سریال تماشایی Breaking Bad مملو از شخصیتهای خبیث و بیرحمی است که برای تحقق خواستههای خود حاضر به انجام هر کار دیوانهواری بودهاند.
به لطف همکاری شبکه AMC و وینس گیلیگان در سال ۲۰۰۸ شاهد آغاز به کار مجموعه تلویزیونی Breaking Bad (افسارگسخیته) در ژانر درام بودیم که خیلی زود به محبوبیتی بیسابقه در مدیوم تلویزیون دست پیدا کرد و با ۵ فصل تماشایی نه تنها به یکی از به یاد ماندنیترین سریالهای تاریخ تبدیل شد، بلکه زمینه را برای اسپینآفی جذاب به نام Better Call Saul (بهتره با سال تماس بگیری) نیز مهیا کرد که طی سالهای اخیر حسابی سر و صدا به راه انداخت و میراث Breaking Bad را به طرز ارزشمندی ادامه داد.
به گزارش گیمفا، یکی از مهمترین نکاتی که در محبوبیت سریال Breaking Bad نقش داشته است، حضور شخصیتهای منحصر به فردی میباشد که تعریف متفاوتی از “خوب” و “بد” داستان را برای مخاطبین خود ارائه کرده و حتی شخصیت اصلی این مجموعه نیز مسیری را طی کرده که بسیاری از مخاطبین به دید یک ویلن به او نگاه میکنند. مسئلهای که سبب شده تا در مقاله امروز به سراغ این شاهکار تکرار نشدنی مدیوم تلویزیون رفته و نگاهی به شخصیتهای خبیث آن داشته باشیم. شخصیتهایی که با اتخاذ تصمیماتی چالشبرانگیز و دنبال کردن حرص و طمع و خواستههای خودخواهانه منجر به وقوع اتفاقات دیوانهواری شدند که بینندگان را در بهت و حیرت باقی میگذاشت؛ موضوعی که باید آن را به حساب نویسندگی حساب شده و نقش آفرینی بازیگران توانمندی گذاشت که امروزه کمبود چنین مسائلی را میتواند در هالیوود به عینه مشاهده کرد.
در ادامه قصد داریم تا برخی از شخصیتهای کلیدی این سریال ۵ فصله را مورد بررسی قرار داده و ببینیم که کدام یک توانستهاند تا به عنوان “خبیثترین” شخصیت به تصویر کشیده شوند. توجه داشته باشید که مفهوم شرارت و خباثت میتواند از دید شما معنی متفاوتی داشته باشد؛ به همین دلیل نیز شما نیز طبق دیدگاه شخصی خود در کامنتها میتوانید خبیثترین شخصیتهای Breaking Bad را رتبهبندی نمایید.
اسکایلر وایت را میتوان به عنوان یکی از منفورترین شخصیتهای سریال Breaking Bad در نزد طرفداران خطاب کرد که از یک مقطعی به بعد عملاً حضور او در مقابل دوربین غیرقابل تحمل جلوه پیدا کرده بود.
او پس از تولد فرزند دوم خود از این رو به آن رو شد و پس از اعمال و رفتار مشکوک والتر وایت عملاً وفاداری و جایگاه خود را به عنوان یک همسر زیر پا گذاشت و کاری نبود که برای چزاندن مخاطب انجام ندهد. البته که شاید در مقایسه با باقی شخصیتهای این مقاله، اصطلاحاً “شرارتهای” کمتری را انجام داده باشد، اما در فروپاشی شخصیتی والتر وایت تاثیر به سزایی داشت و در حالی که از یک جایی به بعد خود اسکایلر نیز به همدست همسر خود تبدیل شد، اما باز هم رفتار و خلق و خوی وی به هیچ عنوان قابل درک نبود و صدمات جبرانناپذیری به خانواده خود زد. از یاد نبریم که والتر وایت هر کاری که انجام میداد، هرچقدر هم که شرارتبار بوده باشد، اما برای آینده خانوادهاش بود و اسکایلر نه تنها در درک این موضوع ناتوان بود، بلکه شخصیتی خودخواه و کودکانه داشت و تنها برای این که خودی نشان دهد، حاضر بود تا تمام پلهای پشت سر خود را خراب نماید.
