bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۸۳۳۴۰

سیه‌رویانِ بزنگاه جنگ؛ نگاهی به خودسوزی خبرنگار آمریکایی از زاویه‌ای دیگر

سیه‌رویانِ بزنگاه جنگ؛ نگاهی به خودسوزی خبرنگار آمریکایی از زاویه‌ای دیگر

«مثل روز روشن است فرداروز ایران ویران شود و اصلاً نظام مستقر سیاسی هم برود، هیچ‌کدام از این ذوق‌مرگان جنگ حتی برای یک روز هم حاضر نیستند به ایران برگردند. در نهایت مثل همین تحلیل‌هایشان از استودیوی لندن و آمریکا بادی در غبغب می‌اندازند و می‌گویند این خرابی و این تلفات پرتی جنگ است و هزینه آزادی. بعد از استودیو هم به اولین کافه می‌روند نوشیدنی سفارش می‌دهند.»

تاریخ انتشار: ۰۸:۱۷ - ۱۶ مهر ۱۴۰۳

روزنامه هم میهن در یادداشتی نوشت: جهان عجیبی داریم. روزنامه‌نگاری در واشنگتن، صبح بلند می‌شود، به هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر فکر می‌کند؛ به اینکه اصلی‌ترین و استراتژیک‌ترین شریک خاورمیانه‌ای آمریکا مشغول نسل‌کشی و آواره کردن میلیون‌ها آدم است و او هیچ کاری از دستش بر نمی‌آید. از اینکه هیچ کاری از دستش بر نمی‌آید و جریان اصلی رسانه هم مشغول خون‌شویی و زدودن کثافت از چهره نتانیاهواند دچار استیصال شده و برای برون‌رفت از این استیصال به خشونت علیه خود دست و دست چپش را جلوی کاخ سفید آتش می‌زند. 

کمی عمیق‌تر شویم واقعاً «ساموئل منا جونیور» کار عجیبی کرده است. شهروند آمریکایی‌ای که هیچ تجربه‌ای از زندگی در خاورمیانه ندارد، روزنامه‌نگاری که احتمالاً حقوق بالایی می‌گیرد و می‌تواند سر در زندگی روزمره خود داشته باشد و دور از آشوب و بلای جهان به آخر هفته و تعطیلات کریسمس فکر کند، به یکباره تصمیم می‌گیرد دیگر جانش نمی‌کشد خود را همدست شیطان ببیند و علیه وضعیت موجود و نسبت خودش با این اوضاع می‌شورد؛ پرهزینه‌ترین مسیر برای شوریدن علیه این وضعیت را هم انتخاب می‌کند. 

پیش از انتشار این خبر، فیلمی از دو فعال رسانه و به اصطلاح کارشناس ایرانی منتشر شده است که در میزگردی نشسته‌اند و درباره حمله اسرائیل به ایران صحبت می‌کنند. هر دوی آن‌ها تجربه زندگی در ایران را دارند. احتمالاً هر دوی آن‌ها هنوز قوم و خویش دور یا نزدیکی در این کشور دارند، یا الاقل دوست و رفیقی. همه این‌ها را هم نداشته باشند هنوز فارسی صحبت می‌کنند و خود را ایرانی می‌دانند. حتی این هم ندانند بالاخره خود را انسان که می‌دانند. این دو انسان نشسته‌اند در استودیویی در لندن، هزاران کیلومتر دور از ایران درباره اینکه بمب کجا و چگونه روی سر انسان‌های دیگری که در دورترین حالت هم‌زبان آن‌ها هستند ریخته شود صحبت می‌کنند. بر سر مکان با هم اختلاف جزئی دارند و بر سر دور شدن از انسانیت و شرافت اما نه. 

چنان درباره درگیر شدن میلیون‌ها آدم با جنگ و بدبختی صحبت می‌کنند که انگار مشغول تحلیل بازی کال‌آف دیوتی هستند. مایه تأسف است که این دو، از جمله اپوزیسیونی بودند که لااقل سعی می‌کردند ویترین خود را حفظ کنند. می‌دانم در پدید آمدن این وضعیت مقصران ریز و درشتی داریم. بارها از آن‌ها صحبت شده است. سخن این است که هیچ‌کدام از اینها نباید سلب مسئولیت فردی کند. هرچقدر هم آدمی رنج و دردکشیده باشد، اگر کشیده باشد دلیل موجهی برای به سخره گرفتن جان انسان‌های دیگر نیست، چه خواسته که درباره وطن و جان هموطنان مثل یک بازی صحبت کنی. 

بزنگاه‌هایی این‌چنینی، از اعتراضات ۱۴۰۱ گرفته تا به امروز که سایه شوم جنگ بر سر مردم بیشتر از هر وقت دیگری سنگینی می‌کند، اگر هزار ضرر و مصیبت دارد یک چیز خوب دارد؛ اینکه مشت همه مدعیان را باز می‌کند. اینکه چه کسی دغدغه ایران و ایرانی دارد، چه کسی تنها به منفعت فردی خود فکر می‌کند یا در بهترین حالت نمی‌تواند حب و بغض‌های شخصی خود را از سخن و کردارش جدا کند. اینکه چه کسانی مشغول در پروژه دشمنان «ایران» اند و چه کسانی دغدغه خیر جمعی دارند. به اصطلاح کارشناسان و خبرنگارانی که این روزها از احتمال جنگ و مصیبت‌هایش برای ایران ذوق‌مرگ هستند کاش شرف را لااقل از اردشیر زاهدی یاد می‌گرفتند. او که طعم زندگی درباری هم چشیده بود و در بزنگاهی چنین نه به فکر بازگشت به آن زندگی که به ایران و ایرانی فکر می‌کرد. 

مثل روز روشن است فرداروز ایران ویران شود و اصلاً نظام مستقر سیاسی هم برود، هیچ‌کدام از این ذوق‌مرگان جنگ حتی برای یک روز هم حاضر نیستند به ایران برگردند. در نهایت مثل همین تحلیل‌هایشان از استودیوی لندن و آمریکا بادی در غبغب می‌اندازند و می‌گویند این خرابی و این تلفات پرتی جنگ است و هزینه آزادی. بعد از استودیو هم به اولین کافه می‌روند نوشیدنی سفارش می‌دهند. این روزها که می‌آیند و می‌روند و به قول خواجه شیراز محک تجربه به میان می‌آید، آن‌ها که غش دارند سیه‌روی می‌شوند. آنکه جنگ که یعنی کشته شدن مردم، آوارگی و فلاکت برای ایران آرزو می‌کند یعنی فارغ از هر طرز تفکری و هر ایدئولوژی‌ای از مرز اخلاق و انسانیت عبور کرده‌اند. کاش پای تریبون اینان ننشینیم.

نویسنده: علی ورامینی

bato-adv
bato-adv
bato-adv