در مورد قسمت دوم، همه چیز کاملاً ساده است: اگر فیلم اول را دوست داشتید و به طور کلی به سبک ترسناک تیم برتون نزدیک هستید، دنباله آن را باید تماشا کنید. اگر نه، لااقل به پروژه فرصت بدهید، زیرا سرگرمی و شیطنت زیادی دارد، حتی با طعم تلخ مرگ!
Beetlejuice Beetlejuice یک کمدی دارک، ترسناک و فانتزی، به کارگردانی تیم برتون (Tim Burton)، براساس فیلمنامهای از آلفرد گاف (Alfred Gough) و مایلز میلار (Miles Millar) است. این فیلم دنبالهای بر Beetlejuice (1988) میباشد. مایکل کیتون (Michael Keaton) در نقش بیتل جوس، وینونا رایدر (Winona Ryder) به عنوان لیدیا دیتز و کاترین اوهارا (Catherine O'Hara) نیز به عنوان دلیا دیتز در کنار بازیگران جدید جاستین ثرو (Justin Theroux)، مونیکا بلوچی (Monica Bellucci)، جنا اورتگا (Jenna Ortega)، ویلم دفو (Willem Dafoe) و چندی دیگر به ایفای نقش میپردازند.
در فیلم Beetlejuice Beetlejuice، خانواده دیتز پس از مرگ چارلز، پدر لیدیا، به شهر قدیمی خود بازمیگردند. لیدیا که اکنون مادر است، مجبور میشود با بیتل جوس دوباره ارتباط برقرار کند تا دخترش آسترید را که درگیر ماجراجویی خطرناکی در دنیای پس از مرگ شده است، نجات دهد.
در همین حال، بیتل جوس مشکلات خودش را دارد. همسر سابقش، دلورس (با بازی مونیکا بلوچی)، که رهبر یک فرقه مرگبار است، به دنبال سرقت روح او برای دستیابی به جاودانگی است. آستر، که از روابط مادرش و تواناییهای او ناراضی است، فریب یک روح به نام جرمی را میخورد و وارد دنیای مردگان میشود. لیدیا برای نجات او مجبور میشود با بیتل جوس معامله کند، که منجر به هرج و مرج در هر دو دنیای زندهها و مردگان میشود.
همانطور که گفته شد، فیلم مورد نظر که دنباله بیتل جوس قدیمی میباشد، شباهتهای ویژهای با کاراکترهای کابوس قبل از کریسمس دارد. به نوعی تیم برتون با استفاده از المانهای این انیمیشن قدیمی، برای مخاطبانش خاطره سازی میکند. هر دو فیلم به تعامل بین دنیای زندهها و دنیای مردگان میپردازند. در Beetlejuice Beetlejuice، جهان پس از مرگ و زندگی در کنار هم قرار میگیرند و شخصیتها بین این دو جهان در حرکتاند، دقیقاً مثل کابوس قبل از کریسمس که در آن جک اسکلتون به دنیای کریسمس سفر میکند.
هر دو فیلم مفهوم مرزهای مبهم بین زندگی و مرگ را کاوش میکنند. تیم برتون در هر دو فیلم از سبک بصری گوتیک و فانتزی تاریک استفاده میکند. شخصیتها دارای طراحیهای منحصر به فرد، اغراقآمیز و تاریک هستند. در Beetlejuice Beetlejuice، ما موجودات عجیب و غریبی از دنیای پس از مرگ میبینیم، مشابه شخصیتهای اسکلت مانند و هیولاهای خندهدار کابوس قبل از کریسمس. کاراکترهای تیم برتون دوباره جان میگیرند مثل سالی که اکنون به نام دلورس در Beetlejuice Beetlejuice حضور دارد.
طنز تاریک یکی از نشانههای اصلی کارهای برتون است. در هر دو فیلم، مرگ و عناصر وحشتناک با نوعی طنز برخورد میکنند. بیتل جوس به عنوان شخصیتی خندهدار و در عین حال ترسناک ارائه میشود، درست مثل جک اسکلتون که در کابوس قبل از کریسمس، جذابیت خندهدار اما تاریک دارد. هر دو فیلم به سفر شخصیتها برای پیدا کردن هویت یا تغییر شرایط زندگیشان میپردازند.