مایک ارمانتراوت شاید که بر روی کاغذ آدم بدی محسوب شود، اما در اصل شخصیت خاکستری داشت که توسط مخاطبین سریال Breaking Bad دوست داشته میشد.
تفاوت مردی همچون مایک ارمانتراوت با والتر وایت در این است که هرچقدر هم که در شرارت و گناه فرو رفته باشد، اما باز هم از یکسری کد اخلاقی بهره برده بود تحت هیچ شرایطی حاضر نبود تا خانواده خود را در معرض خطر قرار دهد؛ برخلاف والتری که خانواده خود را بهانه قرار داد تا خواستههای شخصی خود را عملی کند. از خلق و خوی مایک گرفته تا رابطه او با نوهاش شاهد سکانسهای ارزشمندی بودیم که ثابت میکرد او نه یک خبیث به تمام معنا، بلکه مرد وفاداری است که تا آخر مسیر همراه شما خواهد بود و تا زمانی که پای آرمانهای خانواده در میان نباشد، کسی بهتر از او را برای انجام کارهای غیراخلاقی نمیتوانید پیدا کنید. تنها کافیست تا رابطه پدر و پسری او با جسی پینکمن را مشاهده کنید و متوجه شوید که مایک ارمانتراوت در عین خطرناک بودن تا چه اندازه دوستداشتنی و قابل درک است.
جنبه مثبت شخصیت ساول گودمن را نه در سریال Breaking Bad بلکه در Better Call Saul مشاهده کردیم. پس جایگاه او در این مقاله نباید باعث تعجب شما شده باشد.
او وکیل کلاهبردار و ترسویی بود که تنها و تنها یک هدف داشت؛ اتخاذ هر تصمیمی که برای خودش سودآور و حائز اهمیت باشد. در حالی که به لطف پخش اسپینآف Better Call Saul موفق شدیم تا جنبههای دردناک شخصیت او را شناخته و تصمیماتش را درک کنیم، اما چیزی که از او در Breaking Bad دیدیم اساساً وکیلی بود که در فساد اخلاقی دست و پا میزد. این را باید هنر وینس گیلیگان و قدرت بازیگری باب ادنکیرک دانست که شخصیتی را به تصویر کشیدند که از وکیلی عادل و انسانی درست به مردی کلاهبرداری و خودخواه تبدیل شد.
معلم شیمی ساده لوح و بی دست و پایی که پس از تشخیص سرطان چارهای جز تولید مواد مخدر نمیبیند و قدم در مسیری میگذارد که شخصیت او را تمام و کمال زیر و رو میکند.
باور کردنی نیست که یک انسان تا چه اندازه میتواند تغییر کرده و در بیرحمی و تاریکی غرق شود. نکته حائز اهمیت درباره والتر وایت در این است که بنا به گفتههای خود او، مسیر در پیش گرفته شده شاید که در ابتدا از سر ناچاری و نیاز به پول برای همسر و فرزندانش بوده باشد، اما از یک جایی به بعد تنها و تنها برای حرص و طمع درونی خودش بود و عملاً شرارتهایی که انجام میداد، برایش جلوه لذتبخشی پیدا کرده و برای پاسخ به نیاز درونیاش بودند. او به حدی در فساد و پول غرق گشت که برای رسیدن به خواستههایش هیچ ابایی از تقابل با حتی عزیزترین افراد زندگیاش نداشت و اینجا بود که والتر وایت به شخصیتی خبیث و خطرناک تبدیل شد.
توکو سالامانکا نخستین کسی بود که بر سر راه والتر وایت و جسی پینکمن ظاهر شد تا توزیع مواد مخدر آنها را بر عهده داشته باشد.
مردی که اگرچه احترام ارزشمندی برای خانواده خود قائل بوده و تحت هیچ شرایطی حاضر نیست تا وفاداری را زیر پا بگذارد، اما شخصیتی بسیار مغرور، خشمگین، نامتعادل و وحشی داشت که بدون فکر کردن دست به اعمال شرورانه دیوانهواری میزد. از همان اوایل سریال Breaking Bad توکو سالامانکا به حدی غیرطبیعی رفتار کرد که نه تنها شخصیتهای اصلی داستان را به ترس و وحشت دچار کرده بود، بلکه حتی در قبال افراد خودش نیز دست به اعمال ویرانگری میزد که سبب شد تا حتی تصور همکاری با چنین انسانی به یک کابوس غیرقابل تصور تبدیل شود.
