«نخستین همکاری من با پری صابری به سال ۱۳۷۹ و بازی در نمایش «شمس پرنده» برمیگردد. پری صابری پیش از آن مرا روی صحنه نمایشی از دکتر محمود عزیزی دیده و برای حضور در اثرش انتخاب کرده بود.»
نخستین دیالوگ پری صابری خطاب به من، اشاره او به شباهت ظاهریام با فروغ فرخزاد بود و گفت اگر روزی بخواهد نمایشی در مورد فروغ کار کند، حتماً مرا برای بازی در این نقش انتخاب خواهد کرد. خاطرم هست پرسیدم مگر میخواهید چنین نمایشی را روی صحنه ببرید که با اشاره به رد شدن چندباره درخواستش برای اجرای این نمایش ابراز امیدواری کرد سرانجام روزی بتواند آن را روی صحنه ببرد.
به گزارش هممیهن، با این حساب همکاری من با پری صابری با نمایش «شمس پرنده» آغاز شد و بعد از آن با نمایش «آنتیگونه» روی صحنه تالار وحدت رفتیم. این نمایش در مراسم کلوسئو ۲۰۰۰ در پایتخت کشور ایتالیا، رُم نیز اجرا شد. بعد از آن بود که در نمایش «یوسف و زلیخا» با یکدیگر همکاری کردیم.
نمایشی که من در آن نقش زلیخا را بر عهده داشتم. سپس در نمایش «رند خلوتنشین» نقش شاخه نبات، در نمایش «سوگ سیاوش» نقش سودابه و بالاخره در نمایش «من از کجا، عشق از کجا» نقش فروغ فرخزاد را بازی کردم. این آخرین همکاری من و پری صابری بود و او بعد از آن یک یا دو نمایش دیگر را روی صحنه برد. پری صابری یکی از تاثیرگذارترین زنانی بوده است که من در زندگی کاریام با آنها مواجه شدهام؛ زنی بسیار قدرتمند با روحی بزرگ که میتوانم شروع به کارم را با او یکی از خوششانسیهای زندگیام بدانم.
از جمله ویژگیهای بسیار بارز پری صابری این بود که در کارهایش، از «شمس پرنده» به این سو که من شاهد بودم، به شاگردانش اعتماد و از آنها استفاده میکرد. من با اینکه تا پیش از آن شاگرد مستقیم او نبودم، اما آن زمان به عنوان بازیگری نوپا از سویش پذیرفته شدم و در کنار دیگر شاگردانش قرار گرفتم. هرچند با توجه به تجربه اندک آن سالهایم و اینکه برای مدتها تنها کار حرکت و بدن میکردم میتوانم بگویم از آن زمان به بعد به شاگرد او تبدیل شدم.
پری صابری به بازیگران تازهوارد که تحت نظرش تعلیم میدیدند، به شدت اعتماد داشت. این اعتماد به قدری عجیب بود که خاطرم هست در نمایش «آنتیگونه» که در تالار وحدت روی صحنه رفت دو نقش مهم را بر عهده داشتم؛ یکی ایسمنه و دیگری ملکه. او شاگردانش را در کنار بازیگران باتجربه میگذاشت و به آنها بهای بسیار میداد.
درواقع میتوانم بگویم شعار همیشگی او این بود که کار، خود باید خود را معرفی کند و نباید اینگونه باشد که اثری به واسطه حضور بازیگران چهره مخاطب را به خود جذب کند. به عبارت دیگر او آنقدر به کار خود اعتماد داشت که نیازی به اینگونه کارها برای جذب مخاطب نمیدید. آنچه برای او اهمیت داشت این بود که حرف اثر به تماشاگر منتقل شود. نمایش «شمس پرنده» به نظر من اولین کنسرت- نمایشی بود که در ایران اجرا شد و بسیار درخشان بود، طوری که به جرأت میتوانم بگویم کمتر اثری است که بتواند با آن برابری کند.
پری صابری، برای من فقط یک کارگردان نبود. کار کردن با او برای من درس زندگی بود. او همیشه در مورد زندگی حرف میزد. زمانی که ما «آنتیگونه» را روی صحنه بردیم، پری صابری ۶۹ ساله بود درحالیکه به نظر من زنی ۳۰ ساله میآمد، آنقدر که پرانرژی و پرقدرت بود و گروهی بسیار بزرگ را با مدیریتی درجه یک بیهیچ حاشیهای میچرخاند و ماههای متمادی بدون شیوههای تبلیغاتی کنونی از خیل تماشاگران میزبانی میکرد. درواقع این خود کار بود که خودش را معرفی میکرد.
چراکه پری صابری به شدت بر فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم واقف بود. پری صابری عاشق ایران و ادبیات آن، عاشق شعر و عاشق موسیقی بود. عشقی که در تکتک کارهای او پیداست. کارهای پری صابری، هیچکدام جدای از موسیقی، حرکت و فرم نیست. تمام کارهای او در مورد مشاهیر ادبیات ایران و آثار ادبی بسیار بااهمیت ایرانی است.
او تمام تلاش خود را در جهت شناساندن فرهنگ ایران به کار میبرد و ما در سفرهای متمادیمان با او به ایتالیا، فرانسه و... میدیدیم که هدفش تنها و تنها شناساندن فرهنگ ایران است. خاطرم هست زمانی که پری صابری نشان لژیون دونور فرانسه را کسب کرد یا وقتی که نمایش «سوگ سیاوش» و «شمس پرنده» را در تالار یونسکو پاریس روی صحنه بردیم و او از طرف مدیرکل سازمان یونسکو نشان «ابنسینا» را به خاطر تلاش و سابقه هنریاش در کارگردانی متون کهن ایرانی دریافت کرد، تعجب میکردند که زنان ایرانی اینگونه روی صحنه میروند.
درواقع حتی اینقدر شناخت نسبت به زنان و فرهنگ ایرانی وجود نداشت. نکته بارز آثار پری صابری، اهمیت ویژهای بود که برای زنان قائل میشد. در نمایشهایی که او روی صحنه برده است زنان همواره قدرتمند ظاهر شدهاند و من در تمام نمایشهایی که کنارشان بودم میدیدم که او همواره در پی این بود که قدرت زنان را به تصویر بکشد. من همه زندگی کاری خود را مدیون او هستم و از پری صابری درس اخلاق آموختم و مدیون قلب بزرگ او هستم.