بازپخش دوباره سریالهای «سالهای دور از خانه» و «جواهری در قصر» که در ایران به سریالهای «اوشین» و «یانگوم» شناخته میشوند، یک جور بازگشت تلویزیون به دهههای ۶۰ و ۷۰ است که سریالهای ژاپنی و کرهای در میان سریالهای خارجی هژمونی داشت. گرچه در سه دهه اخیر این سریالهای شرق آسیا بودند که همواره بر مجموعههای نمایشی تلویزیون حاکم بودند و به نظر میرسد مسئله صرفاً در سویههای دراماتیک و سینمایی قابل توضیح نباشد و باید فراتر از عوامل درونمتنی این سریالها به این پرسش پاسخ داد که چرا سریالهای شرق آسیایی در ایران این همه طرفدار پیدا کرد؟
براساس آمار، بیش از ۸۰درصد سریالهای پخششده از تلویزیون ملی ایران پیش از انقلاب سهم آمریکاییها بود، این سهم و عدد پس از بهمنماه ۵۷ به کشورهای آسیای شرقی رسید. در ابتدای انقلاب پخش سریال چندان اهمیت نداشت یا دستکم اولویت تلویزیون نبود که این متأثر از شرایط جامعه بود که فضای انقلابی و جنگی را تجربه میکرد، اما بهتدریج و بعد از پایان جنگ، پای سریالهای خارجی که اغلب متعلق به آسیای شرقی بودند در تلویزیون ایران باز شد.
به گزارش هم میهن، یکی از اولین کشورها که اجازه پخش آثارش در ایران داده شد، ژاپن بود. یکی از اولین سریالهای خارجی که از تلویزیون پخش شد، سریال ژاپنی «پدر مجرد» بود؛ سریالی که در سال ۶۴ پخش شد و آن را با شخصیت «شویچی» میشناختند. این سریال با فضای درام اجتماعی و تِم بهشدت احساسی و خانوادگی خود، در عمق جان خانوادههای ایرانی جای گرفت و راه برای پخش سریالهای شرقی باز شد که با سریال «سالهای دور از خانه» به اوج خود رسید، چنانکه میتوان گفت تاثیرگذارترین سریال تلویزیون در دهه۶۰ و حتی تاریخ صداوسیما باشد. مجموعهای که زندگی دختری بهنام «اوشین تانوکورا» را به تصویر میکشید و آنقدر موثر بود که علاوهبر خالیشدن خیابانهای تهران و سایر شهرستانها، نام فروشگاه خانوادگی آنها با عنوان «تاناکورا» در ایران ماند و نمادی از پوشاک خاصی در سرتاسر کشورمان شد. حتی امام هم به گفته حاج احمد آقا مرتب این سریال را نگاه میکردند.
موفقیت اوشین راه را برای پخش دیگر آثار ژاپنی هم باز کرد ازجمله انیمیشنها و کارتونهای ژاپنی. دهه۷۰ را میتوان دوره غریبگی سریالهای خارجی در ایران دانست، اما در دهه۸۰ و مشخصاً از اواسط آن، ورق برگشت و کرهجنوبی بهواسطه سریال «جواهری در قصر» و شخصیت محبوبی مانند «یانگوم» توانست تلویزیون ایران را به تسخیر خود درآورد و راه را برای ورود سریع سریالهای کرهجنوبی به شبکههای ایرانی باز کند. پس از «جواهری در قصر» شاهد حضور پیاپی سریالهایی مانند «امپراتور دریا»، «تاجر چوسان» و گل سرسبدشان یعنی «افسانه جومونگ» بودیم. درواقع دهه ۶۰ سریالهای ژاپنی و دهه ۸۰ سریالهای کرهای در میان سریالهای خارجی تلویزیون، جلودار بودند و مخاطبان ایرانی هم با آن ارتباط برقرار کردند.
