در یک روایت کلان میتوان اعتراض در سینما را به دو دسته کلی تقسیم کرد؛ یکی، سینمای اعتراض بهمثابه یک ژانر و گونهای از فیلمها که رویکرد اعتراضی و انتقادی نسبت به سوژه خود دارند و رد آن را میتوان اغلب در فیلمهای رئالیستی و اجتماعی جستوجو کرد. گرچه ژانر کمدی هم از ظرفیت و ظرافت بالایی برای ساخت یک فیلم اعتراضی برخوردار است و با لحنی لطیفتر، زبان به اعتراض میگشاید.
در اینگونه آثار فارغ از فرم و ساختار روایی فیلم، مضمون و درونمایه فیلم واجد لحنی اعتراضی است مثلاً «آژانس شیشهای» ابراهیم حاتمیکیا را میتوان مصداقی از یک فیلم اعتراضی دانست که نسبت به وضعیت رزمندگان در جامعه پس از جنگ، معترض است. شکل دیگر از اعتراض در سینما، بیرون از جهان فیلم و توسط خود سینماگران صورت میگیرد که اغلب در مراسم و محافل سینمایی یا در رسانهها اتفاق افتاده و گاه به خبری جنجالی تبدیل میشود. در اینجا سینماگران معترض از تریبونهای رسانههای رسمی یا غیررسمی برای طرح و بیان شکایت و اعتراض خود نسبت به یک مسئله بهره میبرند. نمونهاش ابراهیم حاتمیکیا که در اختتامیه یکی از جشنوارههای فیلم فجر، با لحنی بهشدت اعتراضی نسبت به داوری آثارش و موضعگیریهایی که درباره خودش صورت گرفته بود، پرداخت. در همین جشنواره امسال هم در همان دو روز اول شاهد حرکتهای اعتراضی برخی سینماگران بودیم.
به گزارش هم میهن، از اعتراض نمادین پرویز شیخ طادی به اوضاع فرهنگی و سیاسی کشور در مراسم افتتاحیه تا اعتراض و درگیری اصغر نعیمی با حراست جشنواره در برج میلاد بر سر ورودش به سالن سینما تا اعتراض الناز شاکردوست نسبت به برخوردهای دوگانه جشنواره با آثار سینمایی و سینماگران. در این گزارش تلاش کردهایم تا به خوانش اعتراضهای سینمایی در سینمای ایران بپردازیم و آنها را مورد بازخوانی قرار دهیم؛ هم فیلمهای اعتراضی، هم سینماگران معترض.
انتقاد و اعتراض همواره بهمثابه بخشی از ماهیت و کارکرد امر هنری با سینما گره خورده، اما گاهی بهواسطه یا در مواجهه با شرایط اجتماعی و بحرانی، شمایل و ساختار رادیکالتری به خود میگیرد. فیلمسازان بسیاری در تاریخ سینما بودند و هستند که با نمایش اعتراضات در آثار خود تلاش کردند تا در جهت بهبود جامعه خود و حتی جامعه جهانی، گامی بردارند. سینمایی که اعتراض به وضع موجود را به میانجی هنر به اعتراضی خلاقه تبدیل میکند؛ خلاقیتی که میتواند اعتراض را به کنشی اثربخش و ماندگار تبدیل کند که فارغ از ارزشهای زیباییشناختی، از کارکرد تاریخی و اجتماعی هم برخوردار باشد.
البته سینما یا فیلم اعتراضی لزوماً سیاسی نیست و میتواند هر موضوع و سوژه ملتهب که بحرانی پیرامون آن شکل گرفته را شامل شود. بهعبارتدیگر، هنر اعتراضی و هنر سیاسی را نباید یکی فرض کنیم، گرچه گاهی این دو مفهوم همپوشانی و یگانگی پیدا میکنند. فیلم سیاسی ممکن است قصه یک رخداد یا چهره و شخصیت سیاسی باشد. مثلاً فیلمی درباره هیتلر یا گورباچف، همچنین میتواند یک برهه تاریخی از یک حکومت یا حزبی را روایت کند، اما لحنی اعتراضی نداشته باشد و صرفاً گزارشی تصویری یا دراماتیک از یک ابژه سیاسی باشد، اما فیلم اعتراضی میتواند سوژه یا رخدادی سیاسی را دستمایه روایت خود قرار نداده باشد، اما لحن و رویکردی انتقادی و اعتراضی نسبت به سوژه داشته باشد. درواقع فیلم، زبان و درونمایه اعتراضی داشته باشد. ژانر سیاسی تعریف مشخصی دارد. این ژانر بهنوعی از فیلم گفته میشود که موضوعش سیاست است و شخصیتهای فیلم سیاستمداران هستند. ازسویدیگر هر فیلم اعتراضی لزوماً فیلم خوب یا واجد ارزش هنری نیست. ممکن است فیلم سوژهای سیاسی داشته باشد، اما فاقد ارزشهای زیباییشناسی بوده و مخاطب از تماشای آن لذت نبرد.
