مصطفی میرسلیم درباره حضورش در انتخابات ریاست جمهوری گفت: آمدن من تصمیم شخصی نبود. نه اینکه اعتقاد داشتم دولت و رئیسجمهور موفق بوده است؛ نه، من نظرات خودم را بیان کردم و منعکس هم شده بود و چاپ شده بود و همه می دانستند نظر من این نیست که ادامه وضعی که از سال 92 پدید آمد به نفع کشور است اما اینکه من شخصا نامزد ریاست جمهوری شوم، این نبود و این تصمیمی نبود که من گرفته باشم.
مصطفی میرسلیم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و از کاندیداهای دوازدهمین انتخابات ریاست جمهوری میهمان این هفته برنامه دست خط بود او از روزهای قبل از انقلاب تا انتخابات ریاست جمهوری روایتها جالبی به زبان آورد که میتوانید مشروح آن را در ادامه بخوانید:
آقای میرسلیم الان غیر از مجمع تشخیص چه کاری میکنند؟
قدری کارهای تخصصی خود را انجام میدهم. در تحقیقات دانشگاه هم برای درس و بحث میرویم.
دانشگاه امیرکبیر؟
بله.
طراحی موتور را دارید؟
درس موتور و درس ترمودینامیک داریم.
اولین سوال را فکر میکردم چه چیزی بپرسم و گفتم این طور بپرسم شاید بهتر باشد شرایطی که الان میبینید ممکن است بگویید خدا را شکر برای ریاست جمهوری انتخاب نشدیم؟
نه، کسی که دلش برای کشور بسوزد هیچگاه طفره نمیرود از اینکه به مشکلات رسیدگی کند و چارهجویی کند. آدم متاثر میشود از اینکه این شرایط ایجاد شده و ناراحت میشود. اما اینکه خوشحال شود از اینکه من نیستم، بهتر که این شرایط گردن من نیفتاد قدری خودخواهی است. همه کسانی که ایرانی هستند و خود را یکی از اعضای جمهوری اسلامی میدانند، باید مسابقه در کار خیر بدهند. رقیب هم بودن به معنی دشمن هم بودن نیست.
فکر میکردید در مسیر هر دولت و رئیس جمهوری باشد، دولت به این مشکلات در فضای اقتصادی بربخورد؟
سابقهای وجود داشت که به تصمیماتی که در سال 92 به بعد گرفته شد برمیگشت. طبیعی است که اینها منجر به مشکلاتی در زمینه اقتصادی میشد.
در جایی گفته بودید، باید ببینیم آنهایی که منفعت بردند و ذینفعان افزایش قیمت نفت چه کسانی هستند. واقعا چه کسانی هستند؟
معمولاً خودمان میگوییم اگر در حد معقولی ارز گرانتر شود، این به نفع صادرات است، یعنی ما مشتریهای بهتری پیدا میکنیم برای اینکه کالای ما از نظر اقتصادی رقابتیتر شود، یعنی اگر کیفیت مناسب را داشته باشد در مقابل کالایی که به دیگر کشورها عرضه میشود قیمت ارزانتری خواهد داشت و در نتیجه مشتریهای بیشتری خواهد داشت. بنابراین مشوق این است که تولیدات افزایش یابد.
اما در اینجا بحث این نیست که یکدفعه ارزش دلار 300 درصد افزایش یابد. چیزی که اتفاق افتاد این است؛ الان 2900 تومان را عملا در بازار ده هزار تومان داریم.
یعنی حدود 5 برابر شده است.
خدا نکند این بیشتر شود. این یک تغییر فاحش است. وقتی قرار است فقط 5 درصد یا 10 درصد ارز قیمت تغییر کند در واقع نرخ تسعیر تغییر کند، این کار را با ملاحظه و دقت و هوشیاری و مخفیانه تصمیمگیری میکنند و یکباره اجرا میکنند، چرا که بسیاری از اشکالات ممکن است در اثر همین افشا شدن ایجاد شود.
