عنوان ساده و سکانس آغازین ناخوشایند سریال ویل ترنت (Will Trent) ممکن است شما را به شک بیندازد که مجموعه تلویزیونی جدید ایبیسی درنهایت یک سریال پلیسی بالاتر از حد متوسط است – هرچند دقیقاً همان متعلقات ساختاری است که اغلب آن را تضعیف میکند.
عنوان ساده و سکانس آغازین ناخوشایند سریال ویل ترنت (Will Trent) ممکن است شما را به شک بیندازد که مجموعه تلویزیونی جدید ایبیسی درنهایت یک سریال پلیسی بالاتر از حد متوسط است – هرچند دقیقاً همان متعلقات ساختاری است که اغلب آن را تضعیف میکند.
اما با پیشروی داستان، «ویل ترنت» یک شخصیت اصلی متمایز و یک گروه بازیگری امیدوارکننده به تماشاگر معرفی میکند و – بر مبنای دو اپیزود اول – به نظر میرسد بهراحتی میتواند برای همان مخاطبانی که از «وکیل لینکلن سوار» نتفلیکس و «ریچر» آمازون لذت بردند، جذاب باشد.
«ویل ترنت» با اقتباس از مجموعه رمانهای کارین اسلوتر که سالهاست منتشر میشود و داستان آن در آتلانتا میگذرد، ساخته شده است – واقعیتی که احتمالاً طرفداران کتابها حتی با یک عنوان سرزندهتر نیز میتوانستند سریال را ردیابی کنند. مطمئناً عنوان فعلی حداقل سرزندگی را دارد و بهنوعی در حق خود ترنت، مأمور ویژه عجیب و غریب و آسیبدیده اداره تحقیقات جورجیا (جیبیآی) ظلم میکند.
ویل ترنت (رامون رودریگز) در دستهای از کارآگاهان قرار میگیرد که شرلوک هولمز کهنالگوی آن است، مردی که صرفاً دنیا را متفاوت میبیند. استعدادهای مخفی او – مشاهدهای و نه دقیقاً طبق قواعد، چرا که بهسرعت متوجه میشویم ویل مبتلا به خوانشپریشی است – بهواسطه دوران کودکی سخت در سیستم پرورشگاهی آتلانتا و خانههای گروهی مختلف تقویت شده است.
سریال که متن آن را لیز هِلدنز و دانیل تی. تامسن نوشتهاند، با پیامد ناخواسته ناشی از نقش ویل در سازماندهی یک تحقیقات گسترده درمورد فساد پلیس آغاز میشود. ازآنجاییکه اداره تحقیقات جورجیا و اداره پلیس آتلانتا (ایپیدی) در یک ساختمان مشترک کار میکنند، ویل دائماً مجبور است با افرادی که او را جاسوس یا خبرچین میدانند در تماس باشد. اوضاع زمانی سختتر میشود که ویل برای تحقیق درباره یک پرونده بزرگ که نیاز به همکاری اداری دارد فرا خوانده میشود.
پرونده شامل یک مادر (جنیفر موریسون) است که به خانه مجلل خود در حومه شهر بازمیگردد و با این ذهنیت که دختر نوجوانش به قتل رسیده، با مردی جوان که تصور میکند عامل جنایت بوده درگیر میشود و ناخواسته او را میکشد. مأمورانی که پیش از ویل سر صحنه جرم حاضر شدهاند به نتیجه میرسند همهچیز مشخص است، اما ویل از قدرت حیرتانگیز خود استفاده میکند – که مانند بسیاری از کارآگاههای مقلد هولمز بیشتر با زیرچشمی نگاه کردن نشان داده میشود – تا در یک سناریوی بهظاهر آشکار حفره پیدا کند. این اتفاق میافتد که سرافکندگی دیگران را به همراه دارد.
بهزودی ویل باید با پل کامپانو (مارک پل گاسلر)، پدر بینزاکت قربانی که او را به خاطر گذشتهای مشترک میشناسد، آماندا واگنر (سونیا سُن)، یک رئیس غرغرو و فیث میچل (آیانتا ریچاردسون)، یک همکار جدید در اداره پلیس آتلانتا که از او کینه شخصی دارد، روبرو شود.
