ارزیابیها نشان میدهد احساسات اقتصادی پس از رویدادهای کلیدی که باعث تحریک اقتصادی و اقتصادی میشوند، بحرانهای مالی، مانند جنگ داخلی آمریکا، هجوم بانکی ۱۸۹۳، جنگ جهانی اول، رکود بزرگ، بحران نفت و بحران مالی جهانی تضعیف میشود.
شاخصهای اقتصادی آمریکا نشان میدهد این کشور در وضعیت خوبی به لحاظ اقتصادی قرار دارد. با این حال رضایت اقتصادی در آمریکا از سال۲۰۱۶ کمتر است. بررسیها نشان میدهد عواملی همچون سوگیری رسانهها و نارضایتیهای غیراقتصادی میزان رضایت اقتصادی را کاهش داده است.
به گزارش دنیای اقتصاد، بررسیها نشان میدهد میزان رضایت از وضعیت اقتصادی در میان مردم آمریکا کمتر از سال ۲۰۱۶ است؛ در حالیکه آمارها از وضعیت مطلوب اقتصادی حکایت دارند. به گزارش اندیشکده بروکینگز، عدم ارتباط ظاهری بین احساسات مصرفکننده و وضعیت اقتصاد کلان یکی از ویژگیهای ثابت اقتصاد پس از کووید بوده است.
با اکثر معیارها، وضعیت اقتصاد کلان از نظر تاریخی خوب است: نرخ بیکاری در دوسال گذشته زیر ۴ درصد باقی مانده است، رشد اقتصادی ثابت بوده و زیانهای دوران همه گیری را جبران کرده و تورم به نرمهای معمول کاهش یافته است. با وجود این قدرت ظاهری، معیارهای مختلف احساسات خانوار و مصرفکننده نشاندهنده نارضایتی مداوم از وضعیت اقتصاد است.
کمتر از یکچهارم پاسخدهندگان به نظرسنجی که توسط والاستریت ژورنال در اوت ۲۰۲۳ مورد بررسی قرار گرفتند، پاسخ دادند که اقتصاد در مسیر درستی قرار دارد. شاخص تمایل مصرفکننده میشیگان نیز تقریبا مطابق با سطوح گزارش شده در دوران رکود در سال ۲۰۰۹ است، درحالیکه نسبت مثبتنگرها در میان پاسخدهندگان در نظرسنجی Pew در رابطه با اقتصاد بین سالهای ۲۰۱۶ و امروز تقریبا به نصف کاهش یافته است.
واگرایی بین احساسات و عملکرد اقتصاد کلان، دلایل بسیار زیادی داشته است. بخشی از این دلایل به نارضایتی از وضعیت فعلی اقتصاد و فرصتهای اقتصادی آینده مربوط میشود. این دلایل شامل افزایش مداوم نابرابری، سطح بالاتر قیمتها بهدلیل افزایش تورم پس از کرونا، کمبود مسکن مقرون بهصرفه و از دست دادن امید به چشمانداز اقتصادی آینده درباره تاثیر منفی هوش مصنوعی بر مشاغل با کیفیت میشود. با این حال، این نظریه توضیح نمیدهد که چرا عناصر مثبت اقتصاد کلان به اندازه عناصر منفی بر احساسات مصرفکننده تاثیر نمیگذارند؟
مجموعه دوم از دلایل، نارضایتی اقتصادی را به نگرانیهای غیراقتصادی مرتبط میکند، پدیدهای که توسط ستوننویس وال استریت ژورنال، گرگ ایپ، بهعنوان «درد ارجاعی» شناخته میشود. درد ارجاعی در پزشکی به معنای احساس درد در قسمتی از بدن است که به مقدار قابل توجهی دورتر از بافت مسبب آن احساس میشود؛ ایپ با توجه به این اصطلاح ادعا میکند که اتفاقا علل غیراقتصادی میتواند عامل نارضایتیهای اقتصادی باشد. این عوامل میتواند جنگ خاورمیانه و جنگ اوکراین، درگیریهای سیاسی و فرهنگی و تیراندازیهای دستهجمعی باشد.
عواملی همچون اختلاف فزاینده در معیارهای رفاه مانند امید به زندگی، انزوای اجتماعی و ازدواج را نیز میتوان به این مساله اضافه کرد. با این حال آزمایش چنین نظریهای دشوار است، یک انتقاد به این توضیح این است که چنین نگرانیهای ژئوپلیتیک و اجتماعی جدید نیستند و برخی نگرانیها مانند تیراندازیهای دستهجمعی حتی با گذشت زمان کاهش یافتهاند.
