bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۶۹۲۴۰۰

ریشه‌های تروریسم در شرق کشور

ریشه‌های تروریسم در شرق کشور

هوشمند: در اینجا لازم است به گزاره‌های داخلی هم پرداخته شود. استان سیستان و بلوچستان به ویژه بخش جنوبی آن یکی از بخش‌های کشور است که از منظر شاخص‌های توسعه وضعیت رنج‌آوری را تجربه می‌کنند.

تاریخ انتشار: ۰۸:۲۸ - ۲۹ آذر ۱۴۰۲

در شرایطی که بیش از ۴ روز از حادثه تروریستی راسک با ۱۱ کشته و ۷ زخمی نمی‌گذرد، دیروز خبر رسید که گروه‌های تروریستی، اقدام به برنامه‌ریزی برای انجام یک عملیات تروریستی دیگر در شورو زاهدان کرده‌اند. دیروز تسنیم از یک اقدام تروریستی دیگر خبر داد و نوشت: «یک مین کنار جاده‌ای در مسیر خودروی خدماتی و پشتیبانی تیپ ویژه ۱۱۰ سلمان فارسی در منطقه شورو زاهدان منفجر شد.» این خبرگزاری در ادامه می‌نویسد: «در این حادثه به هیچ‌یک از خدمه خودرو آسیبی وارد نشده و صرفا شیشه‌های خودرو آسیب جزیی دیده است.»

به گزارش اعتماد، در این میان گروه تروریستی انصار الفرقان که یکی از گروه‌های نزدیک به جندالله محسوب می‌شود مسوولیت این حادثه را به عهده گرفت. برای واکاوی چرایی رشد یک چنین فعالیت‌های تروریستی اخیرا باب گفتگو را با اساتید، کنشگران و پژوهشگران مسائل قومی و منطقه‌ای باز کرده ایم. در این نوبت در جریان گفتگو با احسان هوشمند، پژوهشگر مسائل قومی به بررسی ریشه‌های اصلی تشکیل گروه‌های تروریستی پرداخته‌ایم.

هوشمند ضمن بازخوانی تغییرات اجتماعی در سلسله‌مراتب قدرت در منطقه به شکاف‌هایی اشاره می‌کند که از دل آن زمینه‌های رادیکالیسم و افراط بروز کرده است. به اعتقاد این پژوهشگر مسائل قومی، حذف «سرداران» در سلسله‌مراتب اجتماعی شرق کشور، مهم‌ترین دلیل شکل‌گیری رویکرد‌های افراطی در شرق کشور بوده است؛ رویکردی که به اعتقاد این محقق باید با ایجاد زمینه‌های اعتدال و میانه‌روی تغییر کند.

روز گذشته دوباره خبر تلاش برای ایجاد یک حادثه تروریستی در شهر زاهدان رسانه‌ای شد. در روز‌های پایانی هفته هم موضوع حمله به راسک در راس اخبار سیاسی قرار گرفت. به نظر می‌رسد برای درک شرایط نیازمند تحلیل‌های متفاوتی هستیم. شما زمینه‌های بروز این بحران‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید؟

متاسفانه استان سیستان و بلوچستان طی روز‌های اخیر شاهد برخی اقدامات تروریستی بوده که مورد نخست آن در راسک و دومین مورد هم دیروز (سه‌شنبه) در منطقه شورو زاهدان رخ داده است. مدت‌هاست برخی جریانات که در کشور‌های مجاور مستقر شده‌اند، هر از گاهی اقدام به اجرای عملیات‌های تروریستی در ایران می‌کنند و به عمق خاک کشور‌های همسایه می‌گریزند. البته ریشه‌های این تحولات را باید در دهه‌های قبل جست‌وجو کرد. پس از انقلاب، فضای سیاسی استان سیستان‌و‌بلوچستان به خصوص بخش‌های جنوبی آن با دگرگونی‌هایی مواجه می‌شود. در این استان مناسبات ارتباطی میان طوایف با هم و طوایف با حکومت و... نظام ارتباطی، اجتماعی و سیاسی را تضمین و تامین می‌کند.

در سال‌های قبل از انقلاب به جز برخی رقابت‌های طایفه‌ای بین طوایف رقیب، اقدامات امنیتی خاصی در منطقه شکل نمی‌گرفت. حتی در دهه ۷۰ میلادی، صدام حسین که تلاش کرده بود با سرمایه‌گذاری بالا، یک جریان بلوچ تجزیه‌طلب با عنوان «جنبش آزادی‌بخش بلوچستان» را ایجاد کند توفیق نیافت. کمااینکه کشور‌های عرب هم همواره تلاش داشتند تا هویت بلوچ‌ها را از ایرانی بودن به عرب بودن باز گردانند. یعنی زبان این منطقه را که یکی از زبان‌های ایرانی (مازنی، گیلی، بختیاری، لری و...) را به تبار عربی بازگردانند که توفیقی نیافتند.