واقعیت این است که نفس اعتراضیبودن یک فیلم سینمایی به آن اعتبار نمیبخشد، مگر اینکه زبان اعتراض با بیان هنری و خلاقانه گره بخورد و ارزشی زیباییشناختی پیدا کند، وگرنه به فیلمی شعاری و تصنعی تبدیل میشود که تاریخ مصرف پیدا میکند و بعد از مدتی از یادها میرود. برخی از این فیلمها همان آثاری هستند که صرفاً مصرف جشنوارهای دارند و فاقد اثرگذاری لازم بر مخاطب عام و افکار عمومی بوده و درنهایت میتوانند پرستیژی روشنفکرانه برای فیلمساز به ارمغان بیاورند. همین ویژگیها و شرایط است که ضرورت تقدم ارزشهای هنری و خلاقیت فرمی نسبت به مضمون و سوژه فیلم را ایجاب میکند. به این معنا که اعتراضیبودن یک فیلم بهخودیخود و فینفسه یک ارزش نیست حتی اگر سوژه اعتراض بهدلیل اجتماعی، فرهنگی و تاریخی ارزشمند باشند.
درواقع این ارزشهای هنری و زیباییشناسی فیلم است که آن را ماندگار میکند و تاثیرگذاری آن از حیث اعتراضیبودن هم از این امتیاز نشأت میگیرد. مثلاً فیلمهایی مثل «گاو»، «قیصر» و «آرامش در حضور دیگران» یا «گوزنها» و «رگبار»، در عین اینکه از حیث سوژه و مضمون در ذیل سینمای اعتراضی قرار میگیرند، اما درنهایت این ارزش هنری و سینمایی آنهاست که موجب میشود تا هم در زمان خود، هم در زمانه بعد از خود، فیلمی اثرگذار باشند. بر این مبنا شاید بتوان گفت اساساً موجنو سینمای ایران بهنوعی مصداق سینمای اعتراضی هم محسوب میشود، به این دلیل که اغلب این فیلمها با انتقاد یا اعتراض نسبت به یک مسئله اجتماعی و سیاسی، قصه خود را روایت میکنند، اما ماندگاری آنها در حافظه سینمایی و اساساً تاریخ سینما، نه از سوژه که از پرداخت هنری سوژه آمده است. احمد طالبینژاد، منتقد سینما مثال خوبی درباره فهم این موضوع و تمایز فیلم اعتراضی اصیل با نمونههای جعلیاش میزند.
او میگوید: «امیر نادری بهخصوص در فیلم «تنگنا» بحث عدالت، بیعدالتی و بحث طبقاتی را وارد سینمای معترض میکند. ممکن است در «گنج قارون» هم مسئله طبقاتی را دیده باشید، اما این موضوع با رویکرد شبهملودراماتیک اشاره سرسری و سطحی به مسئله طبقاتی میکند، اما در فیلم «تنگنا» و «تنگسیر» امیر نادری، اساساً فیلمساز شرایط طبقاتی حاکم بر جامعه را تحلیل میکند و این طبقاتیشدن جامعه که بهشدت در دهههای ۴۰ و ۵۰ رواج داشت، یکی از نشانههایی میشود که فیلمسازان و هنرمندان معترض بهسمت آن میروند و در جامعه تبیین میکنند». به سخن طالبینژاد، سینمای اعتراضی با دو مؤلفه پیوند میخورد؛ یکی تفکر و اندیشه و دیگری فرمی زیباییشناسانه. درواقع فیلم اعتراضی حرفهای به اندازهای که به مضمون اعتراضی و نقد خود وفادار است، باید به ساختار، فرم و بیان هنرمندانه هم وفادار باشد و زیباییشناسی را قربانی ارزش و جایگاه مضمون نکند. نمونه موفق از یک سینمای اعتراضی را میتوان در سینمای بیضایی جستوجو کرد.