و رانت اطلاعاتی که نصیب افراد میشود.
احسنت. خب حالا اینکه 5 درصد و 10 درصد است، ببینید در 300 درصد چه فاجعه ای اتفاق میآفریند. چه تحولاتی در کشور رخ میدهد و چه کسانی با خرید و فروش ارز به چه درآمدهایی میرسند و چه بادآوردههایی پدید میآید.
FATF در مجمع تصویب شد؟
قانونی داشتیم که قانون مبارزه با پولشویی و قانون خودمان بود. این قانون، قانون بدی هم نبود و باید خوب اجرا میشد. در انطباق با آنچه که مورد نیاز برای این بود که در صحنه بینالمللی مورد قبول واقع شود، باید اصلاحاتی روی این انجام میگرفت که این اصلاحات را دولت محترم پیشنهاد داد و به مجلس رفت و مجلس هم بررسی کرد و برخی را شورای نگهبان نپذیرفت و به مجلس بازگرداند و برخی اصلاحات هم به صورت قانون خودمان مطابق با سیاستهای کلی نبود و آنها را در مجمع بررسی کردیم و اصلاحات را انجام دادیم.
بر اساس FATF سپاه، نهادهای دیگر و افرادی که جزو لیست تحریمی هستند اگر بانکهای ما قواعد FATF را میپذیرفتند، نمیتوانند با آنها مراوده کنند. الان این دغدغه رفع شده است؟
دو مطلب را از هم تفکیک کنید. یکی اینکه قانون چه شکلی دارد. اصل پولشویی را مخالف بوده ایم و هستیم. نکته بعدی این است که الان چه کسانی را مصداق کسانی میدانیم که با حرام جلو میروند؟ روی این مصداق ها تصمیم نهایی گرفته نشد.
فرض کنید در مجامع بینالمللی یک نظر داشته باشند و ما هم یک حرفی داشته باشیم و باید اینها را بنشینیم و با مذاکره پیش ببریم. نظر مجامع بینالمللی و برخی از کشورها ممکن است، روی یک مجموعهای از افراد و سازمانها باشد و نظر ما یک چیزهای دیگر باشد و باید اینها را با هم تفاهم کنیم؛ اجماع نیاز دارد.
کسی نمیتواند به دیگری زور بگوید. کشوری بگوید به نظر میرسد تشکیلات شما سازمانی هستند که همه جزو فهرست ممنوعه باشند. این را به چه حقی بیان میکنند؟ ما هم برای شما را اعلام می کنیم که خلاف هستند.
یعنی ما این را به شرطی که تعریف خودمان را داشته باشیم، پذیرفتیم؛
بله. ما خودمان میدانیم که امریکاییها چقدر از طالبان طرفداری کردند و چقدر در داعش سهیم بودند. ما با اینها مخالف هستیم و هیچگاه با اینها موافقت نداشتیم.
آقای میرسلیم با این همه تجربه سیاسی که از قبل و بعد انقلاب داشت چطور تصمیم گرفت کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری برای سال 96 شود؟ انتخاباتی که رئیسجمهور مستقر در آن بود و خیلی جاها رئیسجمهور مستقر در دوره دوم رای میآورد. بیشتر آمدید که رای بیاورید یا یکسری حرفها را بیان کنید؟
آمدن من تصمیم شخصی نبود. نه اینکه اعتقاد داشتم دولت و رئیسجمهور موفق بوده است؛ نه، من نظرات خودم را بیان کردم و منعکس هم شده بود و چاپ شده بود و همه می دانستند نظر من این نیست که ادامه وضعی که از سال 92 پدید آمد به نفع کشور است اما اینکه من شخصا نامزد ریاست جمهوری شوم، این نبود و این تصمیمی نبود که من گرفته باشم.
تصمیم موتلفه بود.
