همواره بین ورزش و سینما، نسبت دراماتیکی برقرار بوده است. به این معنا که عرصه ورزش در رشتههای گوناگونش همواره به قلمرو سینما آمده و بهمثابه سوژهای جذاب، دستمایه ساخت یک فیلم داستانی یا مستند قرار گرفته است. این بازنمایی در یک خوانش کلی به دو رویکرد عمده تقسیم میشود. به این معنا که فیلمهای ورزشی یا یک ورزش و مناسبات آن را دستمایه روایت قصه خود قرار داده یا یک ورزشکار و زندگی حرفهای یا خصوصیاش را به تصویر کشیده است. این دومی را میتوان در ذیل فیلمهای پرتره در سینمای مستند هم قرار داد.
به گزارش هممیهن، ژانر ورزشی یکی از هیجانانگیزترین و پرطرفدارترین ژانرهای سینمایی است که از ورزش وام میگیرد تا در سینما درام بسازد. اگر به حافظه سینمایی خود رجوع کنید، قطعاً فیلم «فرار به سوی پیروزی» به کارگردانی «جان هیوستون» محصول ۱۹۸۱ را به یاد خواهید آورد که داستان آن درباره شماری از اُسرای متفقین است که پیشنهاد افسران آلمانی برای یک بازی فوتبال میان متفقین و تیم ملی آلمان را میپذیرند. مسابقه قرار است در پاریس برگزار شود و گروههای مقاومت تصمیم میگیرند بازیکنان تیم متفقین را بین دو نیمه فراری بدهند، فیلمی که پله، بازیکن اسطورهای فوتبال برزیل هم در آن بازی میکرد و اغلب این فیلم را به نام او میشناسند؛ فیلمی که هم فوتبال را به سیاست گره زد، هم از بازیکن مشهور فوتبال بهعنوان بازیگر استفاده کرد و همچنان بهعنوان یکی از ماندگارترین فیلمهای ژانر ورزشی در تاریخ سینما محسوب میشود.
در سینمای ایران تعداد فیلمهای ساختهشده در ژانرهای ورزشی زیاد نیست، اما همان تعداد اندکی هم که ساخته شده چندان در حافظه سینمایی مخاطب ثبت نشده و هنوز سینمای ایران نتوانسته فیلمی موفق و ماندگار در ژانر ورزشی بسازد یا فیلمی که دستکم گیشه پررونقی داشته باشد. در این گزارش ضمن بررسی فیلمهای ورزشی در سینمای ایران دلایل این شکست را هم مورد تحلیل قرار میدهیم.
دوچرخهسواری بهعنوان رشتهای مهجور در ورزش ایران محسوب میشود اما یکی از نخستین رشتههای ورزشی است که به درام گره خورد و به سینمای ایران راه یافت. «خط پایان» حاصل این پیوند است که میتوان آن را قدیمیترین و اولین فیلم مهم ورزشی سینمای ایران دانست که به کارگردانی محمدعلی طالبی در سال ۶۴ ساخته شد. او بعدها فیلم «دیوار» را هم درباره ورزش موتورسواری ساخت که در جذب مخاطب، موفقیت نسبی کسب کرد. قصه فیلم «خط پایان» از این قرار است که خلیل، کارگر یک کارگاه تولیدی دوچرخه است و بهواسطه کار در کارگاه، عضو باشگاه ایران جوان هم شده است. هوشنگ، رئیس کارگاه که علاقه و توانایی خلیل را میبیند، سفارش میکند خلیل که بهعنوان یکی از نفرات ذخیره در تیم حضور دارد، در یکی از مسابقات شرکت کند. خلیل در مسابقه اول میشود، اما وقتی میخواهند او را به مسابقات آسیایی اعزام کنند، بهدلیل ناراحتی قلبی نمیتواند در این مسابقات حاضر شود. اما این پایان ماجرا نیست، بر اثر اتفاقی که برای یکی از دوچرخهسواران میافتد، خلیل و سایر دوچرخهسواران باشگاه ایران جوان مسابقهای ترتیب میدهند تا مشکل دوستشان را حل کنند.
