تازهعروس که با آموزشهای همسرش سناریوی سرقتهای سریالی خودرو و لوازم داخل آن را اجرا میکرد، وقتی برای اخاذی از یک مالباخته ۵ هزار دلار درخواست کرد، با حضور بر سر قرار صوری بازداشت شد.
چندی قبل یک وکیل جوان که در شرکت دوستش نشسته بود، با شنیدن صدای آژیر خودرواش خود را به خیابان رساند، اما با شیشه شکسته خودرو و سرقت کیف دستیاش روبهرو شد.
به گزارش ایران، وی بلافاصله گزارش این سرقت را به پلیس اعلام کرد و لحظاتی بعد، کارآگاهان با حضور در محل به بررسی میدانی پرداختند. شیشه خودرو با الماس شیشه بر، شکسته شده بود و سارق کیف دستی مالباخته را که حاوی مدارک معتبر و مهمی از وکلایش بود به سرقت برده بود. بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت نیز نشان میداد سارقی با جثه کوچک و زنانه، اما با لباسهای مردانه که سر و صورتش را پوشانده بود، سرقت را انجام داده است. باتوجه به تصاویر تیم تحقیق احتمال داد که سرقت از سوی یک زن صورت گرفته است.
در حالی که تحقیقات برای شناسایی سارق کیف دستی وکیل دادگستری ادامه داشت، وی بار دیگر به پلیس مراجعه کرد و گفت: ساعاتی قبل زن جوانی با تلفن همراهم تماس گرفت و مدعی شد کیف دستیام را که مدارک و اسناد مهمی داخل آن بوده در کنار خیابان پیدا کرده است. او مژدگانی ۵ هزار دلاری خواست و قرارمان را در پارکی این حوالی گذاشت. باتوجه به تصاویر دوربین مداربسته تصور میکنم خود سارق با من تماس گرفته باشد.
با اطلاعاتی که وکیل جوان در اختیار مأموران قرار داد، آنها به همراه شاکی راهی محل قرار شده و زن جوان را در نزدیکی پارک بازداشت کردند. مونا در تحقیقات اولیه منکر سرقت بود، اما وقتی با مدارک مستند روبهرو شد به سرقتهای سریالی خودرو و لوازم داخل آن با همدستی همسرش اعتراف کرد. با اعتراف زن جوان، همسرش دستگیر شد و به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، متهمان در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار داده شدند.
مونا ۲۹ ساله، ۶ ماه قبل با آرش ازدواج کرده بود و از همان زمان نیز پس از اینکه آموزشهای لازم را دید به همراه همسرش، سناریوی سرقتهای سریالی را اجرا کرد.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
من اصلاً با سرقت آشنایی نداشتم. آرش بچه محلمان بود و چند باری که به پاتوقهای داخل محل برای خرید مواد رفته بودم او را دیدم. همین مسأله باعث آشنایی بیشتر ما شد و ۶ ماه قبل هم باهم ازدواج کردیم.
چه شد تصمیم به سرقت گرفتید؟
ایده آرش بود. البته او قبل از اینکه من وارد زندگیاش بشوم، سرقت میکرد. آنطور که آرش برایم تعریف کرده بود، قبلاً در سوپرمارکتی کار میکرده و زمانی که معتاد میشود درآمدش کفاف هزینه مواد را نمیدهد.
به همین دلیل از سوپرمارکتی بیرون میآید و نقشه سرقت خودروها را میکشد. یک سالی بدون من سرقت میکرد تا اینکه باهم ازدواج کردیم و پیشنهاد سرقت داد.
نمیترسیدی گرفتار شوی؟
اوایل هم میترسیدم هم سختم بود. اما آرش آموزشهای لازم برای سرقت را داد. چند باری که با او رفتم، ترسم ریخت و بعد از آن براحتی سرقتها را انجام میدادیم.
آرش یک سری پاتوق میشناخت که سوئیچ هر خودرویی را که میخواستی میفروخت؛ سوئیچهایی که تقریباً به تمام خودروهای هم مدلش میخورد و تقریباً در همه را باز میکرد.
با خودروهای سرقتی چه میکردید؟
دور دور میزدیم، چون من رانندگی بلد نبودم با آنها آموزش رانندگی میدیدم و اگر هم تصادف میکردیم ناراحت نمیشدیم، چون خودروی ما نبود. هر وقت بنزین خودرو تمام میشد، آرش خودروها را رها میکرد و وسایل داخل آن را میفروخت.
چه شد که آن روز با شیشه بر سرقت کردی؟
آرش برای فروش وسایل سرقتی رفته بود و من که حوصلهام سر رفته بود تصمیم گرفتم به تنهایی سرقت کنم. البته میخواستم به آرش ثابت کنم که سارق حرفهای شدهام و میتواند روی من حساب کند.
در میان راه یادم افتاد که سوئیچهای شاه کلید را با خودم نیاوردهام. خواستم برگردم، اما منصرف شدم و از شیشه بری، الماس خریداری کردم و به سراغ خودروی مالباخته رفتم. اما فرصت نکردم خودرو را سرقت کنم، همین که شیشه بریده شد و در را باز کردم دزد گیر به صدا درآمد و من که ترسیده بودم فقط کیف داخل آن را برداشتم.
من سواد درست و حسابی ندارم، اما از نوشتههای داخل مدارک متوجه شدم که مدارک با ارزشی هستند. به همین دلیل با خودم گفتم حالا که ماشین سرقت نکردم، از این راه اخاذی کنم، اما دستگیر شدم.