نکته جذاب سریال Breaking Bad در این است که تعادل قابل توجهی میان شخصیتهای مرد و زن داستان برقرار کرده است.
برخلاف کلیشههای رایج امروز مدیوم تلویزیون که در به تصویر کشیدن شخصیتهای منفی و یا خاکستری عملاً ناتوان، اما Breaking Bad میزبان حضور یک دشمن تاثیرگذار و متفاوتی بوده که البته حسابی دست کم گرفته شده است. لیدیا رودارت نمونه بارز شخصیتی است که به شما لبخند زده و وعده دوستی میدهد، ولی در پشت سر شما نقشه نابودیتان را کشیده و در زمان مناسب سرتان را زیر آب میکند. شخصیتی که شرارتهایش بیشتر نشات گرفته از ترس بود و برای آن که چهره واقعی خود را فاش نکند، حاضر به انجام هر کاری بود؛ حتی اگر به منزله نابودی اطرافیانش بوده باشد.
هکتور سالامانکا با هنرنمایی مارک مارگولیس فقید اگرچه از ویلچر استفاده کرده و جز به صدا درآوردن یک زنگ راهی برای برقراری ارتباط با دیگران ندارد، اما دلیل نمیشود تا شرارتهایش را نادیده بگیریم.
از طریق فلشبکهای Breaking Bad میتوانیم متوجه شویم که هکتور سالامانکا جزو آن دسته از آدمهایی است که از آزار و اذیت دیگران لذت برده و قدرت خود را بارها و بارها به رخ دشمنانش کشیده تا آن را تحقیر نماید. مردی خشن که به مانند باقی اعضای خانواده خود از خطوط قرمز قابل توجهی برخوردار بوده و تحت هیچ شرایطی حاضر نیست تا کوچکترین صدمهای به عزیزان خود بزند. با این حال در زمان مناسب به سراغ دشمنانش رفته و آنها را سر به نیست میکند. قسمت پایانی از فصل چهارم Breaking Bad نشان میدهد که حتی بر روی ویلچر نیز تا چه اندازه میتواند کینهای بوده باشد.
دون الادیو به عنوان رئیس کارتل مواد مخدر یکی از قدرتمندترین شخصیتهای سریال Breaking Bad به شمار میرود که علیرغم حضور در سکانسهای فلش بک، اما خباثت خود را به زیبایی هر چه تمام به معرض نمایش میگذارد.
از سر به نیست کردن شریک گاس فرینگ گرفته تا سلاخی تراژیک ناچو، دون الادیو نشان داده که به حدی بیرحم و خبیث است که عین آب خوردن میتواند بیشمار انسان را به کام مرگ بکشاند. مردی خودشیفته و اهریمنی که واقعاً نمیتوان تعیین کرد که چه تعداد افراد بیگناه را از میان برداشته تا به اهداف شوم خود برسد و تنها کافیست تا ذرهای برخلاف آرمانهای وی عمل کنید تا در کسری از ثانیه جان خود را از دست بدهید. کلیشه جذابی از رئیس کارتل مواد مخدر که سبب شده تا در همان سکانسهای معدود نیز لرزه بر اندام بر هر مخاطبی بیندازد.
در حالی که والتر وایت تصور میکرد با حذف گاس فرینگ میتواند نفس راحتی بکشد، اما اهریمنان خفتهای را بیدار کرد که هر آنچه داشت را به نابودی کامل کشاندند.