فیلم «یاسهای وحشی»، سراغ رشته تکواندو میرود تا فیلمش را در فضای یک ورزش رزمی بسازد. داستان این فیلم درباره سه رزمنده بسیجی به نامهای علی، صدرا و رحیم است. صدرا در جبهه شیمیایی شده و برای معالجه به لندن میرود. علی و رحیم نیز برای شرکت در مسابقههای تکواندو راهی لندن میشوند. علی بهعنوان نماینده ایران بازی میکند و رحیم مربی اوست؛ فیلمی که در سال ۷۶ به کارگردانی محسن محسنینسب ساخته شد. او دو سال بعد هم در همین فضا و ژانر، فیلم «شیرهای جوان» را ساخت که داستان زندگی یک ورزشکار رشته کاراته را روایت میکند که در طول مسابقات اتفاقاتی برای او میافتد؛ دو فیلم درباره ورزشهای رزمی که نتوانست نظر مخاطبان سینما را جلب کند.
شاید یکی از مهمترین فیلمهایی ایرانی که میتوان آن را در ذیل ژانرهای ورزشی هم قرار داد، «آفساید» جعفر پناهی باشد که البته اغلب آن را بهعنوان فیلمی در ژانر نقد اجتماعی قرار میدهند با موضوعی جنجالی و کارگردانی که دست به ساخت جسورانه آن زده است؛ این فیلم، درباره دخترانی است که راهی به ورزشگاه فوتبال ندارند. این فیلم که در سال ۸۴ ساخته شد درباره چند دختر است که مشتاق هستند بازی ایران-بحرین که آخرین بازی دور مقدماتی صعود به جامجهانی است را از نزدیک تماشا کنند؛ سعی میکنند با لباسها و چهرههای مبدل پسرانه وارد ورزشگاه شوند، اما توسط مامورین انتظامات ورزشگاه شناسایی میشوند و مجوز ورود پیدا نمیکنند. ماموران آنها را تحویل چند سرباز میدهند تا به کلانتری ببرند، اما در مسیر با شلوغ شدن خیابانها بهدلیل صعود ایران به جام جهانی، فرصت را غنیمت شمرده و از دست ماموران فرار میکنند.
فیلم «آفساید» جعفر پناهی توانست خرس نقرهای جشنواره فیلم برلین را از آنِ خود کند و در فهرست ده فیلم برتر چندین منتقد سرشناس قرار بگیرد. این فیلم سینمایی ایرانی درباره فوتبال بااینکه تحسین بسیاری از منتقدان سینمای جهان را برانگیخت، اما در ایران اجازه اکران و نمایش پیدا نکرد و حتی در شبکه نمایش خانگی هم منتشر نشد. شاید اگر فیلم اکران میشد، یکی از پررونقترین گیشههای فیلمهای ورزشی را به خود اختصاص میداد؛ گرچه فیلم بیشتر نقدی اجتماعی به یک وضعیت مرتبط با ورزش است و بهجای ورزشکار یا پرداختن به یک رشته ورزشی، چالشهای هواداران یک رشته ورزشی را در کانون درام خود قرار داده است.
کارگردان فیلم «خط پایان» در «دیوار»، از دوچرخه به موتورسیکلت میچرخد تا قصه دختری موتورسوار را روایت کند؛ مردی که کارش موتورسواری در دیوار مرگ و حرکات آکروباتیک با موتور است و از این طریق خرج زندگی خود را تامین میکند، بر اثر یک حادثه کشته میشود. پس از این اتفاق، دو فرزند او ـ ستاره و شهاب ـ تصمیم میگیرند راه پدر را ادامه دهند. به همین منظور آنها هم پا روی دیوار مرگ میگذارند. گرچه این فیلم را نمیتوان دقیقاً مصداق ژانر ورزشی دانست و اینجا موتور بیش از آنکه بهعنوان وسیله و ابزار ورزشی محسوب شود، ابزار معیشت است اما میتواند نوعی از معاش مبتنی بر شکلی از مهارت ورزشی بر مبنای درام باشد.
