محتواهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی هر روز بیشتر از گذشته به سمت ویدیوها و تصاویر شخصی پیش میرود و این شبکهها در طول زمان ماهیت خبری و آگاهیبخشی خود را از دست داده است. کار به جایی رسیده که حتی برندهای بزرگ هم برای بازاریابی در شبکههای اجتماعی از روشهای کلیشهای و پرطرفداری مثل برگزاری مسابقات دابسمش و سلفی برای جلب مخاطب و درگیر کردن او استفاده میکنند.
سارا نعیمی؛ کافی است بشنویم در آن طرف دنیا عدهای به بهانه دغدغهای منطقی – مثلا اعتراض به خشونت علیه زنان – عکسهای پروفایل خود را به رنگی با شکلی تغییر داده اند. بدون آن که از اصل موضوع باخبر باشیم، در لحظه در این سوی دنیا دست به کار میشویم و رنگ عوض میکنیم و دغدغه مندی خود را برای دنیا فریاد میزنیم. دوست داریم زیبا و به روز به نظر برسیم. چه دروغهایی که برای این هم رنگی با جماعت نمیگوییم و چه واقعیتهایی را که پنهان نمیکنیم.
هر کدام از ما که در شبکههای اجتماعی فعال هستیم برای یک بار هم که شده عکسهایی را از غذاهایی که میخوریم یا تصاویر چای و قهوه و کتابهای نخوانده روی میز کارمان پست کرده ایم. این روزها اورژینال و اصیل بودن در فضای مجازی کار سختی است و طرفدار چندانی هم ندارد. پس ترجیح میدهیم همان چیزی را بگوییم که همه میگویند. این موضوع دستمایه تولید انیمیشنها و ویدیومونتاژهای فراوانی در فضای مجازی شده که با یک جستجوی ساده در یوتیوب میتوانید نمونههای آن را ببینید.
هایروفانته، موسیقی دان ایرلندی، یکی از کسانی است که با قرار دادن مرسومترین کلیشههای اینستاگرامیدر یک ویدیومونتاژ، ویدیوی پرطرفداری را ساخته و روانه فضای مجازی کرده است.
او در این باره میگوید: «من از تمایل آدمهای امروزی به غیر اصیل بودن در شبکههای اجتماعی سوءاستفاده کردم و یک انیمیشن ساختم. همه مراحل تولید این انیمیشن، از سرچ عکسها گرفته تا تدوین ویدیو دستی انجام شده و از نرم افزار اتوماتیکی استفاده نشده است.
بعضی از دوستانم به من میگویند که ویدیوهایی شبیه به چیزی که تو ساختی، در فضای مجازی فراوان است. پس میتوان گفت که فیلم ساختن درباره کلیشهها هم خودش کلیشه شده است. کلیشه در کلیشه چه شود!
با تماشای این ویدیوها تازه میفهمیم چقدر تکراری و بی اصالت شده ایم. شاید زیاد لایک بگیریم، اما موجوداتی خسته کننده به نظر میرسیم.
چند وقت پیش چوپو باریتون، عکاس اهل بانکوک تایلند، عکسهایی را منتشر کرد که در آنها تحریف واقعیت در شبکههای مجازی و نحوه تهیه عکسهای جعلی را نشان میداد؛ این که مردم دوست دارند زندگیهای خود را شگفت انگیزتر از آنچه هست نشان بدهند و برشهایی غیر واقعی، اما «لایک خور» و پرطرفدار را از زندگی خود به نمایش بگذارند.
در این عکسها کادرهایی بازتر از کادر به نمایش در آمده در صفحه اینستاگرام را میدیدیم که حال و هوای عکسهای اینستاگرامیرا به کلی عوض میکرد. آدمهایی که در عکسهایشان خود را در حال ورزش و شادی در ساحل و خوردن غذاهای سالم و خوش آب و رنگ نشان میدادند، در حقیقت زندگیهای عادی داشتند که گاهی حتی رقت انگیز و فلاکت بار به نظر میرسید.
کلیشه خودنمایی با زیبایی و تندرستی و شادی در شبکههای اجتماعی فقط محدود به افراد نیست و به کلیت جوامع هم سرایت کرده است. به عنوان مثال، چندی پیش یک سازمان هندی هم برای نمایش تحریف واقعیت هند از همین تکنیک باریتون استفاده کرده بود؛ عکسهایی که نشان میداد واقعیتهای تلخ هند مثل فقر و آلودگی و تحجر چطور پشت لطافت عکسهای زیبای این کشور در فضای مجازی پنهان میشود.