بیتلجوس میخواهد از دنیای مردگان فرار کند درست مثل جک اسکلتون که از نقش همیشگیاش خسته شده و به دنبال معنای جدیدی در زندگیاش میگردد. این ویژگیها به طور کلی نشان دهنده علاقه تیم برتون به ترکیب کمدی، فانتزی و وحشت با سبک بصری منحصربهفردی است که در بیشتر آثارش مشاهده میشود.
در Beetlejuice Beetlejuice و کابوس قبل از کریسمس، شخصیتهایی وجود دارند که با نیروهای تاریک و دنیای مردگان در ارتباط هستند. یکی از مشابهتهای بارز بین این دو فیلم، شخصیتهایی مانند دلورس و اوگی بوگی است. دلورس، همسر سابق بیتل جوس، یک شخصیت مرموز و منفی است که در جستجوی قدرت از طریق کنترل روحهاست. او به عنوان یک شخصیت که در ارتباط مستقیم با نیروهای تاریکی و دنیای پس از مرگ است، مشابه بسیاری از کاراکترهای منفی تیم برتون طراحی شده است. هدف او از بین بردن بیتل جوس و تسلط بر جهان مردگان است.
با این که کاراکتر دلورس همان سالی در کابوس قبل از کریسمس میباشد اما شخصیتی متفاوت دارد. در واقع سالی خجالتی و مظلوم است ولی دلورس یک شر به تمام معنا میباشد. رفتار دلورس و رویکردش شبیه به اوگی بوگی است. اوگی بوگی هم در کابوس قبل از کریسمس به عنوان یک شخصیت منفی ظاهر میشود. او یک موجود مرموز و ترسناک است که در دنیای مردگان زندگی میکند و با نیروهای تاریکی و وحشت در ارتباط است. او هم مانند دلورس با اهداف خودخواهانه به دنبال کنترل و قدرت است.
در هر دو فیلم، زنان قدرتمندی دیده میشوند که با جادو و نیروهای فراطبیعی ارتباط دارند؛ درست مثل دلورس و سالی! در کابوس قبل از کریسمس، هر دو شخصیتهای مهمی در جریان داستان هستند. دلورس به عنوان ضد قهرمان به دنبال قدرت است، در حالی که سالی با نوعی خرد و تجربه به دنبال نجات جک اسکلتون است.
در هر دو فیلم کاراکترهای اصلی به مبارزه برای کنترل دنیای پس از مرگ میپردازند. در Beetlejuice Beetlejuice، بیتل جوس و دلورس بر سر قدرت در دنیای مردگان درگیر هستند، در حالی که در کابوس قبل از کریسمس، اوگی بوگی سعی میکند دنیای مردگان را به تسخیر خود درآورد. این شباهتها نشاندهنده علاقه تیم برتون به استفاده از شخصیتهای فراطبیعی با انگیزههای خودخواهانه و قدرتطلبی در فضایی تاریک و فانتزی است.
Beetlejuice 1988 یک کمدی فانتزی کلاسیک به کارگردانی تیم برتون است که داستان یک زوج متوفی را روایت میکند که تلاش میکنند تا یک زوج زنده را از خانهیشان بیرون کنند. این فیلم به خاطر طنز سیاه، کاراکترهای خاص و استفاده از جلوههای ویژه، به شهرت رسید و به نوعی نماد سبک برتون تبدیل شد. Michael Keaton به عنوان بیتل جوس با عملکردی برجسته، تعادل بین خنده و ترس را ایجاد کرد. همچنین، Winona Ryder به عنوان لیدیا دیتز، شخصیتی با عمق و پیچیدگی خاصی را به تصویر کشید.
Beetlejuice Beetlejuice، دنبالهای از فیلم اصلی، به همین سبک بازمیگردد و بار دیگر تیم برتون را به عنوان کارگردان و بسیاری از بازیگران اصلی از جمله Keaton و Ryder به همراه میآورد. این فیلم جدید به بررسی زندگی جدید لیدیا دیتز و دخترش آسترید میپردازد که به دنیای ارواح و بیتل جوس بازمیگردند. در اینجا، بیتل جوس با مشکلات جدیدی روبروست و تلاش میکند تا به زندگی لیدیا کمک کند. حتی به نظر میرسد در نسخه جدید او جدا دلباخته لیدیا باشد.