این روند، اما طی دهه‌های بعدی تغییر کرد. روند این تغییرات چگونه بود؟

در روز‌های پس از انقلاب برخی طیف‌های رادیکال همراه با مارکسیست‌های چپ با این توجیه و بهانه که در بلوچستان مناسبات طایفه‌ای که در راس آن سردار‌ها قرار دارند، نوعی رابطه فئودالی است، بنابراین تلاش کرد با این سلسله‌مراتب طایفه‌ای و اجتماعی برخورد کنند. همواره در جای جای ایران خوانین دارای نقش بوده و خان‌ها، بیگ‌ها، آقا‌ها (غرب کشور) فعالیت داشتند. در مناطق شرقی، اما سردار‌ها این نقش را به عهده داشتند.

سردار‌ها لزوما دارای زمین‌ها و مایملک نبوده‌اند، بلکه نفوذ اجتماعی فراوانی داشتند. نفوذی که باعث می‌شد در درون طایفه، مناسبات با سایر طایفه‌ها و نهایتا حکومت دارای نقش باشند. این در حالی است که مولوی‌ها قبل از انقلاب در مناسبات ارتباطی سیستان و بلوچستان جایگاه برجسته امروزین را نداشتند و در سلسله مراتب اجتماعی جایگاه ۳ یا ۴ نیرو‌های اثرگذار را داشتند. برخی تندروی‌ها در سال‌های پس از انقلاب، عدم کار کارشناسی توسط دولت و... باعث می‌شود بدون دگرگونی مناسبات اجتماعی، سردار‌ها حذف شوند. به عبارت روشن‌تر، راس سلسله مراتب اجتماعی در استان‌ها حذف می‌شود و به تدریج مولوی‌ها جایگزین سردار‌ها می‌شوند.

چرا حذف سردار‌ها در مناسبات اجتماعی منطقه دارای اهمیت بوده است؟

شما توجه داشته باشید که این استان از نظر اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و... ذیل استان‌های محروم کشور قرار دارند. با توجه به اینکه پس از انقلاب ساختار مذهبی جمهوری اسلامی در ایران سکان هدایت را در دست گرفته بود، در آن دوران شخصی به نام مولوی عبدالعزیز اعتراضاتی را مطرح می‌کند، ابراهیم یزدی که پس از استعفای دولت موقت، نماینده امام (ره) در امور شهرستان‌ها بود، برای آرام‌تر کردن فضا راهی استان می‌شود.

ابراهیم یزدی نامه‌ای به امضای امام (ره) دریافت می‌کند که در مطبوعات آن زمان هم چاپ شد. در این نامه امام تاکید دارند که برادران اهل سنت در انتخابات شرکت کرده و رای دهند، تا در آینده برنامه‌ریزی برای احقاق آن‌ها صورت گیرد. مخاطب این نامه مردم و مولوی‌ها بودند؛ این اتفاقات باعث می‌شود فضای استان بیشتر تحت سیطره مولوی‌ها قرار بگیرد. به عنوان نمونه در سال‌های ابتدایی انقلاب مساجد اهل سنت کمتر از ۳۰۰ واحد بود، اما امروز تعداد مساجد مرتبط با اهل سنت در استان ده‌ها برابر بیشتر شده به گونه‌ای که نرخ رشد مساجد در این منطقه به مراتب بیشتر از نرخ رشد مدارس بوده است.

یعنی همه مشکلات مرتبط با تحولات داخلی بود؟

خیر، بسیاری از گزاره‌ها هم بیرونی بودند. شبه‌قاره هند به‌طور کلی، محل تلاقی ادیان و مذاهب مختلف هستند. هندوها، مسلمان، بودایی، طریقت‌های مختلف و... در این منطقه حضور دارند. وقتی شبه‌قاره اشغال شد، آیین‌های معتدل اسلامی تحت‌تاثیر روایت‌های اسلامی عربستان (وهابیت) قرار گرفته و به تدریج وارد ایران هم شدند.

در کنار این گزاره‌ها اشغال افغانستان توسط شوروی هم فضایی را ایجاد می‌کند تا گروه‌های جهادی توسط کشور‌های مختلف برای مقابله با شوروی ایجاد شوند و مجموعه رقبای شوروی یعنی امریکا، کشور‌های عربی کمک به افغانستان را آغاز می‌کنند. ایران هم که در آن زمان درگیر جنگ عراق است، کمک به مجاهدین افغان را در دستور کار قرار می‌دهد. مهاجرین افغانستانی هم یا به ایران مهاجرت کرده‌اند یا به پاکستان. در پاکستان زمینه‌های نوع خاصی از اسلامگرایی با کمک عربستان و امریکا و... ایجاد می‌شود به‌طوری‌که ده‌ها هزار مدارس علوم دینی در پاکستان تاسیس می‌شود.