بهنظر میرسد آنچه موجب موفقیت سریالهای آسیای شرقی در ایران شده، در یک خوانش کلیتر به دلایل فرامتنی و فراسریالی و درواقع به عوامل فرهنگی، تاریخی و جغرافیایی مربوط میشود. بسیاری از سریالهای موفق شرقی مشخصاً به مفاهیمی میپردازد که برای ما بسیار آشنا و عزیز است؛ مانند بردباری، ایثار، شهامت و صداقت. ازسویدیگر شکل روابط در این سریالها برای مخاطب ایرانی بسیار باورپذیرتر و قابلفهمتر است تا سریالهای اروپایی. علاوهبر این، نکته مهم و قابلتوجه در سریالهای خاور دور، داستانگویی است. سریالهای شرقی برخلاف سریالهای ایرانی که بهشدت وامدار فرمروایی است، کاملاً در خدمت داستانگویی و قصه ساخته میشوند و این اصل را بهعنوان پایه سریالهایشان پذیرفتهاند و بهدنبال امتحان کردن فرمهای مختلف نیستند.
ساختار ساده و بدون تکلف این سریالها بهویژه داستانهای تاریخی و جذاب، درکنار تکنیک مناسب و استفاده از لوکیشنهای جذاب، نو و دیدنی، مجموعههای شرقی را برای مخاطب ایرانی بسیار دوستداشتنی جلوه میدهد. وجود اسطوره و تجربههای پررمزوراز در آثار شرقی آمیخته با هویت تاریخی این منطقه از جهان است که با دنیای درونی و تجربه زیستی انسانهای این سرزمین پیوندی تاریخی دارد و کشف این رمز و رازها و بهتصویر کشیدن آن همواره موردتوجه مخاطبان شرقی قرار گرفته است؛ چه این مخاطب ایرانی باشد، چه هندی و چه کرهای. نسبتی که شاید میان آثار شرقی و مخاطبان غربی کمتر صورت بگیرد. ذائقه مخاطبان سینما و تلویزیون در هر ملت و سرزمینی برساخته از تاریخ و فرهنگ تجربهشدهای است که به خلق نوعی فرهنگ تماشا منجر میشود که در بستر آن میان مخاطبان و آثار هنری ارتباط معنیداری بهوجود میآید.
یکی دیگر از مؤلفههای فرهنگی - تاریخی که موجب میشود آثار افسانهای مثل جنگجویان کوهستان یا افسانه جومونگ با استقبال روبهرو شود، این است که میل به قهرمانگرایی و اسطورهسازی در سرزمینهای شرقی وجود دارد که البته این ویژگی بهصورت فطری و بینالاذهانی میان همه آدمیان حاکم است که در آثار غربی نیز در قالب الگوهایی سوپرمنی روایت میشود، اما این قهرمانمحوری در فرهنگ شرقی از قدرت و دامنه بیشتری برخوردار است و در هالهای از تقدس تاریخی و مذهبی قرار میگیرد.
براساس تحقیقاتی که انجام شده، قرابت فرهنگی ایران و کرهجنوبی بسیار زیاد است. اثرپذیری مخاطبان ایرانی از آثار فرهنگی کره تا جایی پیش رفت که محققانی از هر دو کشور به تحقیق پیرامون پیشینه فرهنگی ایران و کره برآمدند و مدعی وجود یک نقطه ارتباط تاریخی میان امپراتوری سوم کره «سیلا» با امپراتوری پارس شدند. نتیجه تحقیقاتشان نشان میداد که ممکن است فرهنگ این دو کشور حدود ۱۲۰۰ سال پیش، مشابه بوده باشد. عامل دیگر در این میان، شباهت برخی آموزههای کنفوسیوسی با فرهنگ اسلامی بود؛ مانند بحث احترام به طرف مقابل. المانهای فرهنگی دیگری که در آثار وارداتی از کره حضور پررنگی دارند و نظر مخاطب ایرانی را بهخود جلب میکنند عبارتند از: شخصیت مرد در خانواده، رنگارنگی لباسها، مدل آرایشها و بسیاری از المانهای مشترک فرهنگی که سبب محبوبیت هرچه بیشتر این موج در ایران شده است. نقش تلویزیون نیز در این زمینه بسیار پررنگ است.