در فیلم 1988، بیتلجوس به عنوان یک شخصیت دیوانه و هرج و مرج ساز به تصویر کشیده شد. در فیلم 2024 نیز Keaton دوباره این نقش را به طرز خیرهکنندهای بازی میکند و همچنان همان انرژی دیوانهوار را حفظ کرده است. میتوان عملکرد او را به عنوان قلب و روح فیلم جدید در نظر گرفت. Winona Ryder در نقش لیدیا دیتز، از یک نوجوان غمگین به یک زن بالغ و پیچیده تبدیل شده است.
این تغییر شخصیت به خوبی نشان دهنده تجربیات او پس از وقایع فیلم اول است. برتون در هر دو فیلم از سبک بصری خاص خود استفاده کرده است. با وجود پیشرفتهای تکنولوژیکی، Beetlejuice Beetlejuice از جلوههای عملی و طراحیهای پیچیدهای بهره میبرد که یادآور سبک قدیمی اوست. این امر به خلق دنیایی زنده و پر از جزییات کمک کرده است. مثل استفاده از کرم شنی ترسناک معروف که در برزخی شنی سرگردان است.
هر دو فیلم از طنز سیاه و ماجراهای فانتزی بهره میبرند. در فیلم جدید، ترکیب خندهدار از عناصر ترسناک و احساسی وجود دارد و به طور خاص به داستانهایی درباره فقدان و ارتباطات انسانی میپردازد. Beetlejuice Beetlejuice به وضوح بر نوستالژی از فیلم اول تمرکز دارد و مخاطبان را به دنیای شناختهشدهی فیلم 1988 بازمیگرداند.
با این حال، این فیلم همزمان تلاش میکند تا خود را بهروز نگه دارد و مخاطبان جدیدی را جذب کند. در نهایت، Beetlejuice Beetlejuice به خوبی به میراث Beetlejuice 1988 احترام میگذارد در حالی که داستان جدید و جذابی را ارائه میدهد. این دنباله هم از نظر بازیگری و هم از نظر بصری موفق عمل کرده و شایستگی خود را در کنار فیلم اصلی اثبات میکند. در حالی که همچنان روح طنز و تاریک برتون را حفظ میکند، میتواند مخاطبان جدیدی را نیز جذب کند.
بیتلجوس به عنوان شخصیتی با ظاهری زشت و غیرقابل تحمل، در واقع نمایانگر جذابیتی غیرمعمول و پیچیدگیهای شخصیتی است. او با ویژگیهایی نظیر موهای نامنظم، دندانهای زرد و رفتارهای غیرمعمول، به شدت ترسناک و خندهدار به نظر میرسد. با این حال، شخصیتی که او در دنیای مردگان و برای لیدیا دیتز و دیگران ایجاد میکند، نشان میدهد که ممکن است زشتی ظاهری، باطن زشت و ناپسندی نداشته باشد. او عروسی زیبایی برای لیدیا ترتیب میدهد.
آهنگهای عاشقانه میخواند و همه چیز را برای یک مراسم بینقص فراهم میکند. در این نقطه بیتل جوس در ذهن مخاطب یک کاراکتر دوست داشتنی رقم میخورد که از احساسات تهی نیست و به نظر میرسد که او تنها احساساتش را خاموش کرده بود تا به شرارتهایش رسیدگی کند. در واقع برتون کاری میکند که بیتل جوس در صحنههایی برای بیننده فردی دوستداشتنی و یک جنتلمن تمام عیار تصویر میشود.
این اتفاق در این فیلم به دفعات برای کاراکترهای مختلف رقم میخورد. چارلز پدر لیدیا نیز با هیبتی ترسناک و چندشآور در دنیای مردگان تصویر میشود. در واقع بخش بزرگی از بدن او کنده شده چرا که توسط کوسهای خورده شده بود و با این وجود زمانی که همسرش میمیرد و به او میپیوندد، هیچ عنصر زننده و زشتی به چشم نمیآید.
نه حتی خون جهندهای که از بدن چارلز خارج میشود. در واقع تیم برتون با از بین بردن مفهوم زشت و زیبا، معانی عمیقتری را در نظر میگیرد. به همین دلیل وقتی همسر لیدیا را در دنیای بعد از مرگ ملاقات میکنیم، نه زخمهای بدنش و نه ماهیهایی که روی پوستش میجنبند به چشم زشت و زننده نمیآیند و تنها حس خوبی از او به مخاطب میرسد.
