سرزمینهای دشمن فرستاده میشوند، هرگز ناامید کننده نیستند و توپ برای کوردوبا هم از این قاعده مستثنی نیست. قهرمان داستان، سروان رود داگلاس هم شخصیت بسیار جالبی است و در طول مراحل عملیات، هرگز اجازه نمیدهد سیگار از دهانش خارج شود. حتی زمانی که به صورت او ضربه میخورد نیز، سیگار را با دندان هایش گیر میاندازد و این نشان میدهد که سیگارش چقدر برای او اهمیت دارد.
یکی از وسترنهای فراموش شده و در عین حال شگفت انگیز، تسلیم بزرگ است که ژانرهای مختلفی را کنار میگذارد، به خصوص هفت تیرکش قهرمانی که همیشه برنده درگیری است. در اینجا، شخصیت منفی فرضی، کوچیلو، چاقو را به اسلحه ترجیح میدهد، بنابراین تعداد زیادی چاقوزنی و جراحت وجود دارد. کوچیلو در مقابل جاناتان کوربت (لی ون کلیف) جایزه بگیر قرار میگیرد که توسط یک سرمایه دار راه آهن برای کشتن او فرستاده شده است. سرمایه دار ادعا میکند که این مکزیکی یک متجاوز است، اما بعداً مشخص میشود که او بی گناه است و این مرد فقط میخواهد که او کشته شود تا جنایتهای دیگرش را مخفی کند.
قبل از اینکه کوربت به حقیقت پی ببرد، یک بازی پرتنش و خشن «شکارچی در برابر شکار» اجرا میشود. جایزه بگیر همواره خود را ناامید و ناموفق میبیند، زیرا کوچیلو بسیار باهوش است. سطح هوشیاری او بسیار بالا است بنابراین هر حمله غافلگیرانهای از جانب جایزه بگیر با شکست مواجه میشود. با این حال، کوربت به تلاش خود ادامه میدهد، زیرا انگیزه بزرگی برای این ماموریت دارد. سرمایه دار داستان وعده داده است که در صورت با موفقیت انجام دادن این ماموریت، از او برای پست سیاسی حمایت خواهد کرد.
گلولهای برای ژنرال اولین فیلم در ژانر وسترن زاپاتا است و در آن، راهزنان مکزیکی به رهبری ال چونچو معروف که به یک قطار مهمات دولتی دستبرد میزنند و وقتی یک مرد آمریکایی را در داخل قطار پیدا میکنند، او وانمود میکند که زندانی است و پیشنهاد پیوستن به گروه را میدهد. چون سلاحهای بدست آمده به معنای قدرت بیشتر هستند، چونچو قصد دارد در شهر خود بماند و رهبری شهر را بر عهده بگیرد، اما مرد آمریکایی که راهزنان به او لقب نونو داده اند، آنها را متقاعد میکنند که بروند سلاحها را به یک ژنرال انقلابی به نام الیاس بفروشند. هنگامی که آنها به پایگاه الیاس میروند، متوجه میشوند که نونو در واقع توسط دولت برای کشتن ژنرال الیاس استخدام شده است.
این فیلم پر است از مضامین و تمثیلهای متعدد، به ویژه موضوع دخالت آمریکاییها در سیاست کشورهای خارجی. علاوه بر آن، ارجاعات دینی ظریف و زیرکانهای نیز در این فیلم وجود دارد. برای مثال، وقتی از برادر ال چونچو (که اتفاقا کشیش است) سوال میشود که چرا به راهزنان کمک میکند، او ادعا میکند که حتی عیسی مسیح هم بین دو دزد به صلیب کشیده شده است. تماشاگران نیز از میزان شرافتمندی قهرمان داستان شگفت زده خواهند شد. او پس از آگاهی از اینکه مردم شهرش در دوران تلاش او برای فروش سلاحها و به دلیل غیبت او در شهر قتل عام شده اند، خود را به مرگ محکوم میکند، هرچند نینو از این اتفاق جلوگیری میکند.