شاید باید یکی از موفقترین فیلمهای ورزشی در گیشه را «عرق سرد» دانست. قصه فیلم درباره بازیکن محبوب و توانمند تیم ملی فوتسال بانوان ایران، کاپیتان افروز اردستانی است که در آخرین مسابقات ملی عنوان خانم گل رقابتها را نیز از آنِ خود کرده است. اعضای تیم ملی در حال آمادهسازی خود برای مسابقات جهانی هستند و چند روز قبل از سفر به مسابقات، مشخص میشود همسر افروز او را ممنوعالخروج کرده است. همسر افروز نیز یک مجری مشهور تلویزیونی است که برنامههای مذهبی و عرفانی را اجرا میکند. ممنوعالخروج شدن افروز آغاز ماجراها و مشکلاتی است که او و دوستانش در طول فیلم با آن دستوپنجه نرم میکنند. «عرق سرد» دومین فیلم بلند سهیل بیرقی پس از فیلم تحسینشده «من» است که به زندگی یک فوتسالیست زن میپردازد.
هنگام ساخت این عنوان از فیلمهای سینمایی فوتبالی ایرانی، شایعاتی مطرح شده بود مبنی بر اینکه این فیلم برگرفته از زندگینامه حرفهای نیلوفر اردلان، کاپیتان سابق تیم ملی فوتسال ایران است. پس از اکران فیلم مشخص شد که بخشی از این شایعات درست بوده و بیرقی و تیم سازنده «عرق سرد» بخشهایی از کاراکتر اصلی فیلم به نام افروز اردستانی را از روی زندگی فوتبالی نیلوفر اردلان ساختهاند. «عرق سرد» با وجود برخی ضعفها بهشدت در جشنواره فیلم فجر مورد توجه قرار گرفت و چندین سیمرغ را در این جشنواره از آنِ خود کرد. گرچه سویههای اجتماعی و زنانه فیلم بر سویههای ورزشی آن غالب است، اما از معدود فیلمهای ایرانی است که بهشکل جزئیتری به فوتبال زنان و چالشهای آن پرداخته است.
بدون شک در میان ورزشکاران ایرانی، غلامرضا تختی و شخصیتاش، باید یکی از جذابترین سوژههای ورزشی در سیما باشد. او هم بهمثابه یک قهرمان و پهلوان به شخصیتپردازی دراماتیک راه میدهد، هم زندگی ورزشی و خصوصیاش، سرشار از رخدادهایی است که میتواند در قالب فیلم روایت شود. ازاینروست که بیشترین شخصیت و قهرمان ورزشیای که در سینمای ایران مورد توجه فیلمسازان بوده، تختی است. دو فیلم در سینمای ایران بهنام تختی گره خورده است. یکی «جهانپهلوان تختی» به روایت علی حاتمی است که با مرگش نیمهکار ماند و با کارگردانی بهروز افخمی تمام شد. قصه فیلم از این قرار بود که یک کارگردان (فریبرز عربنیا) و همسرش (نیکی کریمی)، میخواهند پروژه ناتمام علی حاتمی که زندگی غلامرضا تختی بود را به پایان برسانند. آن دو تحقیق میکنند تا بفهمند که علت اصلی مرگ تختی چه بوده است. فیلمی که بهدلیل سرگذشتی که در کارگردانی پیدا کرد، نتوانست به اثری مؤثر تبدیل شود و مورد اقبال قرار بگیرد.
اما فیلم دیگری که با نام «غلامرضا تختی» گره خورده، به روایت بهرام توکلی است که در سال ۹۷ ساخته شد؛ فیلمی زندگینامهای که روایتگر زندگینامه شخصی و ورزشی جهانپهلوان تختی ـ کشتیگیر پرآوازه ایرانی ـ و ریشهیابی دلایل خودکشی اوست. داستان فیلم هم از همینجا شروع میشود، تختی با قرائت وصیتنامهای که خود آن را مینویسد، دست به خودکشی میزند و فیلم با فلاشبک، بخشهایی از کودکی تا جوانی و میانسالی این قهرمان بزرگ را به نمایش میگذارد. در طول فیلم به فقر شدید او در کودکی و زمانی که در حلبیآبادهای جنوب تهران زندگی میکردهاند، پرداخته میشود. سپس چگونگی ورودش به کشتی و قهرمانیها و مشکلات او در این راه به نمایش درمیآید. در انتها نیز اختلافات او با همسرش و چگونگی منزویشدن تختی به نمایش گذاشته شده است.