بسیاری از مردم دنیا برای دیدن واقعیتها به دنیای مجازی سر نمیزنند، اغلب آنها دوست دارند در این دنیا فقط زیبایی ببینند. همین است که صفحات مجازی اغلب مردم در گوشه و کنار دنیا از تصاویر شادی و سرزندگی سرریز شده است.
این روزها دنیای مجازی تا دل تان بخواهد شاعر و فیلسوف و نویسنده دارد. تب بازگویی هایکوها و جملات قصار از نویسندههای معاصر و کلاسیک داغ داغ است. بعضیها فقط نقل قول میکنند و بعضیهای دیگر خودشان شخصا دست به کار شعر و شاعری و نویسندگی میشوند؛ البته نه اشعار بلند و مخوزون یا داستانهای جاندار و سرپا، بلکه ترجیحا تک بیت وهایکو و داستانهای مینیمال دو خطی. کلی هم لایک و احسنت و آفرین میگیرند و به آینده کاری و حرفهای شان در زمینه شعر و شاعری و نویسندگی امیدوارتر میشوند.
هر از گاهی هم یک نویسنده یا چند کتاب در فضای مجازی مورد توجه قرار میگیرد و همه وظیفه خود میدانند که از آن نقل قول کنند. مثلا این روزها تب موراکامیو کارو در دنیا داغ داغ است و به همین ایران خودمان هم سرایت کرده. همین تب مسری فضای مجازی را درگیر چنان موراکامیزدگی و کاروزدگی وحشتناکی کرده که هیچ کس جلودارش نیست. چند ماه بعد هم این تب فروکش میکند و تب دیگری جایش را میگیرد.
این جملات و حرفهای تکراری در حالی در شبکههای مجازی دست به دست میشود که تعداد زیادی از کسانی که سنگ نویسندهها و کتابهای مد روز دنیا را در صفحات اجتماعی شان به سینه میزنند، حتی یک بار هم کتاب مورد علاقه شان را ورق نزده اند و حاضر نیستند برای خریدن یک نسخه از آن پولی خرج کنند.
بعد از کمپین چالش سطل آب یخ که برای آگاهی بخشی درباره بیماری AIS راه اندازی شد و با سرعتی باورنکردنی دنیا را فرا گرفت، تب کمپینهای بامعنا و بی معنا و به چالش کشیدنهای واقعی و صرفا سرگرم کننده در فضای مجازی داغ شد.
بعد از آن هر چند روز یک بار یک چالش و کمپین جدید در فضای مجازی به راه افتاد که به سرعت ویروسی میشد و دنیا را درمینوردید؛ از کمپینهای خیریه و موثر گرفته تا چالشهای غیرهدفمند و سرگرم کنندهای مثل چالش عکس بدون آرایش بازیگران. هر از گاهی هم چالشهایی مثل معرفی ۱۰ کتاب یا موسیقی یا برند مورد علاقه به راه میافتد و به سرعت ویروسی میشود.
در سالهای گذشته میلادی، کمپینهای پرطرفداری عموما با اهداف خیریه توسط افراد مشهور و برندها در فضای مجازی به راه افتاد. برندهای مشهوری مثل پپسی، هواپیمایی KLM و بیسکوییت دومینو توانستند در راه اندازی کمپینهای ویروسی و درگیر کردن مخاطبان رکوردشکنی کنند. جالب این که عمده این کمپینها که با استقبال عجیب و غریب مخاطبان در سراسر دنیا مواجه شد، هر چند به ظاهر اهداف خیرخواهانه را دنبال میکرد، اما در واقع روشی مدرن و هوشمندانه برای تبلیغ برندها و افزایش درآمدهای آنها بود.
اگر عاشق سگ و گربه یا حیوان خانگی تان هستید و دوست دارید هر روز عکسهای آنها را در صحفات اجتماعی تان به اشتراک بگذارید، حتما میدانید که در این زمینه تنها نیستید.
روزانه هزاران هزار نفر در نقاط مختلف دنیا عکسهایی از سگ و گربههای خود را در فضای مجازی منتشر میکنند؛ از بازیگران و سیاستمداران و ورزشکاران گرفته تا مردم عادی. اینترنت پر شده از تصاویر و ویدیوهای سگها و گربههایی که ساز میزنند، با بچهها بازی میکنند و در لباسهای عجیب و غریب و بعضا با عینکی بر چشم و کلاهی بر سر، شیرین کاری میکنند و لایک میگیرند.
در این شرایط چارهای نداریم جز این که هم رنگ جماعت شویم؛ اگر سگ و گربهای نداریم که او را در موقعیتهای خنده دار روزمره قرار دهیم، حداقل از لایک و کامنت دریغ نکنیم. البته به نظر میرسد دیگر وقت آن رسیده باشد که پادشاهان اینترنت یک کلیشه دیگر را به جای سگ و گربه به عنوان شخصیت محبوب دنیای مجازی انتخاب کنند.