مثلاً فیلم «سگکشی» او هم یک فیلم اعتراضی نسبت به فساد اقتصادی و مافیایی است که درعینحال از حیث سینمایی و ارزشهای هنری هم، فیلم معتبری است یا «مرگ یزدگرد» او که نخستین فیلمش بعد از انقلاب است، فیلم اعتراضی است علیه تهاجمی که در تاریخ به ایران میشود که اعتبار آن نهصرفاً بهخاطر سوژه که در کارگردانی و روایت هنرمندانه آن است.
ازسویدیگر آنچه فیلمهای اجتماعی میگویند، اغلب لحن و رویکردی انتقادی و اعتراضی دارند، گرچه نمیتوان آنها را ژانر اجتماعی دانست. برایناساس بسیاری از فیلمهای اجتماعی که بهویژه در دهه ۹۰ در سینمای ایران ساخته شدهاند را فارغ از سطح کیفی یا ارزش هنری آنها میتوان فیلمهای اعتراضی دانست. فیلمهایی که لزوماً اعتراض آنها به قلمرو سیاست محدود نمیشود و حتی ممکن است اعتراض به یک آموزه غلط اخلاقی یا سنت و آیین اجتماعی یا مثلاً اعتراض به یک ماده قانونی باشد. بااینحال بهدلیل پایین بودن آستانه نقدپذیری نهادهای قدرت در جامعه ما، سینمای اعتراضی با ممیزی و سانسور بیشتری همراه شده و عقیم میماند. سینمایی که بهدلیل خطقرمزهای پررنگ متولیان سینمایی نمیتواند آینه جامعه باشد و واقعیتهای گزنده را بازنمایی کند.
سینمایی که اغلب متهم به سیاهنمایی شده و با حذف و توقیف همراه میشود. حتی اگر خالق آن، کارگردانی مثل ابراهیم حاتمیکیا باشد که هنوز فیلم اعتراضی «گزارش یک جشن» او در توقیف است. این درحالیاست که اگر سینمای اعتراضی و در یک ساحت کلانتر، هنر اعتراضی با نگاه خوشبینانه و دلسوزانه نگریسته شود، میتواند به آگاهی، اصلاح و بهبود جامعه کمک کند و حتی به عامل بازدارنده بحرانها تبدیل شود و از وقوع آسیبها و فاجعههای احتمالی جلوگیری کند. سینمای اعتراضی، پالایش ایجاد میکند، نه تنش. ازاینحیث گزافه نیست که بگوییم، سینمای اعتراضی نسبت به بحرانهای اجتماعی، کارکردی پیشگیرانه دارد؛ سینمایی که در جهت اعتلای جامعه، هنر را به خدمت میگیرد. اعتلای سینمای ما بهویژه در شرایط بحرانی امروز، با تولید و خلق فیلمهای اعتراضی ممکن میشود. باید به سینمای اعتراضی اعتماد کرد.
جشنواره فیلم فجر بهواسطه اینکه سینما را به رسانه گره میزند و اساساً سویه رسانهای خود سینما را در کنار وجوه هنری-تجاریاش برجسته میکند، همواره فرصتی برای انتقاد و اعتراض سینماگران بوده است. چه اعتراض به وضعیت سینما، چه اعتراض به شرایط سیاسی و اوضاع عمومی. درواقع سینماگران تریبون جشنواره را بهترین فرصت برای اظهار شکایت و اعتراض و انتقاد خود نسبت به مسائلی میدانند که آنها را آزار میدهد.
تریبون جشنواره البته مدیومها و ابزارهای متنوعی دارد. از مراسم افتتاحیه و اختتامیه گرفته تا حضور در ویژهبرنامههای جشنواره فجر در شبکههای مختلف رادیو و تلویزیون و البته مصاحبههایی که با رسانهها، روزنامهها و خبرگزاریهای مختلف میکنند. دراینمیان البته مراسم افتتاحیه و اختتامیه، مهمترین تریبون و فرصت اعتراض است که سینماگران از گرایشهای مختلف فکری، هنری و سیاسی از آن برای بیان حرفهای معترضانه خود بهره میبرند. در ادامه به برخی از مهمترین اعتراضهای جشنوارهای نگاهی میاندازیم.
