یک سال پیش دوستداران پرویز پورحسینی، خبر درگذشت او را با ناباوری وبهتزدگی شنیدند. آنان امید بسته بودند که بازیگر محبوبشان میتواند کرونا را به زمین بزند، ولی این ویروس نفرتانگیز امید آنان را به باد داد و جامعه هنری را بار دیگر به سوگ نشاند.
حالا یک سال از آن جمعه غمانگیز میگذرد. یک سالی که بر تئاتر هم سخت گذشت. در این مدت هنرمندان زیادی بابت آینده نامعلوم این هنر در جهان بعد از کرونا ابراز نگرانی کردهاند.
به گزارش ایسنا، این دلشورهها البته دلواپسیهای قبلی را هم یادآوری میکند. همچنانکه پرویز پورحسینی هم سالها پیش زنگ خطری جدی را برای تئاتر پیشبینی کرده بود و به نظر میرسد این زنگ خطر مدتی است به صدا در آمده است.
ما به انگیزه اولین سالروز درگذشت این هنرمند، بخشی از نگرانی و دلواپسی او را درباره تئاتر مرور میکنیم.
او در گفتگوی خود با منصور خلج که در مجموعه کتابهای ماندگاران صحنه منتشر شده است، گفته بود: به هنگام دیدن یک تئاتر یا فیلم، به دنبال این هستم که با من چه کرده است و چه تاثیری روی منِ تماشاگر گذاشته است. اینجا خودم را به عنوان تماشاگر معمولی در نظر میگیرم که میخواهد تئاتر ببیند. میدانم به هر حال یکسری چیزها با من هست، ولی سعی میکنم مثل یک تماشاگر معمولی، یک مخاطب عادی تئاتر ببینم. اینجاست که میتوانم بگویم کار خوب بوده یا نه.»
او در ادامه بحث مهمی را مطرح میکند؛ صلاحیت کارگردانی که این روزها یکی از موضوعات مهم در تئاتر است: «قدیمها هر کسی دست به کارگردانی نمیزد. زمانی که ما دانشکده میرفتیم کسی که با سواد بود یا به قولی جسارت میکرد، وارد این حیطه میشد. ما برای کارگردانی مرتبت بالایی قائل بودیم. یعنی باور داشتیم که کارگردان باید یک دنیای دیگری با خودش داشته باشد. خیلی باسواد باشد. تجربه داشته باشد. کار کردن با بازیگر را بلد باشد. تئاتر امروز جهان را بشناسد و ... هر کسی نمیتوانست کارگردانی کند. اگر یک جوانی به اصطلاح پررویی میکرد و یک متنی را برای اجرا دست میگرفت، مورد هجمه قرار میگرفت. البته این را یادآوری کنم که نمیگویم اگر یک نفر بخواهد تجربه کند، بد است، ولی اینکه کسی بخواهد از سر تفنن یا برای پول درآوردن یک عده را جمع کند و در نهایت یک کار عبثی را به مخاطب نشان بدهد، خوب نیست و من این کار را نمیپسندم.»
او جملات بعدی خود را این گونه ادامه داده بود: «من نمیپسندم، چون فلان خانم یا فلان آقا پول دارند، اجازه دارند سالن اجاره کنند و تئاتر کار کنند. در حالیکه یک جوان با استعداد که صلاحیت بیشتری هم دارد، فقط، چون پول ندارد و نمیتواند سالن اجاره کند، نتواند کار کند. به نظر من اگر این مساله ادامه پیدا کند، عواقب بدی در انتظار ما خواهد بود. از طرفی کارگردانهای شناخته شده مثل دکتر رفیعی یا از میان نسل جوان امروز کسانی مانند حسین کیانی یا محمد یعقوبی به دلیل تواناییها یا تجربههایی که دارند میتوانند با هر گروه ناشناختهای هم کار کنند، ولی اگر هنرپیشه شناخته شده تئاتری که سبقه و تربیت تئاتری دارد هم کنار آنان کار کند مسلما نتیجه بهتری خواهد داشت.
