برندون لی، ستارهای در حال ظهور که نورش خیلی زود خاموش شد، میراثی از خود بر جای گذاشت که سال ها پس از رفتن او از این دنیا همچنان پابرجاست. به عنوان پسر بروس لی، اسطوره هنرهای رزمی و فیلم های رزمی، سرنوشت او برای انجام کارهای بزرگ هم در دنیای هنرهای رزمی و هم در دنیای بازیگری رقم خورده بود.
برندون لی، ستارهای در حال ظهور که نورش خیلی زود خاموش شد، میراثی از خود بر جای گذاشت که سالها پس از رفتن او از این دنیا همچنان پابرجاست. به عنوان پسر بروس لی، اسطوره هنرهای رزمی و فیلمهای رزمی، سرنوشت او برای انجام کارهای بزرگ هم در دنیای هنرهای رزمی و هم در دنیای بازیگری رقم خورده بود. او در کنار افراد پرشوری مانند ریچارد بوستیلو و جف ایمادا بزرگ شد، کسانی که قبلاً با پدرش تمرین میکردند. لی همچنین دارای جذابیتی ذاتی بود که در نهایت علاقه او را به بازیگری پرورش داد. اما برندون میخواست با دنبال کردن نقشهای اصلی در هالیوود راه خود را بسازد، بدون اینکه تحت الشعاع شهرت و اعتبار پدرش باقی بماند.
به گزارش روزیاتو، پیشرفت برندون لی در اواخر دهه ۱۹۸۰ اتفاق افتاد. برندون از زیر سایه بروس لی خارج شد و با انتخاب نقشهای پیچیده، قدرت ایفای نقشهای متفاوت را در عرصه بازیگری به نمایش گذاشت. در طی چند سال آینده، او مخاطبانش را حیرت زده کرد، اما هنوز نتوانسته بود تمام پتانسیل خود را به کار گیرد. در سال ۱۹۹۳، حضور برندون لی روی صفحه نمایش بسیار جذاب و امیدوارکننده شده بود. اما در طول فیلمبرداری معروفترین نقش او، استفاده نادرست از سلاح گرم در صحنه، زندگی و حرفه او را کوتاه کرد.
برندون لی با وجود درگذشت در سن ۲۸ سالگی، تأثیر ماندگاری بر صنعت و مخاطبان سینما گذاشت. پنج فیلم شاخصی که او موفق به تکمیل آن شدُ الهامبخش نسلهای آینده بازیگران، هنرمندان رزمی کار و ستارگان اکشن بوده است. در ادامه این مطلب به فیلموگرافی کوتاه، اما قابل توجه برندون لی خواهیم پرداخت و ۵ فیلم او را رتبه بندی خواهیم کرد.
Showdown in Little Tokyo یک فیلم پلیسی رفاقتی است که حول محور یک پلیس لس آنجلسی با کینهای عمیق و قدیمی میچرخد. کریس کنر ممکن است اگر چه آمریکایی است، اما به همه چیزهای ژاپنی، از آداب و رسوم گرفته تا زبان ژاپنی، مسلط است. همکار او جانی موراتا، مرد جوانی است که در هاوایی بزرگ شده است، در طی دورانی که گشت و گذار در مراکز خرید و تماشای MTV در بعدازظهرهای کسل کننده عادی بوده است.
این دو به دلیل عشق مشترکشان به هنرهای رزمی، به یک ماموریت مشترک گمارده میشوند – نفوذ به دنیای زیرزمینی موسوم به توکیو کوچک در لس آنجلس و از بین بردن یاکوزایی که از آنجا فعالیتهای مافیایی اش را مدیرتی میکند. کنر کارها را طبق اصول و قوانین انجام داد، اما موراتا یک پلیس با سبک کار خاص و گاهی دردسرساز است. صرف نظر از این، آنها از مهارتهای فردی شان استفاده میکنند و یک قاچاقچی بزرگ مواد مخدر به نام یوشیدا را شکار میکنند، از درون به سازمان او نفوذ کرده و او را به دست عدالت میسپارند.
