شما میتوانید با این زن فراری همذات پنداری کنید. او سه بچه دارد، بدون پول و البته با یک کیلو کوکائین که همراه دارد. برنامه او در ابتدا فروش مواد مخدر و شروع دوباره زندگی با سه پسرش است. با این وجود، او چند سال بعد با ادامه کار در تجارت کوکائین به رهبر یک امپراتوری مواد مخدر با میلیونها دلار ارزش تبدیل میشود.
فرارو- "گریسلدا بلانکو" با دست داشتن در بیش از ۲۵۰ فقره قتل از جمله قتل دو شوهرش شناخته میشود. او به عنوان بیوه سیاه یا مادرخوانده کوکائین شناخته میشد. او در فاصله دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی ثروت هنگفتی را در قاچاق کوکائین از کلمبیا به ایالات متحده به دست آورد. او در سال ۲۰۱۲ پس از گذراندن حکم حبس به مدت نزدیک به ۳۰ سال در زندانی در ایالات متحده هنگام خرید از یک قصابی در گوشه خیابان ۲۹ در مدئین در سن ۶۹ سالگی بر اثر اصابت گلوله موتورسوار بیرون مغازه به سر و کتف اش کشته شد.
به گزارش فرارو به نقل از ال پائیس، گاردین، تایم، زندگی او بخشی از تاریخ تاریک شبکههای جنایی جهانی است و اکنون این موضوع یک سریال شش قسمتی از نتفلیکس شده که از پنجشنبه (۲۵ ژانویه) برای نخستین بار پخش آن آغاز شده است. "سوفیا ورگارا" بازیگر کلمبیایی در آن سریال در نقش گریسلدا به ایفای نقش میپردازد. کارگردان آن سریال یک کلمبیایی دیگر به نام "آندرس بایز" است که گریسلدا را داستانی از توانمندسازی زنان توصیف میکند. او میگوید:"هرگز شخصیت زنی را پیدا نکردم که به سطح موفقیت، جلب احترام و همزمان وحشتی که همگان از گریسلدا داشته اند دست یافته باشد. این ناهنجاری برای من به عنوان یک داستان نویس بسیار جذاب بود. تاکنون روایت زندگی او به تصویر کشیده نشده بود واقعیت آن است که او به جهان خود نیاز داشت به چیزی بیش از یک خط در میان داستان مرتبط با شبکههای جنایی".
کارگردان این مجموعه میافزاید:"آن چه درباره گریسلدا ساخته شده برخلاف مجموعههای قبلی که برای مثال درباره پابلو اسکوبار و داستان قاچاق مواد مخدر در مکزیک ساخته شد با استفاده از صداگذاری و تصاویر آرشیوی نبود. آن مجموعهها بیشتر مستندگونه بودند. من در مورد گریسلدا این را نمیخواستم و قصد داشتم سریال بسیار صمیمیتر باشد و بیشتر بر روی شخصیت اصلی داستان متمرکز شود".
این سریال زندگی بلانکو را به کمتر از شش ساعت داستان تقلیل میدهد چالشی که بدان معنا بود که سازندگان آن باید تصمیم میگرفتند که داستان زندگی را از کجا اغاز کنند. بخش اکشن سریال از لحظهای آغاز میشود که او با سه فرزندش از کلمبیا فرار میکند. در ادامه سریال او صاحب یک پسر دیگر نیز خواهد شد. بلانکو نمیداند چه اتفاقی افتاده و صرفا باید از یک رابطه که در آن مورد سوء استفاده قرار گرفته قرار کند. شما میتوانید با این زن فراری همذات پنداری کنید. او سه بچه دارد، بدون پول و البته با یک کیلو کوکائین که همراه دارد. برنامه او در ابتدا فروش مواد مخدر و شروع دوباره زندگی با سه پسرش است. با این وجود، او چند سال بعد با ادامه کار در تجارت کوکائین به رهبر یک امپراتوری مواد مخدر با میلیونها دلار ارزش تبدیل میشود.
لازم نیست بدانید که او چگونه به آنجا رسیده است این که او بخشی از یک سازمان قاچاق مواد مخدر در نیویورک و یا یک روسپی بوده است. ما صرفا در سریال میدانیم که او زنی است که مشکل دارد و داستان این گونه اغاز میشود. بایز میگوید: "اگر از دوران کودکی اش آغاز میکردیم روایتی اشتباه بود، زیرا به نظر میرسید که قصد داریم بگوییم آن چه در بزرگسالی به آن تبدیل شده به دلیل رخدادهای دوران کودکی اش بوده است. ما سعی کردیم در ساب تکست* باقی بمانیم".
یکی از بحثهایی که هر بار که داستان جدیدی درباره یک جنایتکار واقعی ساخته شده مطرح میشود بر این موضوع تمرکز دارد که آیا این تولیدات جنایتها و شخصیتهای تبهکار را جذاب و باشکوه نشان میدهند یا خیر. تیم تولید سریال گریسلدا میگویند تلاش کردند تا شخصیت اصلی را انسانی کنند، زیرا این ضد قهرمانان بسیار پیچیده هستند و کنکاش در آن پیچیدگیها امری اساسی است. بایز میگوید:"با این وجود، زرق و برق زندگی آنان متفاوت است. داشتن یا نداشتن پایان خوش بستگی به این دارد که داستان را کجا به پایان برسانید. باید ببینید که داستان گریسلدا را کجا به پایان میبریم. به هر کسی که فکر میکند ما داستان را جذاب یا رمانتیک میکنیم پاسخ من این است که پایان سریال را تماشا کند برای گریسلدا به بدترین شکل ممکن پایان مییابد. "
برای اینکه ورگارا تجسم بلانکو باشد یک تغییر فیزیکی لازم بود که به معنای سه ساعت آرایش بود و حتی این که او فیزیک بدنی متفاوتی از خودش به خود بگیرد. ورگارا به جای نزدیک شدن به تقلید از گریسلدا میخواست از شخصیت واقعی اش یعنی از سوفیایی که همکاران اش میشناختند فاصله بگیرد. این کار از طریق آزمون و خطا برای یافتن آرایش ایده آل انجام شد. او باید از شر کاراکتر "گلوریا پریچت" که در سریال مادرن فمیلی (خانواده امروزی) ایفا کرده بود خلاص میشد. کارگردان سریال میگوید:"ما آزمایشهای زیادی انجام دادیم با تیم آرایش چهره در دفتر من مینشستیم. اگر سوفیا میگفت که نمیتوانست چهرهاش را حس کند یا شبیه جادوگر شهر اوز شده همه چیز را تغییر میدادیم و همین طور ادامه مییافت تا به جای خوبی برسیم".
