«وقتی سیرکردن شکم، دغدغه اول یک جامعه باشد، طبیعتاً نمیتوان آنطور که شایسته است، به توسعهی فرهنگی و فرهنگ توسعه پرداخت. سالی که پشتسر گذاشتیم، سال فقیرترشدن مردم و از بین رفتن طبقه متوسط بود. اعتراضات سال ۱۴۰۱ و جنبش «زن، زندگی، آزادی» هم بیتوجه به مسئله بیکاری، مسکن و گرانی بود و فقط روی مسئله حجاب تمرکز داشت.»
«در سالی که گذشت، با یکدستشدن هرچه تمامتر حاکمیت مواجه بودیم. منظور از یکدستشدن حاکمیت این است که امکان تضارب آرا، عقاید، بازخوردگرفتن از رفتارهای دولت و اصلاح آنها عملاً منتفی میشود. همین اتفاق منجر به شکلگیری یک جریان مونولوگ و تکصدایی در کشور میشود.»
به گزارش خبرآنلاین، این بخشی از گفتههای دکتر محمدعلی الستی، جامعهشناس ارتباطات و استاد دانشگاه است. او در ترسیم فضای کلی جامعه ایران در سال ۱۴۰۲ میگوید: «کلیت حاکم بر سال ۱۴۰۲، شامل «بازخوردناپذیرتر شدن» و «یکدست شدن» نظام و حاکمیت از یک سو و «فقیرترشدن» مردم و «از بین رفتن طبقه متوسط» از سوی دیگر بود. همین مسئله به طرق گوناگون سبب افزایش نارضایتی عمومی و برانگیختن اعتراض و مخالفت مردم شده و میشود.»
متن کامل این گفتگو را در ادامه میخوانید:
در صحبتهایتان به «تکصدا شدن» اشاره کردید؛ تکصدایی در یک جامعه چگونه نمود پیدا میکند؟
نظام نباید مقدس قلمداد بشود، چون در این صورت، امکان بازخوردگرفتن، رفع اشکالات و اصلاح آن منتفی میشود و این یعنی تکصدایی. در چنین شرایطی، اشکالات در جای خود میمانند و بهمرور به آسیب تبدیل میشوند. مجموعه و انباشت آسیبها نیز منجر به ایجاد بحران میشود.
بهنظر میرسد این اتفاق تازهای در کشور ما نیست، موافقید؟
بله، متأسفانه سالیان سال است که ما در کشورمان با این پدیده مواجهیم، اما این کلیت با یکدستشدن بیشتر حاکمیت امسال به اوج خودش رسید و امکان نقد، انتقادپذیری و بازخوردگرفتن از نظام کمتر شد.
یکدست شدن حاکمیت چه تأثیری بر جامعه و مردم دارد؟
به دلیل اینکه میان حاکمیت و مردم یک دیالکتیک برقرار است، این یکدستشدن بین مردم هم در حال ایجاد است. یعنی مردم با وجود تفاوت آرا و عقاید، چون در نارضایتی از وضع موجود، شرایط نامساعد اجتماع و اقتصاد با هم اتفاقنظر دارند، یک همگرایی بینشان اتفاق میافتد و آنها را یکدست میکند؛ یکدست برای بیان اعتراض و ابراز نارضایتی.
در این بین، تعدادی از اساتید دانشگاه هم تعلیق، اخراج و یا وادار به استعفا شدند. این تصمیم چطور جامعه را تحت تأثیر قرار میدهد؟
اخراج و تعلیق بزرگان دانشگاه، ذاتاً بیاحترامی به مقام معلم و استاد است و خواه ناخواه سبب ضعیفشدن فضای آکادمیک میشود. تضعیف نهادهای آکادمیک نیز ضمن تأثیرگذاری منفی بر جامعه، فضای آموزشی را هم یکدست میکند و حتی میتواند جریان توسعه را به تعویق بیندازد. علاوه بر این، در چنین شرایطی فرصت مناظرهی علمی بی رودربایستی و نگاه منتقدانه در محیط یکدستِ آکادمیک از بین میرود و به دنبال آن، دریچههای اصلاح بسته میشود.
اعتراضات و بیان مطالبات در سال ۱۴۰۱ همراه با موجی از خشونت بود و ما سال پر التهابی را پشتسر گذاشتیم. بازتاب این موضوع در سال ۱۴۰۲ به چه نحو بود؟ چقدر به آن مطالبات توجه شد؟
ما یک مشکل کلی داریم؛ اینکه مردم ما هنوز عادت به تحلیل و قضاوت تحلیلگرانه در مورد پدیدهها ندارند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» از جنبشهایی بود که در رهبری آن مشکلاتی دیده میشد و باید به آن پرداخت. وقتی یک جنبش، محور خود را زن، زندگی و آزادی قرار میدهد و به مطالبات طبقات مختلف جامعه توجهی نمیکند، طبیعتاً محکوم به شکست است.
جامعه ما مشکل مسکن، بیکاری، فقر و گرانی دارد؛ اینها مشکلات اساسی هستند. بعد در چنین شرایطی، جنبشی با این شعار و محوریت «حجاب اجباری» راه میافتد و طبیعی است که حمایت بسیاری از کارگران (اقشار ضعیف) را از دست بدهد؛ چرا که از طرفی قشر کارگر بیشتر دغدغه معیشت دارد و از طرف دیگر در بسیاری از مناطق تابوی حجاب وجود دارد و مردان روی حجاب زنان خانواده حساس هستند و امر حجاب را اجباری میدانند؛ بنابراین یکی از طبقات جامعه حمایت خود را از این جنبش دریغ میکند، زیرا میبیند مسئله کار و مسکن در این شعار جایی ندارد و فقط روی موضوع حجاب تمرکز شده است. در نتیجه این جنبش فراگیر و اپیدمیک نمیشود، در واقع محدود میشود و شکست میخورد. در یک جنبش همگانی، مطالبات باید واقعی، عینی و نیاز روزمره مردم باشد؛ در این شرایط میتوان امید داشت که تعاملی برای بهبود و اصلاح جامعه صورت بگیرد.
پیشبینی شما برای سال ۱۴۰۳ چیست؟ مهمترین دغدغه مردم چه خواهد بود؟
از نگاه من، دغدغه معیشت در سال پیشرو پررنگتر خواهد بود. وقتی سیرکردن شکم، دغدغه اول یک جامعه باشد، طبیعتاً نمیتوان آنطور که شایسته است، به توسعهی فرهنگی و فرهنگ توسعه پرداخت. فکر میکنم با ضعیفترشدن طبقه متوسط در سال جدید، فعالیت نهادهای مدنی مانند سازمانهای مردمنهاد، رسانههای مستقل، اتحادیههای صنفی، احزاب سیاسی و... که پل ارتباطی بین جامعه و حاکمیت هستند نیز تضعیف میشود. مجموعه این اتفاقات، بازخوردگرفتن و در پی آن اصلاح جامعه را ناممکن میسازد.