مجموعه سوم از دلایل مربوط به ادراک اقتصادی و تاثیر منابع خبری با سوگیری منفی است. یکی از جنبههای این نظریه، افزایش دو قطبیسازی سیاسی بهدلیل افزایش مخاطبان منابع خبری مغرضانه ایدئولوژیک است که میتواند منجر به نارضایتی مستقیم از قطبیسازی و نارضایتی غیرمستقیم از وضعیت اقتصاد شود. یک جنبه از این نظریه همان چیزی است که رایان کامینگز و نیل ماهونی، اقتصاددانان سابق کاخ سفید آن را «تقویت نامتقارن» مینامند.
بررسیها نشان میدهد جریان اخبار اقتصادی در طول زمان بهطور سیستمی منفیتر شده است. یک فرض کلیدی در پشت این نظریه این است که یک دوره اخبار اقتصادی منفیتر، خانوارهای ایالات متحده را وادار میکند که اقتصاد را کمتر از آنچه هست، قویتر بدانند و رضایت خود را در نظرسنجیها کاهش دهد. برای آزمون این فرضیه، برای فهم رابطه بین احساسات اخبار اقتصادی و شاخصهای اساسی اقتصادی، مانند رشد و تورم در پژوهش انجامشده این ارتباطات مدلسازی شد تا وجود انحراف سیستماتیک در احساسات اندازهگیری شود.
این انحرافات در این پژوهش «لحن» احساسات نامیده شده است. اگر احساسات اخبار اقتصادی بیش از حد انتظار با توجه به خبرهای پیشین مثبت باشد، لحن مثبت است و اگر احساسات بیش از حد انتظار منفی باشد، لحن منفی است. بررسیها نشان میدهد که طی شش سال گذشته، بسامد لحن منفی افزایش شدیدی داشته است. این توضیح از سه جنبه جذاب است. اول، یک سوگیری منفی سیستماتیک را نشان میدهد که به توضیح شکاف بین احساسات و شاخصهای کلان اقتصادی کمک میکند و در سال ۲۰۱۷ آغاز شد، زمانی که سطح قیمتها بهشدت افزایش نیافته بود و مقرون به صرفه بودن مسکن کمتر نگرانکننده بود. دوم، این سوگیری سیستماتیک میتواند به توضیح اینکه چرا آمریکاییها بهطور اشتباه درباره وضعیت اقتصاد گزارش میدهند، کمک کند. بهعنوان مثال، یک نظرسنجی اخیر بنکریت نشان داد که تقریبا از هر ۱۰ پاسخدهنده، ۶ نفر، اقتصاد ایالات متحده را با وجود رشد اقتصادی قوی سهماهه و بازار کار پویا، در رکود توصیف کردند.
بهطور مشابه، نظرسنجی فایننشال تایمز نیز نشان داد که سهم بزرگی از آمریکاییها حقایق اساسی درباره وضعیت اقتصادی را نمیدانند، از جمله ۹۰ درصد به اشتباه گفتهاند که قیمتها در سال گذشته سریعتر از دستمزدها افزایش یافته است. این نظرسنجی نشان میدهد که آمریکاییها به اشتباه مجموعهای از روندهای اقتصادی دیگر، از جمله گرایشهای مربوط به دستمزد واقعی، انباشت ثروت و فقر را توصیف میکنند. سوم، ارزیابیهای آمریکاییها از شرایط اقتصادی جامعه محلیشان بسیار مثبتتر از ارزیابیهای آنها از وضعیت ملی است. آنها برای ارزیابی وضعیت ملی بهشدت به گزارشهای خبری اقتصادی متکی هستند. همه این توصیفات نادرست و انحرافات ممکن است تا حدی به تقویت نگرش منفی در لحن اخبار اقتصادی نسبت داده شود.