توکلی که در کنار کارگردانی، فیلمنامهنویس قهاری است، توانست زندگینامه تختی را در قالب یک درام دلنشین به نگارش درآورد و همین مهمترین تفاوت فیلم «غلامرضا تختی» با سایر فیلمهایی است که راجع به زندگینامه ورزشکاران ساخته شده است. نکته جالب درباره این فیلم سینمایی در مورد ورزش کشتی این است که در ابتدا قرار بود نقش غلامرضا تختی را امیر جدیدی بازی کند و برای این کار چند وقتی آموزش کشتی دید و در تمرینات تیم ملی کشتی هم حضور داشت، اما بنا به دلایلی که هیچگاه اعلام نشد، جدیدی از بازی در این فیلم انصراف داد. گرچه این فیلم توانست نظر برخی ازجمله بسیاری از هواداران بیشمار تختی را جلب کند، اما همچنان خیلیها معتقدند هنوز سینمای ایران نتوانسته است دِین خود را به این کشتیگیر محبوب ادا کند. شاید یکی از دلایل این مسئله، ابهام در شیوه مرگ تختی باشد و خیلیها نمیتوانند یا نمیخواهند بپذیرند که او خودکشی کرده است.
ورزشهای رزمی بهدلیل جدال و کشمکشی که در ماهیتش نهفته، از قابلیت بالایی برای ساخت فیلم برخوردار است و یکی از آن رشتههای ورزشی است که خیلی از فیلمسازان در جهان سراغ آن رفتهاند. «سونامی»، به کارگردانی میلاد صدرعاملی (پسر رسول صدرعاملی) یکی از نمونههای ایرانی آن است. قصه از این قرار است که در آخرین اردوی تیم ملی تکواندو، سرمربی تیم و سه نفر از بازیکنان اعزامی، به کشوری خارجی پناهنده شده و به ایران برنمیگردند. در این میان بهداد مقیمی که نفر چهارم در میان بازیکنان است، بهخاطر نامزدش ترگل ابراهیمی که او هم بازیکن تیم بسکتبال است، به ایران برمیگردد. فدراسیون در نبود سرمربی تیم، سراغ خسروی، مربی کارکشته و حرفهای سالهای دور تکواندو میرود و او را بهعنوان سرمربی تیم ملی معرفی میکند. خسروی دو شرط برای آمدن دارد؛ اول اینکه برای تمام وزنها مسابقات انتخابی عادلانه برگزار کند و دوم اینکه، شاگرد قدیمی خود مرتضی نژادی را که در المپیک قبلی با مصلحت و به اجبار او ناچار به باخت خودخواسته در مقابل حریف شده، به تیم بازگرداند. بازگشت مرتضی نژادی به تیم و رویارویی او با بهداد مقیمی، سرآغاز اتفاقات متفاوتی در طول فیلم است. میلاد صدرعاملی در اولین فیلم بلند خود به کمک پدر و با مشاوره دوستان پدر (افرادی همچون پرویز شهبازی و علی سرتیپی)، نسبتاً موفق ظاهر شده و علاوه بر تعریفکردن قصهای جذاب در طول فیلم، مخاطب را بعد از مدتها در سینمای ایران با پایان باز رها نکرده است.
«بیرو» ازجمله فیلمهای فوتبالی و ورزشی ایرانی است که به کارگردانی مرتضیعلی عباسمیرزایی، براساس زندگی دروازهبان معروف پرسپولیس و تیم ملی، «علیرضا بیرانوند» ساخته شده است. این فیلم روایتگر زندگی این بازیکن از کودکی تا ورود به سطح حرفهای فوتبال است. فیلمی بهشدت ضعیف که با وجود محبوبیتی که سوژه آن داشت، نتوانست رضایت مخاطب را به دست بیاورد و در گیشه شکست خورد. جالب اینکه بهترین لحظات فیلم که میتواند تماشاگر را از تماشای قهرمانش روی پرده به وجد بیاورد، صحنههای واقعی دروازبانی بیرانوند ازجمله مهار پنالتی رونالدو بود که بهشکل مستند به انتهای فیلم الصاق شده بود.