در فیلم اول، نابههنجاری فیزیکی اکثرا به روان شرور نیز مرتبط بود اما در فیلم مورد نظر، زشتی و زیبایی ظاهری و باطنی به طور همزمان به چالش کشیده میشود. بیتل جوس، به عنوان یک موجود زشت، به دیگر شخصیتها کمک میکند و در واقع به آنها نشان میدهد که برای فرار از مشکلاتشان به سمت زشتی و خُلق خندهدار او روی آورند. این پارادوکس نشان میدهد که انسانها میتوانند درون زشت یا زیبا داشته باشند، در حالی که ظاهر آنها خلاف این را نشان میدهد.
تیم برتون در این فیلم از کمدی تاریک و مضامین گوتیک استفاده کرده است تا مفهوم زشت و زیبا را به چالش بکشد. با نمایش شخصیتهایی که در نگاه اول زشت و وحشتناک به نظر میرسند اما در واقع میتوانند به عنوان قهرمانان داستان عمل کنند، برتون ما را به فکر کردن درباره واقعیتهای درونی انسانها و ارزشهای واقعی آنها وادار میکند. در نهایت باید گفت که تغییر مفهوم زشت و زیبا در کاراکترهای Beetlejuice Beetlejuice به وضوح نشان دهنده پیچیدگیهای انسانی و دنیای فراطبیعی است. این دو فیلم نه تنها به بررسی جاذبههای بصری میپردازند، بلکه به بیننده این پیام را منتقل میکنند که زیبایی و زشتی میتوانند به طور همزمان درون یک فرد وجود داشته باشند و نباید تنها بر اساس ظاهر قضاوت کرد.
فیلم Beetlejuice Beetlejuice به عنوان دنبالهای از فیلم محبوب 1988، اگرچه لحظاتی سرگرمکننده و نوستالژیک ارائه میدهد، اما با ضعفهایی نیز همراه است که بر تجربه کلی آن تأثیر میگذارد. یکی از مشکلات اصلی این فیلم طرح پیشبینیپذیر و کلیشهای آن است که به ندرت میتواند بینندگان را شگفتزده کند. در مقایسه با نسخه اصلی، فیلم جدید فاقد همان جذابیت و خلاقیت بینظیر است.
تضاد در لحن نیز یکی دیگر از ضعفها است، زیرا فیلم بین کمدی سیاه و محتوای مناسب خانواده نوسان دارد، که این عدم یکپارچگی ممکن است باعث سردرگمی برخی تماشاگران شود. در حالی که برخی از لحظات طنز فیلم موفق هستند، اما به طور پراکنده در طول فیلم ظاهر میشوند و نمیتوانند داستان را به سطحی بالاتر ببرند.
یکی دیگر از نکات منفی فیلم، حضور کم دلورس است. در تمام مدت فیلم از چنین کاراکتر جنجالی انتظار بیشتری برای اعلام وجود میرفت. اما بلوچی بیشتر نقش خود را در سکوت به بلعیدن روح مردگان پرداخت. حضور او تهی بود. با این که ورود دلورس هیجانانگیز رقم خورد اما در ادامه داستان، شخصیت او، نتوانست آن بخش تشنه مخاطب که به دنبال فاجعهای بزرگتر است را سیراب کند.
شخصیت باب با این که نقشی فرعی است بهتر از دلورس نمایان شد. هر دوی این کاراکترها در سکوت به سر بردند اما تاثیر باب به عنوان نقش ثانویه پررنگتر و موثرتر از دلورس تصویر شده است. حتی میتوان گفت باب به دلیل طنزی که در چهره و رفتارش نهفته، توانست لبخندی به لبان مخاطب بیاورد اما دلورس تنها حس کمی از ترس را به بیننده منتقل کرد.
همچنین، شخصیتها به ویژه در مورد لیدیا که در نسخه اول پیچیدگی بیشتری داشت، در این فیلم سطحیتر هستند. بازیگران جدید مانند Jenna Ortega در نقش دختر لیدیا، اگرچه اجراهای خوبی دارند، اما نتوانستهاند داستان را بهخوبی تقویت کنند. این موضوع به ویژه در مورد رابطه عاطفی کلیشهای بین شخصیت Astrid و یک پسر محلی مشهود است که اگرچه اجرای خوبی دارد، اما نقش برجستهای در داستان پیدا نمیکند.
