چین از تجربه روسیه پس از سال ۱۹۹۱ میلادی درسهایی آموخت و آزادسازی اقتصادی خود را با دقت بیشتری دنبال کرد. با این وجود، چین در نهایت نتوانست از پیامدهای سیاسی سیاستهای طرفدار بازار اجتناب ورزد و اکنون روسیه را در مسیر خودکامگی همراهی میکند دنباله رویای در ادامه الگوی یک قرنی که بازتابی از مسیر تاریخی همسایه اش میباشد.
فرارو- در حالی که چین برای برگزاری بیستمین کنگره ملی خود در ماه اکتبر آماده میشود زمانی که انتظار میرود "شی جین پینگ" رئیس جمهور چین سومین دوره ریاست جمهوری بی سابقه خود را تمدید کند بسیاری از ناظران نگران روزهای نامشخص در آینده به ویژه در مورد رویکرد چین در قبال تایوان هستند. با این وجود، رهبران چین برای نگاه کردن به آینده خود نیازی به کره بلوری (توپ کریستالی) ندارند. رهبران چین به نوبه خود به روسیه نگاه میکنند.
به گزارش فرارو به نقل از پروژه سندیکایی؛ چین در ۱۰۰ سال گذشته مسیر تاریخی روسیه را بازتاب داده است. در آغاز قرن بیستم، هر دو کشور امپراتوریهای بزرگی با نهادهای قدیمی بودند که نمیتوانستند از مردم خود در برابر جنگهای خارجی، فساد، نابرابری و فقر محافظت کنند. در حالی که درآمد سرانه روسیه در سال ۱۹۰۰ میلادی حدود یک سوم درآمد ایالات متحده بود درآمد چینیها نصف درآمد روسیه بود.
در سال ۱۹۴۹ میلادی، جمهوری خلق جدید چین از نظر سیاسی و اقتصادی از نظام شوروی الگوبرداری کرد. در چین و اتحاد جماهیر شوروی اقتصاد دستوری جایگزین بازارها شد و دولت مرکزی بر هر جنبهای از زندگی مردم تاثیر گذاشت آن چه آنان تولید میکردند و میخوردند، جایی که کار میکردند و زندگی میکردند و آن چه میتوانستند بگویند، بخوانند و بنویسند.
با این وجود، پکن و مسکو برای حفظ تولید تلاش کردند، زیرا کارگران از پاداش بسیار کمی برای کار خود برخوردار بودند. در میان راهبردهای دیگر به منظور وادار کردن مردم به کار سخت تر، دولتهای شوروی و چین سیستمهایی ایجاد کردند که کشاورزان را در صورت عدم رعایت سهمیههای تعیینشده توسط دولت، با گرسنگی تهدید میکرد.
این رویکرد منجر به برجای گذاشتن بیش از هفت میلیون مرگ و میر ناشی از قحطی در اتحاد جماهیر شوروی (با بالاترین میزان مرگ و میر در اوکراین) در فاصله سالهای ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۳ میلادی و ۱۶.۵ تا ۴۵ میلیون مرگ ناشی از قحطی در چین در فاصله سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۱ میلادی شد.
جای تعجب نیست که این بلایای عظیم اقتصادی یک تهدید سیاسی جدی برای رژیمهای سیاسی هر دو کشور به شمار میرفت. در هر صورت، شوروی و کمونیستهای چینی قرار بود نیروهای مدرنیزه کننده باشند که پس از قرنها ظلم، فساد و فقر فاحش مردم را قدرتمند کرده و رونق اقتصادی را به ارمغان آورند.
هر یک از دو رژیم برای بقا نقش خود را به عنوان مدافع مردم در برابر مهاجمان خارجی تبلیغ میکرد. اتحاد جماهیر شوروی و چین بیش از هر کشور دیگری در جنگ جهانی دوم با میزان تلفاتی به ترتیب ۲۰ تا ۲۷ میلیون و ۱۵ تا ۲۰ میلیون نفر متحمل تلفات جانی شدند. در دهههای پس از آن جنگ سرد و ترس ناشی از تهاجم خارجی رژیمهای سیاسی در دو کشور را سرپا نگه داشت.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ میلادی روسیه الگوی کارهایی شد که نباید انجام داد. درآمد سرانه شوروی در فاصله سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۶ میلادی به میزان ۵۰ درصد کاهش یافت و تا یک دهه پس از آن به سطح سال ۱۹۸۹ بازنگشت. فساد و جنایت بیداد میکرد. بیکاری از ۵ درصد در سال ۱۹۹۱ به ۱۳ درصد در سال ۱۹۹۸ میلادی افزایش یافت و مشکلات اجتماعی مانند اعتیاد به الکل همزمان افزایش یافت. در سال ۱۹۹۳ میلادی مصرف سرانه الکل از ۱۱.۷ لیتر در سال ۱۹۸۹ به ۱۴.۴ لیتر رسیده بود.