از معدود فیلمهای مستندی که به اکران عمومی رسید، فیلم «صفر تا سکو»، به کارگردانی سحر مصیبی بود که بخشی از زندگی شخصی و حرفهای خواهران منصوریان را در دل مسابقات مهم زندگی حرفهایشان به تصویر میکشد. الهه، شهربانو و سهیلا منصوریان؛ سه خواهری هستند که با تلاش و پشتکار بسیار توانستهاند از شهری کوچک همچون سمیرم، به قلهها و سکوهای بزرگ جهانی قدم بگذارند و برای ایران افتخار بیافرینند. سحر مصیبی در سال ۹۶، مستندی جذاب درباره خواهران منصوریان ساخته است. این اثر آنقدر جذابیت دارد که هم در اکران با استقبال مواجه شد، هم در نمایش خانگی فروش قابلتوجهی داشت. به نظر میرسد موفقیت این مستند در اکران موجب شد تا سحر مصیبی انگیزه لازم را برای ساخت فیلمی داستانی با موضوعی ورزشی درباره زنان پیدا کند که «لورکا»، حاصل آن است. داستان فیلم حول محور زندگینامه واقعی زن شناگر ایرانی، الهامالسادات اصغری است که توانست رکوردهای گینس را جابهجا کند اما بهدلیل مغایرت و محدودیتهای شنای زنان با فرهنگ اسلامی، رکورد او در کشور ثبت نشد؛ فیلمی که موفق به دریافت مجوز اکران نشد و درنهایت نسخه قاچاق فیلم در شبکههای اجتماعی منتشر شد.
از دیگر مستندهای ورزشی که به اکران راه پیدا کرد و بر پردهها به نمایش درآمد، مستند «جایی برای فرشتهها نیست»، به کارگردانی سام کلانتری بود؛ گرچه سویه زنانه ماجرا، آن را به مستندی اجتماعی بدل میکند که در بستر ورزش و میدان بازی به بازنمایی موقعیت شکننده زنان در جامعه امروز میپردازد؛ موقعیت شکنندهای که با تلاش، همت و ارادهای زنانه البته به پیروزی با شکوه بدل میشود. در اینجا نیز مثل مستند «صفر تا سکو» و خواهران منصوریان، شاهد تلاش جانانه دختران ایرانی برای اثبات خود هستیم. دختران تیم ملی «اسکیت هاکی» ایران و مشکلات و چالشهای آنان در راه مسابقات آسیایی کره.
«جایی برای فرشتهها نیست»، از تعلیق و کشش درونمتنی و برونمتنی توأمان برخوردار بوده و مخاطب را با قهرمانهای خود همراه و همدل میکند. قهرمانهای ورزشکاری که نهتنها باید برای پیروزی در میدان بازی بجنگند که باید بیرون از میدان مسابقه هم با موانع برونمتنی مبارزه کنند. از مخالفت خانوادههایی که مخالف ورزشکردن دخترانشان بودند تا عدمحمایت و پشتیبانی نهادها و سازمانهای ورزشی از آنها و حتی ذهنیتهای غلط و کلیشهای در جامعه و افکار عمومی نسبت به آنها بهعنوان ورزشکار دختر. این فضا، موقعیت و قصه را بهنوعی در فیلم «عرق سرد» هم شاهد بودیم.
«پرویز خان»، یک درام ورزشی به کارگردانی علی ثقفی است که بهعنوان یکی از فیلمهای اکران نوروزی، امسال روی پرده سینما دیدیم و همچنان در حال اکران است. ثقفی در اولین تجربه کارگردانی سینمایی خود، مقطعی از زندگی پرویز دهداری را با بازی سعید پورصمیمی به تصویر کشیدهاست. پس از پیروزی انقلاب و در دهه ۶۰، نام پرویز دهداری با سرمربیگری تیم ملی فوتبال دوباره بر سر زبانها افتاد؛ سالهایی که دهداری، تیم ملی را برای حضور در بازیهای آسیایی۱۹۸۶ سئول آماده کرد. داستان اختلاف با ستارههای نامدار تیم ملی هم از اینجا شروع شد. وقتی تیم ملی از سئول بازمیگشت، نامهای توسط ۱۴ بازیکن امضاء شده بود که پس از رسیدن به فرودگاه مهرآباد، به بمب خبری تبدیل شد. استعفای ۱۴ بازیکن از حضور در تیم ملی، جنجالیترین رخداد فوتبالی دهه ۶۰ بود.