اختتامیه سیوششمین جشنواره فیلم فجر یکی از جنجالیترین اختتامیهها در تاریخ جشنواره بود که با اعتراض شدیداللحن کارگردانی مواجه شد که بهقول خودش فیلمساز نظام است. ابراهیم حاتمیکیا پس از دریافت جایزهاش برای فیلم «به وقت شام» با حضور روی صحنه، ضمن انتقاد از رویکرد تلویزیون و رضا رشیدپور در پرداختن به فیلم «به وقت شام»، گفت: «من فیلمساز وابستهام. من فیلمساز این نظامم. من ۳۰ سال است که روی این سن میآیم و میروم، بار اولم نیست. باید تقدیر کنم از سازمان اوج که واقعاً سربازان گمنام هستند.
افرادی مانند رشیدپور واژههایی دراینباره میسازند که مطرح میشود. من اعتراض میکنم به صداوسیما و از شبکه سه شکایت به خدا میبرم. حاجقاسم سلیمانی میگوید، من برای «به وقت شام» گریه کردم، اما اُف بر آن کسی که میگوید این فیلم کمدی است. من افتخار میکنم فیلمی درباره مدافعان حرم ساختهام و افتخار میکنم، بابت ساخت این فیلم از عزیزی مثل حاجقاسم سلیمانی هدیه گرفتم.» حاتمیکیا همچنین گفت: «من اعتراض میکنم به تلویزیون. من از مسئولان شبکه ٣ و ٢ شکایتم را به خدا مى برم. این لجبازی و نگاه زشت را به خدا شکایت مىبرم.»
جالب اینکه این اعتراض حاتمیکیا، خود با اعتراض برخی سینماگران هم همراه شد ازجمله مهراب قاسمخانی، فیلمنامهنویس که در مطلبی نوشت: «من هیچوقت متوجه نشدم که آقاى حاتمىکیا چرا همیشه معترض هستند. اصلاً به چى معترض هستند؟ یعنى بهعنوان یک فیلمساز دیگر چه توقعى داشتند که برآورده نشده؟ در هر دورهاى بهراحتى و بدون مشکل فیلم ساختن، همیشه مورد حمایت بودند و هزینه فیلمهایشان تامین شده، هیچوقت پشت هیچ ممیزىای نبودند، فیلمساز مورد علاقه مسئولان هستند و البته همیشه مورد احترام خانواده سینما هم بودند، توى همه جشنوارهها هم جوایزى گرفتند و ازشون تقدیر شده... خلاصه که هرجورى حساب کنیم، جایگاه فیلمساز معترض به ایشان که همیشه همه شرایط برایشان فراهم بوده، نمیخوره». البته اعتراض به حاتمیکیا به مجلس هم کشید، زمانی که برخی از نمایندگان مجلس به ردیف بودجه ۱۰ هزار میلیاردی برای سریال «حضرت موسی (ع) هم اعتراض کردند.
ابراهیم حاتمیکیا بار دیگر هم در جشنواره سیوهشتم فیلم فجر، نسبت به خارجشدن فیلم «خروج» از آراء مردمی دست به اعتراض زد و آن را مهندسی آراء دانست. او در جلسه نشست مطبوعاتی فیلم در برج میلاد گفت: «من از این فضا دلخورم. تا به حال ۲۰ فیلم ساختهام و همیشه اینجا (نشست مطبوعاتی جشنواره) آمدهام، اما چرا هر سال سختتر میشود؟ فشار اینجا مثل فشار شب اول قبر است. من دلخورم از این تنش. من عمرم را بابت فیلمهایم گذاشتهام و برای هیچ فیلمی، کمفروشی نکردهام. شاید بهنظر ساده بیاید که این همه تراکتور را در جاده ردیف کنیم، چرا این همه عریانگری؟ چرا به من گیر میدهید؟ ما باید به کنار هم بودن افتخار کنیم، چون سربازان فرهنگی این مملکت هستیم.» سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد وقت هم در واکنش به اعتراض حاتمیکیا در مصاحبهای درباره اظهار گله ابراهیم حاتمیکیا از رفتار مهندسیشده در حذف فیلم این کارگردان از آرای مردمی، گفت: «حقیقتاً اینطور نیست. مسئله و تم فیلم ایشان از ابتدا مشخص بوده. نگاه دولت این بوده که فضای نقد و انتقاد در کشور همواره باز باشد. از طرف بنده هم بهعنوان مسئول فرهنگی در دولت بههیچوجه نکته یا توصیهای برای حذف فیلم حاتمیکیا گفته نشده است و هیچ کسی از دولت، زبان به گلایه درباره فیلم «خروج»، نگشوده است.»
