فیاض زاهد و محمد مهاجری در یادداشتی مشترک با عنوان «برای رفع تحریم راهی هست؟» در روزنامه اعتماد نوشتند: تاریخ تحریم ایران به فردای ۲۲ بهمن ۵۷ و پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد. غرب استعمارگر، سفره پرنعمتی را از دست داده بود. هزاران مستشار نظامی ایالات متحده که به دلایلی در ایران مستقر بودند باید بازمیگشتند؛ پایان وابستگی اقتصادی - سیاسی کشور ما برایشان دردناک بود. موقعیت سوقالجیشی مهمی در منطقه خاورمیانه را از دست داده بودند و این، قابل جبران نبود. متحدی بلندپرواز، چون محمدرضا کنار زده شده بود و همین برایشان ضایعهای بزرگ مینمود.
این موارد دست به دست هم دادند تا از انقلاب اسلامی کینه به دل بگیرند. تلاشها برای نفوذ به نتیجه نرسیده و بیم گسترش انقلاب، نگرانیها در غرب ایجاد کرده بود. به علاوه این تصور که ابرقدرت آن زمان شرق (اتحاد جماهیر شوروی) موازنه قدرت را در منطقه و جهان به سود خود تغییر بدهد، خواب آرام را از غربیها ربوده بود.
راه چاره را در تحریم یافتند و سادهترین روش، تحریم اقتصادی بود. بعدا و در جریان جنگ تحمیلی، تحریم تسلیحاتی هم به آن اضافه شد که به واقع یک مجازات مکمل به حساب میآمد.
روحیه انقلابی و حضور و مشارکت تودههای مردم در صحنه، علاوه بر آنکه نظام جمهوری اسلامی را به استقرار رساند، تحریمهای اقتصادی را چندان جدی نگرفت و در موارد متعددی نیز مقاومت در برابر تحریمها نتیجه داد و در در برخی عرصهها به خود کفایی هم منجر شد.
انهدام بخشی از زیرساختهای اقتصادی توسط صدام با همکاری تسلیحاتی و اطلاعاتی غرب، عملا تداوم تحریم اقتصادی به حساب میآمد، اما زیست ساده مردم و توقع پایین آنها که محصول فرهنگ انقلاب بود، همراه با مدیریت قابل قبول عملکرد دولت دوران دفاع مقدس، تاثیر تحریمها را با وجود مشقتهایش نزد افکارعمومی برجسته نشان نمیداد.
پایان جنگ با پذیرش خردمندانه قطعنامه ۵۹۸ فرصتی را فراهم آورد تا دولت سازندگی در فرصتی که کشور برای نفس کشیدن یافته بود، بخشهایی از خسارات جنگ را ترمیم کند و درآمد نه چندان زیاد نفت را که تا پیش از آن خرج جنگ میشد، به بهبود اقتصاد اختصاص بدهد. دولت اصلاحات نیز همین شیوه را ادامه داد و هرچند در سالهای پایانیاش با بحران برساخته غربیها برای صنایع هستهای کشور مواجه شد، اما تاثیر تحریمها، زیاد به جامعه چشانده نشد.
روی کار آمدن دولت احمدینژاد، از یکسو با فشار تحریم غربیها همراه شد و از سوی دیگر، بیتدبیری حاکم بر آن دولت، به جای آنکه مسیر سازندگی اقتصادی را تداوم بخشد به سیاست «اره بده، تیشه بگیر» تغییر جهت داد.
دولت نهم و دهم یکی از طلاییترین فرصتهای اقتصادی تاریخ ایران را به دلیل برخورداری از نفت گرانقیمت به دست آورد و انتظار آن بود که این فرصت را به حربهای کارآمد تبدیل کند و با تقویت بنیه اقتصادی کشور، راه را بر تاثیر تحریمها ببندد. چنین اتفاقی، اما نیفتاد و تعابیری همچون «تحریم نمندی» (= تحریم اصلا چی هست؟) فضای دیپلماسی را مسدود کرد. در آن مقطع ایران به جمع کشورهای دارای فناوری هستهای پیوسته بود و اگر درست عمل میکردند، از این توان بزرگ به عنوان یک سنگ بزرگ در ترازوی مذاکرات هستهای بهره گرفته میشد و نفت ۱۲۰ دلاری نیز میتوانست به عنوان پشتیبان اقتصادی، گره از مشکلات باز کند.
