یک چهره سیاسی در یادداشتی در مورد جلال آل احمد نوشت که شخصیت جلال، مثل نثرش بود.
سید عطاءالله مهاجرانی در اعتماد نوشت: درباره نویسنده درخشنده معاصر جلال آلاحمد دشوار میتوان نوشت. اما «من از یادت نمیکاهم!» در شبهای گوته که در مهرماه سال ۱۳۵۶در تهران برگزار شد. هوشنگ گلشیری درباره جوانمرگی در ادب معاصر ایران سخن گفته است. به جلال آلاحمد اشاره میکند و عبارتی تماشایی و روشنگر و جذاب درباره جلال مطرح کرده است: «نثر آلاحمد، نثری است برای لحظههای پر و شتابان، چون برق لامع، اگر بخواهید با نثر آلاحمد نوشیدن فنجان چای را بنویسید یا فنجان میشکند یا چای میریزد!»
شخصیت جلال مثل نثرش بود. «با چشمانی از سوال و عسل!» (۱) سیمین دانشور میگفت، جلال مثل نثرش بود! سخن گفتنش، آهنگ کلامش، زبان بدنش، بیقراریاش! آلاحمد از جمله جوانمرگان ادبیات ماست. او که در آذرماه ۱۳۰۲ متولد شده بود، در شهریور ماه سال ۱۳۴۸ درگذشت. ۴۶ سال عمر کرد. هنری کیسینجر که در همان سال تولد آلاحمد به دنیا آمده بود، صد ساله شد و چند هفته پیش درگذشت!
چرا عمر طاووس و درّاج کوته
چرا مار و کرکس زید در درازی!
دلایل بسیاری برای این عمر طولانی کیسینجر و قبل از او برنارد لویس که هر دو صد ساله شدند و مهمترین صهیونیستهای نظریهپرداز نظم نوین جهانی امریکایی بودند و هر دو معماران و توجیهگران و نظریهپردازان تجاوزطلبی دولت صهیونیستی اسراییل بودند، است. برنارد لویس نظریهپرداز تجزیه کشورهای منطقه بود و در زمان رفراندوم تجزیه کردستان در عراق بود.
همان وقتی که پرچم اسراییل را در کردستان در مراسم رفراندوم به اهتزاز در آورده بودند.
نیما در افسانه این راز جوانمرگی را از زبان عاشق گشوده است. دردمندی!ای فسانه!
خسانند آنانکه فروبسته ره را بر گلزار
خس، به صد سال توفان ننالد
گل، زِ یک تندباد است بیمار
تو بگو با زبان دلِ خود.
هیچکس گوی نپسندد آن را
جلال آلاحمد چنین بود، گویی به جای خون در رگهایش آتش و دود دل و درد جاری بود. سالهای آخر اقامت در تهران با خانم سیمین دانشور دیدارهای مکرر داشتم. سخن درباره جلال بسیار به میان میآمد. میگفت، گاهی روی همین مبل گوشه اتاق سرش را توی دست میگرفت و ساعتها سکوت میکرد. آلاحمد که به روایت گلشیری استادانهترین داستان کوتاه معاصر «جشن فرخنده» را نوشته است، که معیار سنجش داستان کوتاه روزگار ماست، نتوانست در برابر امواج درد و البته سرکوب و فشار استبداد تاب بیاورد. چهار ویژگی در آلاحمد بود که او را متمایز از دیگر نویسندگان ایرانی به ویژه صادق هدایت میکند.
یکم: دید روشنی نسبت به غرب و جنبش یا جهتگیری و خدمت و خیانت روشنفکران داشت. غربزدگی او و کتاب خدمت و خیانت روشنفکران، نشانههای روشن افق دید او است.