خروجی بسیاری از تحقیقات نشان میدهد تشابهات فرهنگی و آیینی ایران و کره، بیان پیامهای اخلاقی در بنمایههای سریال، طرح داستانهایی با اتفاقات هیجانانگیز، همچنین پایان خوش ازجمله دلایل دیگری است که باعث میشود مخاطب ایرانی با سریالهای کرهای ارتباط بیشتری برقرار کند. البته در این میان نباید از نقش دوبله هم گذشت. تعدد دوبلورها و متنهای تمیز و شستهورفته، همچنین عدم نگاه کارمندی دوبلورها به این سریالها باعث شده مجموعههای کرهای ازنظر نزدیکی با مخاطب، گاهی شبیه به سریالهای ایرانی بشوند و مخاطب فراموش کند که یک اثر خارجی را تماشا میکند.
جالب است بدانید پس از موفقیت سریالهای کرهای، یک هیئت نمایندگی از صداوسیمای ایران در سال ۲۰۱۲ برای بازدید به کره رفت و از لوکیشنهای سریالهای کرهای مانند «جواهری در قصر» بازدید کرد. آن زمان قراردادهایی با طرف کرهای امضاء شد و این همکاریها به اوج خود رسید تا جاییکه گاهی حتی تعداد این سریالها از سریالهای ایرانی در جدول پخش جلو میزد و این روند در دهه۸۰ و اوایل دهه ۹۰ به اوج خودش رسید. خبرگزاری «رویترز» در گزارشی اعلام کرده بود، برخی سریالهای کرهای در خارج از کره بیشتر مخاطب دارند تا خودِ کره! مثلاً طبق آمارها گفته بود، سریال «جومونگ» در ایران ۸۰ درصد مخاطب داشت، درحالیکه در کرهجنوبی ۴۰ درصد از مخاطبان را بهخود جلب کرد و شخصیت اصلی فیلم یعنی «سونگ ایل گوک» بیش از آنکه در کره محبوبیت داشته باشد، در ایران بهعنوان یک سوپراستار شناخته شد. هرچند نسلهای کنونی، جومونگ و یانگوم را بیشتر میشناسند و دوست دارند، اما یادمان نرود که اولین قهرمانهای خارجی نسلهای دهه پنجاهی و شصتی، شخصیتهای ژاپنی بودند.
نزدیکی فرهنگ ایران با شرق آسیا و رفتوآمد دانشمندان و تاجران به آنجا باعث بهوجود آمدن نزدیکی بیشتر با این منطقه از آسیا شده بود. این نزدیکی همچنان ادامه دارد و میتوان ریشه علاقه مخاطبان ایرانی به آثار آن کشور و احتمالاً بالعکساش را در همین ارتباطات دانست. اگر برای کرهایها قهرمان مهم است و جنگجوییهایش، در ژاپن این هوش است که باید حرف اول را بزند.
شاید پررنگترین نوستالژیهای ژاپنی برای ایرانیان، سریالها و کارتونهای ساخت ژاپن باشد؛ از اوشین و هانیکو گرفته تا ایکییوسان، فوتبالیستها و میتیکومان. شاید پیش از سریالها، این انیمهها بودند که در ژاپن حرف اصلی را میزدند؛ انیمههایی که در ایران هم پربیننده بودند. سریالهای ژاپنی را، اما میتوان به دو گروه تقسیم کرد. گروه اول که بخشهای مختلف زندگی اوشین و هانیکو، قهرمانان دو سریال محبوب دهه شصتی را شامل میشود، همزمان با سه دوره تاریخی در ژاپن است؛ عصر «مِیجی»، عصر «تایشو» و عصر «شووا».