علیرغم داشتن یک داستان احمقانه که به نظر میرسید نتیجه خوبی نخواهد داشد، این فیلم در نهایت سکانسهای اکشن جذابتر و بدلکاریهای مبتکرانهتری از آنچه تصور میشد ارائه میکند. تماشاگران همچنین از آن به عنوان بازگشتی به فیلمهای پلیسی رفاقتی اواخر دهه ۸۰، به ویژه با اسلحهها و جوکهای تند یاد کرده اند. کارگردان فیلم، مارک ال. لستر گفته است که او در این فیلم “به سمت واقعیت اغراق آمیز شده میرود” و با این شرط، Showdown In Little Tokyo نتیجه خوبی در پی دارد.
برندون لی در این فیلم نقش جانی موراتا را بازی میکند. قدرت و فیزیک بدنی او اکشن جنبشی و فضای تاریک فیلم را به سطح دیگری میبرد. علیرغم اینکه قبل از پیوستن به پلیس زندگی راحتی داشته، با بازی کاریزماتیک خود باعث شد بینندگان عاشق این شخصیت شوند. با این حال، نقطه برجسته واقعی، دولف لاندگرن بود که با یک مربی شخصی، یک مربی تئاتر و یک مربی سخنوری کار کرد تا بهتر بتواند نقش کنر را بازی کند.
ماموریت لیزری، یک فیلم کلاسیک که در بد بودن بسیار خوب بود، قربانی تبلیغات دروغین انتخاب تیتر شده و هرگز در فیلم لیزری وجود ندارد، مگر اینکه در برخی از سکانسها به آن اشاره میشود. دکتر براون، متخصص لیزر، مردی محبوب در آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی است. کشور دوم او را دستگیر کرده و میخواهد از استعدادهای او و یک الماس دزدیده شده برای ساخت یک سلاح هستهای استفاده کند. یک مزدور به نام مایکل گلد برای نجات داک و الماس اعزام میشود. در طول راه، او عاشق دختر دکتر براون، آلیسا میشود.
ماموریت لیزری که به عنوان یک فیلم «اکشن جاسوسی» در نظر گرفته میشود، به دلیل فیلمنامه ضعیف و استفاده بیش از حد از کلیشههای دهه ۸۰ توسط منتقدان مورد نکوهش قرار گرفت. پایان فیلم نیز بسیار بی کیفیت و بدون هیجان است، جایی که قهرمان داستان، سرهنگ کالیشناکف را با یک کامیون زیر گرفته و بدین ترتیب دشمنش را میکشد.
این فیلم به هیچ وجه یک فیلم بلاک باستر نبود، اما در بخش نمایش خانگی و شبکههای کابلی مخاطبانی پیدا کرد. تماشاگران در نهایت صحنههای اکشن فیلم را تحسین کردند، که برای یک فیلم کمهزینه چندان فاجعهبار نبوده و همچنین این فیلم به خاطر کمک به شناخته شدن برندون لی در عرصه بینالمللی مورد تمجید قرار گرفت.
از این لحاظ، ماموریت لیزری لی را در فیلم دیگری به تصویر میکشد که میتوانست او را برای فرصتهای بزرگتری در هالیوود آماده سازد. او همه صحنهها را با اصول اخلاقی و شوخ طبعی طعنه آمیزش مال خود میکند. ارنست بورگناین و دبی ای. موناهان با او همراه شده اند – حضور اولی طنزی غیرعمدی را فراهم میکرد و دومی سعی میکند با مهارتهای رانندگی چشمگیرش، بهترین تصویر خود را از یک دختر جیمز باندی داشته باشد.
