«مأموریت آقای عراقچی برای دستیابی به فرمولی دیپلماتیک به منظور فرونشاندن بحران در خاورمیانه صورت بینهایت پیچیدهای پیدا کرده است. اگر قرار باشد روند تحولات در لبنان و نوارغزه، بر تصمیم دولت نتانیاهو برای حمله به اهدافی در خاک ایران بیاثر باشد، در آن صورت چه راهی برای کاهش تنش در منطقه قابل تصور است؟ »
احمد زیدآبادی طی یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: مأموریت آقای عراقچی برای دستیابی به فرمولی دیپلماتیک به منظور فرونشاندن بحران در خاورمیانه صورت بینهایت پیچیدهای پیدا کرده است. اگر قرار باشد روند تحولات در لبنان و نوارغزه، بر تصمیم دولت نتانیاهو برای حمله به اهدافی در خاک ایران بیاثر باشد، در آن صورت چه راهی برای کاهش تنش در منطقه قابل تصور است؟ هیچکدام از قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه، راهحلی برای غلبه بر این معضل ارائه نکردهاند و در عین حال بعید است که آقای عراقچی جز تأکید بر پیامدهای خطرناک چنین حملهای برای کل خاورمیانه، چیز بیشتری در آستین داشته باشد.
سیدعباس عراقچی، وزیر خارجۀ جمهوری اسلامی، پایتخت اغلب کشورهای خاورمیانه را زیر پا گذاشته است تا از خطری که به گفتۀ او، «منطقه را در آستانۀ فاجعۀ تمامعیار» قرار داده است، بکاهد و راهی به سمت حل بحران از طریق دیپلماتیک باز کند. آقای عراقچی پی در پی به پایتخت کشورهای عربستان، قطر، عمان، عراق، لبنان، سوریه، اردن، مصر و ترکیه سفر کرده و با مقامهای بلندپایۀ این کشورها دیدار و گفتوگو داشته است.
اینکه در این سفرها، وزیر خارجه به مقامهای کشورهای میزبان خود چه گفته و از آنها چه شنیده، به جز برخی حرفهای کلی، جزئیات آن به رسانهها درز پیدا نکرده است. جمهوری اسلامی به طور رسمی خواستار اعلام آتشبس در جنگ نوارغزه و لبنان و پیشگیری از حملۀ اسرائیل به خاک ایران است. آقای عراقچی در جریان سفرهایش، بارها نسبت به ادامۀ جنگِ غزه و لبنان و بهخصوص پیامدهای هرگونه حملۀ نظامی اسرائیل به ایران هشدار داده است.
در واقع عموم کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی دخیل در بحران جاری، خواهان اعلام آتشبس فوری در جنگ اسرائیل با لبنان و نوار غزه هستند، اما آنچه سبب میشود که بهرغم درخواست آنان جنگ همچنان ادامه پیدا کند، تفاوت نگاه عمیق آنان در مورد شرایط آتشبس است. در حقیقت، تا هنگامی که تمام طرفهای ذیربط در دو جنگ جاری در منطقه نهفقط دربارۀ ضرورت آتشبس بلکه دربارۀ شرایط مشخص و تعریفشدۀ آتشبس به توافق دست نیابند، امیدی به خاموش شدن سلاحها نمیتوان داشت.
اسرائیل به عنوان طرف اصلی جنگ، شرایط خود را برای پذیرش آتشبس اعلام کرده است. در جبهۀ جنگ غزه، آنها خواهان توقف کوتاهمدت جنگ، در ازای مبادلۀ شماری از زندانیان فلسطینی با اسیران خود در نزد حماس هستند و آتشبس دائمی را به حذف ساختار نظامی و مدیریتی حماس و باز بودن دست خود در ادارۀ امنیتی نوارغزه مشروط میکنند.
طبعاً حماس این شرایط را نمیپذیرد و سایر کشورها هم راههای میانهای را مطرح میکنند که قادر به پل زدن بین خواستهای دو طرف نیست. به همین دلیل، آتشبس در نوار غزه به کلافی سردرگم تبدیل شده است و حتی پس از کشته شدن یحیی سنوار نیز، چشماندازی برای پایان سریع جنگ گشوده نشده است. در جبهۀ لبنان، طرف اسرائیلی برای اعلام آتشبس دائمی خواهان ایجاد یک منطقۀ حائل تا سه کیلومتری مرز و عقبنشینی نیروهای حزبالله به شمال رودخانۀ لیطانی و استقرار ارتش لبنان به جای آنهاست.