در این سه دوره تاریخی، این افراد بهترتیب امپراتورهای ژاپن بودند. عصر میجی، دورانی است که پس از حمله آمریکاییها به خلیج «ادو» در نزدیکی توکیو، در سال ۱۸۵۰ میلادی (۱۲۲۹ خورشیدی) و وادار کردن ژاپنیها به پایان دادن سیاست درهای بسته یا «ساکوکو» آغاز میشود. امپراتور تصمیم گرفت نظام حاکم بر ژاپن را در همه عرصهها، از الگوی سنتی به الگوی غربی تغییر دهد و این رویه، فشار سنگینی بر مردم این کشور وارد کرد. ساموراییها سرکوب شدند و فعالیتشان در عرصه سیاسی، تنها درصورتی ممکن بود که قید سنت را بزنند و به لباس و آداب جدید روی بیاورند.
گروه دوم از سریالهای ژاپنی آنهایی هستند که به دوران معاصرشان ربط دارند و میخواهند از پیشرفت و معرفی فرهنگ و رسومشان بگویند. در این سریالها با جلوههای تجدد و تکنولوژی آشنا میشویم، اما مفاهیمی مانند خانواده، عشق و وطندوستی هم موردتوجه قرار گرفته است. سریالهای ژاپنی همانند سریالهای کرهای پیچیدگی خاصی ندارند و بههمیندلیل موردتوجه ایرانیان و حتی دیگر کشورهای آسیایی و اروپایی قرار میگیرند. شاید بتوان به همان دلایلی که برای سریالهای کرهای برشمردیم، علت محبوبیت سریالهای ژاپنی در ایران را بررسی کرد؛ قصهای سرراست، لوکیشنهای جذاب، مفاهیم و فرهنگهای مشترک، همچنین وجود شخصیتهای جذاب و دقیق.
اوشین در بیش از ۶۰ کشور جهان پخش شد و جالب اینکه توجه به این مجموعه ژاپنی به اندازهای بود که آن را «سندروم اوشین» یا «اوشیندروم» نامیدند. ارزشهای جهانشمولی، چون عشق، ازخودگذشتگی، استقامت و بخشش باعث موفقیت جهانی این سریال شد. در ایران این سریال، در دهه ۶۰ با هژمونی رسانهای خویش به یک پدیده فرهنگی در جامعه ما بدل شد که به قول دکتر محسنیان راد، استاد و پژوهشگر ارتباطات، میتوان بر آن نام اوشینیسم گذاشت. سریال «سالهای دور از خانه» یا همان «اوشین» بهدلایل تاریخی و روانشناسی آن، سالها چنان نفوذی در توده مردم پیدا کرد که در حد یک مُد اجتماعی، فرهنگ عامه را تحتتأثیر خود قرار داد.
مدل موهای اوشینی، لباس ژاپنی و حتی بازار تاناکورا در معرفی فروشگاههای دستدوم فروشی از تأثیرات اجتماعی این سریال در آن سالها بود که این آخری هنوز نیز برای مشاغل اینچنینی اطلاق میشود؛ لذا این پرسش جامعهشناختی مطرح میشود که چرا اوشین به چنین جایگاهی در جامعه ایران تبدیل شد و بهعنوان یک خردهفرهنگ رسانهای، در ساحت عمومی جامعه ایرانی تأثیر گذاشت. اهمیت این سریال نهفقط در وجوه دراماتیک و سویه هنری آن، بلکه بهدلیل تبدیل شدن به یک پدیده اجتماعی در فرهنگ عامه جامعه ایرانی بود.
جلوههای عجیبی از تأثیر این سریال بر مخاطبان ایرانی را میتوان در مطالعه پژوهشی که دکتر محسنیان راد، استاد علوم ارتباطات، سال ۶۸ انجام داده مشاهده کرد. براساس یافتههای این تحقیق، ۴/۶۱ درصد مخاطبان بهیاد آوردند که هنگام پخش این سریال شاهد عکسالعملهای تقریباً غیرعادی ازجمله گریستن، فحاشی و عصبیشدن تماشاگران و طرفداران این سریال بودهاند.