در این مدارس طالب‌های پاکستان تحت‌تاثیر آیین‌های افراطی (وهابیت) رشد می‌کنند. در این مرحله طالب‌های پاکستان که افغانستانی‌ها را هم با خود همراه کرده‌اند، زمینه ظهور نوع جدیدی از اسلام طالبانی را آغاز می‌کنند. امروز این جریانات قدرت را در افغانستان در دست دارند و در پاکستان هم یکی از متغیر‌های اثرگذار در مناسبات سیاسی هستند. فقط در شرق ایران و همسایگی بلوچستان ایران، بیش از ۱۰ هزار مدارس علوم دینی در حال پرورش طلبه‌های علوم دینی از این نوع هستند.

ردپای این تحولات سیاسی، اجتماعی و دینی در ایران چگونه ظهور و بروز پیدا می‌کند؟

این روند بلوچستان ایران را هم تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. در این مرحله گروهی از روحانیون اهل سنت ایران هم برای تحصیل راهی پاکستان می‌شوند. این اظهارنظر به این معنا نیست که هرکس در آنجا درس می‌خواند قواعد طالبانیسم را در ذهن دارد. ما با استثنا‌ها کاری نداریم. بسیاری از مولوی‌ها تلاش می‌کنند رویکرد‌های متعادل را ترویج کنند. یک اتفاق مهم دیگر هم در این دوران رخ می‌دهد و آن حضور نیرو‌های مسلح است. القاعده، طالب‌ها و... جنگ با امریکا را پس از شکست طالبان آغاز می‌کنند. هم منابع مالی در اختیار آنهاست و هم تسلیحات لازم را دارند.

این فضا فرصتی را ایجاد می‌کند تا گروهی از ناراضیان ایرانی بتوانند در منطقه خود مختار بلوچستان پاکستان از خلأ قدرت دولت پاکستان سوءاستفاده کنند و برای خود امکانات آموزشی، نظامی و... فراهم کنند. امکان گسیل نیرو به داخل کشورمان هم در این مرحله فراهم می‌شود. در بلوچستان پاکستان ۲ نوع خود مختاری وجود دارد؛ هم دولت فدرال محلی دارد و هم درون دولت محلی فدرال هم برخی طوایف از دولت فدرال، فدرال هستند. در این فضا طبیعی است که هرج و مرج بسیاری ایجاد می‌شود.

خروجی این فضای آشفته چیست و چگونه باعث بروز تروریسم می‌شود؟

پاکستان یک کشور فقیر است و امکانات مالی کمی دارد و مهم‌تر از آن قدرت بزرگی مانند هند در کنارش قرار دارد. بخش قابل توجهی از تمرکز دولت پاکستان متوجه هند است بنابراین برای اثرگذاری بیشتر نیازمند تقویت جریانات مذهبی است. واقع آن است تنها عاملی که می‌تواند هویت پاکستانی را تقویت کند، اسلام است. چون پاکستان اساسا فاقد هویت تاریخی است. بخشی از این سرزمین در گذشته ذیل ایران تعریف می‌شده و بخش دیگری از آن ذیل حوزه تمدنی هند قرار داشته. گروه‌هایی مانند انصار الفرقان، جیش‌العدل و... در این خلأ‌ها فعالیت کرده‌اند.

در اینجا لازم است به گزاره‌های داخلی هم پرداخته شود. استان سیستان و بلوچستان به ویژه بخش جنوبی آن یکی از بخش‌های کشور است که از منظر شاخص‌های توسعه وضعیت رنج‌آوری را تجربه می‌کنند. از نظر راه‌ها، راه روستایی، شاخص‌های بهداشتی، آموزش و پرورش، آموزش دانشگاهی، صنعت و... بسیار فقیر است. این در حالی است که استان ظرفیت‌های اقتصادی قابل توجهی دارد. تنها استانی که به دریای آزاد راه دارد و با پاکستان هم مرز است این منطقه است. چون به این مسائل توجه نشده و در عین حال از نیرو‌های تکنوکرات، فن‌سالار و تحصیلکرده جنوب استان هم برای مدیریت در سطح ملی در سایر استان‌ها استفاده نشده، طبیعتا این موضوعات باعث شکل‌گیری نارضایتی محلی می‌شود.

