bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۴۲۷۱۲۹

آیا آمریکا به سمتی "فاشیستی شدن" حرکت می‌کند؟

آیا آمریکا به سمتی

دموکرات‌ها باید با قاطعیت، پیروزِ انتخاباتِ ریاست جمهوری آمریکا شوند. در غیر اینصورت، ترامپ و طرفدارانش ادعا خواهند کرد که انتخاباتِ آمریکا مورد سرقت قرار گرفته است (بیش از این هم ترامپ ادعا‌هایی از این نوع داشته است). یک پیروزی قاطعانه از جانبِ دموکرات‌ها مورد نیاز است تا به کشور (آمریکا) این سیگنال داده شود که اغلبِ آمریکایی‌ها با دستورِ کارِ مخرب ترامپ مخالف هستند.

تاریخ انتشار: ۱۰:۰۶ - ۱۰ بهمن ۱۳۹۸
فرارو- دارون عجم اوغلو* در وبگاه تحلیلی پراجکت سیندیکیت نوشت: با توجه به تمایل و گرایشِ دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا به نژادپرستی و لفاظی‌های تفرقه افکنانه، کاملا روشن است که چرا تعداد زیادی از مخالفان وی، او را بنیتو موسولینی و یا آدولف هیتلرِ عصر مدرن توصیف می‌کنند. با این حال، این گزاره که تمامیِ طرفدارانِ ترامپ، افراط گرایانی غیرقابل قبول هستند، صرفا به نفع وی است.

به گزارش فرارو، ملی گراییِ سفید در آمریکا در حال افزایش است. موسسه Anti-Defamation League اعلام کرده: در سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، ۶۷۶۸ مورد حوادث مرتبط با افراط گرایی و یهودی ستیزی (عمدتا از سمت راست هایِ آمریکایی) در آمریکا به ثبت رسیده است. این میزان، به نحو قابل توجهی بیش از آمار‌هایی است که در سال‌های گذشته به ثبت رسیده اند. موضوعی که بسیاری را به این نتیجه رسانده: مقصر اصلی در افزایشِ قابل توجه افراط گرایی در داخل آمریکا، دونالد ترامپ رئیس جمهور این کشور است.

ترامپ از زمانِ آغازِ کارزارِ انتخاباتی خود در سال ۲۰۱۵، به صورت پیدا و پنهان، طرفدارانِ خود را به اِعمالِ خشونت تشویق کرده است. پس از آنکه یک سوپرماسیستِ سفید (افرادی که طرفدار تفوق نژادی سفیدپوستان هستند) به نامِ جیمز الکس فیلدز در شارلوتزویل (ویرجینیا) با اتومبیل خود به میان مخالفان راند و موجبِ کشته شدنِ یک نفر و زخمی شدن شماری دیگر شد، ترامپ به نحو مشمئز کننده‌ای گفت: "انسان‌های بسیار خوبی در هر دو سوی این حادثه وجود داشتند". ترامپ حتی از لفاظی‌های نژادپرستانه خود هنگامی که کشور‌هایی آفریقایی و نمایندگانِ غیر سفید پوستِ کنگره را خطاب قرار می‌دهد هم خودداری نکرده است.

سخنان ترامپ، پیامد‌هایی را به دنبال دارند. علاوه بر جنایتکارِ حادثه شارلوتزویل، چندین ملی گرایِ سفید پوستِ مشهورِ دیگر نیز که اقداماتِ خشونت آمیز و تروریستی در داخل خاک آمریکا انجام داده بودند، محرکِ اصلی اقدامات خود را سخنان و رفتارِ رئیس جمهورِ آمریکا عنوان کرده اند. از آن جمله می‌توان به: سزار سایوک اشاره کرد که اقدام به پست کردنِ بمب‌های لوله‌ای برای دموکرات‌های سرشناس و برجسته کرده بود (از جمله افرادی که این بمب‌ها برایشان پست شده بود می‌توان به باراک اوباما و هیلاری کلینتون رقیب اصلی ترامپ در جریان انتخابات سال ۲۰۱۶ اشاره کرد). رابرت باورز که ۱۱ نفر را در یک کنیسه در پیتسبورگ به قتل رساند و پاتریک کروزیوس که به ۲۲ نفر در ال پاسو شلیک کرد نیز در زمره همین افراد قرار دارند. بر اساس جدیدترین پژوهشی که توسط "کارستن مولر" از دانشگاه پرینستون و "کارلو شوارتز" از دانشگاه وارویک انجام شده، پیوندِ علیِ مستقیمی میانِ توئیت‌های ضد اسلامی ترامپ و جرایم و اتفاقات تروریستی بر علیه مسلمانان (وقوع جرایم نفرت محور علیه مسلمانان) وجود دارد.