بایز پیشتر نیز مجموعهای ۲۲ قسمتی را درباره مواد مخدر در مکزیک ساخته بود. او هم چنین بر روی بحران مواد مخدر در امریکا تمرکز کرده بود و میگوید:" من همیشه مجذوب تجارت مواد مخدر و نقش ایالات متحده به عنوان بزرگترین بازار مواد مخدر در جهان بوده ام. ما میخواستیم نشان دهیم که شما هرگز نمیتوانید با یک بحران بهداشت عمومی مانند مواد مخدر فقط با حمله به تامینکنندگان مقابله کنید هم چنین باید روی تقاضا تمرکز کنید، اما انجام این کار مستلزم نوعی خوداندیشی است که به نظر من آمریکاییها قادر به ساختن آن نیستند. مواد مخدر هم چنان یک مشکل بزرگ در سراسر جهان است چه اکسی کدون، متامفتامین ها، کوکائین، فنتانیل یا هر چیز دیگری".
گریسلدا به دلیل اینکه یک زن است تحقیر شده است و اغلب مورد حمله فیزیکی قرار میگیرد در این روایت بسیار زیبا (اگرچه ورگارا شباهت کمی به بلانکو واقعی دارد) گریسلدا مصممتر میشود که نه تنها بر تجارت کوکائین شهر حکومت کند بلکه در تولید کوکائین نیز تصمیم گیرنده باشد. هدف او این است که مردانی که با وی بدرفتاری کرده اند را مجبور کند که پول بدهند. او برای مدتی از طریق ترکیبی از فحاشی، بی رحمی، و وفاداری شدیدی که در میان ارتشی از پناهجویان کوبایی و روسپیهای سابق الهام بخش بوده موفق میشود که با تصویر خود اسطوره سازی شده به عنوان قهرمان سرکوب شدگان با افراد وفادار به خود ارتباط برقرار کند.
نشریه "تایم" در نقدی درباره این سریال مینویسد: "نویسندگان فیلمنامه به طرز طاقت فرسایی ساب تکست فمینیستی را به تصویر میکشند. گریسلدا به طور مداوم جملاتی از این قبیل را میگوید:"به هر اتاقی که وارد آن میشوم من فقط یک زن هستم". گویی که فیلمنامه نویسان گمان میکنند که ما بینندگان سریال ممکن است وضعیت اسفناک او را فراموش کنیم. با این وجود، فیلمنامه هرگز به ما این حس و درک را نمیدهد که چرا او تصمیمات اغلب گیج کنندهای را میگیرد. بنابراین، یک داستان واقعی با ظرفیت بالقوه مطالعه شخصیتی منحصر بفرد به یک سریال گانگستری معمولی در کشمکشی خونین تبدیل میشود که با خلاصهای عجولانه و ویکیپدیایی بسته میشود و به پایان میرسد. شاید از نظر فنی سریال با طراحی لباس و فضا که به وضوح میامی اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی را تداعی میکند درخشیده باشد، اما هیچ چیز جدیدی برای گفتن ندارد".
"تایم" در ادامه مینویسد: "گریسلدا در اواخر سریال پس از یک مهمانی فاجعه بار اظهار تاسف میکند و میگوید: "من حتی نمیدانم چرا همه این کارها را انجام دادم. "چرا آن مردم را کشتم". بینندگان هم نیز همان حس را دارند. هنگامی که او در نهایت از خود میپرسد هدف این همه کشتار چیست ممکن است شما به عنوان بیننده نیز از خود بپرسید که چرا برای تماشای آن گرفتار شده اید".
روزنامه "گاردین"، اما نظر مثبتی درباره این سریال داشته و مینویسد:" بازی ضعیفی در آن وجود ندارد. نقل قولی از پابلو اسکوبار روی صفحه نمایش ظاهر میشود:"تنها مردی که از او میترسیدم زنی به نام گریسلدا بلانکو بود. " در مجموعه زن ستیزی و تبعیض جنسی که گریسلدا در تلاش برای فروش کوکائین خود در شهر جدید با ان روبرو میشود به خوبی به عنوان نیرویی علیه او به تصویر کشیده میشود. این سریال بیش از حد شیفته به تصویر کشیدن وحشتهای خارق العادهای میشود که گریسلدا مانند هر رئیس کارتلی برای دستیابی به قدرت و گسترش امپراتوری سود آور شگفت انگیز خود به راه میاندازد".
* ساب تکست یا همان کنایه و اشاره غیر مستقیم نوعی دیالوگ سینمایی است که آن چه در ذهن کاراکتر میگذرد را فاش میکند، اما کانتکست (مفهوم و متن اصلی) از دهان کاراکتر خارج نمیشود.