اعتراضهای جشنوارهای گاهی نه به سینما که به حوزههای عمومیتری از قلمرو سیاسی و اجتماعی هم کشیده میشود و سینماگران از تریبون جشنواره بهعنوان فرصتی برای بیان این اعتراضات بهره میبرند. یکی از مهمترین این شکل از اعتراض در اختتامیه جشنواره فجر مربوط به واکنش معترضانه امیر آقایی به سخن یکی از مجریان تلویزیون بود. او که برنده جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مردِ سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم «شنای پروانه» شده بود، در سخنانی، از صحبتهای یکی از مجریان تلویزیون که چندی قبلتر جنجالی شده بود، بهشدت انتقاد کرد.
چندی پیش خانمی از رسانه ملی اظهار کردند که اگر کسی ناراضی است، برود. رفتن را به کسی خطاب میکنند که آمده باشد، ما که نیامدیم، ما بودیم و ریشه در خاک سرزمینمان داریم.» این سخنان امیر آقایی، مثل برخی بخشهای دیگر اختتامیه جشنواره فیلم فجر، در پخش زنده این مراسم از شبکه نمایش، سانسور شد.
اعتراضهای جشنوارهای، گونههای مختلفی دارد. از اعتراض سینماگران به مسئولان و مدیران سینمایی گرفته تا اعتراض سینماگران به همکاران خود و سینماگران دیگر. مصداق بارز این نوع دوم، به اعتراض و گلهگذاری شهاب حسینی به عدمحضور و انصراف برخی از اهالی سینما در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر برمیگردد که مهمترین آنها انصراف مسعود کیمیایی از حضور در جشنواره فجر بود. پس از انصراف مسعود کیمیایی از حضور در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر، بسیاری از هنرمندان سینما نسبت به این تصمیم، واکنشهای موافق و مخالف نشان دادند.
شهاب حسینی، تنها بازیگر ایرانی که موفق به کسب جایزه از جشنواره کن شده است، ازجمله سینماگرانی است که موافق انصراف هنرمندان از جشنواره فیلم فجر نیست و این کار را باعث دوری و دودستگی بیشترِ جامعه هنری میداند. او دراینزمینه پیامی را منتشر کرد که در بخشی از آن اینگونه آمده بود: «در احوالات مواج و گلآلود کم نیستند موجسواران و ماهیگیران آب گلآلود. با عشق و ارادت به تمام خانوادههای داغدار وقایع اخیر بهخصوص عروجیان هواپیمای مسافربری، لازم به ذکر میدانم، سقوط سهمگین دیگری تهدیدمان میکند و آن، سقوط از مرز استانداردهای رفتاری در جامعه است که اینروزها در انواع مختلف شاهد آن هستیم؛ از صفحه تلویزیون گرفته تا سطح و عمق جامعه در فضاهای حقیقی و مجازی». او در اعتراض به انصراف همکارانش از جشنواره نوشت: «با احترام به تصمیم شخصی آنان، نسبت به آن نقدی دارم که عرض میکنم. اولاً این حرکت دامنزدن به افتراق جامعه به خودی و ناخودی است و این درحالیاست که جامعه و مردم بیش از هر زمان دیگری به همبستگی و دلداری یکدیگر نیازمندند. این رفتار حتی در میان هنرمندان، طرفداران و مخاطبانش نیز شکاف عمیق و شاید جبرانناپذیری ایجاد میکند که به صلاح هیچکس نیست.»