با توجه به تمایل و گرایشِ ترامپ به خشونت طلبی و تحریفِ حقیقت، بسیاری به این جمع بندی رسیده اند که وی نژاد پرست است. بدتر از همه، ترامپ سعی دارد از نهاد‌های قانونی و دموکراتیک در آمریکا و همچنین رویه‌های بوروکراتیکِ بی طرفانه در این کشور، مشروعیت زدایی کند. وی این کار را نه فقط با هدفِ سرپوش گذاشتن بر معاملات مشکوکِ خود و خانواده اش، بلکه به عنوان یک راهبرد جهت افزایشِ قدرت و اقتدار شخصی اش، انجام می‌دهد. فاشیست‌های ایتالیایی و نازی‌ها به طور مرتب و معمول، از راهبرد‌هایی مشابهی (شبیه به راهبرد‌هایی که ترامپ اکنون به کار می‌گیرد)، از سال ۱۹۲۰ به بعد استفاده کرده اند.

با این حال، اشتباه خواهد بود اگر در مورد این شباهت‌ها اغراق کنیم. برای انسان‌های مبتدی، فاشیسمِ میان دو جنگ (دو جنگ جهانی)، بدونِ وجود و فهم کمونیسم که بسیاری از آلمانی‌ها و ایتالیایی هایِ طبقه متوسط آن را به مثابه تهدیدی وجودی قلمداد می‌کردند، قابل فهم نیست. در شرایط فعلی، یکچنین تهدیدی وجود ندارد. انتخابِ باراک اوباما به عنوان نخستین رئیس جمهورِ سیاه پوستِ آمریکا، وحشت و ترسِ افراط گرایانِ آمریکایی را با این گزاره که جمعیتِ سفید پوستِ آمریکا رو به تضعیف است، تقویت کرد. با این همه، یکچنین تئوری‌های توطئه‌ای را نمی‌توان با تهدیدات عینی و جهانیِ که کمونیسم پس از وقوعِ انقلاب بلشویکی سال ۱۹۱۷ حاملِ آن‌ها بود، مقایسه کرد.

ثانیا، در دوره پس از جنگ جهانی اول، جوانانِ آسیب دیده (از نظرِ روحی و جسمی) و سرخورده، بخشِ قابلِ توجهی از جمعیتِ بسیاری از کشور‌ها را تشکیل می‌دادند. در حالیکه بسیاری از کهنه سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان هم از زخم‌ها و آسیب‌های مشابهی رنج برده اند (و برخی از آن‌ها هوادارانِ سرسختِ ترامپ هستند)، آن‌ها نه از نظرِ تعداد و نه نفوذِ سیاسی با همتایانِ خود در دوره میان جنگ‌های جهانی اول و دوم، قابل مقایسه نیستند.

ثالثا، علی رغمِ تلاش‌ها و لفاظی هایِ ترامپ برای جلبِ کمک هایِ سایر کشور‌ها در کارزارِ انتخاباتی اش، وی تاکنون تلاشی جهت محکم کردنِ پایه هایِ قدرتش با استفاده از ابزارهایِ غیرانتخاباتی انجام نداده است. این رویکرد می‌تواند با شکستِ ترامپ در رقابت با یک کاندیدای چالشیِ دموکرات در ماه نوامبر (در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا) تغییر کند. اما حتی پس از آن نیز، این می‌تواند نمودی از ندا‌های فاشیست‌های گذشته مبنی بر تضعیفِ سیستماتیکِ فرآیند‌های دموکراتیک باشد.

در نهایت باید گفت: در حالیکه حمایتِ غیرمشروطِ حزب جمهوریخواه از ترامپ، به نحو وحشتناکی به رفتار سیاستمدارانِ راست گرا که از بنیتو موسولینی و آدولف هیتلر پشتیبانی می‌کردند، شباهت دارد، با این حال، هیچ چیزِ منحصر به فردِ فاشیستی، در موردِ سیاستمدارانی که از هرگونه اصولی تهی هستند و به نحوِ نادرستی رفتار می‌کنند، وجود ندارد.

این موضوع مخصوصا هنگامی که از برچسبِ فاشیست در مورد ترامپ استفاده می‌شود، از اهمیت برخوردار است (برخلاف دیگر عناوین و برجسب‌هایی که امکان دارد در مورد ترامپ استفاده شود). به طور حتم، حضور مجدد ترامپ در قامتِ رئیس جمهور آمریکا (پیروزی مجدد وی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا)، بحرانی وجودی بر علیهِ نهاد‌های آمریکایی خواهد بود. نیرو‌هایی که مانع از دستور کار وی شده اند (که از همه مهم‌تر می‌توان به شهروندانِ متحد و بسیج شده اشاره کرد)، با عادی شدنِ قدرت و حکومتِ او، ضعیف و ضعیف‌تر خواهند شد. مجامع و پیمان نامه‌های سیاسی، در مقایسه با دوره اول ریاست جمهوری ترامپ، حتی به نحو افراطی تری تضعیف خواهند شد. تلاش‌های مداومِ دولت ترامپ جهتِ بی اثر ساختنِ تخصصِ بی طرفانه از سیستم بوروکراتیک (اداری) آمریکا، بدون اینکه فروکش کند همچنان ادامه خواهد یافت. نظام سیاسی، از جمله نظام قضایی آمریکا نیز به نحو جبران ناپذیری، قطبی خواهد شد.