دراینبین دو شخصیت دیگر معرفی میشوند که هرچند در ابتدا دور از مرکز هستند، اما بهسرعت درگیر پرونده اصلی میشوند: انجی پولاسکی (اریکا کریستنسن)، یک مأمور مخفی با سابقه اعتیاد که او نیز قطعه دیگری از گذشته ناگوار ویل است؛ و مایکل اُرموود (جیک مکلاکلین)، همکار جدید انجی که کمی عوضی به نظر میرسد، اما ظاهراً پروندههای مهمی را به نتیجه رسانده است؛ بنابراین قرار است او را بیشتر یک مأمور توانا در نظر بگیریم تا چیزی شبیه یک پلیس بد.
به گواه دو اپیزود اول سریال، بهخوبی از آتلانتا یک تصویر کلی ترسیم میشود و گسترش اولین پرونده ویل فرصتی برای آشکار شدن جزئیات شخصیت او فراهم میکند. ویل واقعاً یک شخصیت خوب و جالب است، مملو از زخمهای جسمی و روحی که از همه چیزهای او خبر میدهد – از این که در شروع سریال با اکراه میپذیرد سرپرستی یک سگ چیواوا دوستداشتنی و رهاشده به نام بتی را به عهده بگیرد تا خانه در حال بازسازیاش در یک محله متلاطم تا رابطهاش با انجی که یک درمان ضروری، هرچند به نظر نیمه کامجویانه و نیمه مشترک است.
هرچند رودریگز در نقش اصلی قوی و مستحکم ظاهر میشود- یک ترکیب خوب از زیرکی و آسیبدیدگی با احساسات نهفتهای که بهاندازه کافی طنزآمیز هستند – این کریستنسن است که در نقش یک شخصیت فرسوده و به طرز خطرناکی مضطرب، واقعاً حضوری برجسته دارد.
وقتی کارین اسلوتر برای اولین بار احتمال اقتباس تلویزیونی از مجموعه کتابهای جنایی ویل ترنت خود را در نظر گرفت، وحشت کرد –، اما بعدازآن که ایبیسی با او تماس گرفت، بهسرعت متوجه شد قرار است این کار بهخوبی انجام شود.
نویسنده ۵۲ ساله جورجیایی سریال «ویل ترنت» را که ژانویه تا مه ۲۰۲۳ در ۱۳ اپیزود پخش شد، یک «تفسیر خارقالعاده» از کار خود میداند و مطمئن است طرفداران بهاندازه تازهواردان این فرنچایز از آن لذت میبرند.
اسلوتر در ابتدا نگران برگردان مجموعه خود در قالب یک سریال تلویزیونی بود، اما دغدغههایش پس از اولین دیدار با لیز هلدنز، خالق، تهیهکننده اجرایی و نویسنده (با همکاری دانیل تی. تامسن) رفع شد.
او میگوید: «لیز هلدنز اولین کسی بود که سالها پیش درمورد این مسئله با او حرف زدم. لیز یک طرفدار واقعی است. او درمورد کتابها سؤالهایی میپرسید که برای من جالب بود. بهدفعات پیش آمده است که در هالیوود با کسی حرف زدهام و احساس کردهام که طرف از همهجا بیخبر است، اما لیز و دانیل همه جزئیات قصههای من را میدانستند.»
اسلوتر ادامه میدهد: «من سر صحنه تصویربرداری با خیلی از نویسندگان سریال صحبت کردم. کاملاً مشخص بود به این کتابها و حقوق مالکیت معنوی احترام میگذارند و میدانستند من ۱۰ میلیون خواننده دارم. آنها کتابها را دوست داشتند و میخواستند مطمئن شوند به اساس آن میرسند؛ بنابراین احساس میکردم در این روند مشارکت زیادی دارم و کار بسیار گروهی انجام میشود.»