تصمیمی بود که حزب گرفت. به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری شرایط ایجاد میشود میتوان برخی از مسائل را به شکل انتقاد سازنده مطرح کرد. هدف ما هم همین بود. در مجموع مطالبی که مطرح کردم جنبه تخریبی را سعی کردم در مناظرات نداشته باشم. آن چیزی که به اشکال میرسید و باید اصلاح میشد و هر کسی رئیسجمهور میشد باید مراقبت میکرد را مطرح میکردم.
اعتقاد ما این است که برای اداره کشور کار نباید بر مبنای سلیقه یک فرد پیش برود. چنین چیزی نبود و گفتیم برای اولین بار وارد صحنه میشویم و با مردم مطرح میکنیم.
با جمنا به توافق نرسیدید؟
ما در داخل جمنا بودیم یعنی دبیر کل ما و برخی از اعضا در جمنا بودند ولی خود جمنا تا آخرین لحظه به نتیجه نرسیده بود که چه کسی را میخواهد انتخاب کند.
تقریبا به آقای رئیسی رسیده بودند.
در آخرین لحظات بود چون خود آقای رئیسی جزو جمنا نبود. پیشنهاداتی صورت گرفت و این پیشنهادت منجر به این شد که دوستان ما در جمنا رای را متوجه آقای رئیسی کنند.
آقای روحانی بعد از مناظره دوم به شما گله کردند؟
هیچ وقت ایشان گله نکردند ولی فکر نمیکنم دلشان با من صاف باشد، ولی ایشان گله نکردند. من بعد انتخابات به ایشان گفتم کار اداره کشور کار مشکلی است و باید دست به دست هم دهیم و کار را پیش ببریم.
شما خیلی به حضور آقای جهانگیری در انتخابات نقد داشتید.
به طور ریشهای مخالف این بودم که با ظاهرسازی ...
گفتید دو فرصت به رئیس جمهور مستقر داده شد.
بله؛ ظاهرسازی بود. البته دوستان در شورای نگهبان باید دقت میکردند. خود رئیس جمهور لازم نیست (برای ریاست جمهوری) استعفا دهد، اما شخصیتی که معاون رئیسجمهور است، به عنوان نامزد ریاست جمهوری در صحنه آمده است، اول گفته من میمانم تا آخر، ولی تا آخر نمیماند و به نفع رئیس جمهور کنار میرود. همه اینها اشکال دارد. چرا باید سر مردم را کلاه بگذاریم.
این نقد شما به شورای نگهبان است؟
بله. اعتقاد دارم با مردم روراست نباشیم کار ما به نتیجه مطلوب نمیرسد و ابتر میماند.
فضای مناظرات را اخلاقی دیدید؟
نخیر. حتی در مناظرات تذکر هم دادم. بالاخره گفتم اگر با هم مسئله دارید بیرون حل کنید. جواب مردم را بدهید و بگویید چه کاری برای حل مشکلات مردم انجام میدهید و چه راهی برای مشکلات کشور دارید و چه راهحلی برای طرحهایی دارید که علیه کشور انجام میشود. اینها را حل کنید.
در جایی خواندم که گفتید من به خود آقای قالیباف هم نقدهای ویزهای داشتم ولی به من توصیه شد که نقدش نکنم.
ظاهرا ما در یک جبهه بودیم.
ظاهرا؟
ظاهرا بله.
باطنا نبودید؟
نخیر. برای اینکه من خودم به عملکرد دوستانم نقد دارم. بهترین هدیهای که میتوان داشت این است که عیب را به دوست بیان کند و اینها چیزهایی نیست که به آقای قالیباف نگفته باشم. من گفتم شهردار محترم شما که رئیس کمیسیون ماده 5 هستید نمیتوانید هر کاری انجام دهید و وقتی انجام دادید مسائلی را برای شهر تهران می افرینید که این مسائل را افراد در آینده باید تحمل کنند؛ باید اصلاح کنید. خدمت ایشان نوشتم و حضوری بیان کردم و الان هم اعتقاد دارم.
