اگر همسایهای رختشویی داشت، همسایه دیگر بهکمکش میشتافت. موقع خانهتکانی و ضیافت و مانند آن، همه دست بالا زده یاریاش میکردند و همچنین در نزاعهای زن و شوهری و اختلافات خانوادگی که همه مانند عضو یک پیکر با هم اتفاق میکردند به رفع غائله میکوشیدند. اگر روزها زنها مانند اهالی یک کلوپ کل امورشان از کار و تفریح و ناهار و عصرانه و بزک و وسمهکشی و مانند آن با هم بود، مردهایشان هم شب همین یگانگی را داشتند که هر شب در اتاق یکی جمع شده، پذیرایی شده و به تفریح و خوردن و ریختن و گفت و شنود میپرداختند.
اجارههای خانههای دربست از ماهی یک تا دو تومان و بیست و پنج قران برای یک خانه سه چهار اتاقه تا هشت ده اتاقه بود و اجاره یک اتاق و صندوقخانه بین سه چهار تا هشت نه قران که بهترینش را داده، بسا که زیرزمین و انبار و نیمچه اتاقی (اتاق نمازخانه) نیز ضمیمهاش میآمد.
بعضی تا از پرداخت همان مختصر اجاره اتاق هم معاف بشوند خانه دربست اجاره کرده، اتاق، اتاق اجاره میدادند و بعضی اوقات که علاوه بر بیاجاره شدن اتاق خودشان چیزی هم سرک (اضافه) میآوردند و مستاجران اتاقی هم اینگونه اجارهنشینی را ترجیح میدادند که صاحبخانه بالا سرشان نباشد و با یکی مثل خود سروکار داشته باشند.
مستاجران اتاقی هم اینطور اتاق بهدست میآوردند که زن اتاق بخواه بهدور کوچهها راه افتاده در خانهها را به صدا در میآورد و میگفت مستاجر نمیخواهید یا (خانم اتاق خالی دارین؟) تا جایی او را قبول بکنند و رد و جواب کردنشان نه از ترس و اینکه بخواهند طرد بکنند، بلکه از آن جهت که واقعا اتاق خالی در خانه نداشتند، چه صاحبخانهها را این عقیده بود که سرپناه به کسی دادن علاوه بر عملی انسانی ثواب اخروی را هم همراه میدارد و این اعتقاد دیگر که خانه پر از دشمن باشد خالی نباشد و چندان که اتاقی از خانهشان خالی شده، بود به اول کسی که از آنها طلب کرده بود رضایت میدادند؛ بدون آنکه سوال و جوابی در میان آورند یا مطالبه پیشاجاره، یا پول پیش و مانند آنی داشته باشند و تنها مردان عزب بیزن و فرزند بودند که بهسهولت نمیتوانستند خانه و اتاق بهدست آورند.
رفتار مستاجر و صاحبخانه
صاحبخانه هر که و مستاجر هر که بود، مردانشان با هم برادر و زنانشان با هم خواهر بوده و مثال خانواده واحد با هم زندگی میکردند و تنها چشمهیزی و دل و دست ناپاکی بود که این قاعده را برهم زده باید مستاجر جا دیده اتاقشان را خالی کرده و مستاجران که از خانهای که صاحبخانه بد چشم داشته باشد، نقل مکان کنند. در عیش و عزا و راحت و زحمت همه اهل خانه مانند تنی واحد با هم همدلی و همکاری داشته تو و منیای در میان نمیآوردند و در استفاده از اماکن حیاط مانند آبانبار و پاشیر و مطبخ و مبال و پشتبام تابستانها همه شریک بوده، یکسان استفاده میکردند و در مهمانیها قبل از همه اهالی خانه بودند که نامشان بر سر نامها قرار میگرفت. چنانچه غذای مطبخ، مخصوصا رنگ و بوداری پخته میشد، باید همه از آن تناول کنند؛ اگر چه یک انگشت و یک پیاله، نعلبکیای باشد و دیگر غذاها نیز اگر از نوع بهخصوصی پخته شده بود (تکه همسایهگیری) اگر چه نصف کوفته، یا لقمهای گوشت کوبیده باشد، از حتمیات بود که باید به دهن همه برسانند. در این طرز فکر که میگفتند مبادا، بچهای، زن آبستنی آن را دیده یا بویش را شنیده دلش بخواهد و آنها مسوول بشوند.
