امروزه از خانه باغ بسیار بزرگ معروف به پارک مختارالسلطنه که در چهارراه مختاری، در محدوده پایین دست پل امیر بهادر تا حوالی میدان راه آهن قرار داشت تنها نام خیابان مختاری باقی مانده است، اما ضربالمثل ماستها را کیسه کردن به صاحب این خانه ارتباط دارد.
این خانه باغ متعلق به محمدکریم خان مختارالسلطنه بود و بعدها رسید به پسرش سرپاس مختار یا رکنالدین مختار.
به گزارش همشهری آنلاین، «نصرالله حدادی»، تاریخ پژوه، با بیان اینکه مختارالسلطنه فردی بسیار قسیالقلب بود که از طرف ناصرالدین شاه حاکم تهران شده بود میگوید: «مثلاً اگر نان در نانواییها وجود نداشت نانوا را وارونه در تنور میآویخت و اگر قصابی، گوشت نداشت به قناره و چنگک آویزانش میکرد و به اصطلاح «به صلابه میکشید» و به این طریق از همه زهر چشم میگرفت.
گفته میشود او در تهران، دستور داده بود تا همه «ماست» را بدون آب و مواد اضافی بفروشند و از آنجا که ماستها به انواع «خاصه» و «سوزمه» و «تغاری» عرضه میشدند، این کار برای «ماستبند»جماعت، صرفه اقتصادی نداشت و ماست خاصه را که امروز به آن چکیده میگوییم، گرانتر میفروختند و ماست سوزمه، که دارای چربی اندکی بود به قیمتی دیگر و ماست تغاری که مطلقاً چربی نداشت، به قیمت ارزانتر. اما محمد کریمخان از این موضوع عصبانی و ناراحت بود و روزی، ناشناس، به در دکان «ماستبند» رفت و پرسید: «ماست داری؟».»
حدادی ادامه ماجرا را تعریف میکند: «ماستبند از همه جا بیخبر گفت: «چه جور ماستی؟» و مختارالسلطنه گفت: «هرجور باشه، ایراد نداره» و آن نگونبخت، چندین تاغار ماست را به او نشان داد و گفت: «ماست با قیمت معمولی میخواهید یا به قیمت مصوب مختارالسلطنه؟» بعد هم توضیح داد که ماست معمولی همان ماست معمولی است که هرچقدر خودشان صلاح بدانند میفروشند و ماست مختارالسلطنه هم همان دوغ دم در است که دوسومش آب است.»
مختارالسلطنه، در کمال آرامش گفت: «همه تغار را بیرون بگذار و پولش را حساب کن و عوامل نظمیه مختارالسلطنه که در گوشه و کنار مخفی شده بودند، بنا به دستور او حضور پیدا کردند و «ماستبند» را وارونه از پا به درختی آویختند و با بستن پیراهن و کمر او تمامی ماستها را به درون شلوار و پیراهن او تخلیه کردند، تا به این طریق «آب ماستها، تخلیه شده» و به قول امروزیها چکیده شود.
این خبر به سرعت در شهر پیچید و تمامی ماستبندها از ترس ماستها را در کیسه ریختند و به اصطلاح «ماستها را کیسه کردند» و از آن روز ترسیدن از هر چیزی را مترادف این عمل گرفتند که به صورت ضربالمثل رایج درآمد و بعدها، به رغم این عمل عجیب و غریب، ضربالمثل دیگری درباره ماست آن هم ماست مختارالسلطنه، ورد زبانها شد: «میبینی ماسته، میخری، دوغه، میخوری، آب!»