ولی الان کسی که میخواهد تئاتر کار کند، به دنبال یک چهره میگردد تا بتواند گیشه داشته باشد و اصلا به کیفیت کار فکر نمیکند. کار را هم که میبینیم، هیچ تاثیری بر ما نمیگذارد و نتیجه معکوسی هم در تئاتر خواهد داشت. به نظر من این برای تئاتر زنگ خطر است. درست مثل زمانی که لالهزار از یک تئاتر فرهیخته به آتراکسیون تبدیل شد. یک زمانی در لالهزار شاهد اجرای نمایش «بادبزن خانم ویندرمیر» یا اجراهایی از میر سیفالدین کرمانشاهی، رضا کمال شهرزاد، سید علی نصر یا حسن مقدم بودیم و بعد از آن تنها آتراکسیون بود که آنجا اجرا میشد. میدانید این اتفاق باعث شد تئاترهای اندیشمند و تئاترهایی که حرفی برای گفتن داشتند، کنار زده شوند و تماشاگر خود را از دست بدهند. در واقع آتراکسیون باعث شد سلیقه مخاطب نزول کند. خدا کند این اتفاق یک بار دیگر پیش نیاید و تئاتر ما با این مساله مواجه نشود.»
پورحسینی در این گفتگو از تئاترهای لاکچری هم سخن گفته بود؛ تئاترهایی که البته نمیدید و معتقد بود چندان هم پر شمار نیستند. اما باور داشت باید دلیل استقبال احتمالی مردم را از این تئاترها ریشهیابی کنیم و خودش حدس میزد این اتفاق به دلیل خستگی مردم است: «مردم خستهاند و از نظر روحی نیاز به تفریح و تنفس دارند. در شرایط حاضر تلویزیون این جواب را به آنها نمیدهد. برای همین یا به ماهواره روی میآورند یا به دنبال تئاترها یا فیلمهایی هستند که چنین فضاهایی داشته باشند. به نظر من به جای اینکه بخواهیم سلیقه آنان را نقد کنیم باید این علتها را بررسی کنیم و ببینیم چرا مردم به دنبال این نوع کارها میروند و نباید به آنها انگ لمپن بودن بزنیم. به نظر من اگر خیر مملکت را میخواهیم اجازه بدهیم سلایق مختلف بهتر کار کنند و ما هم به آنها کمک کنیم.»
چند سالی از این گفتگو میگذرد و حالا سالهایی به مراتب دشوارتر برای تئاتر و فعالان آن رقم خورده است و اینجاست که تنها دلخوشی این است خوب شد هنرمندانی مانند پرویز پورحسینی که پرورش یافته دوره طلایی تئاتر بودند، این روزهای دشوار را ندیدند.
روز هفتم آذر ماه سال ۱۳۹۹ که این بازیگر تماشایی برای همیشه از دنیا رفت، دوستدارانش به این چیزها فکر نمیکردند. آنان به خاطرات خوشی میاندیشیدند که او برایشان رقم زده بود چه آن زمان که در هیات نقشی منفی مانند دکتر فاستوس ظاهر میشد و چه در قامت نقشی مثبت مانند «جلال» مجموعه «اولین شب آرامش».
پرویز پورحسینی در هفتاد و نه سالگی همچنان دوست داشت فرصتی برایش پیش بیاید تا بار دیگر روی صحنه برود و کارنامه پربار خود را که همکاری با کارگردانانی همچون حمید سمندریان، علی رفیعی، بهرام بیضایی، آربی اوانسیان، بیژن مفید، داریوش فرهنگ، رکنالدین خسروی، پری صابری و ... البته پیتر بروک در آن به ثبت رسیده بود، سرشارتر کند. کرونا، اما مهلتش نداد و او را به قطعه هنرمندان بهشت زهرا روانه کرد تا به جمع همکاران سفر کردهاش بپیوندد.