با این حال، قطبیت حزبی (دو قطبی شدنِ حزبی) و از بین رفتنِ هرگونه جبهه میانی که زمینه را برای سازش فراهم کند، سلاح‌های کلیدی در جنگِ ترامپ بر علیهِ نهاد‌هایی هستند که قرار است وی را به صورت مداوم تحت کنترل داشته باشند. آن‌هایی که به ترامپ و هوادارانش برچسبِ فاشیستی بودن می‌زنند، صرفا در حال عمیق‌تر کردنِ شکاف‌ها هستند و از شکایت‌ها و نارضایتی‌های (اغلب درست و معتبرِ) میلیون‌ها آمریکایی که اکثر آن‌ها هیچ ارتباطی با ملی گرایی سفید و افراط گرایی ندارند، مشروعیت زدایی می‌کنند.

امیدوارکننده‌ترین راهبرد‌ها برای مقاومت در برابر ترامپ و شکستِ وی، شبیهِ آن نوع از راهبرد‌هایی که برای مبارزه با جنبش‌های فاشیستیِ قرن بیستم به کار گرفته می‌شدند، نیستند. موسولینی و هیتلر به محضِ اینکه قدرت را به دست گرفتند، هیچ راه و مکانیسمی برای متوقف ساختنِ آن‌ها از طریقِ فعالیت در چهارچوبِ سیستم وجود نداشت (هیچ فرد یا نهادی توان مقاومت در برابر آن‌ها را نداشت). بر عکسِ این موضوع، موثرترین راه و شیوه برای مقابله با ترامپ، مبارزه با وی از طریق صندوق رای است. نمودِ این امر را در سال ۲۰۱۸ و در جریانِ انتخاباتِ میان دوره‌ای کنگره آمریکا مشاهده کردیم. انتخاباتی که بر اساس آن، دموکرات ها، جمهوریخواهان را شکست دادند و بار دیگر، کنترل مجلس نمایندگان آمریکا را به دست گرفتند.

از این رو، بهترین راهی که پیش روی ماست، اتخاذ یک استراتژی دو جانبه است. اول، دموکرات‌ها (و تمامی دیگر احزاب و گروه‌های علاقه مند) نیاز دارند تا راهی بیابند و به نحوِ بهتری با میلیون‌ها فردی که به دونالد ترامپ رای دادند، ایجاد ارتباط کنند (این افراد به ترامپ رای دادند، زیرا حس کردند از نظر اقتصادی، رها شده اند و از نظر سیاسی نیز مورد بی توجهی قرار گرفته اند). هر گروه و جنبشی که به این گروه از آمریکایی‌ها پشت کند، نه فقط شانس خود برای پیروزی و کسبِ قدرتِ سیاسی را کاهش داده بلکه، به قطبیتی (قطبی گرایی سیاسی) که به ترامپ اجازه داده تا تقریبا با اختیار تام و نامحدود عمل کند، بیش از پیش دامن می‌زنند. بله، اکثرِ طرفدارانِ ترامپ به راحتی در جریان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۰، به سمتِ نامزدِ دموکرات‌ها تغییر جهت نخواهند داد. با این وجود، بسیار مهم است که کاندیدا‌های دموکرات، دغدغه‌های این افراد را نیز مورد شناسایی قرار دهند و سعی کنند برای ارتباط و تعامل با آن ها، اقدام به ایجاد پل‌های ارتباطی کنند.

ثانیا، دموکرات‌ها باید با قاطعیت، پیروزِ انتخاباتِ ریاست جمهوری آمریکا شوند. در غیر اینصورت، ترامپ و طرفدارانش ادعا خواهند کرد که انتخاباتِ آمریکا مورد سرقت قرار گرفته است (بیش از این هم ترامپ ادعا‌هایی از این نوع داشته است). یک پیروزی قاطعانه از جانبِ دموکرات‌ها مورد نیاز است تا به کشور (آمریکا) این سیگنال داده شود که اغلبِ آمریکایی‌ها با دستورِ کارِ مخرب ترامپ مخالف هستند. دستورکاری که به نهاد‌های سیاسی آمریکا بی احترامی می‌کند و لفاظی‌های مبتنی بر قطبی گرایی را دربر می‌گیرد.

هنوز برای پرداختن به و خطاب قرار دادنِ شکایات و نارضایتی‌های آمریکایی‌ها و بازسازی نهاد‌های این کشور، چندان دیر نشده است. با این حال، این امر در فضای سیاسی که قطبی شده باشد ممکن نخواهد بود و اتهاماتِ فاشیسم، صرفا محیط را برای مخالفانِ ترامپ، کمتر مساعد و دوستانه خواهد کرد.


* دارون عجم اوغلو،  استاد علم اقتصاد در دانشگاه ام آی تی آمریکاست.