شکل دیگری از اعتراض سینمایی به نپذیرفتن جایزهها از سوی برگزیدهها برمیگردد که نوعی اعتراض قهرآمیز با وضع موجود محسوب میشود. نمونه بارز این شکل از اعتراض را باید در اقدام همایون غنیزاده در اختتامیه سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر دانست که سیمرغ بلورین خود برای فیلم «مسخرهباز» را نپذیرفت. او یک مهاجر افغان را بهجای خود روی صحنه فرستاد که از فرصت بهدستآمده برای صحبت درباره مشکلات مهاجران استفاده کند. البته این پایان داستان نبود چراکه نماینده غنی زاده حامل یک پیام دیگر هم بود. غنیزاده اعلام کرد که سیمرغ بلورین این بخش را نمیپذیرد. پیام او چنین بود: «کارگردان برگزیده باید موفق شده باشد که نگاه نو و جدیدی را در جشنواره تزریق کند. حال آنکه آنچه میبینیم حکایت از عدمموفقیت اینجانب، کارگردان «مسخرهباز» در تزریق نگاه نو به جشنواره است؛ لذا با ابراز خرسندی از ایجاد فرصت حضور در جشنواره امسال، اینجانب همایون غنیزاده از پذیرفتن این جایزه معذورم.
امید که در دورههای دیگری کارگردان مقبولتری برای جشنواره باشیم.» این رفتار غنیزاده البته با واکنشهای منفی هم روبهرو شد ازجمله مهرزاد دانش، منتقد سینما و یکی از اعضای هیئتداوران همان جشنواره نوشت: «به دبیرخانه جشنواره فیلم فجر پیشنهاد میکنم قوانینی تدوین شود که براساس آن، افرادی که از گرفتن جوایزشان ـ بدون دلیل ـ امتناع میکنند، در دورههای بعد حق شرکت در این مناسبت را نداشته باشند. لوسبازی زننده جوانک تازهکاری با رفتارهای تهوعآور متظاهرانهاش در ادا درآوردن کژفهمانه از مارلون براندوی بزرگ و پذیرش/ عدمپذیرش ادواری جایزهاش، از میزان شعور اجتماعیاش رونماییای جانانه به عمل آورد، نشان داد این جایگاه نیاز به مراقبت بیشتر دارد.»
بدون شک یکی از غافلگیرکنندهترین اعتراضهای جشنوارهای، مربوط به افتتاحیه جشنواره همین امسال یعنی دوره چهلودوم آن و سخنان معترضانه پرویز شیخطادی است که مراسم نکوداشت خود را به یک پرفورمنس اعتراضی تبدیل کرد. من امشب یک کراوات بهعنوان هدیه برای آقای اسماعیلی آوردهام، کارمندان اول انقلاب همه کراوات میزدند، ارتشیها کراوات میزدند، پزشکان کراوات میزدند، خیلی مد و مرسوم بود. یک عدهای آمدند که الان جای دیگر هستند. بعضیهایشان اصلاً خارج هستند. آمدند و شروع کردند به قیچیکردن این کراواتها. کراوات پزشک را میگرفتند، قیچی میکردند... خساراتی بابت این کراوات وارد کردند، بدون آنکه بدانند این چیست... پزشک همینجور میزد، برای زیباییاش... میگفتند، آقا غربزده است، با ما نیست. این نمیتواند در تشکیلات ما باشد».
شیخطادی افزود: «همان عدهای که نیستند، از این آمدند و رسیدند به ویدئو. ۱۰ سال ماجرای ویدئو طول کشید. ایستبازرسی، بازرسیکردن... زیر کُتشان قایم میکردند. اصلاً یک داستانی شده بود... بعد همه سازمان، این دستگاه را خریدند و استفاده کردند. بعد این خسارتش عمدی بود.» شیخطادی ادامه داد: «بعد نوبت ماهواره شد. دوباره خسارت. بریز و ببند. از بالای پشتبام، پرت کن پایین. دیشها را خرابکن... راپل کن... لو بده، مردم ببینید کی داره، کی نداره، با غلتک از روی دیش ماهواره رد شدند که آهان له شد؛ فرهنگ دیگر پاکسازی شد. چقدر خسارت». او سپس یک روسری از جیبش درآورد و گفت: «الان من از دوستان فقط یک خواهش دارم که بیشازاین خسارت نزنید. بیشازاین خسارت نزنید به روسری. من فقط از این جوانها میتوانم درخواست کنم (با اشاره به وزارت ارشاد)، من از مردم نمیتوانم درخواست کنم... آخه چقدر خسارت؟... بابا این چهره حزباللهی نیست. چهره بچه مسلمان این نیست... این اخلاق پیامبری نیست، به خدا نیست که بگیریم و ببندیم، ماشینها را توقیف کنیم... به خدا این چهره ما نیست، چهره تمدن هشتهزار ساله نیست». اعتراضی که با واکنشهای تند و منفی برخی رسانههای اصولگرا همراه شد. ازجمله روزنامه جوان در واکنش به اظهارات پرویز شیخطادی در افتتاحیه فیلم فجر نوشت: «بهنظر میرسد امثال شیخطادیها بهجای تقدیر، باید در محکمه افکار عمومی پاسخگوی عملکرد ضعیف خود در اختصاص بودجههای سنگین سینمایی باشند.
