فرارو- چرا مطهری به تعادل هویت ملیت ایرانی و اسلامی معتقد بود اما ما امروز به جایی رسیدیم که در مورد تاریخ ایران و کوروش سخت حرف می زنیم؟ چرا دولت و شهروندان باید بر سر یک سرمایه مشترک ملی با هم ستیز کنند؟ اینها سوالاتی است که یک جامعه شناس و استاد دانشگاه در تحلیل خود از حضور مردم در مراسم بزرگداشت کوروش هخامنشی مطرح میکند. در تقویم رسمی ایران هفتم آبان به نام بزرگداشت کوروش بنیان گذار سلسله هخامنشیان ثبت شده است. چند سال است که در این روز بخشی از مردم در منطقه باستانی پاسارگاد، آرامگاه او گرد هم میآیند که گاهی این گردهمایی ها با یک سری حواشی همراه بوده است. رحیم محمدی، استاد دانشگاه امام حسین و جامعه شناس در گفت و گو با فرارو به تحلیل این حضور میپردازد. در ادامه متن این گفت و گو را میخوانید.
در طی سالهای اخیر ما با این پدیده رو به رو بوده ایم که در این روز بعضی از مردم از شهرهای مختلف خود را به محوطه باستانی پاسارگاد می رساندند و البته با وجود بعضی محدودیتها، جمعیت حاضر در مراسم نسبت به سالهای قبل بیشتر شده است. از منظر جامعهشناسی این مراسمها را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
در این میان چند نکته وجود دارد. یک نکته هویت گرایی ایرانی است. از این نکته نباید غافل شد. کوروش، بخشی از هویت ایرانی است و نمیشود این هویت را در تقابل با نظم سیاسی موجود ارزیابی کرد. ما در ایران پدیده ای به نام هویت گرایی داریم. هویت ایرانی مدرن، یک هویت ترکیبی و چندبعدی است. همانطور که نمیشود اسلامی بودن را از هویت ایرانیان جدا کرد، ایرانیت را هم نمیتوان از این هویت جدا کرد. هم دین ایرانی تحت تاثیر هویت ایرانی است و هم هویت ایرانی تحت تاثیر دین ایرانی است. به طور طبیعی کسی که حافظ، مولوی، سعدی و نظامی می خواند این هویت ایرانی در زبان او زنده می شود. تاریخ تداوم ایرانیت را اگر بررسی کنیم بخش عمده آن در ادبیات فارسی ادامه پیدا کرده است. به این بیت از حافظ توجه کنید:
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
حافظ در قرن هشتم در این بیت نوستالوژی ایرانیت را بازگو می کند. اما همین حافظ یک انسان عارف، مسلمان و دوستدار اهل بیت هم هست. او در بیت دیگری رستم را در کنار علی بن ابی طالب قرار می دهد. فردوسی از حافظ هم بیشتر این جنبه را دارد و فرهنگ و سابقه تاریخی ایرانیان را به یاد ایرانی ها میآورد.
اگرچه بعد از انقلاب سعی شده تا این شعرا را به عنوان شعرای مسلمان تا ایرانی یادآوری کنند، اما ما میدانیم این افراد مسلمانان ایرانی تبارند. کوروش هم جزء بخشی از همین زبان فارسی است که ما از طریق آن صحبت می کنیم. بنابراین این هویت را باید به رسمیت بشناسیم و برخورد مناسب و نرمی با آن داشته باشیم.
متاسفانه در سه چهار دهه ما اتفاقاتی رخ داده که واکنش هایی را برانگیخته. نظامهای فرهنگی، آموزش و پرورش و رسانهای ما باید به هوش باشند، جامع تر نگاه کنند و خود را از ایدئولوژیبینی نجات دهند. بنابراین این تداوم هویت ایرانی را باید بشناسیم و آن را به رسمیت بشناسیم.
نکته دیگر این است که ظاهرا ما شیوه برخورد مدنی با شهروندان مان را نمیدانیم و باید این شیوه را یاد بگیریم. نمیشود مجموعهای را در حصار قرار داد، راهها را بست، پلیس گذاشت و به مردم پیامک داد که در فلان روز به این منطقه مراجعه نکنید. خود این رفتار تحریک کننده و نشانه آن است که آن بخشی از نظام سیاسی شیوه برخورد را نمی داند. من خبرهایی را که در ارتباط با بزرگداشت کوروش می دیدم را برخوردهای تحریک کننده میدانم.
همچنین در سالهای بعد از انقلاب به خاطر غلبه ایدئولوژی دینی، یک جریان به صورت عمدی میخواست بُعد ایرانیت و ملیت ایرانی را مورد غفلت و حذف قرار دهد. در واقع می شود گفت فرآیند 40 سال بعد از انقلاب در خصوص حذف و طرد سابقه باستانی ایران، به نوعی باعث شده تنشهایی در ذهنها، زبانها و افکار عمومی پدید بیاید.
