bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۷۹۴۳۶۸
خاطرات محمد محمدی از «زندان شاه»

مخالفت موسس سازمان مجاهدین خلق با ترور شاه

مخالفت موسس سازمان مجاهدین خلق با ترور شاه

پس از استخراج موضوعات از نهج البلاغه و قرآن بعضی از موارد را به عنوان منابع بحث و مدرک آن بـه بچه‌ها می‌دادیم. خاطره مهم و نکته جالب و شنیدنی این بود که یکی از دوستان پیشنهاد کرده بود که می‌توان شاه را در خیابان شاهرضا (انقلاب فعلی) ترور کرد. این خبر را احمد رضایی داد.

تاریخ انتشار: ۱۶:۵۶ - ۱۳ آبان ۱۴۰۳

کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، اثر محمد محمدی (گرگانی) از نشر نی منتشر شده است.

 این کتاب شرح خاطرات محمد محمدی در زندان‌های زمان شاه و درگیر شدن با ماجرا‌های تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر می‌کند.

عضویت در سازمان مجاهدین خلق

جمع و از چند طرف سازمان مجاهدین ما را شناسایی کردند. بچه‌ها سال ۴۴ آغاز کرده بودند و ما سال ۴۶ آنهم به شکل ناقص شروع کرده بودیم. تقریباً گردانندگان سازمان جمع کوچک ما را جذب کردند. افرادی که از آن. جذب سازمان مجاهدین شدند اینها بودند حمید بهرامی، حسین مهدوی محمود احمدی غلامعلی، مصباح حسن، راهی البته اینها اسم‌هایی است که من به خاطر دارم اینها از چند طریق با ما تماس گرفتند؛ آقای کریم تسلیمی در گرگان با من ارتباط پیدا کرد. مرحوم ناصر، صادق با بعضی از بچه‌های دیگر تماس گرفت.

با شهید علی باکری هم از طریق مرحوم کریم تسلیمی رابطه پیدا تأملات در زندان شاه ۹۶ خاطرات و هم آن برادری کردیم این جریان مربوط به سال ۱۳۴۷. است بعد از مدتی به من خبر دادند، شما عضو سازمان، شدید من حمید بهرامی و حسین مهدوی با آن روز من واقعاً به گریه افتادم و که این خبر را به من داده بود بغل کردم و با او روبوسی کردم، در حالی که بودیم عجیب خوشحال شدیم. نمی‌دانستم. گیست نمی‌دانستم سازمان را چه کسانی اداره می‌کنند تشکیلات چه فکر می‌کند.

حتی محمد حنیف نژاد را هم نمی‌شناختم از ارتباطی که با من گرفتند، فهمیدم که اینها بسیار متشکل و کارکرده هستند.

بعد جلسه‌ای، گذاشتند اواخر سال، ۱۳۴۶ یا اوائل سال ۴۷ بود من و که «علی باکری» آمد و بحث آقایان بهرامی و حسین مهدوی در جلسه بودیم «شناخت» را خیلی مسلط و، منظم مطرح کرد ولی از سازمان چیزی نگفت علی باکری بسیار ارام و حساب شده حرف می‌زد بحث شناخت را بسیار عالی به ما، گفت منظم و تشکیلاتی بودن کار به شدت بر ما اثر می‌گذاشت باکری از نظر ما آدمی دوست داشتنی و زلال و صادق. بود یک بار در منزل ما دخترم زهرا را بغل گرفته بود و با او بازی می‌کرد رو به قالیچه ترکمنی کرد که در اتاق فرش بود، و با حالتی متأثر و آرام گفت: هــر بـار بـه ایــن قـالی ترکمنی نگاه می‌کنم یاد دست خونین دختران ترکمن می‌افتم که قالی‌ها را می‌بافند.

آن موقع صحبت بود که قالیبافان ترکمن با بدبختی و فلاکتی در زیرزمین‌های نمناک کار می‌کنند و از زحمت و مرارتی که می‌کشند سودی نمی‌برند. مدتی گذشت و ما در جمع خودمان اطلاعات‌مان را با هم مقایسه کردیم و از نحوه عملشان متوجه شدیم که یک جریان سازمان یافته هستند.

آن زمان گرایش به کار مخفی خیلی زیاد بود، زیرا از نظر ما همه راه‌های کار سیاسی بسته شده بود و خیلی‌ها به کار تشکیلاتی روی آورده بودند. من قبل از لو رفتن، سازمان در گروهی بودم که شهید محمد حنیف نژاد ظاهراً مسئول آن بود. این را به طور قطع نمی‌دانم و فقط با حدس می‌گویم که این گروه از جمله کار‌هایش رابطه با قطب‌ها و قشر دو بود.

قطب‌ها اصطلاحی بود در سازمان که به شخصیت‌های سیاسی و دینی مثل مرحوم آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان می‌گفتند و قشر دو یعنی کسانی که فرصت کار فکری نداشتند و بیشتر کمک‌های مالی و یا پشتیبانی و امکانات فراهم می‌کردند. هم این گروه بیشتر کار نظری و یا به به اصطلاح آن موقع ایدئولوژیک می‌کرد، و تعلیمات سازمان را برای ارائه به روحانیون، بازاری‌ها و امثالهم مرتب و تدوین می‌کرد و مسئولش هم خود شهید محمد حنیف نژاد و بعد احمد رضایی بود من البته یک مقدار در استخراج بحث‌ها از نهج البلاغه و قرآن، با بچه‌ها کار می‌کردم، چون از نظر دوستان، من آن موقع به نسبت دیگران بیشتر کار کرده بودم البته در این میان محمد حنیف نژاد استثنا بود، زیرا او کاملاً مسلط بر قرآن و نهج البلاغه بود.

پس از استخراج موضوعات از نهج البلاغه و قرآن بعضی از موارد را به عنوان منابع بحث و مدرک آن بـه بچه‌ها می‌دادیم. خاطره مهم و نکته جالب و شنیدنی این بود که یکی از دوستان پیشنهاد کرده بود که می‌توان شاه را در خیابان شاهرضا (انقلاب فعلی) ترور کرد. این خبر را احمد رضایی داد.

شهید حنیف گفته بود خوب شاه ترور شود دیگری شاه می‌شود. به خوبی پیدا بود که پیشنهاد‌دهنده هنوز به لحاظ نظری تعلیمات ندیده بود بعد حنیف نژاد گفته بود که در جریان جمعه سیاه در اردن می‌گفتند که ۵۰۰۰۰ فلسطینی به وسیله پادشاه اردن، ملک حسین قتل عام شدند یکی از مبارزین فلسطین به رهبر جنبش فلسطین عرفات خبر می‌دهد که من در جایی هستم که می‌توانم کاخ پادشاه اردن ملک حسین را به توپ ببندم و همه را از شر او راحت کنم عرفات گفته بود، اولاً ما اردنی نیستیم که درباره پادشاه کشور تصمیم بگیریم، ثانیاً پادشاه اردن کشته شود دیگری پادشاه می‌شود.

bato-adv
bato-adv
bato-adv