دوم: به سنتهای دینی احترام میگذاشت. خسی در میقات، نشانه همین رویکرد است. از زاویهای دیگر صادق هدایت دشمن سنتهای دینی، اندیشه و فرهنگ اسلامی بود. دشمنی نویسندگان غیردینی و ضد دینی با جلال آلاحمد مانند باقر مومنی و دیگران از همین زاویه بوده است. وقتی با پیروزی انقلاب اسلامی، مردم در راهپیماییها عکس جلال آلاحمد را در کنار عکس شریعتی بر سر میگرفتند و نشان میدادند و خیابان و مدارسی در تهران و شهرستانها به نام جلال آلاحمد نامگذاری شد و امام خمینی در دیداری از آلاحمد و خانواده او تجلیل کرد.
شمس آلاحمد به عنوان سردبیر روزنامه اطلاعات در ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۵۹ به اتفاق حجتالاسلام سید محمود دعایی با امام خمینی دیدار داشتند. امام خمینی در تجلیل از خانواده آلاحمد گفتهاند: «من با خانواده شما سابقه دارم. با مرحوم پدر شما آقا سیداحمد و با مرحوم آقا سید محمدتقی ـ خدا رحمتش کند که در خدمت اسلام فوت شد ـ سوابقی دارم. منتها آقای جلال آلاحمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیدهام. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اتاق نشستهاند و کتاب ایشان ـ غربزدگی ـ جلو من بود. ایشان به من گفتند چطور این چرت و پرتها پیش شما آمده است. ـ یک چنین تعبیری ـ فهمیدم که ایشان جلال آلاحمد است. معالاسف دیگر او را ندیدم. خداوند او را رحمت کند.» (۲)
سخنان امام، توسط معاندان انقلاب اسلامی دستاویز جدیدی برای حمله به آلاحمد فراهم شد که دیدید آلاحمد از بنیانگذاران انقلاب اسلامی بوده است!
سوم: جلال دردمند بود. مرد را دردی اگر باشد خوش است! این دردمندی را میتوان در تمامی آثارش به روشنی دید. بیان دردمندی با سوز و صمیمیتی که در نگاه او بود، بر قلم دریایی موجآفرین و بیتابش جاری میشد. شمس آلاحمد مطلبی را از آیتالله خامنهای نقل کرده که روایت گفتگو یا دیدار تلفنی ایشان با آلاحمد است، گفتگو درباره سفر آلاحمد در سال ۱۳۴۰ به اسراییل و انتشار کتاب «سفر به ولایت عزراییل» بوده است.
«آمدم تهران (البته نه اختصاصا برای این کار). تلفنی با او تماس گرفتم و مریدانه اعتراض کردم.
با اینکه جواب درستی نداد، از ارادتم به او چیزی کم نشد. این دیدار تلفنی برای من خاطرهانگیز است. در حرفهایی که رد و بدل شد، هوشمندی، حاضرجوابی، صفا و دردمندی مردی که آن روز در قله ادبیات مقاومت قرار داشت، موج میزد…» (۳)
چهارم: مردمدوستی. تکنگاریهای او مانند اورازان، شناسنامه دلبستگی او به ایران و مردمان ایران است. نام و یادش گرامی! کاش در ادبیات ما متفکران و نویسندگان عمری طولانی مییافتند و بر میراث اندیشگی و ادبی و هنری ایران میافزودند.
پینوشت:
(۱) با چشمانی از سوال و عسل! تکهای از شعر درخشان احمد شاملو با عنوان: سرودی برای مرد روشن که به سایه رفت:
قناعتوار تکیده بود
باریک و بلند.
چون پیامی دشوار در لغتی
با چشمانی از سوال و عسل
و رخساری بر لافته از حقیقت و باد
مردی با گردش آب
مردی مختصر که خلاصه خود بود
پس از انقلاب در نشر جدید اشعار شاملو، گویی شاملو شعر را از مرحوم آلاحمد پس گرفته است!
(۲) امام خمینی، صحیفه نور، ج ۱۲، ص ۲۹۸
جلال آلاحمد، سفر به ولایت عزراییل، «مقدمه شمس آلاحمد» انتشارات مجید، چاپ پنجم، ص ۳۶