هربار که در نوشتهای گزارشگران و مجریان صداوسیما را از شمول عنوان خبرنگار و روزنامهنگار به مفهوم فنی و مصطلح کلمه خارج دانسته و آنان را، چون دیگر کارمندان دولت ارزیابی کردهام، دوستانی خرده گرفتهاند که چرا اختلافنظر سیاسی با مدیریت سازمان و رویکردهای آن را به کارکنان تسری و تعمیم میدهیم، درحالیکه گرایش سیاسی، فرهنگی و اجتماعی درون سازمان شبیه جامعه است، نه مانند مدیران آن که گردنهها و خروجیها را در اختیار دارند.
مهرداد خدیر در هم میهن نوشت: این گزاره آخر البته بیگمان درست است و تجربۀ نویسنده از اجرا و کارشناسی یک برنامه در رادیو اینترنتی «ایرانصدا» در دهۀ ۹۰ هم گواهی بر آن است، اما نفیکنندۀ گزارۀ اول نیست، چراکه کارمندان صداوسیما ولو کار رسانهای انجام دهند، مشمول قانون استخدام کشوریاند، نه مثل روزنامهنگاران قانون کار.
ازسویدیگر استقلال حرفهای ندارند، حال آنکه روزنامهنگاران مستقل از این امر برخوردارند و البته در قضیه امنیت شغلی ماجرا وارونه میشود، زیرا هرچه آنها امنیت شغلی دارند اینطرف ندارند و تازه بحث درآمد را پیش نمیکشیم که حکایت جدایی دارد.
افرادی البته هم برای صداوسیما کار میکنند، هم در رسانههای مستقل. این نیز مثل دیگر روزنامهنگاران است که شاید شغل دیگری هم داشته باشند و درواقع باید داشته باشند تا تورم افسارگسیخته را تاب آورند.
این اشارات و توضیحات بدینخاطر است که آقای جواد خیابانی در یک برنامۀ تلویزیونی به خانم ژیلا صادقی گفته، قصد خداحافظی دارد و اینروزها در ادارۀ بازنشستگی سازمان صداوسیما پیگیر کار بازنشستگی است.
آقای خیابانی اگر کارمند ادارۀ قند و شکر هم بود و با همین سابقه و مقررات تقاضای بازنشستگی میکرد، بازنشسته میشد؛ تنها با این تفاوت که شهرت فراوان امروز را نداشت.
مورد این مجری پرسروصدا و در عین حال خوشقلب و بیآزار، گواهی است بر اینکه جنس کار در رادیو و تلویزیون غیرخصوصی ایران با رسانههای مستقل متفاوت است و بیشتر کار تبلیغاتی انجام میدهند تا فعالیت حرفهای رسانهای و به لطف دولت آقای رئیسی به خبرگزاری رسمی دولت هم تسری یافته تا جایی که پای پیاده در سیل رفتن را نشان عزم ایجاد زیرساخت در سیستان و بلوچستان تفسیر کردند!
در ایران البته رادیو و تلویزیون به مفهوم مصطلح کلمه، دولتی نیست و در دورههایی که دولت اصلاحات یا اعتدالگرا بر سر کار بوده، صداوسیما نهتنها ارگان دولت نبوده، سهل است غالباً نگذاشته صدای رئیسجمهور منتخب اکثریت مردم به گوش رأیدهندگان برسد و بهیاد داریم که چگونه سخنان روحانی و قبلتر خاتمی را گزینشی یا با درجه اهمیت کمتر پوشش میدادند.
قصه منحصر به جواد خیابانی هم نیست. عادل فردوسیپور هم اجازه نداشت کلمهای دربارۀ حق پخش تلویزیونی یا تا مدتها پیرامون منع ورود زنان و دختران به ورزشگاهها صحبت کند، درحالیکه روزنامهنگار مستقل آنچه را در ذهن دارد، با دیگران همرسانی میکند و نهایت این است که اگر بار حقوقی داشته باشد، قدری در رسانه منتشرکننده تعدیل میشود.
روزنامهنگاری بازنشستگی ندارد، اگرچه اگر روزنامههای مستقل را از پا نمیانداختند مجال بازنشستگی به مفهوم اداری و قانون کاری و نه کارمندی فراهم میآمد، اما جواد آقای خیابانی نمیگوید بعد از بازنشستگی میخواهم کار رسانهای را در جای دیگری دنبال کنم؛ از مطالعه و نویسندگی صحبت کرده است یا بیم دارد اگر نقشۀ خود را بگوید اسباب دردسر شود.
اگر باور کنیم قصۀ رسانه رسمی یا بنگاه تبلیغاتی صداوسیما از کار رسانهای به مفهوم فنی آن جداست آنگاه دیگر از نوع پرسشهای مجریان تلویزیون و درواقع کارمندان سازمان در مقابل رئیسجمهوری؛ شگفتزده نمیشویم و آن را نه مواجهۀ خبرنگار و مقام ارشد که در قالب مرئوس و رئیس میبینیم؛ چون رئیسجمهوری به لحاظ حقوقی رئیس کارمندان است.
باری، برای اثبات این مدعا که کاری که بنگاه بزرگ و فربهی، چون صداوسیما انجام میدهد - با احترام به تمام فعالان عرصۀ سرگرمی در آن - با نوع فعالیت رسانهای به معنی مدرن کلمه متفاوت است همین خبر ساده کفایت کند که جواد خیابانی مثل هر کارمند دیگر وقتی به سن بازنشستگی رسیده دنبال کارهای بازنشستگی رفته است؛ اتقاقی که در رسانههای معتبر دنیا به این شکل انجام یا اعلام نمیشود.