سیدمصطفی هاشمیطبا در روزنامه شرق نوشت: قیمت دلار در بازار آزاد از مرز ۴۰ هزار تومان گذشت. سالهاست مسئولان کشور مانند رئیس مجلس شورای اسلامی در برابر افزایش نرخ ارز در بازار آزاد اظهار نارضایتی میکنند و سالهاست رؤسای بانک مرکزی میگویند قیمت دلار پایین میآید و بلافاصله اسکناسهای دلار را به بهانههای مختلف به بازار سرازیر میکنند؛ یعنی همه رؤسای بانک مرکزی خون اقتصاد کشور را به بازار آزاد میریزند و البته، چون از جیب خودشان خرج نمیکنند و نمیدانند که این دلارها با چه خون دلی به دست آمده، آن را در کف خیابان پراکنده میکنند.
کارکنان شریف نفت و گاز و پتروشیمی و صادرکنندگان با خون دل دلار به دست میآورند و رؤسای بانک مرکزی به خیابان میریزند و ادعای یکسانسازی ارز از سوی آنها گوش فلک را کر کرده است و البته مسئولان کشور هم رئیس بانک مرکزی را قربانی میکنند که نتوانسته نرخ ارز را کنترل کند. البته فروش ارز در بازار آزاد به قیمتهای جدید و جدیدتر به سود دولت است و میخواهد با این کار کسر بودجه خود را جبران کند؛ زیرا هرچه نرخ بالاتر باشد، درآمد دولت هم از فروش ارز بیشتر است و به تأمین کسری بودجه کمک میکند.
درک اینکه چرا قیمت ارز بالا میرود، خیلی ساده است؛ ولی معلوم نیست مسئولان با اینکه میدانند، چرا خود را به ندانستن میزنند. البته دلیل آن روشن است؛ چون نمیتوانند یا نمیخواهند کاری کنند؛ بنابراین خود را به بیاطلاعی میزنند. اینک برای مزید اطلاع برادران بزرگوار عرض میکنم.
۱- طبق آمار اعلامشده سالانه حداقل چند صد هزار نفر مهاجرت میکنند. اینها مایملک خود را در حد ضرورت میفروشند و تبدیل به ارز میکنند. عملیترین راه تبدیل ریال به دلار ورود به بازار ارز است. همین افراد که به خارج میروند، همراه با بخشی از افرادی که خارجنشین شدهاند، در ایران درآمدهایی مثل درآمد حاصل از سپرده بانکی یا اجاره املاک یا سود سهام در ایران به دست میآورند که برای انتقال باید آن را به دلار بازار آزاد تبدیل کنند.
۲- خوشبختانه یا بدبختانه مرزهای کشور به ورود کالای قاچاق باز است و نمونه کاملا روشن آن ورود بیش از ۲۰ میلیارد نخ سیگار قاچاق و کولبرها هستند که با وجود آنکه افراد نیازمندی هستند، خود بهرهای از کالای قاچاق نمیبرند؛ ولی حملونقل آن را انجام میدهند. حسب آمار منتشرشده در روزنامهها حداقل ۵۰ هزار نفر به کار کولبری مشغولاند. طبعا بهای این کالاها پس از فروش به ارز تبدیل میشود، آنهم ارز بازار آزاد.
مسئولان چشم بر خروج سرمایه از کشور و بر قاچاق کالا بستهاند و کاری هم ظاهرا نمیتوانند انجام دهند و فقط سخنرانی میکنند. بارها چه در زمان آقای حسن روحانی و چه بعد از آن تذکر داده شده که کشوری که دچار شدیدترین تحریمها است و روزبهروز حلقه محاصره سیاسی و اقتصادی کشور تنگتر میشود، نیاز به سیستم جدید برای مقابله دارد؛ ولی همچنان درِ اقتصاد به روی پاشنه لیبرالیستی آن هم از نوع بد آن میچرخد و مصرف هرچه بیشتر و پولریزی هرچه فزونتر را مسئولان در پیش گرفتهاند. ارز فقط یک شاخص است.
مسئولان حتی برای حل مسئله حملونقل (که البته حل نمیشود) از مقام معظم رهبری برای برداشت از صندوق توسعه ملی مجوز گرفتهاند؛ درحالیکه اسکناسهای ارز در کف خیابانها در جریان است. آنها که میگویند تحریمها هیچ اثری ندارد و به خیال خود انقلاب را در ادای کلمات تندروانه و وجاهتانگیز میدانند و بدون آنکه مسائل کشور و مشکلات مردم را ببینند، خود را انقلابی میانگارند، باید پاسخ دهند که چرا و چگونه کشوری که دارای آنهمه امکانات است، قدرت پول آن و قدرت خرید مردم اینچنین با سرعت پایین میرود و گروهگروه مردم به زیر خط فقر میروند.
اظهار نظرهای مسئولان هم بسیار جالب توجه است. رئیس کل بانک مرکزی میگوید ما کمبود ارز نداریم. وزیر اقتصاد میگوید در مدت یک ماه موضوع ارز حل میشود. رئیس مجلس از تیم اقتصادی دولت انتقاد میکند. نماینده شیراز میگوید عدهای به رئیسجمهور گزارش غلط میدهند.
نماینده قزوین میگوید بین بانک مرکزی و وزارت اقتصاد هماهنگی وجود ندارد. نماینده تهران میگوید قدرت پول ملی سوریه جنگزده هشت برابر ایران است. نماینده تربت حیدریه میگوید بانک مرکزی اعتقاد به حفظ ارزش پول ملی ندارد. رئیس بانک مرکزی بیثباتی قیمت ارز را ناشی از افزایش دستمزد کارگران عنوان کردهاند. در کنار اینها بخوانید فرمایشات آن روحانی محترم را «ایران به قدرت اول دنیا تبدیل شده است.
ما در مرحله تدوین قانون جدید برای جهان هستیم و باید خود را برای تدوین این قانون مهیا کنیم. پیشرفتی که جمهوری اسلامی طی چهل و چند سال اخیر داشته با کشورهای منطقه و میانگین رشد جهانی قابل مقایسه نیست. ایران پیشرفتهای بسیاری دارد که حتی نخبگان اطلاعات دقیقی از آنها ندارند». چه خوب بود ایشان گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی درباره مسائل مبتلابه ایران در آینده (و هماکنون) را یک بار مطالعه میکرد. همه اینها این سؤال را پیش میآورد که در کجا ایستادهایم؟ به قول سهراب سپهری دوستان باید چشمهایشان را بشویند و جور دیگر ببینند.