در نهایت، تصاویر بصری و جلوههای ویژه هرچند خیره کننده هستند، اما به تنهایی نمیتوانند مشکلات داستانی و ضعفهای ساختاری را جبران کنند. برخی از ایدههای فیلم در مورد جهان زیرین و قواعد آن نیز حس کهنگی دارند و نتوانستهاند تازگی کافی به داستان اضافه کنند. به طور کلی، فیلم برای طرفداران نسخه اول شاید سرگرمکننده باشد، اما نتوانسته همان میراث موفق را تکرار کند و تا حدودی به عنوان فرصتی از دست رفته تلقی میشود.
فلسفه تیم برتون در فیلم Beetlejuice Beetlejuice همچنان ریشه در سبک خاص و متمایز او دارد که ترکیبی از گوتیک، مولفههای سورئال و طنز سیاه است. این فیلم نیز مانند دیگر آثار او، دنیایی را به تصویر میکشد که بین مرگ و زندگی، خیال و واقعیت در نوسان است. برتون در این فیلم همچنان به تضادهای میان دنیای انسانها و جهان ماورایی علاقهمند است و به کاوش در مرزهای باریک میان این دو جهان میپردازد.
برتون معمولاً چنین شخصیتهای عجیب را قهرمانانی میداند که با وجود تفاوتهایشان، موفق به ایجاد تغییر در محیط پیرامونشان میشوند. در بطن فلسفه برتون در این فیلم، غریببودگی و عدم انطباق با جامعه برجسته است، چیزی که در شخصیتهایی مانند Beetlejuice و Lydia دیده میشود. این شخصیتها بازنمایی از تمایل برتون به نمایش افراد حاشیهای و غریبههایی هستند که در چهارچوبهای معمول اجتماعی نمیگنجند و دیگران از درک آنها عاجزند بنابراین سعی میکنند از چنین شخصیتهایی تا حد امکان دوری کنند.
علاوه بر این، برتون با تاکید بر جهان مردگان و نمایش زندگی پس از مرگ به شکل هزلآمیز، همچنان دیدگاه خاص خود را درباره مرگ و ناپایداری زندگی ارائه میدهد. او در این فیلم نیز با استفاده از طنز و پوچگرایی، این مفهوم را بررسی میکند که مرگ، بهجای پایان تلخ، میتواند به نوعی ادامه زندگی در شکل دیگری باشد. بهطور کلی، فلسفه برتون در این فیلم همچنان وفادار به دغدغههای همیشگی او میباشد. حاشیهنشینی، مرگ، و سرکشی علیه هنجارهای اجتماعی تمهای فکری و فلسفی تیم برتون هستند. او با استفاده از دنیای فانتزی و سورئال، این مضامین را به شکلی جذاب و متفاوت بیان میکند.
فیلم Beetlejuice Beetlejuice، از لحاظ هنری و آکادمیک، تلاش میکند تا میراث فیلم اصلی Beetlejuice (1988) را احیا کند، اما در این راه گاهی با موفقیتهای محدود و چالشهای قابل توجهی مواجه است. از یک طرف، تیم برتون با بازگشت به ریشههای گوتیک و طنز سیاه خود، همچنان توانایی خلق جهانی فانتزی و سورئال را دارد که با جلوههای بصری خاص و طراحی تولید منحصربهفرد شناخته میشود. صحنه پردازیها و جلوههای ویژه دستی، که همیشه از نشانههای سبک برتون بودهاند، در این فیلم نیز برجستهاند و تجربهای از دنیایی فراواقعی ارائه میدهند که از دیدگاه هنری قابل تحسین است.
با این حال، از منظر داستانی و محتوای قابل تامل، فیلم در بخشهای کلیدی با عدم انسجام و عمق در روایت مواجه است. طرح فیلم در برخی لحظات بیش از حد پیشبینیپذیر است و توانایی ارائه یک روایت تازه یا عمیق درباره مضامین مرگ، زندگی پس از مرگ و ارتباطات خانوادگی را ندارد. در حالی که این مضامین در آثار قبلی برتون بهخوبی و با عمق بیشتری پرداخته شده بودند، در اینجا به شکل کلیشهایتر و سادهتری مطرح میشوند.