بروکینگز برای محاسبه دیدگاههای رسانهها به بررسی تیترها و صفحات اول رسانههای اقتصادی از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۳ پرداخت. بررسیها نشان میدهد زمانی که نرخ بیکاری پایینتر است، زمانی که تورم قیمت مصرفکننده کندتر است، زمانی که اقتصاد پایینتر است، احساسات خبری مثبتتر است. زمانی که قیمت سهام با سرعت بیشتری در حال افزایش باشد نیز این احساسات مثبتتر هستند. این مدل با پیشبینی لحن اخبار اقتصادی درون نمونه در طول دوره پایه ۲۰۱۶-۱۹۸۸ عملکرد خوبی دارد. طبق این شاخص که شاخص احساس اقتصادی اخبار نامیده شده شکاف بین احساسات مشاهده و پیشبینیشده معمولا اندک است که نشان میدهد این مجموعهای از اصول اولیه در پیشبینی احساسات خبری در این سالها بسیار خوب عمل میکند.
اختلاف بین اقتصاد کلان و احساسات خانوارها باعث ایجاد چندین نظریه رقیب برای توضیح این قطع ارتباط ظاهری شده است. مدل بررسیشده در اندیشکده نشان میدهد که منابع اطلاعات مغرضانه در این شکاف نقش مهمی بازی میکنند و اخبار اقتصادی از ابتدای سال ۲۰۱۸ بهطور سیستماتیک منفیتر شدهاند.
به تازگی مقالهای با عنوان Almost ۲۰۰ Years of News-Based Economic Sentiment در دفتر ملی پژوهشهای اقتصادی آمریکا (NBER) منتشر شده که به بررسی ۱۷۰ سال تاریخ رسانهای آمریکا پرداخته است. در این مقاله بیش از ۱۳ هزار روزنامه محلی آمریکایی و ۲۰۰ میلیون صفحه روزنامه بررسی شده است. در این پژوهش از روشهای یادگیری ماشینی برای تحلیل محتوای این مقالات استفاده شده است.
پژوهشگران در این مقاله برای تعیین وضعیت احساسات اقتصادی شاخصی ساختند که با استفاده از لحن رسانهها تولید ناخالص داخلی (هم در سطح ملی و هم در سطح محلی)، مصرف و رشد اشتغال را پیشبینی میکند. بررسیها در این مقاله نشان میدهد که پوشش خبری در تمام ایالتهای آمریکا در نیمقرن گذشته بهطور فزایندهای منفی شده است.
این پژوهش همچنین نشان میدهد احساسات اقتصادی میتواند وضعیت اقتصادی و تولید ناخالص داخلی را در سطح کشور و ایالت پیشبینی کند بررسیها نشان میدهد پیشبینیهای شاخص احساسات اقتصادی از پیشبینیهای کارشناسان متمایز است و چشماندازهای متفاوتی را از وضعیت اقتصادی نشان میدهد. احساسات رسانهای همچنین تغییرات زیادی را در بین ایالتها نمایان میکند؛ بهطوریکه جزو مشترک آنها تنها ۳۵ درصد از تغییرات کل را در ایالت توضیح میدهد.
این در حالی است که شاخص احساسات در سطح ملی رشد تولید ناخالص داخلی را پیشبینی میکند. با این حال در سطح ملی این پیشبینیها دقیقتر هستند. یک واحد افزایش در شاخص احساسات اقتصادی منجر به افزایش تقریبا ۲ درصدی رشد سرانه تولید ناخالص داخلی در سال آینده میشود، در این پژوهش برای ارزیابی وضعیت احساسات اقتصادی، بر یک تکنیک پردازش زبان طبیعی به نام جاسازی کلمات تکیه شده است.
این روش اطلاعات معنایی را درباره هر اصطلاح یا عبارت بر اساس زمینهای که در آن قرار دارد، تحلیل میکند. در این پژوهش ارتباط رویدادهای کلیدی تاریخی و احساسات اقتصادی نیز بررسی شده است و همانطور که انتظار میرود، ارزیابیها نشان میدهد احساسات اقتصادی پس از رویدادهای کلیدی که باعث تحریک اقتصادی و اقتصادی میشوند، بحرانهای مالی، مانند جنگ داخلی آمریکا، هجوم بانکی ۱۸۹۳، جنگ جهانی اول، رکود بزرگ، بحران نفت و بحران مالی جهانی تضعیف میشود. احساسات اقتصادی در طول زمان تغییرات قابل توجهی را از خود نشان میدهد و بهطور واضحی در طول رکودهای بزرگ ایالات متحده در قرنهای ۱۹، ۲۰ و ۲۱ تضعیف شدهاند.