ساخت بنا قوس النصر در سال ۱۳۶۵ توسط پیمانکار انگلیسی و آلمانی انجام شد و شامل دو دست بود که از خاک بیرونآمده و شمشیر ظفر و پیروزی اعراب صدر اسلام را یادآوری میکند. صدام حسین در طول جنگ تحمیلی ۸ساله بارها از ادبیات تاریخ اسلام برای توجیه اعمال تجاوزکارانه خود علیه ملت ایران استفاده کرد که به صورت گسترده از طریق رسانههای دولتی عراق منعکس میشد.
تام ورکمن یکی از روزنامهنگاران غربی در مقاله خود که در چند بخش به ریشههای اجتماعی جنگ ایران و عراق پرداخته… معتقد است: در دوره صدام حسین، «انسان عراقی» فراتر از هر شکاف طبقاتی، مذهبی یا قومی جامعه عراق، تبدیل به یک نماد ملی شده بود. ابعاد عربی - پارسی جنگ توسط رژیم بعث با صدای بلند در بوق و کرنا شنیده میشد و آشکارا جنگ توسط عراق به «قادسیه صدام» نامگذاری شده بود
به گزارش مرکز اسناد انقلاب اسلامی، «قوس النصر» که با نام «شمشیرهای قادسیه» نیز شناخته میشود بنای یادبودیست که در مرکز شهر بغداد به دستور صدام برای نشان دادن پیروزی بر ایران براساس تجربه نبرد قادسیه ساخته شد. ساخت این بنا در سال ۱۳۶۵ توسط پیمانکار انگلیسی و آلمانی انجام شد و شامل دو دست بود که از خاک بیرونآمده و شمشیر ظفر و پیروزی اعراب صدر اسلام را یادآوری میکند. صدام حسین در طول جنگ تحمیلی ۸ساله بارها از ادبیات تاریخ اسلام برای توجیه اعمال تجاوزکارانه خود علیه ملت ایران استفاده کرد که به صورت گسترده از طریق رسانههای دولتی عراق منعکس میشد. به این بهانه مروری بر جنبههای مهم هجمههای رسانهای صدام خواهیم داشت که با سوءاستفاده از بازنمایی تحولات تاریخی صدر اسلام به کار گرفته میشد.
بازتولید ایدئولوژیک تاریخ، مسئلهای است که یکی از تجلیگاههای اصلی آن در زمینه نمادها و بناهای یادبود خود را نشان میدهد. نمادها ابزارهای کلیدی برای انتقال معنا در جوامع انسانی هستند و علم نمادشناسی به فهم عمیقتر تاریخ کمک میکند. این نمادها در دوره جدید میتواند با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک به نمونههای متعددی تقسیم شوند که یک نمونه اصلی آن بناهاست.
در طول تاریخ نمونههای متعددی از ابنیه نمادین به دست سیاستمداران ساخته شده که گویای جنبههای مهمی از ایدئولوژی حکومتی آنهاست. بنای «قوس النصر» از جمله این بناهاست که به دستور صدام و با هدف بازتولید فتح قادسیه به منظور اثرگذاری در جنگ با ایران ساخته شد.
این بازتولید در بزنگاههای مختلفی از تاریخ معاصر جهان اسلام به جریانسازیهای عظیمی انجامید که نمونه بارز آن را میتوان در جنگ تحمیلی ایران و عراق دید. صدام حسین خود را «سردار قادسیه» میخواند تا جنگ ایران و عراق را به یک جنگ ایدئولوژیک و تاریخی تبدیل کند که به زعم او ادامه مبارزه تاریخی اعراب علیه ایرانیان بود. میراث قادسیه میتوانست برای اعراب تفاخر تاریخی ایجاد کند. او از این عنوان برای برانگیختن احساسات ناسیونالیستی و مذهبی و همچنین تحکیم جایگاه خود به عنوان رهبر جهان عرب استفاده کرد.
تام ورکمن یکی از روزنامهنگاران غربی در مقاله خود که در چند بخش به ریشههای اجتماعی جنگ ایران و عراق پرداخته با اشاره به نظریه کلاوزویتسی (Clausewitzian Strategic Theory) که مدعی است «جنگها ادامه سیاستهای حاکمان هستند» معتقد است: در دوره صدام حسین، «انسان عراقی» فراتر از هر شکاف طبقاتی، مذهبی یا قومی جامعه عراق، تبدیل به یک نماد ملی شده بود. ابعاد عربی - پارسی جنگ توسط رژیم بعث با صدای بلند در بوق و کرنا شنیده میشد و آشکارا جنگ توسط عراق به «قادسیه صدام» نامگذاری شده بود که نبرد عربی - پارسی قرن هفتم [میلادی] را به یاد میآورد. به طور خلاصه، رژیم بعث، به طرز ماهرانهای علت جنگ را تهدید ملیت عربی توسط پارسیان اعلام کرده بود. [۱]
میدان «قوسالنصر» شامل دو شمشیر بزرگ بود که توسط دستهای فلزی عظیم که براساس دستان خود صدام طراحی شده بود نگه داشته میشدند. این شمشیرها به نشانه پیروزی و غلبه اعراب بر ایرانیان ساخته شدند. او خود در حضور خبرنگاران و عکاسان با اسب در حالی که شمشیر نمادین فتح قادسیه را به زین اسب خود آویخته بود از زیر این دو شمشیر به حالت مانور رد شد.
او همچنین بعدها دستور داد هزاران کلاه جنگی را مانند کلاههای آهنی که رزمندگان ایرانی بر سر میگذاشتندابتدا با گلوله سوراخ کنند و سپس به منزله شهیدان ایرانی در جنگ ایران و عراق بر زیر این دو شمشیر بریزند. میدان قوسالنصر بازتابی از روایت صدام بود که جنگ ایران و عراق را به عنوان «قادسیه دوم» معرفی کرد. او از این میدان برای تثبیت این ایده استفاده کرد که اعراب بار دیگر در برابر دشمن تاریخی خود پیروز شدهاند.
لازم به ذکر است، ناکامیهای تاریخی اعراب در قرون گذشته، از جمله از دست دادن جایگاه خود در مقابل امپراتوریهای غیرعربی (مانند عثمانیها) و استعمار قدرتهای غربی، باعث ایجاد نوعی احساس سرکوب و تحقیر در میان برخی جوامع عربی شده بود. این احساسات در قرن بیستم و بهویژه با شکلگیری جنبشهای ناسیونالیستی، از جمله ایدئولوژی حزب بعث، به شکل جدیدی احیا شد. صدام و حزب بعث نیز در راستای این حاشیهنشینی هویتی و فقدان امر ملی به هر ریسمانی چنگ میزدند تا بتوانند هویت و ملیتی مستحکم برای خودبازآفرینی کنند. جنگ تحمیلی ایران و عراق بزنگاهی بود که عراق صدام بتواند فرصت خوبی را برای بازتولید تفاخر عربی - اسلامی عراق برای بقای سیاسی پیشروی خود ببیند.