با اینکه سالها از شروع پخش سریال میگذرد، «کارآگاه حقیقی» همچنان نانِ موفقیت غیرمنتظره فصل اولش را میخورد. کافی است کمی در شبکههای اجتماعی و بین سریالبازها بچرخید تا برسید به رد و نشانی از کارآگاه راست کول (متیو مککانهی).
از هفته پیش، فصل چهارم سریال به روی آنتن برگشته و فرصتی است برای نگاه دوباره به یکی از محبوبترین سریالهای دهه که شاید کمی بیش از حد تحویل گرفته شده. چون «کارآگاه حقیقی» در قالب آنتولوژی میگنجد، نیازی نیست که فصلهای قبلی را تماشا کرده باشید؛ البته مرورشان برای کشف الگوها و فرمولهای تکرارشونده لازم به نظر میرسد.
به گزارش هفت صبح، فصل اول سریال، ماجرای یک پرونده جنایی را طی هفده سال و چند خط زمانی مختلف روایت میکند. دو کارآگاه جنایی مامور پیگیری قتلی مرموز در لوئیزینا میشوند. تحقیقات بعدی، آنها را به قاتلی زنجیرهای و فرقهای شیطانپرست در زیر پوست شهر میرساند و زندگیشان را تحت تاثیر قرار میدهد.
در فصل دوم تعداد شخصیتها افزایش پیدا کرد و داستان در یکی از شهرهای صنعتی کالیفرنیا اتفاق میافتاد. افسر پلیس جوان جسد عجیبی را در حاشیه بزرگراه کشف میکند. دو کارآگاه دیگر از کلانتری و پلیس محلی نیز مسئول رسیدگی به پرونده میشوند، در شرایطی که هر کدام از نیروها دنبال ضربه زدن به دیگری است.
یک خلافکار سابق و سرمایهدار فعلی هم که سرنوشت تجارتش با همین قتل گره خورده، به میدان میآید. در فصل سوم فضا باز تغییر کرد و این بار با کارآگاهی رنگینپوست مواجه بودیم و درگیریهایش با پروندهای جنایی در سه بازه زمانی مختلف. فصل چهارم هم به تریلر تا حدودی ترسناک نزدیک شده و داستان در آلاسکای سرد و تاریک اتفاق میافتد.
یک کارآگاه محلی زن میانسال با جنایتی مرموز دستوپنجه نرم میکند که پیچیدهتر از جرایم معمول در منطقه است. نوآرها و داستانهای جنایی معمولا در دل متروپلیسها اتفاق میافتند. جایی که محل توسعه است و آدمها از همدیگر فاصله بیشتری دارند. این وسط کارآگاه بدبین ماجرا باید در جنگل آسفالت دنبال نشانی از شر بگردد.
هرچه جلوتر میرود، معما پیچیدهتر و فساد غلیظتر میشود. «کارآگاه حقیقی» معمولا ماجرا را میبرد به جغرافیایی بکر و هر بار از المانهای مربوط به دیگر زیرژانرهای جنایی استفاده میکند برای ساختن فضایی تازه. همین تبدیل شده به برگ برنده سریال. البته برای خلق شخصیتهای اصلی عبوث و بریده از دنیا هم چیزی کم نمیگذارد.
«کارآگاه حقیقی» محصولی است که از دِل داستانهای کارآگاهی عامهپسند بیرون آمده. کتابها و مجلات ارزان قیمتی که اکثرا در زمان خود بهعنوان سرگرمیهای دمدستی شناخته میشدند و درک ایدههای خلاقانه و ارزش ادبی آنها چند سال زمان لازم داشت. حالا این قِسم آثار را نه فقط جدی، بلکه سبک و جریانی مستقل در نظر میگیرند و برایش ارزش و احترام قائلند.
نیک پیتزولاتو، خالق سریال، علاوه بر اینکه نویسنده زبردستی است، متخصص رمانهای جنایی عامهپسند هم به حساب میآید و دنیای سریالش را بر مبنای فرمولها و نشانههای همان جریان ادبی بنا کرده. هرچند حضور خودش در فصل چهارم نسبت به گذشته کمتر شده، مسیر قبلی همچنان ادامه دارد.
میرسیم به سؤال اصلی درباره مجموعه؛ «کارآگاه حقیقی» واقعا یک شاهکار تمام عیار، یکی از بهترین سریالهای تاریخ و در حد و اندازه بهترین نوآرهای سینما است؟ سریال قطعا قابل تحسین است، ولی با این حجم از ستایشها فاصله دارد. ظاهر سریال غلطانداز است و اچبیاو هم در معرفی و عرصه محصولات تلویزیونی امتحانش را پس داده.
در «کارآگاه حقیقی» به جای خلاقیت و نوآوری، همه چیز در کمال دقت و از روی حساب و کتاب جلو میرود. کسانی که با داستانهای جنایی عامهپسند آشنایی بیشتری دارند، کمتر عنصر بدیع و بکری را در سریال پیدا خواهند کرد.
تغییر جغرافیا و فضای سریال سیاست هوشمندانهای است که به نفع سریال تمام شده و هر دفعه پایان داستان و سیر حرکت شخصیت اصلی از سیاهی و تباهی به سمت باور، به قدری تاثیرگذار است که خیلی از نقصها و ضعفهای سریال مثل زیادهگویی و نحوه پرداخت قطب منفی داستان را فراموش میکنید.
با این وجود نباید فرصت تماشای سریال را بهعنوان یک سرگرمی سطح بالا از دست بدهید و ضمنا یادتان نرود که آنتولوژیها در هر فصل میتوانند شما را غافلگیر کنند و تصورات قبلی را به چالش بکشند، گرچه شاید چنین انتظاری از فصل چهارم «کارآگاه حقیقی» بعید باشد.