الان مصیبتهایی که در تهران داریم کم نیست. شورای شهر اشتباه کرده و شهردار هم اشتباه کرده است. اداره کردن شهر تهران که با درآمدهای ناپایدار مانند فروش تراکم و آن هم تراکم سیار انجام نمیگیرد. اینها نقدهایی بود که داشتم و الان هم دارم. همین الان هم اگر شهردار آقای حناچی به این رویه ادامه دهد که نمیتواند این طور ادامه دهد - با اینکه ایشان خودش عضو کمیسیون ماده 5 بوده و امضا کرده است؛ کارهایی که آقای قالیباف انجام داد را آقای حناچی امضا کرده است - نباید این کارها انجام شود.
فکر نمیکردید اگر این نقد را به رغم توصیهای که به شما کردند میکردید فضای انتخاباتی طور دیگری میشد؟
بحث این نیست که شلوغ کنیم. باید ببینیم در انتها چکار میخواهیم انجام دهیم. در انتها این بود که ما در مقابل دولت آقای روحانی قرار گرفتیم که برای دوره دوم در صحنه میآمد.
و برای اولین بار هم برای خودش دو فرصت در صحبت ها ایجاد کرد.
بله. قرار نبود ایشان را نقد کنیم و در حاشیه برویم. گاهی میتوان نقصهای قوه قضائیه و مجلس و شهرداری را هم مطرح کرد؛ اینها انحرافی است. من میخواهم بگویم دولت باید چه کند.
یک شوخیهایی با شما در فضای مجازی شد. اینها را دیدهاید؟
شوخی های زیادی بود.
نوع گویش شما بود.
بله؛ این شوخی ها برای الان نیست. در اوایل انقلاب هم بود و در دوره وزارت هم بود و این را اشکال نمیبینم.
روزهای آخر، موتلفه بیانیهای داد که شما به نفع آقای رئیسی کنار رفتید و شما گفتید این بیانیه زحمات بچههای موتلفه را به باد داد، البته بعد در کانال تلگرامی خودتان گفتید من هستم و در نهایت هم بودید. این چه ناهماهنگی بود که ایجاد شد؟
در روز چهارشنبهای که قبل از جمعه انتخابات بود، سفری به مشهد داشتم که آقای رئیسی دعوت کردند و ما هم گفتیم مشرف به امام رضا شویم و با ایشان هم گفتوگو کنیم. در طول پرواز هم صحبت کردیم و به آقای رئیسی گفتم دوستانی که به من رای میدهند، اگر کنار بروم معلوم نیست، رای آنها به شما تعلق گیرد. شما اگر کنار بروید معلوم نیست رای کسانی که به شما رای میدهند به من تعلق گیرد. منطقی این است که ما پای صحنه باشیم و نگذاریم آراء بشکند و احتمالا جمع آرا را کاهش دهد یا به نفع رقیب ما شود؛ این حرف منطق سیاسی داشت.
از نظر سیاسی این میزان شناخت سیاسی داشتم که در محاسبات چطور کار انجام میشود. ایشان هم پذیرفت و با هم تفاهم کردیم به نفع هم کنار نرویم و پای کار بمانیم. برخی از دوستان ما در حزب فکر میکردند این سفر انجام شده و ما با هم تفاهم کردیم من به نفع آقای رئیسی کنار بروم. اینطور نبود و همان شب اعلام کرد این طور نیست و اشتباه صورت گرفته است.
نزد آقای رئیسی رفتید و یک نفری را کنار ایشان دیدید؟
بله. به نظر من یکی از اشتباهاتی که در جمع مشاوران آقای رئیسی وجود داشت این بود که چنین فردی را به عنوان چهره هنری مطرح کنند. آقای رئیسی نیازی به این نداشت؛ این کار اشتباهی بود که انجام شد.