پس از بازی در اسپین آفی در قالب یک فیلم تلویزیونی به نام Kung Fu: The Movie که ادامه یک سریال ده ۱۹۷۰ به نام Kung Fu بود، نقشی که در ابتدا برای پدرش طراحی شده بود، به عنوان اولین فیلم بلندش، براندون لی اولین نقش اصلی خود را با این فیلم اکشن جنایی هنگ کنگی تجربه کرد. میراث خشم، به کارگردانی رانی یو، یک داستان انتقامی کلاسیک است که داستان برندون ما، مردی معمولی را دنبال میکند که برای حمایت از رویای خود و دوست دخترش، می، دو شیفت در دو شغل متفاوت کار میکند. بهترین دوست او، مایکل، یک فروشنده مواد مخدر و آدمکش بوده و به میعلاقه دارد.
مایکل نقشهای میکشد تا به برندون خیانت کند و برای این کار با یک افسر پلیس فاسد همراه میشود، اما این افسر پلیس کشته میشود و مایکل همه چیز را طوری جلوه میدهد که برندون مقصر قتل افسر پلیس جلوه کند. پس از گذراندن هشت سال حبس، برندون با حس انتقام جویی از زندان آزاد میشود. Legacy of Rage اولین نقش اصلی قابل توجه برندون لی جوان بود. او در آن زمان تنها ۲۱ سال داشت، و با این حال، مهارتهای بازیگری و کاریزمای ذاتی اش به عنوان یک رزمی کار ماهر که تحت تعلیم و نفوذ بروس لی بزرگ شده بود، را نشان داد.
خود فیلم بسیار مورد تحسین تماشاگران و منتقدان قرار گرفت که آن را «شیک، با سرعت روایت بالا و پرانرژی» توصیف کردند و برخی نیز به «استعداد بازیگری تا حد زیادی ناشناخته برندون لی» اشاره کردند. فراتر از صحنههای اکشن فیلم، که واقعاً خوب بودند، یکی از سکانسهای برجسته در فیلم، مبارزه لی با بولو یونگ است که با بروس لی در فیلم Enter The Dragon همبازی بود. مانند پدرش، برندون نقش خود را با حس تنهایی، غم و اندوه، آسیب روحی و یک قانون اخلاقی و شرافت شخصی به تصویر میکشد. بازی برندون در این فیلم نشان داد که میتواند چیزی فراتر از هنرهای رزمی را در نقش هایش داشته باشد. اگرچه میراث خشم تنها فیلم هنگ کنگی این بازیگر بود، اما تبدیل به یک نقطه عطف نمادین در حرفه او شد.
فیلم Rapid Fire یک فیلم اکشن هیجان انگیز و کلاسیک دست کم گرفته شده ساخته شده در دهه ۱۹۹۰ است که برندون لی را به عنوان یک بازیگر کاملاً شکل گرفته و بالغ در خود دارد. او در این فیلم نقش جیک لو، یک دانشجوی هنر آمریکایی را بر عهده دارد که شاهد قتل کارل چانگ بوده است، کسی که اسپانسر همان مهمانی است که در آن کشته میشود. پس از این حادثه، جیک هدف دو قاچاقچی مواد مخدر رقیب و یک افسر مجری قانون میشود که میخواهد به دوران سلطه قاچاقچیان در شهر پایان دهد. ستوان میس رایان، افسر مذکور، در ازای حمایت از جیک، از او برای سرنگونی جنایتکاران کمک میخواهد.
جف ایمادا، طراح خبره سکانسهای مبارزه تن به تن، به برندون لی کمک کرد تا در سکانسهای رزمی تماشایی، استفاده از اسلحه، و به طور کلی نبردهای تن به تن به طور یکسان، عملکرد خوبی داشته باشد. در نتیجه، این فیلم سکانسهای اکشن و ماجراجویی خارق العادهای را خلق میکند. علاوه بر این، لی با فیلمنامه و میراث پدرش به قدری راحت بود که مطمئن بود این فیلم او را در مسیر اصلی موفقیت در سینما قرار خواهد داد. در مورد این موضوع، آتش سریع دومین فیلم موفق تجاری لی بود و او را به عنوان ستاره بعدی سینمای هنرهای رزمی معرفی کرد.