برخی نمونههای این واکنشها جالب است، مثلاً مردی ۲۵ساله، کارمند، از گنبد کاووس گفته بود: «یک شب که موقع نمایش اوشین برق شهرمان قطع شد، آنقدر عصبانی شدم که حتی ادیسون را نفرین کردم.» نگارنده خود به یاد دارد برخی خانوادهها وقتی برق قطع میشد با وصل کردن تلویزیون به باتری اتومبیل تماشای اوشین را از دست نمیدادند، بهویژه اینکه در آن زمان امکان پخش مجدد سریالها وجود نداشت. اما تأثیرات عمیق اوشین بر افکار عمومی واکنشهای انتقادی هم در بخشهایی از جامعه داشت.
ازجمله اینکه اوشین ضمن تأکید بر گیرایی ظاهری داستان به اثبات این نکته میپردازد که در این سریال بدون اینکه علاقهای به افشای سرنوشت استثمارگرانه ارباب و اشراف وجود داشته باشد، بیشتر اوقات از آنها دایهای مهربانتر از مادر میسازد. روزنامه اطلاعات نیز با انتقاد از سریال اوشین نوشته بود: «این سریال آموزش میدهد در برابر سرمایهداران و سوداگران سر تعظیم فرود آوریم.»، اما این انتقادات ۶۰ تأثیر گذاشت و به یکی از پرمخاطبترین سریالها در تاریخ تلویزیون ایران بدل شد؟ و چرا شخصیتها و اسطورههای شرق آسیا تا این اندازه در جامعه ایرانی نفوذ کرده است؟ بهویژه اینکه پس از ۳۰سال و تغییر و تحولات عمدهای که در جامعه ایرانی بهوجود آمده باز هم شاهدیم که سریالهای ژاپنی و کرهای همچنان در جامعه ایرانی مورد استقبال قرار میگیرند.
اوشین زمانی پخش میشد که شبکههای تلویزیونی محدود به دو کانال بود و ماهواره و اینترنت نیز گسترش عمومی پیدا نکرده بود. به این مسئله باید شرایط فرهنگی و اجتماعی را نیز افزود، اما تکرار محبوبیت اوشین در جامعه امروزی که جهان در سیطره شبکهها و رسانههای گوناگونِ تصویری قرار دارد و سینمای تکنیکی و دیجیتالی غرب بر دنیای تصویری و مجازی سلطه یافته است، کمی عجیب به نظر میرسد. اینکه چطور در شرایط و زمانی که تکنیک و جلوههای ویژه سینما و تلویزیون قاپ مخاطبان را دزدیده است یک درام تاریخی شرقی، قلب مخاطبان را تسخیر میکند و بسط فرامتنی مییابد، تأملبرانگیز است!
ازسوی دیگر مقایسه پخش سریال «اوشین» در دو موقعیت تاریخی ـ دهه ۶۰ و اکنون ـ واجد نکات جامعهشناختی قابل تأملی در حوزه رسانه است و اینکه اکنون این سریال در شرایط کنونی نه بهواسطه تکراری بودن که بهدلیل تغییر شرایط فرهنگی ـ اجتماعی آن جذابیت و دامنه مخاطب اولین پخش را ندارد. به این معنی که اگر امسال برای اولینبار این مجموعه نمایش داده میشد به یک سریال خاطرهانگیز و فرهنگساز بدل نمیشد، چراکه مخاطبشناسی امروز باتوجه به مؤلفههای جامعه ایرانی فاقد مؤلفههای لازم برای تبدیل شدن این مجموعه نمایشی به یک اثر تأثیرگذار است و این نشان میدهد که چقدر شرایط تاریخی ـ زمانی در بازتابها و دامنه تأثیرات اجتماعی یک سریال تلویزیونی مؤثر است.