بنابراین بخشی از این حضور در واکنش به رفتارهای گذشته هم هست. معتقدم ما باید این رفتارهای 40 ساله را بازخوانی و بازبینی کنیم و ببینیم که چرا بعد از انقلاب سابقه تاریخی ایران خود را تحقیر کردیم. چه دلیلی داشت که در رسانه ها و سخنرانی ها خودمان به دست خودمان گذشته مان را تحقیر کنیم. مگر می شود ملتی گذشته خودش را تحقیر کند و بعد احساس سربلندی کند؟ این رفتار باعث میشود هم ایران پس از اسلام و هم ایران بعد از انقلاب هم صدمه ببیند.
ما هرکاری که کنیم، فکر فرهنگ و زبان ایرانی هویت ترکیبی و تلفیقی است. ایرانیت هم بخشی از اسلامیت است و اسلامیت هم بخشی از ایرانیت است. بنابراین این خطایی بوده که در دهه های گذشته صورت گرفته است. به خصوص روشنفکران دینی مثل علی شریعتی و جلال آل احمد برخورد بدتری با ناسیونالیسم ایرانی داشتند.
حضور گسترده در بزرگداشت کوروش خودش یک نوع واکنش به تاریخ ایدئولوژی هم هست. در واقع، ایرانیهای امروز متوجه شدند که تاریخ ایدئولوژی راه درستی نرفته است. اگر یک نظام سیاسی در ایران بر سر کار بود که جنبه ایرانی بودن هویت را بیشتر مورد توجه و تشویق قرار می داد همین ملت به او بعد دینی هویت خود را یادآوری می کردند.
مثل اتفاقی که در دوران پهلوی صورت گرفت. اینطور نیست؟
دقیقا. پهلوی وقتی جشن های 2500 ساله برگزار کرد و دین را طرد کرد، مردم ایستادند و به نظام سیاسی گفتند «ما ایرانی مسلمانیم.» بنابراین ما باید از تاریخ یاد بگیریم. همان کاری که نظام پهلوی به صورت یک بعدی با تاریخ ایران برخورد کرد، اکنون دارد اتفاق می افتد. بنابراین حکومت باید این برخوردهای یک بعدی را از نظام سیاسی، رسانه ای و آموزشی را حذف کند و بگذارد ایرانیان هویت تلفیقی که متعادل خود را داشته باشد.
به شعرایی اشاره کردید که به قول شما هم ایرانی و هم دوست دار اهل بیت هستند. در عین حال شریعتی را هم نقد کردید. در مقابل شریعتی، مرحوم مطهری از خدمات متقابل ایران و اسلام صحبت می کند. اما ظاهرا ایده ایشان پیگیری نشده است. در دوران پهلوی هم جنبه اسلامیت هویت در نظر گرفته نمیشد. اساسا ریشه این در کجاست که ما به قول شما به هویت از یک جنبه نگاه می کنند و در عمل یک تقابلی بین ایرانیت و اسلامیت را می پذیرند؟
یکی از علت های عمده این است که فکر بنیادین حکومت های معاصر ایران یک فکر ایدئولوژیک است. ما نباید ایدئولوژی را دست کم بگیریم. ایدئولوژی یک نوع فکر است اما این فکر یک بعدی است. ایدئولوژی گاهی از دین تغذیه میکند، گاهی از تاریخ ملی گرایی و گاهی از فلسفه و ادبیات. این ایدئولوژی اندیشی است که موجب این تقابل می شود. هر میزان که نظام های سیاسی ایران مقداری بیطرفانهتر و گشادهدستانهتر به تاریخ و هویت خود نگاه کنند، به همان میزان ایدئولوژی به سمت خردمندانهتر شدن حرکت میکند و خودش را بازبینی و بازاندیشی میکند. در مقابل هرچه نظام های سیاسی به ایدئولوژی گرفتارتر باشند، به همان اندازه یک بعدی تر می شوند.
از نزدیک ترین کسانی که این ایدئولوژی را پروراندند مرحوم شریعتی و جلال آل احمد بودند. رفتارهای واکنشی که آنها در برابر حکومت پهلوی داشتند و می خواستند اسلام را یادآوری کنند به این ایدئولوژیاندیشی دامن زد. آقای مطهری با اینکه یک روحانی بود در زمینه هویت ایرانی خردمندانهتر برخورد کرد و از خدمات متقابل ایران و اسلام سخن گفت. اما با کمال تاسف پس از انقلاب اسلامی آن نگاه جامع و متعادل مرحوم مطهری هم مورد فراموشی قرار گرفت.
به این ترتیب افراطهایی صورت گرفت و حتی باعث شد شخصیتهای محوری و متفکر انقلاب اسلامی که به تعادل هویت ایرانی و اسلامی میاندیشیدند این تعادل را بر هم زدند. امروز باید از این آقایان سوال کرد که مگر مطهری یک روحانی مسلمان ایرانی نبود و مگر از متفکران و ایده پردازان انقلاب اسلامی نبود؟
چرا مطهری اینگونه میاندیشید ولی ما امروز به جایی رسیدیم که بعضی سیاستمداران ما خجالت می کشند که از ایرانیت، تاریخ ایران، کوروش زبان فارسی و ملیت ایرانی حرف بزنند؟ بنابراین پیکره روشنفکری ایدئولوژیک بر نظام سیاسی ما به این تقابل دامن زده است. هرچند امروز بعضی از روشنفکران هم انکار میشوند اما به نظر من معلم اصلی نظام سیاسی ما ایده های روشنفکرانه ای بود که افرادی مثل شریعتی سخنگوی آن بودند.
