سناریوهای بالقوه برای جنگ جهانی سوم، فضاهای خوبی برای بررسی رویکردهای واقع گرایانه به این وضعیت و در عین حال اشاره به هزینههای بالای تنشهای ژئوپلیتیکی و رقابتهای تسلیحاتی است. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را ۲۰ فیلمی آشنا کنیم که سناریوهایی در مورد جنگ جهانی سوم را به تصویر میکشند.
بسیار تکان دهنده است که چگونه بشر، در برههای از زمان، به طور جمعی به این نتیجه رسید که بزرگترین درگیریهایش را با شمارههای متوالی، شمارهگذاری کند، گویی که این جنگها بخشهایی از یک سهگانه هستند و این شمارهگذاری اشکالی ندارد. این روزها، بشریت به دلایل و منطق زیادی برای راه اندازی جنگ نیاز ندارد، اما خطر قریب الوقوع جنگ جهانی سوم در دوران جنگ سرد عمیقترین ترسی بود که بسیاری از انسانهای معاصر تجربه کرده اند.
هالیوود این را میدانست و سعی میکرد با تولید روایتهای بیپایان با سناریوهای جنگی بالقوه، از این ترس بهره برداری کند. این فیلمها از فاجعه هستهای گرفته تا چشم اندازهای پساآخرالزمانی، نمایی از جهانی در آستانه فاجعه را به تصویر میکشند.
همچنین این فیلمها سوالاتی را در مورد شکنندگی صلح و قدرت مخرب بشریت مطرح میکنند. بسیاری از این فیلمها با هدف ارائه و مطرح کردن یک نقد و تفسیر اجتماعی ساخته شده اند. در مقابل، برخی دیگر آیندهای را بررسی میکنند که در آن منطق و عقلانیت به نفع جنگی تمام عیار و عدد نفرتانگیز «تلفات قابل قبول» کنار گذاشته میشوند.
سناریوهای بالقوه برای جنگ جهانی سوم، فضاهای خوبی برای بررسی رویکردهای واقع گرایانه به این وضعیت و در عین حال اشاره به هزینههای بالای تنشهای ژئوپلیتیکی و رقابتهای تسلیحاتی است. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را ۲۰ فیلمی آشنا کنیم که سناریوهایی در مورد جنگ جهانی سوم را به تصویر میکشند.
جک پولکسفن نویسندگی و تهیهکنندگی فیلم زنان اسیر را بر عهده داشت اما کارگردانی آن را به استوارت گیلمور سپرد. داستان جذاب این فیلم، با حضور استعدادهای درخشانی مانند رابرت لوری، مارگارت فیلد و نینا بارا، در مورد جامعهای واپسگرا و متاثر از جنگی هستهای است که در آن دو قبیله نوظهور به عنوان بزرگترین قدرتهای اجتماعی شکل گرفته اند.
نرمالها و جهش یافتهها تلاش میکنند تا زمینه مشترکی برای پیشرفت بشریت پیدا کنند. در شرایطی که نرمالها میخواهند چیز جدیدی بسازند، جهش یافتهها به دنبال پایبندی به تعالیم انجیل هستند. هر دو گروه تفاوت خود را زمانی کنار میگذارند که یک قبیله جدید به نام مردم بالای رودخانه ظهور کرده و زنان آنها را میدزدد تا جامعه زیرزمینی منزوی خود را بازسازی کند.
برخی از فیلمهای این فهرست بر خلاف هر چیزی که در سینمای مدرن میبینید، داستانهای منحصر به فردی دارند. ابزارهای محدود برای آوردن جلوههای بصری بزرگ به صفحه نمایش، در ایجاد داستانهای اجتماعی قوی بسیار موثر هستند. فیلم تهاجم، آمریکا یک چنین شرایطی را دارد؛ فیلمی به کارگردانی آلفرد ای. گرین و نویسندگی رابرت اسمیت که بازیگرانی مانند جرالد موهر، پگی کسل و دن اوهرلیهی در آن اثفای نقش میکنند.
در این داستان منحصر به فرد، گروهی از غریبهها با مشاغل متفاوت، در یک کافه در حال گفتگویی غیررسمی درباره وضعیت فعلی امور دارند، در شرایطی که تلویزیون خطر حمله یک دشمن ناشناخته به خاک آمریکا را روایت میکند. داستان پیرامون نقشی است که هر یک از این شخصیتها در مقیاس کلان امور ایفا میکنند و اینکه چگونه ناتوانی آنها در درک نقش اجتماعیشان میتواند منجر به فاجعه شود.
