bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۱۳۸۴۴

پشت پرده این عکس حیرت‌انگیز جنگی چیست؟

پشت پرده این عکس حیرت‌انگیز جنگی چیست؟

عکسی که نیاز به شرح ندارد و خودش بی‌نهایت حرف در دلش دارد. در این عکس جانبازی با پای قطع شده و عصا بر دست در منطقه عملیاتی دوشادوش رزمندگان حرکت می‌کند و لحظاتی بعد از عکس گرفتن به شهادت می‌رسد او «شهید ابراهیم حسامی» است.

تاریخ انتشار: ۱۱:۵۳ - ۱۱ اسفند ۱۴۰۲

یکی از ماندگارترین عکس‌های دفاع مقدس، تصویری است که لنز دوربین «کمال الدین شاهرخ» در عملیات خیبر شکار کرده است. عکسی که نیاز به شرح ندارد و خودش بی نهایت حرف در دلش دارد. در این عکس جانبازی با پای قطع شده و عصا بر دست در منطقه عملیاتی حرکت می‌کند، اما لحظاتی بعد به شهادت می‌رسد.

به گزارش همشهری آنلاین، یکی از ماندگارترین عکس‌های دفاع مقدس، تصویری است که لنز دوربین «کمال الدین شاهرخ» در عملیات خیبر شکار کرده است؛ عکسی که نیاز به شرح ندارد و خودش بی‌نهایت حرف در دلش دارد. در این عکس جانبازی با پای قطع شده و عصا بر دست در منطقه عملیاتی دوشادوش رزمندگان حرکت می‌کند و لحظاتی بعد از عکس گرفتن به شهادت می‌رسد او «شهید ابراهیم حسامی» است.

حاج ابراهیمی که از عکس گرفتن فراری بود؛ اینکه نخواسته باشد با یک پا و ۲ عصا در قاب دوربین‌ها ثبت شود، نه، ماجرا از جای دیگر آب می‌خورد. ابراهیم خودش را به تعلقات این دنیا وابسته نکرده و رها بود. عکس که سهل است، او از مراسم دامادی‌اش هم گذشت تا هر چند به‌اندازه یک قوت قلب، کنار همرزمانش باشد و چه زیبا و ماندگار هم ماند و قوت قلب برای همه در هر زمانه شد. در هشتم اسفند سالروز شهادت این شهید، سراغ خانواده، همرزمان و عکاس این عکس رفتیم.

پشت پرده این عکس حیرت‌انگیز جنگی چیست؟

شهدا دریچه‌هایی به‌سوی ما باز می‌کنند

کمال‌الدین شاهرخ، عکاس این عکس از آن روز چنین می‌گوید: «خیلی از عکس‌ها بعد از سال‌ها رمزگشایی می‌شوند تا بعد از سال‌ها حقایقی را آشکار کنند. این یکی از آن عکس‌هاست. این عکس یک مجموعه است و تک عکس نیست. تصاویر دیگری هم از قبل و بعد از این عملیات دارم. نکته‌ای که برای من از لحظه گرفتن این عکس در خاطرم مانده این است که رزمنده‌هایی که در این تصویر حضور داشتند خیلی با ذوق و شوق به سمت خط مقدم می‌رفتند و مدام به من می‌گفتند از من هم عکس بگیر.

این عکس دقایقی قبل از شهادت شهید حسامی در منطقه جفیر گرفته شده است؛ دقایقی بعد از این عکس، هواپیمای رژیم بعث عراق همین منطقه و ستون نیرو‌ها را بمباران کرد و ابراهیم حسامی به همراه شهید هاشم کلهر به شهادت رسیدند. قرار بود با مادر این شهید دیدار داشته باشیم که متأسفانه توفیق نداشتیم و از دنیا رفتند.»

شاهرخ که مدرس دانشگاه است به نکته مهمی درخصوص کار در حوزه شهدا اشاره می‌کند: «من معتقدم اگر مسیری که انتخاب می‌کنیم درست باشد، خود شهدا دریچه‌هایی به‌سوی ما باز می‌کنند. من خودم را مدیون شهدا می‌دانم و معتقدم آن‌ها خواستند من در این مسیر قرار بگیرم. من هم عهد کردم خودم و دریچه دوربینم را وقف مسیر شهدا کنم تا خارج از این فضا‌ها کار نکنم. تعبیری که من دارم تقوای چشم است. اگر به این تقوا برسیم دریچه‌هایی مقابل ما باز می‌شود که روزی آرزوی محال برایمان بود.»