Rapid Fire به کارگردانی دوایت اچ. لیتل، در همان سکانسهای اولش مخاطب را به خود جذب میکند. این فیلم داستانی قوی و درخور را روایت میکند، اوجهای داستانی متعددی را در خود دارد و مخاطب را در صحنههای اکشن خود غرق نگه میدارد. خاطره انگیزترین لحظه فیلم، نبرد افسانهای ال لئونگ و برندون لی است. جیک لو، شخصیت لی، به او اجازه میدهد تا از آموزشهای رزمی یک دههای خود استفاده کند و در عین حال لایههای دراماتیک تری به شخصیت او میدهد.
کلاغ که از مجموعه کتابهای کمیک محبوب جیمز اوبار اقتباس شده است، نمونه بارز یک اقتباس سینمایی موفق از یک داستان کمیک بوکی است. در این فیلم برندون لی به اوج شهرت خود رسید و با پایان تراژیک او نیز به پایان میرسد. در این فیلم، لی نقش یک موزیسین راک به نام اریک دریون را بازی میکند که به همراه نامزدش، شلی وبستر، در آستانه عروسی خود به قتل میرسند، که اتفاقا شب شیطان نیز هست. در اولین سالگرد مرگشان، اریک توسط یک کلاغ زنده میشود تا از مسئولین مرگ خود و نامزدش انتقام بگیرد. با هدایت همان کلاغ و با استفاده از تواناییهای ماوراء الطبیعی خود، اریک تک تک کسانی که در مرگ او و نامزدش دست داشته اند را در خیابانهای تاریک و جنایت زده دیترویت شکار میکند و از طریق خشونت بیرحمانه اش به دنبال انتقام است.
الکس پرویاس، کارگردان فیلم، دیدگاهی غم انگیز و گوتیک را به نسخه اورجینال کمیک بوکی داستان آورده است. فیلمبرداری مرموز و جوی همراه با موسیقی متنهایی از هنرمندانی مانند The Cure، Nine Inch Nails، و Rage Against the Machine، این فیلم را تبدیل به یک توهم تب آلود خیره کننده میکند. کلاغ همچنین به دلیل به تصویر کشیدن دیترویت در حال و هوایی شبیه شهر گاتهام، استفاده از احساسات و جلوههای بصری هیجانانگیز، طرفداران زیادی به دست آورده است.
بازی لی در نقش یک عاشق انتقام جو بسیار مورد ستایش قرار گرفت. او در نقشی غرق میشود که او را از تجربههای قبلیاش با محوریت هنرهای رزمی دور کرده و به او اجازه میدهد شخصیتی چندلایه را که توسط عشق، خشم و تاریکی به پیش برده میشود، به تصویر بکشد. منتقدان از بازی در خود فرورفته، حزن انگیز و جذاب او تمجید کرده و راجر ایبرت، منتقد شهیر و فقید سینما در مورد او میگوید: «این نه تنها بهترین فیلم لی بود، بلکه از تمام فیلمهای پدرش نیز بهتر بود».
تراژدی مرگ برندون لی در سر صحنه فیلمبرداری، به جذابیت فرهنگی این فیلم افزود و طرفداران را به فکر فرو برد که اگر این اتفاق تراژیک رخ نمیداد، پسر بروس لی میتوانست به یک ستاره تمام عیار سینما تبدیل شده و حتی از پدرش نیز پیشی بگیرد. اما سرنوشت یک بار دیگر همه را بهت زده کرد و همانند پدرش، برندون لی نیز عمر حرفهای کوتاهی داشت و ما را از نقشهایی که میتوانست دنیای سینما را جذابتر کند، محروم نمود.