یعنی زمینه‌های نارضایتی اقتصادی و معیشتی است؟

امروز می‌دانیم سبک زندگی ایرانیان تغییر کرده است و بسیاری از ایرانیان مطالبات خاصی را دنبال می‌کنند. در ایران حتی در شهر‌هایی مانند همدان، کرمانشاه، اصفهان و... کنسرت برگزار می‌شود. تئاتر در آن‌ها نمایش داده می‌شود یا سالن‌های سینما دارند. اما در بسیاری از شهر‌های جنوبی سیستان و بلوچستان در طول ۳۰ الی ۴۰ سال گذشته، حتی یک کنسرت موسیقی هم اجازه پخش پیدا نکرده است. نه اینکه دولت اجازه برگزاری این کنسرت‌ها را نداده باشد، فضای سنتی اجازه نداده است! چنین فضایی از یک طرف تحت‌تاثیر برخی رویکرد‌های مذهبی است و از سوی دیگر از نظر شاخص‌های توسعه مساله دارد و نارضایتی رشد کرده، ولی جامعه به دنبال تنفس است.

به این تنفس به چه شکل پاسخ داده می‌شود؟

این تنفس معمولا در آوردگاه‌های انتخاباتی ایجاد می‌شود. از انتخابات سال ۷۲ و دور دوم ریاست‌جمهوری هاشمی رفسنجانی که مردم این منطقه به ایشان رای ندادند و در سال ۷۶ رای بالایی به سید محمد خاتمی دادند، این فضای تنفسی همواره دنبال شد. مردم منطقه تلاش داشتند از طریق مشارکت در انتخابات به برخی مطالبات خود دست پیدا کنند. در انتخابات سال ۸۴، در استان سیستان‌و‌بلوچستان رای احمدی‌نژاد بسیار پایین بود. قبل از آن، اما رای خاتمی در برخی مناطق مثل شهرستان سرباز از اردکان یزد بیشتر بود. در ازای این مشارکت‌طلبی، توجه لازم به بلوچستان صورت نگرفت. هم در درون استان یک نوع دوگانگی شکل گرفت و هم در سطح ملی این حضور تقویت نشد.

برای مقابله با این مشکلات چه کار باید می‌شد؟

این نارضایتی‌ها فرصتی را برای دشمنان ایجاد کرد تا اقدام به تشکیل گروه‌های تروریستی کنند. گروه تروریستی انصار‌الفرقان یکی از این گروه‌هاست. گروهی که متشکل از دو گروه انصار است و گروه انصار هم یکی از شاخه‌های جندالله است که ریگی آن را تاسیس کرد. در این میان آن‌ها با گروه الفرقان یکی می‌شوند.

(الفرقان قبلا با القاعده هم‌پیمان بود و تاسوعای چابهار را ایجاد کرد) نهایتا این گروه‌ها شکل گرفته و درون پاکستان، پایگاه ایجاد می‌کنند. دولت پاکستان هم که خودش با گروه‌های تجزیه‌طلب بلوچ مشکلاتی دارد جلوی فعالیت‌های این گروه‌ها را نگرفت. این گروه‌های تروریستی اگر چه از نظر کمی و کیفی وزن قابل توجهی ندارند، اما توانسته‌اند در چابهار، زاهدان و... چند اقدام تروریستی سهمناک انجام دهند.

این روند به ما می‌گوید که حل مشکلات این منطقه راه‌حل‌های ملی نیاز دارد. پارسال اتفاقاتی در بلوچستان رخ داد که همه مسوولان ابراز تاسف کردند و مسوولانی، چون امام جمعه زاهدان و... وعده برخورد جدی با کسانی دادند که مردم نمازگزار را هدف قرار داده بودند. مسوولان ارشد کشور به درستی متوجه شده‌اند گروه‌های تندرو از شکاف‌هایی که ایجاد شده، یارگیری می‌کنند و این یارگیری‌ها منشأ حوادث تلخ منطقه می‌شود.

البته امروز برخی افراد معتدل در منطقه حضور دارند که تلاش می‌کنند شکاف ایجاد شده را پوشش دهند و فضای استان را به حالت متعادل خود باز گردانند. برای مقابله با این وضعیت ابتدا باید توسعه متوازن منطقه‌ای در دستور کار قرار بگیرد، افراد معتدل و اثرگذار تقویت شوند مثلا اقدامی که مولوی عبدالحمید انجام داد و در برابر حرکت تروریستی حمله به پاسگاه راسک با خانواده‌های شهدا ابراز همدردی کرد و عمل تروریستی را تقبیح کرد، فرصت مناسبی است که می‌تواند زمینه‌های گفتگو را فراهم سازد.

bato-adv
bato-adv
bato-adv