روز انتخابات با شناسنامه زمان رژیم پهلوی رای دادید؟
شناسنامه خودم را تحویل ندادم، چون در آن مهرهای انقلاب خورده بود و گفتم این سند بسیار ارزشمندی برای من است و در خانه نگه داشتم. آن روز که خواستم برای رایگیری بیایم، به یاد نداشتم شناسنامه ام را کجا گذاشتم و در کشوی میزم گشتم و این شناسنامه بود و بدون اینکه توجه کنم شناسنامه قبلی است آوردم و نه نیت خاصی داشتم و نه برنامه داشتم.
یعنی اهل پروپاگاندای رسانهای و جلب توجه نبودید؟
نخیر. آن هم مهر خورد و یکی دیگر از مشارکتهای ما در سرنوشت این نظام اثبات کرد.
الان که فضا را میبینید چه کسانی برای 1400 بیایند؟ سه سال مانده ولی فضا چطور است؟
هیچی معلوم نیست. الان نمیتوان گفت، چون الان انتخابات مجلس را در پیش داریم. مجلسی که تکلیف آن در خرداد ماه 99 مشخص میشود از اواخر 98 تبلیغات شروع میشود و این مجلس بسیار مهم است. به نظر من نمیرسد ترکیب مجلس اینی که الان هست باقی بماند.
عوض میشود؟
قطعا عوض خواهد شد.
به نفع اصولگرایان یا ...؟
من فکر میکنم چون در این زمینه براورد مثبتی از مجموعه کارهای دوستان اصلاحطلب وجود ندارد و رای هم با مردم است و مردم نگاه میکنند که نتیجه این 4 سالی که گذشت چه بود، احتمالا ترکیب مجلس تغییر کند و ترکیب مجلس بسیار مهم است.
رئیسجمهور هر کسی بخواهد بشود بالاخره اگر مجلس قوی و مستقل باشد، روی وزرا تامل میکند که چه کسانی به عنوان وزیر معرفی میشوند، فقط دوستان رئیسجمهور هستند یا همکاران سابق او هستند و یا رفقای او هستند یا نه، افرادی هستند که بر مبنای شایستهسالاری انتخاب میشوند و مراحل مختلفی را که باید برای خدمت طی کنند تا به سطحی برسند که اداره کشور به آنها سپرده شود طی کردهاند.
مجلس باید قوی وارد صحنه شود. مجلس باید ببیند کسانی که به عنوان وزیر انتخاب میکند واقعا وزارت میکنند یا در کنار وزارت، کارهای دیگر که برای خودشان و اقوامشان است، انجام میدهد.
فوتبالی نیستید؟
نخیر. اهل فوتبال نیستم و اصلا با فوتبال موافق نیستم.
چطور؟
برای این که فوتبال را یک بازی میدانم که دارد سر ما پیاده میشود. وقتی ما استرالیا را بردیم و آن جنجال در کشور درست شد، من از یک طرف خوشحال شدم که موفق شدیم ببریم و امتیاز به دست بیاوریم و از سوی دیگر هم ناراحت شدم که ان بدآموزیهایی که در فوتبال هست و در کشورهای دیگر رایج است متاسفانه در جمهوری اسلامی ایران شکل میگیرد و این شکل گرفت و نباید اینچنین میشد. در فوتبال بیشتر از تخریب آن ضرر میکنیم تا از منافع آن به عنوان ورزش سود ببریم.
یک تصویر به اصطلاح زیرخاکی از شما داریم؛ با هم ببینیم. فکر کنم برای سال 59، بنیاد امور جنگزدگان بود.
بله. بعد از جنگ بود. شهریور 59 جنگ شروع شد و این مصیبت پیش آمد و خمپارهها و توپهای مختلف در این شهرهای مرزی ما افتاد و از خرمشهر و آبادان و کرمانشاه و گیلان غرب، مردمی که زندگی عادی داشتند و در خانههایشان زندگی میکردند و کسب و کار داشتند، همه این مردم اواره شدند. اگر یک افتخار در طول 40 سال بعد از انقلاب داشته باشم، صادقانه عرض میکنم – چون برای ما نه حقوق و نه مقام و نه جاهی داشت - رفتن در بین مردمی که غم و غصه از سر و روی آنها میبارد و پژمرده و غصهدار شدند. رسیدگی به آنها افتخار بود.