تپپا روند تاریخی قرار گرفتن انقلابیون در معرض مرگهای وحشتناک را حفظ میکند و در اینجا، قهرمان داستان که تپپا نام دارد، پس از نجات جانش توسط پزشک انگلیسی به نام استاینر، خود را در دستان او گرفتار میبیند. از نظر او، استاینر تنها یک پزشک خارجی شبیه دیگر پزشکان خارجی نیست که از فرصتهای شغلی متعددی که در مناطق جنگی فراوان هستند، استفاده میکند. او تنها تپپا را نجات داده است، زیرا میخواهد خودش این مرد را به خاطر دخالت در مرگ نامزدش در سالهای گذشته بکشد.
تپپا به دلیل داستان منحصر به فرد خود، تنها وسترنی است که در آن فردی که به دنبال انتقام است، شرور داستان است نه قهرمان آن؛ و به همان اندازه که داستان غم انگیز است، درس مهمی در مورد این که همیشه رفتارهای فرد بر دیگران نیز تاثیرگذار است، به مخاطب یاد میدهد. برای تپپا، هر کسی که تا به حال کشته بود برایش مهم نبود، چون او این کار را برای یک هدف بزرگتر انجام میداد. اواصلاً نمیدانست که برخی از مردم عمیقاً و به شدت تحت تاثیر اعمال او قرار گرفته اند.
در بیشتر وسترن ها، پول و تجارت بر وفاداری ارجحیت دارد، بنابراین هنگامی که گروهی از شورشیان مکزیکی یک معدن را تصرف میکنند، یک مزدور لهستانی دستور مالکان معدن (که او را برای انتقال نقره استخدام کرده بودند) را نادیده میگیرد و پیشنهاد میدهد که به مالکان جدید معدن کمک کند. به هر حال، آنها به درستی با هنر جنگ آشنا نیستند، بنابراین به کمک او نیاز دارند. خب، او از این موضوع استفاده میکند و میخواهد با او مانند یک پادشاه رفتار شود.
به همان اندازه که مزدور خشن است، میتوان آن را به عنوان یکی از بهترین فیلمهای کمدی وسترن نیز طبقه بندی کرد، زیرا اغلب اوقات با طنز سر و کار دارد. یکی از این جلوههای کمیک فیلم این است که مزدور و هفت تیرکش لهستانی روی هر سطح ممکنی کبریت روشن میکند. او حتی این کار را روی بدن یک زن و چکمههای یک مرد اعدام شدن انجام میدهد. به غیر از داستان انقلابی، یک جذابیت رابطهای فوق العاده در مورد سرکرده شورشیان و یک زن محلی وجود دارد که برای کمک به او دست به کارهایی غیرمنتظره و غیرمتعارف میزند.
اکثر مردم از تبدیل شدن به یک قهرمان اتفاقی هیجان زده میشوند (اگر بار بزرگی با چنین افتخاری همراه نباشد)، و در سرت را بدزد، احمق! که با نام یک مشت دینامیت نیز شناخته میشود، این همان اتفاقی است که در ابتدای فیلم رخ میدهد. در اوج انقلاب مکزیک، راهزنی به نام خوان میراندا نقشه سرقت از یک بانک را میکشد، غافل از اینکه دولت در آنجا زندانیان سیاسی را نگهداری میکند. وقتی او دیوارهای بانک را برای رسیدن به پولها منفجر میکند، در نهایت ناخواسته همه این زندانیها آزاد کرده و در این فرآیند به یک منجی قهرمان تبدیل میشود؛ بنابراین این رویدادها عمدتاً حول محور درگیریهای بین شورشیان و ارتش است. در طول مسیر روایت، پیچ و خمهای داستانی کوچکی به وجود میآید، اما سرگرم کنندگی فیلم بیشتر از سکانسهای درگیری مسلحانه ریشه میگیرد که همه به خوبی طراحی شده اند؛ و این کیفیت جای تعجب ندارد، زیرا سرجیو لئونه کارگردان این فیلم است و هیچ کس بهتر از او نتوانسته اضطراب و دستپاچگی شخصیتها در جریان درگیریهای مسلحانه را به تصویر بکشد.