حزب کمونیست چین از تجربه روسیه درس گرفت و با دقت بیش تری روند آزادسازی خود را دنبال کرد. حزب کمونیست چین با درک اینکه لیبرالیزاسیون (آزادسازی) سریع سیاسی در روسیه منجر به حذف حزب کمونیست از قدرت شد و حراج داراییهای دولتی باعث پیدایش "الیگارش"های میلیاردر شده بود تلاش کرد تا از دچار شدن به سرنوشت مشابه شوروی جلوگیری کند.
چین با کنترل دقیق خصوصی سازی و اصلاحات سیاسی مانند انتخابات محلی اقتصاد را به تدریج بازسازی کرد و از طریق آزمون و خطا پیشرفت کرد و از تغییرات ناگهانی و بی ثبات کننده در توزیع ثروت جلوگیری نمود. آزادسازی اقتصادی، چین و روسیه را از اقتصادهای نسبتا برابر به اقتصادهایی تبدیل کرد که ۱ درصد برتر جامعه دارای یک سوم ثروت است.
در سال ۲۰۱۵ میلادی ۲۵ درصد پایینترین خانوارهای چینی تنها ۱ درصد از ثروت این کشور را در اختیار داشتند در حالی که نیمه پایین خانوارهای روسیه تنها ۱۵ درصد از ثروت این کشور را در اختیار داشتند. نخبگان جدید چینی مانند الیگارشهای روس معمولا بهعنوان تهدیدات فاسد برای اقتدار دولتی قلمداد میشوند. در روسیه ولادیمیر پوتین رئیس جمهور آن کشور به دلیل "شکست دادن" الیگارشها و بازگرداندن قانون و نظم محبوبیت پیدا کرد.
در چین کارزارهای تهاجمی شی برای کاهش فساد و مهار قدرت میلیاردرهای تازهای مانند "جک ما" بنیانگذار علی بابا به همین ترتیب محبوبیت برای وی به همراه داشته است.
رقابت مجدد با غرب نیز محبوبیت هر دو رهبر را افزایش داده است. بسیاری از روسها و چینیها متقاعد شده اند که غرب از طریق گسترش ناتو پس از سال ۱۹۹۱ میلادی و حمایت ایالات متحده از تایوان تهدیدی برای حاکمیت آنان محسوب میشود. نظرسنجیها حاکی از آن است که سه چهارم روسها و اکثریت جمعیت چین از حمله روسیه به اوکراین حمایت میکنند.
در حالی که زمان تغییر کرده دستور العمل بازی برای کسب محبوبیت تغییر نکرده است. زورمندان هنوز هم با معرفی خود به عنوان مدافعان برابری در برابر فقر، فساد و مهاجمان خارجی به مردم متوسل میشوند. هر چه تسلط آنان بر قدرت بحث برانگیزتر باشد در این کارزار به موفقیت بیش تری نیاز دارند.
هرچه در نبردهای اقتصادی موفقیت کمتری داشته باشند نیازشان به دشمن خارجی بیشتر میشود. تصادفی نیست که تهاجم روسیه به کریمه در سال ۲۰۱۴ میلادی و به اوکراین در سال ۲۰۲۲ میلادی به دنبال بازگشت بحث برانگیز پوتین برای سومین دوره ریاست جمهوری بی سابقه در سال ۲۰۱۲ میلادی و همزمان با کاهش درآمد (و قیمت نفت) از سال ۲۰۱۴ میلادی و افزایش فساد بود.
در آغاز سومین دوره ریاست جمهوری شی در اکتبر سال جاری هیچ مقاومت سیاسی آشکاری در برابر او انتظار نمیرود. با این وجود، او کماکان با خواستههای مردمی برای بهبود اقتصادی مواجه است. از سال ۲۰۱۲ میلادی زمانی که شی به قدرت رسید فساد افزایش یافته در حالی که نابرابری کاهش نیافته است.
قرنطینههای طولانی مدت به دلیل پیگیری سیاست کووید صفر پیش بینیهای رشد اقتصادی برای سال ۲۰۲۲ میلادی را به ۳.۳ درصد کاهش داده است که پایینترین رقم از سال ۱۹۷۶ (به استثنای سال ۲۰۲۰) به این سو محسوب میشود.
استراتژی کتاب بازی مرد قدرتمند برای افزایش محبوبیت باعث منحرف شدن حواس افکار عمومی از مشکلات اقتصادی چین میشود و تلاش برای تصرف تایوان با استفاده از زور را دیکته میکند.
با این وجود، تاریخ نشان میدهد که چین با احتیاط حرکت خواهد کرد و اقدامات خود را بر اساس تجربه روسیه استوار میکند. هرچه مقاومت اوکراین موفقتر و جنگ برای روسیه پرهزینهتر باشد احتمال صلح در سراسر تنگه تایوان بیشتر خواهد بود.