«سیاست خارجی ایران قدرت اقناعی خود را از دست داده است؛ یعنی نتوانسته حتی متحدین منطقهای ایران و افکار عمومی همسایگان را قانع سازد که منافع ایران با منافع آنها همسو و همراستاست.»
رضا نصری در خبرآنلاین نوشت: در سالگرد انقلاب، خوب است - در کنار تعریفها و تمجیدها از عملکرد کشور در حوزه سیاست خارجی - به چند ایراد اساسی آن هم اشاره کنیم، چرا که با تعریف و تمجید «تحول بنیادی» حاصل نمیشود! چند نمونه از این ایرادها را - که معتقدم دست دستگاه دیپلماسی را هم بسته - در اینجا ذکر میکنم به امید اینکه بر سر آن تأمل شود و نسبت به آن چارهاندیشی کنیم.
۱- هزینه سیاست خارجی ایران در مجموع با آوردههایش تناسبی ندارد؛
۲- سیاست خارجی ایران «توسعهمحور» نیست و از این رو نمیتواند به بسط و تقویت قشر متوسط کمک کند؛
۳- سیاست خارجی ایران منضبط نیست و سخنگویان متعددی دارد؛ از این رو، از داخل ایران «یک صدا» شنیده نمیشود یا صداهایی به صورت گزینشی توسط دستگاههای تبلیغاتی دولتهای رقیب «دستچین» و به عنوان موضع ایران شناسانده میشود که با منافع کشور تناسبی ندارند. چه بسا صدای یک شهردار، یک نماینده مجلس، یک امام جمعه، یک مسئول غیر مرتبط به سیاست خارجی یا حتی صدای مدیرمسئول یک روزنامه به عنوان «موضع ایران» تلقی میشود!
۴- سیاست خارجی ایران منسجم نیست و بازیگران متعددی دارد که بعضاً عملکردشان با یکدیگر تداخل دارد؛ در این میان، وزارت امور خارجه - نه به عنوان هماهنگکننده که - تنها برای مدیریت بحرانِ ایجاد شده مورد مراجعه قرار میگیرد؛
۵- سیاست خارجی ایران تعریف مضیقی از «امنیت» دارد و به همین خاطر تنها در یک بُعد (بُعد نظامی) توسعه یافته است. تبعات منفی سیاستهای جاری بر مقولاتی، چون امنیت اقتصادی، امنیت اجتماعی، ثبات سیاسی و امنیت زیستمحیطی کمتر مورد توجه قرار میگیرد؛
۶- سیاست خارجی ایران قدرت اقناعی خود را از دست داده است؛ یعنی نتوانسته حتی متحدین منطقهای ایران و افکار عمومی همسایگان را قانع سازد که منافع ایران با منافع آنها همسو و همراستاست؛
۷- سیاست خارجی ایران به شدت «شعارزده» است و این شعارزدگی بعضاً دست تصمیمگیران را هم ذکر اتخاذ اقدامات عملگرایانه محکم بسته است؛
۸- در سیاست خارجی ایران «تصویرپردازی»، «دیپلماسی عمومی»، «اعتبارسازی» و «تسخیر مغزها و قلبها» جایگاه درخوری ندارد؛ و به همین خاطر ایران در برابر «امنیتیسازی» و «ایرانهراسی» بسیار آسیبپذیر شده است؛
۹- بر سیاست خارجی ایران یک منطق و ادبیات غالبأ «نظامی» حاکم شده است؛ و این امر موجب شده افکار عمومی منطقه و جهان - حتی در کشورهای متحد - ایران را یک «تهدید» بالقوه محسوب کند. وقتی در راهپیمایی سالگرد انقلاب ماکت «موشک» به نمایش گذاشته میشود، یعنی هنوز این درک حاصل نشده که «قدرت اقناعی» با نمایش و «گفتمان نظامی» در تضاد هستند؛
۱۰- در سیاست خارجی ایران میزان بهرهبرداری از سازوکارهای بینالمللی با ظرفیتها و توانمندیهای کشور تناسبی ندارد؛ این ضعف هم عمدتا از کاهش چشمگیر «اعتبار» ایران ناشی شده است. در بحران غزه، کشورهای کوچک منطقه و حتی فرامنطقهای - مانند افریقای جنوبی - در این زمینه از ایران بسیار تأثیرگذارتر بودند؛
۱۱- سیاست خارجی ایران بازی رقیب را خوب بهم میزند، اما موقع بهرهبرداری «بازیساز» خوبی نیست؛
۱۲- سیاست خارجی ایران شکافهای سیاسی موجود در آمریکا و کشورهای غربی را به رسمیت نمیشناسد و از این رو نمیتواند از آن به نفع کشور بهرهبرداری کند. عدم بهرسمیت شناختن شکافها و تفاوتها موجب شده در ایران این ذهنیت غالب شود که این کشورها سیاستی از پیشتعیینشده دارند و نمیشود با اهرم دیپلماسی و سیاسی بر آنها تاثیر گذاشت؛
۱۳- سیاست خارجی ایران استقلال کشور را حوزههای مختلفی تامین کرده است، اما در لایههای عمیقتر اقتصاد و بازار و بازار ارز و شاخصهای رفاهی کشور به شدت متأثر از نوسانات سیاست داخلی و انتخاباتی در آمریکاست.
۱۴- سیاست خارجی ایران در حوزهای که کشور «مزیت نسبی» دارد رقابت نمیکند بلکه در همه حوزهها با قدرتهای رقیب دست به رقابت زده و به همین خاطر در همه حوزهها دچار فرسایش شده است.
حقوقدان بین الملل و کارشناس سیاس خارجی