دیگر کشورها و بسیاری از احزاب لبنانی از اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ شورای امنیت به عنوان فصلالخطاب درگیری با اسرائیل حمایت میکنند؛ موضعی که به جز ایجاد منطقۀ حائل، شرایط اسرائیل برای آتشبس را تأمین میکند. با این حال، روند اجرای قطعنامه خود موضوع اختلافی عمیقی بین اسرائیل و برخی دیگر از طرفهاست. اسرائیل اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ یعنی عقبنشینی نیروهای حزبالله به شمال رودخانۀ لیطانی را فقط «زیر آتش» میپذیرد و تا تحقق عینی مفاد قطعنامه حاضر به دست کشیدن از جنگ نیست.
آمریکا و برخی از متحدان آن در خاورمیانه و لبنان نیز تاکنون با اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ در «زیر آتش» مخالفتی از خود نشان ندادهاند و ظاهراً نظرشان بر این است که در صورت آتشبس فوری، دلیلی برای پذیرش اجرای قطعنامه از طرف حزبالله و ایران وجود ندارد. بدین ترتیب، آنان تداوم ضربه به ساختار و امکانات نظامی حزبالله را ضمانتی برای اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ میپندارند. در این میان اما جمهوری اسلامی عمدتاً بر اعلام آتشبس فوری بدون ارائۀ توضیحی دربارۀ شرایط آن تکیه دارد. روشن است که بدون روشن شدن شرایط آتشبس، شعلۀ جنگ فرو نخواهد نشست.
ظاهراً منظور جمهوری اسلامی از آتشبس، بازگشت به شرایط پیش از جنگ، در هر دو جبهۀ لبنان و نوارغزه است. این ایده در بین قدرتهای غربی و حتی کشورهای عرب منطقه طرفداری ندارد. آنها به نوعی از نظم برای آینده منطقه چشم دوختهاند که گرچه با نگاه دولت راستگرا و افراطی حاکم بر اسرائیل هماهنگ نیست، اما با مواضع جمهوری اسلامی فاصلۀ بیشتری دارد.
با این همه، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی در مصاحبهاش با روزنامۀ فرانسوی فیگارو، از علاقۀ جمهوری اسلامی برای مذاکره با اتحادیۀ اروپا و همینطور فرانسه، برای اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ شورای امنیت سخن گفته است.
واکنش منفی و عجولانۀ نجیب میقاتی سرپرست نخستوزیری لبنان به اظهارات آقای قالیباف عملاً مانع از آن شد که زمینه برای کشف و سنجش شرایط ایران برای پایان دادن به جنگ در لبنان فراهم شود. از این جهت نهایتاً مشخص نشد که آیا جمهوری اسلامی به واقع با اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ در لبنان و پذیرش پیامدهای درازدامن آن موافق است و یا اینکه از سرِ تسامح این موضوع مطرح شده است.
در این میان، معضل پیچیدهتر اما روند رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل است. دولت نتانیاهو در هفتههای اخیر، تلاش کرده است که بحث پاسخ به حملۀ موشکی ایران را از تحولات مربوط به جبهههای نبرد در نوارغزه و لبنان جدا سازد. از این جهت، نتانیاهو و همکارانش تأکید میکنند که آنان صرفنظر از آنچه در لبنان و نوارغزه میگذرد، پاسخ حملۀ موشکی ایران را به شدت خواهند داد. آنها ماجرای به نسبت مبهم حمله پهپادی به منزل مسکونی نتانیاهو در شهر قیصریه را بهانۀ جدیدی برای حمله به ایران قرار دادهاند و بر انجام قریبالوقوع آن تأکید دارند.
بدین ترتیب، مأموریت آقای عراقچی برای دستیابی به فرمولی دیپلماتیک به منظور فرونشاندن بحران در خاورمیانه صورت بینهایت پیچیدهای پیدا کرده است. اگر قرار باشد روند تحولات در لبنان و نوارغزه، بر تصمیم دولت نتانیاهو برای حمله به اهدافی در خاک ایران بیاثر باشد، در آن صورت چه راهی برای کاهش تنش در منطقه قابل تصور است؟ هیچکدام از قدرتهای جهانی و کشورهای منطقه، راهحلی برای غلبه بر این معضل ارائه نکردهاند و در عین حال بعید است که آقای عراقچی جز تأکید بر پیامدهای خطرناک چنین حملهای برای کل خاورمیانه، چیز بیشتری در آستین داشته باشد.