دهداری، تیم ملی تازهای با جوانان گمنام تشکیل داد که از میانشان تعدادی جزو ستارههای بزرگ فوتبال شدند؛ از احمدرضا عابدزاده و مجتبی محرمی تا جواد زرینچه و صمد مرفاوی. تیم جوان دهداری پس از کسب مقام سومی در جامملتهای آسیا، آماده رقابتهای مقدماتی جامجهانی ۱۹۹۰ میشد که حاشیههای دیدار دوستانه ایران و ژاپن در استادیوم آزادی، پرونده حضور دهداری در تیم ملی را بست. روزی که تعدادی از تماشاگران با گلولههای برفی از معلم اخلاق استقبال کردند. دهداری در اوایل دهه ۷۰ از دنیا رفت و حالا قصه او روی پرده سینما در حال روایت است. گرچه بهرغم حضور سعید پورصمیمی و بازی خوب او، خود فیلم چندان در گیشه موفق نبود.
واقعیت این است که با وجود جذابیت دراماتیکی که بهطور بالقوه در سوژههای ورزشی وجود دارد، اما فعلیت آنها در فیلمهای ورزشی در سینمای ایران چندان به موفقیت دست نیافت و غالب فیلمهای ورزشی در گیشه شکست خوردند و نتوانستند مخاطب را با خود همراه کنند. بخشی از این شکست را باید در مرحله نگارش فیلمنامه جستوجو کرد؛ فیلمنامههایی که نمیتوانند تجربههای واقعی یا شخصیتهای حقیقی ورزشکاران را به موقعیت و کاراکتری دراماتیک تبدیل کنند و تصویری که خلق میکنند با تصور مخاطب از این چهرههای آشنا منطبق نیست و نمیتواند همدلی ایجاد کند.
برخی مثل جهانگیر کوثری که در هر دو حوزه سینما و ورزش بهعنوان کارشناس شناخته میشود، دلیل این شکست را در تفاوت تماشاگران ورزشی و سینمایی میداند و معتقد است: «از منظر جامعهشناسی، «ورزش» یک تعریف مشخص دارد که آن هم به جوهرهی تازگی، بهروز و زندهبودن آن مربوط میشود و این اصلیترین دلیلی است که سوژههای ورزشی نمیتوانند در سینما موفق باشند و مخاطب خود را بهدست آورند.»
به اعتقاد او: «قبل از انقلاب «عمو فوتبالی» و «سر طلایی»، ازجمله فیلمها درباره فوتبال بودند که موفق نبودند درصورتیکه بازیگر خوب هم داشتند. بهجز فوتبال فیلم «ببر مازندران» درباره امامعلی حبیبی هم بود که ساموئل خاچیکیان ساخت و آن نیز به نتیجه نرسید. «جهنم سفید» آقای خاچیکیان هم که جمشید آریا در آن بازی میکرد، موفق نبود، یعنی فیلمهای مربوط به کشتی نیز در آن دوران مخاطبی نداشتند و برهمیناساس فیلمهای سینمایی از رشتههای دیگر اصلاً چندان قابل بحث نیستند.
در مقطعی هم آقای ثقفی فیلمی ساخت بهنام «فوتبالیستها» که علی پروین در آن بازی میکرد، ولی آن هم نتیجهای نداشت چون مردم دوست داشتند علی پروین را در لحظه و روی زمین فوتبال ببینند. سال ۶۴ فیلمی را بهنام «خط پایان» با آقای ایرج طهماسب ساختیم و او با حمید جبلی در آن بازی میکرد. فیلم درباره دوچرخهسواری بود و قصه خوبی داشت که محمدعلی سپانلو آن را نوشته بود، ولی مخاطبی نداشت. تقریباً در تمام دنیا فیلمهای ورزشی جواب ندادهاند و اگر فیلمی مثل «راکی» ساخته میشود و جذابیت دارد، بهخاطر درامهای سینمایی است که در آن گنجانده میشود و در میان فیلمهای ورزشی بیشتر به استثنا تبدیل شده است.» به نظر میرسد تفاوت ماهوی در دنیای درام و جهان ورزش میتواند دلیل اصلی شکست فیلمهای ورزشی باشد، اما نباید قابلیتهای سینمایی در تبدیل یک رخداد ورزشی به درام را دستکم گرفت. برخی از فیلمهای موفق ورزشی نشان میدهد اگر رخداد یا شخصیتی ورزشی بهدرستی با درام و مقتضیات آن پیوند بخورد، میتواند به اثری موفق تبدیل شود.