اسلوتر به همین ترتیب از رامون رودریگز که بهجز بازی در نقش ویل ترنت، یکی از تهیهکنندگان اجرایی سریال است، تقدیر میکند. او میگوید: «رامون نهفقط بهعنوان بازیگر بلکه در قالب تهیهکننده چیزهای زیادی به این پروژه وارد کرد. یکی از سؤالهای مهم او این بود که ویل در اوقات فراغت چه کار میکند؟ ازآنجاکه او همیشه جرائم را حل نمیکند، آدمی است که پیچیدگیها و مشکلات زیادی دارد. بهویژه در کتابها او همیشه راهی پیدا میکند که سرش در خانه گرم باشد و کارهای مختلفی میکند که او را روبهجلو نگه دارد.»
نویسنده میگوید: «واقعاً احساس کردم آنها به این واقعیت که من منبع هستم احترام میگذارند. اگر سؤالی داشتند بهجای این که تلاش کنند پاسخ را بین خودشان پیدا کنند، با من تماس میگرفتند یا پیامک میدادند. بههرحال من تا الان بیش از ۱۰ کتاب ویل ترنت را نوشتهام؛ پس گمان میکنم ویکیپدیای خودم هستم و خوشحال میشدم به سؤالات آنها پاسخ دهم.»
مجموعه ویل ترنت از سال ۲۰۰۶ تاکنون درمجموع شامل ۱۰ داستان بلند و دو رمان کوتاه میشود، اما سریال ایبیسی روی هیچ داستانی متمرکز نیست، هرچند اپیزود اول تا حدی از «شکسته» (۲۰۰۸)، دومین کتاب این مجموعه الهام گرفته است.
اسلوتر میگوید: «متن سریال خیلی خوب است و رامون در نقش ویل ترنت خیلی خوب است. همه از این شخصیت تصویری در ذهن دارند و این عالی است، اما رامون روی پرده بسیار مسحورکننده است و ماهیت ویل را به تصویر میکشد. او سکوت و معذب بودن ویل را بهخوبی ترسیم میکند. این احتمال بود که معذب بودن این شخصیت اغراقآمیز از کار دربیاید، اما فکر میکنم رامون تعادل را به بهترین شکل حفظ کرده است.»
اسلوتر میگوید با توجه به تعداد زیاد کتابها، سریال ایبیسی به جزئیات بسیار مهم اشاره میکند که برای طرفداران این شخصیت فوراً قابل تشخیص است. او توضیح میدهد: «مهمترین مورد نوع لباس پوشیدن اوست. او همیشه کت و شلوار سهتکه به تن دارد. او بدن خود را واقعاً میپوشاند. تاریخچه زیادی روی بدن ویل نوشته شده است و بنابراین از بسیاری جهات در نوع لباسهایی که به تن میکند محدودیت دارد. این بخش بزرگی از شخصیت او است و دیگران به این خاطر او را مسخره میکنند.»
نویسنده ادامه میدهد: «برخورد ویل در برابر تمسخر دیگران طوری است که انگار میگوید: “گور پدر همهتان. من هر جور که راحت باشم لباس میپوشم” که این یک پیام واقعی درمورد اوست. بتی (سگ چیواوا)، یک بخش بسیار مهم دیگر شخصیت اوست. ویل در ابتدا علاقهای ندارد صاحب یک سگ باشد. او در یتیمخانه بزرگ شده است؛ بنابراین هرگز آدمی نیست که بتواند یک سگ را اسیر کند و اجازه ندهد خانواده و زندگی داشته باشد.»
به اعتقاد اسلوتر، این نکته گویای خیلی چیزها درمورد شخصیت ویل ترنت است. او میگوید: «ویل در ابتدا نمیخواهد سرپرستی سگ را به عهده بگیرد، اما درنهایت این کار را میکند، چون کار درستی است و این نکتهای است که واقعاً ویل را هدایت میکند. او تصمیم میگیرد کار درست را انجام دهد و بهجای یک آدم بد، یک آدم خوب باشد.»