برای این اسکان خیلی زحمت کشیده شد. تا جیرفت رفتیم تا اردوگاه درست کنیم. در خوزستان اردوگاه درست کردیم. در استانهای مختلف سعی کردیم اینها را مستقر کنیم و بعد از آن بلافاصله به فکر مسئله اشتغال اینها افتادیم، چون بیکاری فسادآفرین است. باید به آنجا رسیدگی میشد و مسائل دیگر بود. جوانان باید ازدواج میکردند.
ما خدمت یکی از مراجع رسیدیم و گفتیم میخواهیم این کار را انجام دهیم و جوان هستند میخواهند ازدواج کنند و امکانات نداریم. هنوز حرف من تمام نشده بود که آن مرجع در گنجه را باز کرد و چک امضا کرد و به من داد.
نمیگویید چه کسی بود؟
آقای منتظری. چک نوشت و به من داد. سال 59 بود. مجلس بعدا به من کمک کرد. مجلس سه میلیارد به من داد که آن زمان بسیار ارزشمند بود. به اندازه سه هزار میلیارد الان بود. گفتم باید این کار قانونمند شود تا حرفی ایجاد نشود. پیشنویس قانون را هم درست کردیم و به مجلس بردیم و به تصویب رساندیم.
روز 22 بهمن کجا بودید؟
لابهلای انقلابیون بودیم. شبش امام فرموده بودند در خانه نمانید و شب بیرون بودیم. سعی کردیم حکومت نظامی را بشکنیم و موفق هم بودیم. دستوری بود که امام داده بود و لازمالاطاعه بود و روز بعد هم شور و هیجان انقلابی بود و ما رفتیم و در این شهر میگشتیم و در پادگانها سر میزدیم و مراقب بودیم کار خراب نشود. چون اسلحهها پخش شد و در تمام پادگانها باز شد و آنچه در اسلحهخانهها بود بیرون آمد و برخی را خودمان جمع کردیم که بعد از اینکه دستور دادند تحویل کمیتهها بدهیم، آنها را جمع کردیم و تحویل دادیم. اما برخی از آنها در اختیار منافقان ماند و کارهای خرابی با آنها کردند.
شما رئیس تبلیغات حزب جمهوری هم بودید؟
حزب جمهوری اسلامی بهمن ماه تاسیس شد و هیات موسس داشت که مرحوم شهید بهشتی، مرحوم موسوی اردبیلی، مرحوم هاشمی رفسنجانی، مرحوم باهنر و مقام معظم رهبری بود. 5 نفر موسس بودند و هر کدام از اینها افرادی را به عنوان شورای مرکزی معرفی کردند. یکی از آنها من بودم که شورای مرکزی را 30 نفره تشکیل دادیم و این اتفاق افتاد.
یک نکته این بود که ما به وزارت کشور آمدیم و مسئولیت معاونت سیاسی اجتماعی را در زمان آقای هاشمی رفسنجانی پذیرفتیم.
قبل از آن عضو هیات همهپرسی 58 بودید و انتخابات خبرگان که برگزار شد.
اصلا همهپرسی نظام را در حزب اداره کردیم؛ برای اینکه در وزارت کشور کسی نبود، چه استاندار و چه فرمانداری و چه بخشداری؟
آن زمان آقای هاشمی وزیر کشور بودند؟
خیر. دولت موقت بود. دولت موقت سرکار بود و از ما کمک گرفت. برای این که کمک کنیم تا کارهای نظام پیش رود و دستور امام بود، در صحنه آمدیم و کمک کردیم و بعد از آن اتفاقی که رخ داد، این بود که لانه جاسوسی تسخیر شد.
و دولت موقت استعفا کرد.