اتفاقاً همین رزومههای مغشوش و تهی است که امثال شیخطادیها را به طلبکاری از انقلاب میکشاند. کسی که مخلصانه برای انقلابی که دهها هزار خون پاک برایش بر زمین ریخته، کاری کرده باشد، در یک مراسم رسمی برای سخنگفتن در اولین روز دهه فجر از تریبونی که در اختیار او قرار گرفته، سراغ چند نقطهضعف احتمالی از انقلاب نمیرود و آن را برجسته نمیکند و به دنبال مچگیری در مراسم جشن همان انقلاب نیست که اگر قرار بر غر زدن و انتقاد باشد، همه میدانیم که به هر پدیده تاریخیای میتوان نقدهایی وارد کرد.» روزنامه جوان، مسئولان جشنواره را مقصر دانسته و مینویسد: «بیشک در این بیاحترامی پرویز شیخطادی، رئیس سازمان سینمایی و دبیر جشنواره هم سهمی غیرقابلانکار دارند.».
بعد از صحبتهای جنجالی پرویز شیخطادی نوبت به الناز شاکردوست، بازیگر فیلم «بیبدن» رسید که با حضور در پردیس کوروش بهشدت به جشنواره فیلم فجر و برگزارکنندگان آن اعتراض کرد. شاکردوست در صحبتهایش گفت: «میخواهم با مردم حرف بزنم. خوشحالم کنار شما مردم هستم و کنار شما این فیلم را دیدم. من هم مثل شما بلیت خریدم که اینجا باشم، چون حضور من برای داشتن هر تریبونی در جشنواره فجر خط خورده، آمدم با شما حرف بزنم و قضاوت اینکه چرا این فیلم در بخش سودای سیمرغ نیست را به شما مردم و تاریخ بسپارم.» او گفت: «سالهاست عادت کردهام که صدایم به هیچجا نرسد. بخشی بهنام نگاه نو گذاشتند برای فیلمهایی که هیچ دلیلی برای حذفشان ندارند و در این بخش میگذارند تا آن فیلم را زندهبهگور کنند.» اعتراضی که اکثر سینماگران و منتقدان سینما از این اعتراضات شاکردوست استقبال نکردند و بهنوعی با برخورد سردی مواجه شد و بسیاری آن را نوعی نمایش اعتراضی برای جلبتوجه و از ترفندهای سلبریتیبازی دانسته اند.
نسبت سینما و اعتراض را میتوان در دو بستر دراماتیک و استراتژیک صورتبندی کرد. سویههای دراماتیک اعتراض سینمایی در متن فیلم، قصه و شخصیتهای آن بازنمایی میشود که در ذیل آن میتوان فیلمهای بسیاری را برشمرد و بازشناخت که رویکردی اعتراضی در لحن و روایت آن وجود دارد و امری نابهنجار را دستمایه قصه خود قرار داده و درواقع دست به آسیبشناسی میزند، اما اعتراض استراتژیک از مناسبات سینمایی و ظرفیت رسانهای آن بهره میبرد تا اعتراضی را به گوش مخاطبان برساند. این مخاطبان اغلب سیاستمداران یا سیاستگذاران سینمایی هستند که گویی چشم تماشا ندارند و باید دیدنیها را به گوش آنها شنواند. حالا در دورهای بهسر میبریم که دیگر نه با سینمای معترض که با سینماگران معترضی مواجه هستیم که نه فیلمهایشان دیده میشود، نه صدایشان شنیده میشود.