اگر همسایهای رختشویی داشت، همسایه دیگر بهکمکش میشتافت. موقع خانهتکانی و ضیافت و مانند آن، همه دست بالا زده یاریاش میکردند و همچنین در نزاعهای زن و شوهری و اختلافات خانوادگی که همه مانند عضو یک پیکر با هم اتفاق میکردند به رفع غائله میکوشیدند. اگر روزها زنها مانند اهالی یک کلوپ کل امورشان از کار و تفریح و ناهار و عصرانه و بزک و وسمهکشی و مانند آن با هم بود، مردهایشان هم شب همین یگانگی را داشتند که هر شب در اتاق یکی جمع شده، پذیرایی شده و به تفریح و خوردن و ریختن و گفت و شنود میپرداختند.
ایاب و ذهاب و رفتوآمدشان روی حساب و کتاب بود که زنها چه وقت و زمان در صحن حیاط ظاهر شوند یا سر حوض و به مستراح بروند که مردها در حیاط نباشند و مردها که با بودن زن همسایه پا به حیاط و سرحوض و مبال و پاشیر و مانند آن نگذارند و در زدنشان با نشان و قرار که هر کس برای ورود به خانه در زدنی مخصوص به خود داشت که دیگری را مزاحم نشده، یا زن همسایه در به رویشان باز ننماید.
مرد صاحبخانه نه تنها رئیس خانواده خود بود، بلکه رئیس خانه و همه اهالی خانه بهشمار میآمد که اوامر و نواهی او قابل اجرا میآمد و صاحب اختیاری که همه مسائل اهل منزل با کدخدامنشی او حلوفصل و مستاجرانش جزو خانواده او که خیر و شرشان به او مربوط میشد، همانند پدری که باید نظارت در کار فرزندانش داشته باشد، اگر چه این اختیار گاهی تازه به دوران رسیدههایشان را اجازه میداد که بزرگنماییهایی هم داشته، مخصوصا زنانشان را که به مستاجران افادهفروشی کنند و پس بنا به مراتب بالا اگر مستاجری به فکر خرید و تهیه خانه برمیآمد مگر از جهت همین خودنماییها و افادهفروشیهای آنها بود که وی را وادار میکرد که البته این حالت به ندرت اتفاق میافتاد.
چنانچه اشاره رفت نه تنها سرسایه به کسی دادن جزو کارهای ثواب بود، بلکه میگفتند اگر کسی خانهای خریده در اختیار کسی قرار دهد، حتی اجاره آن را هم دریافت بکند، ثواب دنیوی و اجر اخروی برای خود خریده است و به همین قاعده تهیه باغ و غرس درخت میوهدار که اگر آن را هم بفروشد به ثواب نزدیک شده است. از این رو اگر کسی خانهای داشت یکی دو اتاق آن را برای خود گزیده بقیه را به اجاره واگذار میکرد و خانه بیمستاجر کمتر دیده میشد و به مستاجر ندادههایشان هم آنهایی بودند که اتاقهای اضافیشان را عروس و داماد و مادر و خواهر و غیر آن اشغال کرده بود؛ و باز روی همان حساب صواب و ثواب کمتر صاحبخانهای یافت میشد که تفاخری بر مستاجر آورده یا بین خود و ایشان ما و منی و اشکال و ایرادگیری و مانند آنی داشته، تحقیر و تشعیر به عمل آورد و میگفتند شکرانه خانهدار بودنشان اینکه بیخانمانهایی را سرپناه بسپارند و این نکویی را وقتی تکمیل میکنند که از نیش و زبان و سختگیری و سلب آزادیشان خودداری ورزیده مالک و مستاجری نداشته باشند که متقابلا هم همین ملاحظات از طرف مستاجران به عمل آمده صاحبخانه را احترام نهاده، فرامینش را به اجرا درآورده، سپاس مرحمتش که پناه به آنها داده است، اینکه ملاحظهاش را داشته محترمش دارند.
روی همین جلب ثواب نهتنها اتاقهای اضافی خانهها به اجاره بود، بلکه هر پول اضافی صرف خرید خانهای برای واگذاری به اجاره میشد که آن را هم فال و هم تماشا دانسته و میگفتند هم اجر دنیوی و هم بهره اخروی داشته که هم منفعتی به استمرار تحصیل میکنند و هم رضایت خالق را به دست میآورند و سوم آن هم اینکه هرگز ضرری از آن مترتب نخواهد شد، از آنجا که بهکار (خاکبازی) دست میزنند.
منبع: جعفر شهری، تهران قدیم