بله. وقتی استعفا کرد شورای انقلاب مسئولیت دولت را برعهده گرفت. از طرف شورای انقلاب آقای هاشمی سرپرستی وزارت کشور را برعهده گرفت. چون قانون اساسی تصویب شده بود، شروع به اجرای قانون اساسی کردیم. اولین قدم انتخابات ریاست جمهوری بود. اولین انتخابات ریاست جمهوری انجام گرفت و بنی صدر رای آورد.
نامزد حزب رای نیاورد؛ نامزد حزب آقای حبیبی بود. بعد از آن انتخابات مجلس را شروع کردیم. در انتخابات مجلس، حزب ائتلاف بزرگ را تشکیل داد و اکثریت مجلس در اختیار حزب قرار گرفت.
در اینجا قواعد مردمسالاری این طور حکم میکند که رئیسجمهور که باید نخست وزیر را معرفی کند، چون آن زمان قانون اساسی ما نخست وزیر داشت، رئیسجمهور باید نخست وزیر را معرفی میکرد و نخست وزیری را باید معرفی کند که مجلس به او اظهار تمایل کند، چون اکثریت مجلس با ائتلاف بزرگ و متمایل به حزب بود طبیعتاً بنی صدر باید کسی را معرفی میکرد که تمایل مجلس به او باشد.
آقای بنیصدر برای اینکه رای مجلس را داشته باشد، من را معرفی کرد که بعد در مجلس یک جریان دیگری پیش آمد که مطالبی را نسبت به من مطرح کردند، از جمله اینکه فلانی نظر موافق با منافقان دارد.
61 تا 68 مشاور عالی حضرت آیتالله خامنهای در ریاست جمهوری بودید.
من در وزارت کشور بودم؛ در آن زمان انتخابات ریاست جمهوری سوم انجام گرفته بود چون بعد از شهادت شهید رجائی ما در مهر ماه شورای ریاست جمهوری داشتیم و نخست وزیر هم شهید شده بود. آنجا تصمیم گرفته شد انتخابات ریاست جمهوری انجام بگیرد. انتخابات انجام شد و حضرت آیت الله خامنهای به عنوان رئیسجمهور انتخاب شدند.
سال 72 به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از طرف آقای هاشمی رفسنجانی معرفی شدید.
بله. بعد از اینکه اقای خاتمی استیضاح شد و از وزارت کنار رفت، آقای لاریجانی آمد و رای هم آورد، منتهی صداوسیما تغییر و تحولی یافت و آقای لاریجانی به صداوسیما رفت و کمتر از یک سال آقای لاریجانی در وزارت ارشاد بود. وقتی ایشان رفت وزارت ارشاد خالی ماند و من که مشاور تحقیقاتی رئیسجمهور بودم، آقای هاشمی از من دعوت کرد برای وزارت ارشاد آمادگی دارید؟ من هم گفتم در خدمت شما هستیم.
میگویند شما مبدع ممیزی کتاب بودید و خیلی هم سخت میگرفتید. در دورهای 24 درصد کتابها را مجوز ندادید و 70 درصد هم ایراد گرفتید.
در دوره ما کارهای مهمی انجام گرفت و خدا را شکر میکنم که کارهای مهم و موفقی بود. ابتدای قضیه من به ناشران اختیارات دادم و گفتم شما از طرف من مسئول هستید که خودتان دقت کنید و انتشارات شما چیزهایی نباشد که خلاف قانون اساسی ما باشد. قانون اساسی تکلیف ما را روشن کرده است، بنابراین دقت کنید و من شخصیت شما را محترم میشمارم.
متاسفانه بعد کتابهایی درآمد از جمله یکی از این کتابها به مجلس رسیده بود و داد نمایندگان را درآورده بود. ما را احضار کردند و گفتند این چه کتابی است؟! این کتاب توهین به بسیج بود، توهین به انقلاب و شرف و حیثیت بود، بیبند و باری بود و همه چیز را داشت. از آن زمان دیگر همه چیز را در دست گرفتیم و سعی کردیم ...