شبکههای اجتماعی دائما در حال تغییر هستند و محتواهای تولید شده و به اشتراک گذاشته شده در فضای مجازی ناخودآگاه و به شکلی خودکار به سمتی میروند که تعداد «دوستان»، فالوئرها و لایکهای ما را بالا ببرند. همین میشود که پای هر جملهای چند هشتگ ردیف میکنیم. فرقی نمیکند ویدیویی نه چندان جذاب از گربه خانگی مان را به اشتراک میگذاریم یا یک لحظه ناب را شکار کرده ایم؛ در هر دو حالت میخواهیم دیده شویم.
محتواهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی هر روز بیشتر از گذشته به سمت ویدیوها و تصاویر شخصی پیش میرود و این شبکهها در طول زمان ماهیت خبری و آگاهیبخشی خود را از دست داده است. کار به جایی رسیده که حتی برندهای بزرگ هم برای بازاریابی در شبکههای اجتماعی از روشهای کلیشهای و پرطرفداری مثل برگزاری مسابقات دابسمش و سلفی برای جلب مخاطب و درگیر کردن او استفاده میکنند. دیگر وقتی پای ویدیو یا تصویر یا نوشتهای کامنت «باحال» یا «بی نظیر» یا «جالب» به چشم میخورد، چشم بسته میتوان گفت که با یک سوژه به تمام معنا کلیشهای طرف هستیم.
بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی به شدت محافظه کار شده اندو از این که حرف متفاوتی بزنند واهمه دارند. میشود گفت فضای مجازی خلاقیت آدمها را در تولید محتوا از آنها گرفته و اکثریت جوامع را به مرزهای خودسانسوری و عامه پسندی سوق داده است. کمتر کسی از ما جرأت میکند درباره سوژههای داغ روز خلاف جریان رایج نظر دهد و حرفی تازه بزند.
با وقوع یک حادثه جهانی همه عکسهای پروفایلها به یک شکل درمیآید و اکثر آدمها یک حرف تکراری را با کلمات مختلف و حتی تکراری بیان میکنند. همین باعث میشود روی صفحه فیس بوک و اینستاگرام بی حوصله پایین برویم و بسیاری از پستها را نخوانده رها کنیم.
دلیل اصلی این همه تکرار و کلیشه در فضای مجازی، همان است که اول گفته شد. افزایش لایکها و فالوئرها یا به عبارت دیگر «حفظ روابط». شنا کردن خلاف جهت، ریسک از دست دادن دوستان یا همان روابط را بالا میبرد؛ مگر آن که آدم مهم و مشهوری باشید و این شهرت به شما اجازه بدهد حرف جدیدی بزنید و موج جدیدی از کلیشهها را به راه بیندازید. همین است که به ندرت دیدگاههای مختلفی را درباره یک رویداد جهانی میخوانیم و ابعاد مختلف بسیاری از وقایع در شبکههای اجتماعی ناشناخته باقی میماند.
لوییس پاستل، کارشناس شبکههای اجتماعی میگوید: در هر جامعهای که زندگی میکنیم کمتر کسی از ما هست که به آنچه در فضای مجازی منتشر کرده مفتخر باشد؛ اکثر پستهای مان یا تکرار مکررات است یا خودنماییهای بی حاصل. میترسیم حرفهای خاص مان به مذاق دوستان مان خوش نیاید و لایک نگیرد. پس به انتشار عکسهای کلیشهای با فیگورهای تکراری بسنده میکنیم.
بسیاری از ما از کارکردهای اصلی شبکههای اجتماعی و نقش آنها در تغییر سرنوشت جوامع غافل شده ایم و در دام کلیشهها گرفتار مانده ایم. اوج برون ریزیهای غیر کلیشهای مان در موضوعات کم خطری مثل مسابقه انتخاب خواننده برتر و زیباترین چهره سال اتفاق میافتد؛ تازه آن هم در صورتی که برنده و بازنده و جایزهای در کار نباشد، وگرنه زیبایی شناسی مان هم کلیشهای میشود و به جای انتخاب زیباترین و خوش صداترین فرد، کسی را انتخاب میکنیم که فکر میکنیم مردم فکر میکنند زیباترین و خوش صداترین است!
کاش به خودمان کمیاستراحت بدهیم، کمیفکر کنیم و محتواهای بامعناتری را در صفحات شخصی مان به اشتراک بگذاریم. ببینیم در فرآیند بازطراحی شخصیت مجازی مان کدام پستهای کلیشهای مان از اینستاگرام و فیس بوک و توییتر حذف میشود؛ احتمالا صفحات بسیاری از ما مثل کف دست خالی و سفید خواهد شد!