جانگوی آزاد شده (Django Unchained) ساخته کوئنتین تارانتینو چیزی است که هر وقت به کلمه “جانگو” اشاره میشود بلافاصله به ذهن خطور میکند، اما علاقمندان به ژانر وسترن استدلال میکنند که فیلم اورجینال بسیار بهتر و باکیفیتتر است. جانگوی این وسترن زاپاتا یک برده سیاه پوست سابق نیست بلکه یک هفت تیرکش فراری است که خود را در میانه درگیری بین گروه شبه نظامی آمریکایی موسوم به یونیفرم سرخها و انقلابیون مکزیک میبیند.
همانند فیلم تارانتینو، جانگوی اصلی نیز به شکل عمدهای به موضوع نژادپرستی میپردازد. یونیفرم سرخها از نگاه تاریخی بسیار نژادپرست شناخته میشوند و در این داستان ساختگی، جانگو آنها را به پرداخت بهایی سنگین وادار میکند. در صحنهای دیگر، او یک فاحشه سیاه پوست که در شرف اعدام شدن است را نجات میدهد. به طور کلی، این فیلم وسترن دارای سطح بالایی از خشونت است، چیزی که در ابتدا منتقدان را به وحشت انداخت، اما پس از ارزیابیهای مجدد در طول سالهای بعد، جانگو اکنون یکی از بهترین وسترنهای تمام دورانها محسوب میشود.
خوب، بد، زشت را در قالب یک وسترن زاپاتا در نظر بگیرید، و نتیجه فیلم Don’t Turn the Other Cheek خواهد بود. در این فیلم که با نام Long Live Your Death نیز شناخته میشود، حتی الی والاش نیز بازی میکند، همان بازیگر دوست داشتنی که نقش توکو را در فیلم محبوب سرجیو لئونه بازی کرده بود. داستان این فیلم درباره مردی تبهکار است که خود را کشیش جا زده و پس از اعتراف مردی در حال مرگ در مورد گنجی مخفی در مکزیک، برای به دست آوردن این گنج به آنجا میرود.
انواع و اقسام موانع در طول مسیر سر راه این تبهکار قرار میگیرد و در حالی که شخصیتها برای غلبه بر آنها تلاش میکنند، چند شوخی هوشمندانه و بامزه در جریان داستان دیده میشود. برای مثال، یک کلانتر پس از هدف قرار گرفتن توسط مردی به نام شاهزاده دیمیتری، با ناله میگوید که به قورباغه تبدیل شده است. دلیلش این است که اکنون او باید خیلی آهسته راه برود. دیالوگ او در این صحنه اشارهای به داستان «تبدیل قورباغه به شاهزاده» است، اما این بار ماجرا برعکس است.
نفرت از مردم عادی است تا اینکه دلیل رفتارهایشان را درک میکنید. بچه قاتل به چنین زاویهای میپردازد و در مورد یک افسر ترشرو و بداخلاق ارتش آمریکا است که انقلابیون مکزیک را چیزی جز مردمی بدون حس میهن پرستی نمیبیند. بنابراین، او خود را به شکل یک هفت تیرکش ماهر درمی آورد (زیرا سربازان نمیتوانند بدون دستور، آشکارا شهروندان کشورهای دیگر را بکشند) و به سراغ آنها میرود.
به نظر میرسد که نقشه قهرمان داستان به خوبی پیش میرود تا اینکه عاشق یک دختر یا یک رهبر شورشی میشود. از آن به بعد، او شروع به فکر کردن با قلبش میکند، با شفافیتی که در سرش نیز ایجاد میشود. او رفته رفته انگیزههای انقلابیون را درک کرده و شروع به کمک به آنها میکند. او با این کار، شغل خود را در معرض خطر قرار میدهد.
منبع: روزیاتو