عملکرد ضعیف دولت وقت و شخص سعید جلیلی به عنوان محور مذاکره که بعدها حتی توسط انقلابیون به چالش کشیده شد، تقریبا همه امتیازات را به حریف واگذار کرد و افکار عمومی جهانیان که میتوانست در عرصه دیپلماسی به سود ایران تمام شود، علیه ما شکل گرفت.
در سال ۱۳۹۲ حسن روحانی دولتی را تحویل گرفت که دیگر درآمد نفتی ۸ سال گذشته را نداشت و ذخایر آن دوره نیز به جای آنکه به زیرساختهای تولید اختصاص یابد، عمدتا برای واردات کالاهای مصرفی هزینه شده بود و میراث بر جای مانده، تحریمهای روز افزون و قطعنامههای پشت سر هم توسط شورای امنیت سازمان ملل بود.
برجام با همه انتقاداتی که بر آن وارد شد، بنبستهای ایجاد شده توسط دولتهای نهم و دهم را شکست و یکی، دو سال نسیمی نسبتا خوش بر اقتصاد وزید، اما روی کار آمدن ترامپ که ویژگی مشترکش با مخالفان داخلی برجام، لجبازیاش بود، دوباره مشکلاتی را که میرفت حل شود، بر ریل تحریم قرار داد.
دولت سیزدهم بر بستری شکل گرفت که تصور میشد برجام، اشتباه بوده و باید راهی دیگر گشود. سه سال وقت از دست رفت و با اینکه مسوولان دیپلماسی کاملا به این نتیجه رسیده بودند که بدون رفع تحریم آن هم از طریق مذاکره راهی وجود ندارد و چاره کار ادامه رفتار دیپلماتیک محمدجواد ظریف است، اما هیچ کس چنان شجاعتی نداشت که آستین بالا بزند. دولت سیزدهم تنها به این دلخوش کرد که، چون شرایط بینالمللی، موقعیتی را ایجاد کرده که ایران بتواند نفت بیشتری بفروشد، باید در باد همین موفقیت نشست و آینده را به تقدیر سپرد.
اکنون دولت چهاردهم آمده و همچنان تحریم به مثابه یک دیو بزرگ در برابر آن قرار دارد و چارهای ندارد که شیشه عمر این دیو را بشکند و اقتصاد را از دست آن برهاند.
اما برای تحقق این هدف نیازمند تصمیمات راهبردی و جدی و پیش دستانه هستیم. اگر قرار است تحول مثبتی رقم بخورد باید به تغییر در استراتژی و تغییر تاکتیکی تن بدهیم. تغییر استراتژیکی بازسازی مناسبت با جامعه جهانی است. این امر با احیای راهبرد نه شرقی نه غربی امکانپذیر است. امروز اگر بدون تردید نه غربی هستیم با همان قطعیت نمیتوانیم بگوییم نه شرقی نیز هستیم!
تغییر تاکتیکی به سیاست کنشگرانه درباره رابطه با روسیه خاصه در داستان اوکراین باز میگردد. میدانیم که مناسبات بینالمللی بر اخلاق و عقلانیت بنا نشده، اما حصیری که به خانه رواست به مسجد حرام است.
ایران مشکلات بزرگی در حوزه انرژی، نفت و گاز، راه و ساختمان، مناطق آزاد، خودرو، ناترازی و... دارد. ایران نیازمند بهرهوری از سرمایهگذاری خارجی است. در عین تغییر در حوزه خارجی نیازمند بازبینی در خصوص سرمایههای انسانی داخلی و خارجی هستیم. (در این باره خواهیم نوشت) ایران بهشت سرمایهگذاری است. ما در همه شاخصها از دشمنی و تحریم لطمه خوردهایم. حتی اگر قرار است به دیگران نیز کمک کنیم باید قوی باشیم. امیدواریم مسعود پزشکیان، شورای عالی امنیت ملی و از همه مهمتر وزیر امور خارجه آمادگی و جسارت لازم برای این کار را داشته باشند.