راز محبوبیت و استقبال سریالهای شرقی، مثل «اوشین» و «یانگوم»، در ایران به دلایلی فراتر از مسائل سینمایی وابسته است و علت آن را باید در سنخیت فرهنگ عامه و افقهای نزدیک به زیست و جهان آنها جستوجو کرد. قهرمانهای سینمایی همواره جایگزین نمادین اتوپیای مخاطبان هستند، بهواسطه همذاتپنداری با آنها در تجربههای زیستشان تبلور میکند و همچون اسطورههای باشکوه، عظمت و محبوبیت مییابند. هر چقدر شرایط واقعی زندگی سختتر باشد، قهرمانهای مجازی قدرت مییابند و دامنه نفوذ و اثرگذاریشان بیشتر میشود.
سنخیت فرهنگی و تجربههای زیستی مشابه با روانشناسی اجتماعی شرقی در این همنشینی تأثیر دارد. «اوشین» و تا حدودی «یانگوم» براساس آن پیرنگ ذهنی مخاطب ایرانی با الگوهای مطلوب انسانی و اخلاقی، هماهنگی دارند. گویا مخاطب ایرانی، سبک زندگی و کنشهای اخلاقی خود را در صورت آنها میبیند و فرافکنی میکند؛ زنی صبور، پرتلاش و خانوادهدوست که در شرایط سختی قرار دارد و با مشکلات زندگی دستوپنجه نرم میکند و بدون اینکه دچار یأس و ناامیدی شود به فردای بهتر میاندیشد. مناسبات انسانی این سبک از زندگی با خردهفرهنگهای مشابه شرقی و شرایط مشابه قهرمانان و مخاطبان به نفوذ این سریال کمک میکند. وضعیت تراژدیک زندگی در جهان شرقی و خردهفرهنگهای برساخته از آن، همواره به همذاتپنداری و فرافکنی انسانهای همدرد میانجامد که اگرچه در یک سرزمین جغرافیایی بهسر نمیبرند، اما به سرزمین تاریخی و عاطفی مشترکی تعلق دارند که حدیث رنج خویش را در قصههای همدیگر بازخوانی میکنند. حالا بهنظر میرسد بازپخش آن که برای بار سوم بعد از دهه۹۰ صورت میگیرد صرفاً برای کارکردهایی مثل سرگرمی و نوستالژی نیست، بلکه وضعیت معیشت و مشکلات اقتصادی نوعی بازگشت به دهه ۶۰ را تداعی میکند و تماشای اوشین و بدبختیهایش شاید یک همذاتپنداری تسکینبخش باشد.
بهویژه اینکه در یکدهه گفتمان اقتصاد مقاومتی بهدلیل تحریمها بهمثابه یک سبک زندگی انقلابی در جامعه ایران تبلیغ میشود. در بخشی از فیلم «برادران لیلا»، آخرین فیلم سعید روستایی، لیلا (ترانه علیدوستی) به برادرش علیرضا (نوید محمدزاده) میگوید: «اگه سرنوشت اوشین نبود، ما هیچوقت یاد نمیگرفتیم چطور بدبختیهامون رو تحمل کنیم».
به نظر میرسد این دیالوگ همان دلیل بازپخش دوباره این سریال باشد تا مردم بتوانند بدبختیهایی را که امروز در جامعه میکشند، که چهبسا دشوارتر از دهه ۶۰ هم باشد، بتوانند وضعیت موجود را تحمل کنند. وقتی زیستن نه به سمت کمال بلکه به سوی زوال پیش میرود و آدمها زورشان به زندگی نمیرسد و امید به بهبود از دست میرود، اثبات خود با نفی دیگری ممکن میشود یا تباهی دیگران به تکیهگاهی برای تحمل تباهی خویش. انسانی که طاقتش طاق میشود، به هر چیزی، حتی به گولزدن خود دست میزند تا از پا نیفتد. از فریبدادن خود فربه میشود تا فرونپاشد. بدبختی دیگری را بزرگ میکند تا رنج خود را کوچک کند و التهاب درونش را التیام ببخشد. شاید بازپخش دوباره «اوشین» راهکاری برای التیام دردهای مردمی باشد که به دشواری زندگی میکنند.