جنگ

دامادی که به جبهه رفت

بعد از شهادت ابراهیم، این عکس تنها دلخوشی مادر شده بود و سال‌ها حسرت دیدار با عکاس این عکس را داشت. اما اجل مهلت نداد و این حسرت در دلش ماند. پسرش معاون فرمانده گردان مقداد از لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله (ص) بود. در سال ۱۳۶۰ در منطقه گیلانغرب پای راست او با برخورد ترکش خمپاره متلاشی و منجر به قطع کامل پای او از زیر لگن شد. جوری که حتی امکان استفاده از پای مصنوعی را هم نداشت. هیچ کدام از این‌ها نتوانست ابراهیم را خانه‌نشینی و دوری از جبهه نگه دارد. کمی که از جراحت، جان گرفت هوای رفتن به جبهه به سرش زد و در تمام عملیات‌های گردان شرکت کرد.

حتی در کوهستان‌های غرب نیز پابه‌پای دیگر رزمندگان از سینه‌کش کوه بالا می‌رفت. جالب اینجا بود که ابراهیم هرگز پیگیر تشکیل پرونده جانبازی هم نبود. رفاقت او و ابراهیم هادی هم در روحیه و سکناتش بی‌تأثیر نبود. گرچه مرداد ۱۳۶۲ پای سفره عقد نشست، اما دوران خوش نامزدی هم نتوانست هوای جبهه را از سر او دور کند. ۷‌ماه بعد و قبل از آغاز زندگی مشترک‌شان به جبهه رفت.

جنگ

حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان؟

شب عملیات خیبر در منطقه طلائیه، با یک پا و دو عصای چوبی به سختی خودش را به گردان رساند تا برای عملیات فردا هشتم اسفند سال ۱۳۶۲ حاضر شود. شهیدان احمد نوزاد و علی جزمانی، فرماندهان گردان از او می‌خواهند با نیرو‌ها به خط مقدم نرود، اما مگر او راضی می‌شد. دلش شکست و گفت: «حالا ما شدیم نیروی اضافه گردان؟ ما هم خدایی داریم اگر قسمت باشد من هم شهید می‌شم.»

حاج نصرالله کریمی، دوست و همرزم شهید با بازگویی این خاطرات می‌گوید: «صبح آن شب ابراهیم وقتی می‌خواست خودش را به خط برساند عکاس قصد داشت از او عکس بگیرد، اما او راضی نشد و گفت بروید از رزمندگان در خط فیلمبرداری کنید نه از پشت خط و من جانباز! درحالی‌که تندتند عصا می‌زد تا خودش را به بچه‌ها برساند عکاس از پشت این عکس را از آخرین لحظات زندگی او گرفت.

دقایقی بعد هواپیمای دشمن محل گردان را در هورالعظیم بمباران کرد، یکی از شهدا ابراهیم بود، وقتی پیکر پاکش را پیدا کردند عصایش را ده‌ها متر دورتر از او پیدا کرده بودند، ابراهیم سینه‌خیز داشت خودش را به خط می‌رساند که هدف قرار گرفته بود.»

جنگ

قوت قلبی بود برای رزمنده‌ها

خواهر شهید نیز مانند مادرش در زمان مجروحیت‌های ابراهیم لحظات سختی را کنار او سپری کرده است. فرشته حسامی در آن زمان پرستار بوده و با جان و دل مراقبت از تنها برادرش را به‌عهده گرفته بود. خودش می‌گوید: «باوجود درد‌های بسیاری که داشت، خیلی صبور بود. اصلا ندیدم که آه و ناله‌ای کند.

ابراهیم روحیه قوی داشت، حتی وقتی پای راستش را قطع کردند، ذره‌ای ناراحتی در او ندیدم. او فقط بی‌تاب رفتن به جبهه بود. همیشه می‌گفت، یعنی من که مجروحم لایق شهادت نیستم؟ یکی از وظایف او در جبهه روحیه دادن به رزمندگان بوده است. چون مجروح بود و نمی‌توانست در عملیات‌ها شرکت کند، در کنار رزمندگان به آن‌ها روحیه و قوت قلب می‌داد. در همین عکسی که خیلی معروف شده حاج فاضل ترک زبان، یکی از دوستانش کنار اوست و تعریف می‌کند که ابراهیم همه مسیر را در کنار رزمندگان با چوب دستی می‌رفت و برمی‌گشت. می‌گفت من نمی‌دانم ابراهیم با این چوب دستی چطور از باتلاق‌ها عبور می‌کرد؟»

bato-adv
bato-adv
bato-adv