در 30 ژوئیه 1932 آلبرت اینشتین نامهای به زیگموند فروید نوشت و از فروید پرسید: «آیا در مقابل فاجعۀ شوم جنگ راه نجاتی برای جامعۀ بشری وجود دارد؟ این پرسش در پی پیشرفت تکنولوژی، به مسئلهای حیاتی برای انسان متمدن تبدیل شده است.»
مهرداد کورشنیا نویسنده و کارگردان تئاتر درباره فعالیتهای خود میگوید: برای اجرای نمایش «زیگموند» با تماشاخانه ایرانشهر قول و قراری گذاشتهایم و قرار است این نمایش را تابستان آینده روی صحنه بیاورم.
فروید اذعان کرده بود که "جهان در حال تبدیل شدن به یک زندان عظیم است. آلمان بدترین سلول است. آن چه در سلول اتریشی رخ خواهد داد کاملا نامشخص است". با این وجود، بازداشت و بازجویی از آنا دختر مورد علاقه فروید توسط گشتاپو در پایان ماه مارس ۱۹۳۸ میلادی، لحظهای بود که برای فروید هیچ گونه تردیدی باقی نماند که باید وین را ترک کند.
«هاپکینز» در این فیلم در نقش سالهای پایانی زندگی فروید پس از آغاز جنگ جهانی دوم بازی خواهد کرد، زمانی که او با دعوت از «سیاس لوئیس» بحثهایی اگزیستانزیالیستی را با او مطرح کرد و به داستان چگونگی ارتباط فروید با دخترش نیز پرداخته است.
همه کودکان احساس عصبانیت را تجربه کرده و در بعضی از موارد پرخاشگر یا نافرمان میشوند. این رفتارها با وجود چالش برانگیز بودن، بخشی از رشد طبیعی کودک هستند.
تابوها در باورهای عمیق جوامع ریشه میدواند. در میانه کتاب این روانکاو نمونههای حیرت انگیزی را مطرح میکند. او مثال میزند، زنی در یکی از قبایل میوهای را میخورد بعد از مدتی که متوجه میشود میوهای از منطقه ممنوعه خورده است دچار چنان لرزی میشود که روزی پس از آن میمیرد؛ در حقیقت باور به ارتکاب عملی ممنوع به قدری در وی ریشه دوانده بوده که از نظر روانی او را تا جایی نابود کرده که منجر به مرگ او شده است.
گفتگو با محمد صنعتی، روانتحلیلگر و پژوهشگر فرهنگ
زیگموند فروید در وهله نخست یک عصبشناس (neurologist) و دانشمند (scientist) بود و مقالاتی علمی داشت و از مطالعاتش در این حوزهها و کار کردن با پزشکانی، چون بروئر و شارکو، توجهش به درمان «هیستریا» معطوف شده بود. در نتیجه همین مطالعات بود که به کشف ناخودآگاه نائل شد. بنابراین هدف فروید ، علمی و بالینی بود، یعنی میخواست با کشف ناخودآگاه و پایهگذاری روانکاوی، بحث خود را از نظر علمی پیش ببرد.
ژاک لکان و داستان پایاننامهها و همایشها در دانشگاههای ما
«تراژدی هملت، تراژدی امیال انسان است. اما … اکنون زمان توجه به آن چیزی است که همیشه آخر از همه مورد توجه قرار میگیرد، یعنی آشکارترین وجه این نمایشنامه. تا آنجا که من میدانم، هنوز هیچ مفسری زحمت اظهارنظر در این باره را به خود نداده، هرچند غفلت از این موضوع پس از بیان کردنش بسیار دشوار است. موضوع مورد نظرم این است که: از آغاز تا پایان نمایشنامهی هملت، همگان فقط از سوگواری سخن میگویند.»