اگر بخواهیم جامعه ای که این روزها علایق خود به ملیت را با رفتن به پاسارگاد نشان می دهد را بررسی کنیم این افراد چه کسانی هستند؟ از طرف دیگر نوع کنش و میل آنها به ملیت و ایران باستان را از سر آگاهی می دانید یا از سر واکنش ناخودآگاه اجتماعی؟
اگر دقت کنید می بینید علاقه ای که به کوروش، ملیت ایران و زبان فارسی وجود دارد بیشتر در طبقه متوسط ایرانی است. طبقه متوسط ایرانی یعنی افرادی که وضع اقتصادی بهتری دارند، تحصیلات دانشگاهی دارند و اهل فکر و مطالعه اند. در واقع در عین اینکه جنبه های عاطفی و نوستالوژیک وجود دارد اما جنبه های خردمندانه و آگاهی و فکری این قضیه هم وجود دارد.
ما مشاهده می کنیم که سال به سال آنها در زمینه ملیت پیشروی بیشتری میکنند. امسال نسبت به سال گذشته ایده حضور در محوطه پاسارگاد فراگیرتر شده است. با این حساب می توان پیش بینی کرد که اندیشه ملیت ایران سال آینده فراگیرتر از امسال خواهد بود.
بنابرایننباید گمان کنیم که امسال با بستن راه می توانیم این داستان را مهار و مدیریت کند. توصیه من به مدیران این است که با دانشگاهیان و پژوهشگران مشورت کنند تا به راه حل بهتری برسند.
گرایش مردم به ملیت خیلی هم جنبه احساسی ندارد. بنابراین من اصلا صلاح نمی دانم نظام سیاسی سر چیزی که هم نظام سیاسی و هم شهروندان با هم شریکند تقابل پیدا کنند. نظام سیاسی مگر نظام سیاسی ایران نیست؟ شهروندان مگر ایرانی نیستند؟ چرا بر سر یک سرمایه مشترک ملی اینها باید با هم ستیز کنند؟
ما در صدا و سیما که یک
رسانه دولتی است همیشه شاهد این هستیم که فیلم ها یا سریال هایی
از بعضی کشورها خریداری می شود و در اختیار مردم قرار می گیرد. این فیلم و سریال
ها در نهایت منتقل کننده فرهنگ ملت های دیگر هستند که شاید بتوان از واژه بیگانه
برای آنها استفاده کرد. به نظر شما چرا مدیران ما انتقال فرهنگ از این کشورها را
می پذیرند اما از فرهنگ باستانی خود صرف نظر می کنند؟
من این را به جنبه ایدئولوژی گرایی روشنفکران مان برمیگردانم. ایدئولوژی دهه های اخیر که در ایران بود بیشتر ایدئولوژی های چپ بود. مثلا همین شریعتی که به او اشاره کردیم یک مارکسیست مسلمان بود. جلال آل احمد هم تا آخرین روز یک چپ گرا بود. مثلا همین واژه استکبار را که درباره غرب به کار می بریم در نظر بگیرید. استکبار مسلمان شده واژه استعمار است که مارکسیست ها از آن استفاده می کردند. این واژه توسط امثال شریعتی بومیسازی شد و واژه استکبار بر سر زبانها افتاد. بنابراین به طور طبیعی در ایران یک علایقی به چپ و چپگرایی در دوره انقلاب به وجود آمده بود.
احمد فردید در یک جا گفته بود مارکس به این جهت که مفهوم انقلاب را آفرید و تئوریزه کرد شان بسیاربزرگی دارد و برای ما ستودنی است. این ایدئولوژی ما هم یک نوع چپ گرایی است. بنابراین ما هم همواره توانسته ایم علی رغم مخالفت هایمان با بلوک شرق، با بلوک شرق راحت تر کار کردیم تا بلوک غرب. حتی زمانی که شوروی سابق برپا بود سیاستمداران ایران به آنجا یا مثلا به چین سفر کردند. بنابراین بدون اینکه خودمان بدانیم یک کشش های چپگرایانه وجود دارد. اصطلاح غرب ستیزی یعنی اینکه ما مقلد غرب شده ایم. اقبال لاهوری همیشه می گفت ای دو صد لعنت بر آن تقلید باد. همیشه گمان کرده ایم هرچه غیرغربی است ما را نجات خواهد داد. در حالی است که خود چپ هم یک پدیده غربی است. بنابراین ما چه قبول کنیم و چه نکنیم گرایش هایی چپ گرایانه در ما وجود دارد.