قبول دارید قدری زیادی سخت گرفتید؟
کار هیچ وقت نمیتواند 100 درصد موفق باشد؛ در مجموع باید بررسی کرد.
یک چیزی از شما نقل میکنند که انتخابات 76 که آقای ناطق بودند و رقیب ایشان بودند، شما پیغام و نامهای به هنرمندان نوشتید که اگر از رقیب آقای ناظق حمایت کنید، چنین و چنان میشود؛ درست است؟
نه، من وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم. اعتقاد خود من هم، نه آن زمان که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بودم، آن زمان که معاون سیاسی وزارت کشور بودم، این بود که بگویم از گروههای اجتماعی به عنوان ابزار سیاسی نباید استفاده کرد. هنرمندان را نباید ابزار سیاسی کرد، ورزشکاران را نباید ابزار سیاسی کرد، کارگران را نباید ابزار سیاسی کرد، این را به صورت یک گزارش یادداشت برای تمام استانداران فرستادم؛ سال 58. طبیعی است که در دوران وزارت اعتقادم به این مسئله خیلی بیشتر شد.
روز آخر با آقای هاشمی رفسنجانی جلسه داشتید. روز آخر حیات ایشان منظورم است.
بله. ایشان خیلی احساس مسئولیت میکرد و فقط رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نبود و خودش ریاست کمیسیون امور زیربنایی را هم برعهده داشت و شخصا شرکت و اداره میکرد. روز یکشنبه کمیسیون زیربنایی برای مسئله انرژی تشکیل شد. وزیر نیرو بود و در جلسه حضور داشتند و بحثهای مختلف انجام گرفت و جلسه طولانی شد و نزدیک ظهر شد. ایشان به فکر فرو رفت و بالاخره ما منتظر بودیم، ایشان جمعبندی خودش را اعلام کند.
بعد از این که مسائل کارشناسی مطرح شد ایشان فرمودند مسائل و مشکلات کشور را نخواهیم نتوانست به سامان برسانیم، مگر اینکه یک تفاهمی بین رهبری، ریاست جمهوری، سپاه و صداوسیما برقرار شود، مانند دورانی که من رئیس جمهور بودم. باید چنین تفاهمی باشد تا کارها به سامان برسد.
به نظر من میرسد با توجه به تجربهای که ایشان در دوران ریاست جمهوری خودش داشت و مجموعه مسائلی که بعد از آن اتفاق افتاد یعنی از سال 76 تا زمان درگذشت ایشان، به نظر من یک جمعبندی بسیار دقیق و هوشمندانه و درستی بود.
و گفتید چقدر حیف استخری که ایشان بودند، نجات غریق نداشتیم که به موقع به ایشان برسند.
بله.
اگر بود، اثری داشت؟
یک قاعدهای در نجات غریق داریم که ابدا اجازه نمیدهیم کسی تنها در آب برود. این قاعده ما است و کسی حق ندارد، این کار را کند. خلاف است و حتما باید یا یکی از دوستان با او باشد و یا حضور منجی غریق باشد. به ما گفتند حاج آقا به ما اجازه نداده است. گفتم شما چه کاره هستید و باید به من میگفتید. من خودم میدانستم اگر به حاج آقا میگفتم ایشان قبول میکرد. حرف من را رد نمیکرد، چون برای این امر منطق دارم.
یک تفاهمی بین رهبری، ریاست جمهوری، سپاه و صداوسیما برقرار شود، مانند دورانی که من رئیس جمهور بودم. باید چنین تفاهمی باشد تا کارها به سامان برسد.
مسائل و مشکلات کشور را نخواهیم نتوانست به سامان برسانیم، مگر اینکه یک تفاهمی بین رهبری، ریاست جمهوری، سپاه و صداوسیما برقرار شود، مانند دورانی که من رئیس جمهور بودم. باید چنین تفاهمی باشد تا کارها به سامان برسد.