نویسنده با اشاره به داستانهای خود و اقتباس تلویزیونی از آن میگوید: «یکی از دلایل جذابیت کتابها این است که فقط به جنایت مربوط نمیشود، بلکه مأموران تحقیق چگونه از جنایت تأثیر میگیرند و جامعه چگونه تأثیر میگیرد. آتلانتا هم در کتابها و هم در سریال یک شخصیت فوقالعاده است، چون این شهر تاریخ زیادی دارد، چه منفی و چه مثبت و سازندگان سریال این نکته را واقعاً بهخوبی ثبت کردهاند. شخصیت ویل کاملاً برگرفته از کتاب است. شاید او تجسم فردی نباشد که علاقهمندان این کتابها در ذهن دارند یا آنطور که من در کتابها توصیف میکنم، اما شخصیت و خلق و خوی او و همه موارد دیگر مربوط به او بسیار شبیه به کتابها هستند.»
رامون رودریگز، بازیگر نقش ویل ترنت درباره این که چه چیزی او را به سمت این نقش جذب کرد، میگوید: «من تا پیش از خواندن متن سریال با مجموعه کتابهای کارین اسلوتر آشنا نبودم، اما همین که شروع به خواندن کردم با این شخصیت آشنا شدم و بهسرعت او را بسیار قانعکننده و جالب دیدم. او در سیستم پرورشگاهی آتلانتا، جورجیا خیلی چیزها را پشت سر گذاشته و با آن زندگی کرده است که این برای من جالب بود.»
او ادامه میدهد: «ازآنجاکه ویل مبتلا به خوانشپریشی است به جنایت و دنیای اطراف خودش به شیوهای کاملاً منحصربهفرد نگاه میکند. این به او اجازه داده است بهعنوان یک مأمور اداره تحقیقات جورجیا بسیار موفق باشد. ما درمورد دیدگاه سازندگان سریال و این که میخواستند شخصیتها و داستان او را به کجا ببرند گفتگوهای متعددی داشتیم.»
ویل و آماندا، رئیس او در سریال رابطه بامزه و تأثیرگذاری دارند. رودریگز میگوید: «فقط چند نفر هستند که ویل را از مدتها قبل میشناسند. یکی از آنها آماندا و دیگری انجی است. ما در سریال متوجه میشویم آن ریشهها چقدر عمیق هستند، آنها چه چیزهای را با هم گذراندهاند و چقدر به هم اهمیت میدهند. آماندا کسی است که به ویل پر و بال داده و از او حمایت کرده است. او به شیوههای مختلف با ویل همراهی کرده است. آماندا به او احترام میگذارد و به خاطر آشنایی کامل با او میداند از عهده چه کارهایی برمیآید.»
از سوی دیگر، رابطه ویل با فیث، همکار جدیدش خیلی خصمانه آغاز میشود، اما در پایان اپیزود دوم مشخص است که ویل بهآرامی به او اعتماد میکند. رودریگز توضیح میدهد: «ارتباط آنها رفتهرفته و بهتدریج شکل میگیرد که به لحاظ قوس شخصیتی و روابط خیلی آن را دوست دارم. جالب است که رابطه ویل با فیث چگونه از یک مکان پرتنش و خصمانه تکامل مییابد و این دو بهآرامی متوجه میشوند هرکدام چه چیزی را میتوانند به این رابطه بیاورند. ویل آدمی نیست که بهراحتی به کسی اجازه ورود بدهد و درمورد این مسئله خیلی مقاومت نشان میدهد.»
تماشاگر در دو اپیزود اول تا حدی زخمهای ویل را میبیند و کمی با گذشته او در خانههای گروهی آشنا میشود. رودریگز میگوید: «هدف همه این است که لایههای شخصیتی خود را بهآرامی جدا کنند و ازقضا ویل لایههای زیادی دارد. حتی لباسهای او چندلایه است. او کت و شلوار سهتکه به تن دارد. این یک زره است که او را از مردم دور نگه میدارد. ما در ادامه فصل به درک بهتری ازآنچه ویل پشت سر گذاشته میرسیم و این که دوران کودکی او چگونه بوده است. ویل کسی است که در دوران رشد اصلاً تجربه زندگی خانوادگی نداشته و این چیزی است که آرزویش را دارد. ما در اپیزود اول میبینیم او برخلاف میل خود مسئولیت نگهداری یک سگ را به عهده میگیرد. این بلافاصله نشان میدهد با این که او به نظر سرد و دور میآید آدم خوشقلبی است، احساسات واقعاً عمیقی دارد و فوقالعاده باملاحظه است.»
منبع: نماوا