یکی از این اهریمنان جوانی به نام تاد آلکویست بود که اگرچه زندگی خلافکارانهای نداشت، اما جزو باند نئونازی وحشیگری بود که تنها برای سرگرمی و گذر زمان حاضر به انجام هر جنایتی بودند. نمونه بارز این مسئله را در جریان یکی از ماموریتهایشان با جسی و والتر شاهد بودیم که به صورت اتفاقی یک پسربچه شاعد اعمال آنها بود و تاد به طرز بیرحمانهای او را قتل رساند تا رازشان فاش نشود. عملاً برای او مقوله “کشتن انسان” به حدی راحت بود که نه تنها از بابت جنایتهایش احساس گناهی نمیکرد، بلکه با لبخندی از رضایت به مشاهده جسد مقتولین خود پرداخته و به گونهای رفتار میکرد که گویی دستاورد ارزشمندی را کسب کرده است. سر و کله زدن با چنین انسان روانی قطعاً کابوس هر بینندهای خواهد بود.
دوقلوهای سالامانکا علیرغم حضور کوتاه مدتی که در مقابل دوربین داشتند، ولی به حدی ترسناک و بیرحم جلوه کردند که عملاً دست کمی از ماشین کشتار نداشتند.
مارکو و لئونل سالامانکا دوران کودکی به شدت سخت و مشقتباری را پشت سر گذاشته و تلخی آن دوران شخصیت آنها را تمام و کمال دگرگون کرده است. قاتلین شماره یک کارتل مواد مخدر که استخدام میشوند تا اهداف خود را از میان بردارند؛ فارغ از این که برای رسیدن به هدف مورد نظر باید چه کشتاری به راه انداخته و یا چه موانعی را از سر راه بردارند. بیراه نیست که به آنها دوقلوهای ترمیناتور گفته میشود.
گوستاوو (گاس) فرینگ با نقش آفرینی استادانه جانکارلو اسپوزیتو نه تنها بینندگان سریال Breaking Bad را در بهت و حیرت فرو میبرد، بلکه حتی به عنوان یکی از خطرناکترین و به یاد ماندنیترین شخصیتهای خبیث تاریخ تلویزیون نیز به شمار میرود.
مردی که سختیهای روزگار سبب شد تا جنبه خوب شخصیت وی به مرور به فراموشی سپرده شده و هیولای غیرقابل توقفی کنترل امور را بر دست بگیرد که شررتهایش حتی باقی شخصیتهای خبیث سریال Breaking Bad را نیز تحت تاثیر قرار داده و چه بسا بسیاری از آنها را از میان برداشته است. شاید بتوان گفت که پس از والتر وایت و جسی پینکمن این گاس فرینگ است که به عنوان نماد سریال Breaking Bad شناخته میشود؛ مردی که کسب و کار مواد مخدر خود را پشت کارهای خیرخواهانه و رستورانهای زنجیرهای پنهان کرده و پس از نابودی خاندان سالامانکا امپراتوری خود را به راه انداخت تا با بیرحمی تمام، میلیونها دلار کسب درآمد داشته باشد. شیوه مرگ او یکی از دردناکترین سکانسهای تاریخ مدیوم تلویزوین به شمار میرود که لحظه پایانی آن میتواند ذات واقعی گاس فرینگ را به شکلی نمادین به تصویر بکشد.
قطعاً با مشاهده عنوان این مقاله تصور کردید که شخصیت گاس فیرنگ باید رتبه نخست را از آن خود کرده باشد. با این حال فصل پایانی Breaking Bad میزبان حضور یک مرد عوضی به تمام معناست که در شرارت و خباثت حتی میتواند گاس فرینگ را نیز پشت سر بگذارد.
رهبر یک باند نئونازی مردی غیرقابل پیشبینی و دیوانه است که تنها بر حسب لحظه و حس و حالی که دارد تصمیم میگیرد. اگر حس و حال کشتن داشته باشد، شما را عین آب خوردن نابود میکند. اگر حس و حال دزدی داشته باشد، زحمات میلیونها دلاری شما را عین آب خوردن تصاحب میکند. اگر حس و حال سوءاستفاده داشته باشد، از شما به مانند یک برده برای تولید مواد مخدر کار میکشد. جک ولکر یک انسان تماماً سادیسمی است که تک تک لحظات مشاهده او با تنفر همراه بوده و در حالی که شخصیتی همچون گاس فیرنگ را میتوان دوست داشت و از حضور او لذت برد، ولی رهبر نئونازیها به حدی غیرقابل تحمل جلوه کرده که خشم مخاطبین را به همراه داشته است.