یکی از نقاط ضعف عمده فیلم، تضاد در لحن آن است که بین کمدی تاریک و لحظات خانوادگی ملایم در نوسان است. این ناپایداری در لحن باعث میشود فیلم از نظر احساسی و داستانی نتواند یکپارچگی لازم را پیدا کند. این مشکل به ویژه در روایت کلی فیلم که گاهی اوقات پراکنده و بدون انسجام به نظر میرسد، دیده میشود. همچنین، عدم عمق شخصیتپردازی، به خصوص برای شخصیتهای بازگشتی مانند لیدیا و شخصیتهای جدید مانند آسترید، به فیلم لطمه میزند و باعث میشود که تماشاگران نتوانند با آنها ارتباط عمیقتری برقرار کنند.
در نتیجه، Beetlejuice Beetlejuice از لحاظ هنری، بهخصوص در طراحیهای بصری و دنیای فانتزی، به میراث برتون وفادار است، اما از نظر داستانی و مفهومی به عمق و پیچیدگی لازم نمیرسد و بیشتر بر نوستالژی و بازگشت شخصیتها و عناصر قدیمی تکیه دارد. این فیلم شاید برای طرفداران برتون و فیلم اصلی لذتبخش باشد، اما از لحاظ زیادی نمیتواند به عنوان اثری عمیق و پیشگام در ژانر خود شناخته شود.
علاوه بر این در فیلم Beetlejuice Beetlejuice یکی از مفاهیم برجسته، رابطه خانوادگی و احترام به آن است. این موضوع به شکل کلیشهای در داستان پرداخته شده و محور اصلی برخی از روابط شخصیتها است. داستان حول خانواده دیتز و تعاملات آنها با دنیای مردگان میچرخد. لیدیا که در نسخه اصلی به عنوان یک شخصیت مستقل و با روحیهای تاریک شناخته میشد، اکنون به عنوان مادری به تصویر کشیده میشود که تلاش میکند از دختر نوجوان خود، آسترید، محافظت کند و گاها راهنمای او در زندگی باشد.
این جنبه از فیلم، یعنی ارتباط نسلها و اهمیت احترام به خانواده، در فیلم به شکل کلیشهای نمایش داده میشود. شخصیتها با چالشهایی مواجه میشوند که نهایتاً با همکاری و توجه به همدیگر بر آنها غلبه میکنند، موضوعی که در بسیاری از فیلمهای خانوادگی رایج است. با این حال، فیلم موفق نمیشود به عمق بیشتری در این مفهوم برسد و در نهایت به نسخهای از داستانهای کلاسیک خانواده محور تبدیل میشود که در آن تاکید بر اتحاد و حمایت متقابل بین اعضای خانواده است.
با این حال آن چیزی که قابل توجه است المانهای نو کارگردان در این فیلم میباشد. باید گفت که برتون در Beetlejuice Beetlejuice چهارچوبهای مرسوم خودش را میشکند. این فیلم از انیمیشنهای خلاقانه و صحنههای غیرمعمول استفاده میکند که به عمق داستان و شخصیتها افزوده است. همچنین، استفاده از زبان محاورهای و واژگان غیرمعمول، مانند کلمه "فاک"، نشاندهنده گذر از محدودیتهای گذشته است و به ایجاد فضایی آزاد و غیرمنتظره کمک میکند.
این ویژگیها در کنار صحنههای معنادار، نظیر ارجاعات به مسائل اجتماعی و فرهنگی، ابعاد جدیدی به روایت داستان اضافه میکنند. برتون در این فیلم حرفهایی را میزند که پیش از این نزده بود. او یک کشیش را تنها با اکتهایش گناهکار نشان میدهد و یا کاراکتر مادر ناتنی لیدیا را متفاوت از نسخه اصلی، انسانی خوب نشان میدهد.
در مورد قسمت دوم، همه چیز کاملاً ساده است: اگر فیلم اول را دوست داشتید و به طور کلی به سبک ترسناک تیم برتون نزدیک هستید، دنباله آن را باید تماشا کنید. اگر نه، لااقل به پروژه فرصت بدهید، زیرا سرگرمی و شیطنت زیادی دارد، حتی با طعم تلخ مرگ!
منبع: ویجیاتو