در کنار مخاطبان انبوه سریالهای آسیای شرقی البته برخی هم منتقد این مجموعهها و پخش آنها بودند. پاسخ آنها در برابر این سوال که چرا این سریالها بعد از بازپخشهای فراوان، کماکان جزو پرمخاطبهای تلویزیوناند؟ یکی از مهمترین این منتقدان سعید مقدممنش، مدیر دوبلاژ است که میگوید: «فیلم و سریالهای زیادی از کره وارد شد که ما مخالف بودیم، اما میگفتند فیلم دیگری برای دوبله نداریم. ما هم گفتیم عیب ندارد دوبله نمیکنیم و فقط گویندگی انجام میدهیم. یک سریال کرهای دیگر به اسم «میداس» به دست ما رسید که اسم آن را تغییر دادند و «کیمیاگر» گذاشتند که از شبکه افق پخش شد. زمانی که به ما دوبله این کار را پیشنهاد دادند، من گفتم با زیرنویس انگلیسی نمیشود دوبله کرد؛ بنابراین تصمیم گرفتم یک مترجم کرهای پیدا کنم و به سفارت کره رفتم. آنجا مترجم خانمی را پیدا کردم و با اصرار من، سریال را ترجمه کردند. البته ترجمه فیلم بلد نبودند، راهکار آن را به او یاد دادم و ترجمه خوبی هم شد. این دوبلور با اشاره به نزدیکی فرهنگ کره با کشور ایران بیان کرد: فرهنگ کشور کره به ما نزدیک است، اما داستان فیلمهایی که به کشور ما وارد میشود برای ۵۰۰ سال پیش و تکراری است. من چندبار به ۱۶۲ زنگ زدم و گفتم فیلم کرهای پخش نکنید، چون قصهها تکراری شده است. اما دوستان ما در تامین برنامه این سریال و فیلمها را میخرند و به حرف ما گوش نمیدهند؛ البته لباس کرهایها در این فیلم و سریالها قدیمی است و برای کشور ما پوشش مناسبی دارد. بهنظرم در بین سریالهای کرهای که پخش کردند، فقط سریال «جومونگ» بود که داستان قشنگی داشت.»
منتقدان سریالهای ژاپنی و کرهای فقط محدود به اهالی هنر و سینما نبود و دامنه آن تا قلمرو اهل سیاست هم کشیده شد. در مقطعی در سال ۹۹ که روابط سیاسی ایران با کره جنوبی با مشکل همراه بود، از سوی برخی نمایندگان وقت مجلس چنین عنوان شد: «حالا که ۷ میلیارد دلار پول ایران در کرهجنوبی بلوکه شده است، پخش سریالهای کرهای را متوقف کنید!»؛ پیشنهادی که البته در ادامه هشدارهایی را مبنی بر ضرورت پرهیز از اختلاط نزدیک مباحث سیاسی با فرهنگی را به دنبال داشت.
بهطور کلی شبکههای پنج و تماشا از آنجا که بودجهی قابل رقابتی برای تولید برنامههای نمایشی با سه شبکه اصلی ندارند، به ناچار اعتنای ویژهای هم به پخش سریالهای خارجی و خصوصا تولیدات کرهای دارند. آنچه پرواضح است، سریالهای کرهای در سالهای اخیر حتی در خارج از قاره آسیا هم موردتوجه قرار گرفته و محبوب شدهاند.
الجزیره در گزارشی با پرداختن به دلایل این اتفاق، نوشته بود: «توجه به لباس و پوشش بازیگران، چهره بازیگران و موسیقی متن میتواند از فاکتورهای جذابیت سریالهای کرهای باشد، اما مهمترین دلیل توجه مخاطبان به این سریالها، فرهنگ متفاوتی است که ارائه میدهند. فرهنگی که با فرهنگ غرب تفاوتهای زیادی دارد و هنجارهای اجتماعی متفاوتی را به مخاطبان ارائه میدهد.» درنهایت شاهد نوعی شرقگرایی و حتی شرقزدگی در پخش سریالهای خارجی هستیم که این میتواند مخاطبان ایرانی را از بسیاری از سریالهای خوب سایر نقاط محروم کند.