فیلمها تنها رسانههایی نبودند که درباره خطرات جنگ جهانی سوم هشدار میدادند. نویل شوت رمان در ساحل را به عنوان داستانی هشدارآمیز در مورد خطرات جنگ هستهای نوشت. این داستان تلخ و تاریک با فیلمنامهای از جان پکستون اقتباس شده و نسخه سینمایی آن توسط استنلی کرامر کارگردانی شد.
از بازیگران حاضر در این فیلم میتوان به گرگوری پک، آوا گاردنر و فرد آستایر اشاره کرد. در این فیلم، ما سرگذشت خدمه یک زیردریایی را دنبال میکنیم که پس از سقوط جهان، در یک پایگاه فرماندهی در استرالیا پناه میگیرند. باران اتمی به زودی از راه میرسد چرا که بادها در حال پراکنده کردن تشعشعات در سراسر سیاره هستند. هر کدام از اعضای گروه که دیگر جایی برای رفتن ندارند، تصمیم میگیرند به خانه برگردند و روزهای آخر زندگیشان را در بقایای خانههای سابق خود سپری کنند.
دانشمندانی که بمب اتمی را طراحی و ساخته بودند، بین خودشان از بسیاری از عواقب هولناک استفاده از آنها و کاری که با سیاره ما خواهند کرد، آگاه بودند. روزی که زمین آتش گرفت چنین سناریویی را بررسی میکند. در این فیلم که توسط وال گوست نوشته و کارگردانی شده، بازیگرانی مانند ادوارد جود، جنت مونرو و لئو مک کرن حضور دارند.
یک خبرنگار بدشانس ناگهان متوجه میشود که آزمایشهای هستهای روسیه و آمریکا در حال تاثیرگذاری بر آب و هوای زمین بوده و در عین حال الگوهای چرخشی زمین را تغییر دادهاند که مدار سیاره ما را مستقیماً به سمت خورشید میفرستد. داستان فیلم وقتی ترسناکتر میشود که روزنامه نگار به راه حل مورد نیاز برای نجات بشریت پی میبرد.
نمیتوان میزان خسارات وارده به ژاپن پس از اصابت دو بمب هستهای را نادیده گرفت. این کشور بعد از این اتفاقات هیچ وقت مثل سابق نشد و با اینکه آنها خود را از بیتوجهی به زندگی دیگران و غفلت بیرون کشیدند، اما تلاشهای سینماییشان نشان میدهد که این کشور چقدر سخت و هولناک تحت تاثیر این حمله قرار گرفت. آخرین جنگ فیلمی به نویسندگی تاکشی کیمورا و کارگردانی شو ماتسوبایاشی است. از بازیگران این فیلم نیز میتوان به فرانکی ساکای، آکیرا تاکارادا و یوریکو هاشی اشاره کرد.
داستان این فیلم از نگاه خانواده تامورا، روایتی دیگر از درگیریهای کره بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۲ است. در این جهان، سازمان ملل متحد و اتحاد جماهیر شوروی به ترتیب در با نام اتحاد و فدراسیون شناخته میشوند. از آنجا که هر دو طرف در حال تلاش برای جلوگیری از تشدید درگیریها در کره هستند، تلاشهای آنها با شلیک پنج موشک قاره پیمای هستهای بیاثر میشود، موشکهایی که توکیو، لندن، پاریس، نیویورک و مسکو را از بین میبرند.
بسیاری از ژنرالهای دو طرف در روزهای جنگ سرد مایل به کشیدن ماشه بودند. ترس از جنگ طلبان در هالیوود به اوج خود رسید چرا که سیاستمداران معمولاً دیدگاهی معقولتر برای تصمیم گیری در مورد درگیریها داشتند. فیلم هفت روز در ماه مه به کارگردانی جان فرانکنهایمر با فیلمنامهای از رود سرلینگ به بررسی این سناریوی میپردازد و بازیگران با استعدادی مانند برت لنکستر، کرک داگلاس و آوا گاردنر از برجستهترین بازیگران این فیلم هستند.
داستان از این قرار است که رئیس جمهور جوردن لیمان در مراحل پایانی امضای توافقنامه صلح با روسیه قرار دارد. با این حال، ژنرال جیمز اسکات، رئیس ستاد مشترک مورد اعتماد او، برنامههای دیگری دارد. این داستان زمانی ترسناک میشود که دستیارِ اسکاتس، مارتین کیسی، شواهدی پیدا میکند که نشان میدهند ژنرال در حال برنامه ریزی برای کودتا برای عزل رئیس جمهور و جنگ علیه روسیه با هر ابزار لازم است.
شوخی کردن با چیزی به جدیتِ موضوعِ نابودی قریب الوقوع بشر تنها از کسی مانند استنلی کوبریک با یک فیلم بر میآید. دکتر استرنج لاو یا: چگونه یاد گرفتم از نگرانی دست بردارم و بمب را دوست داشته باشم، توسط این کارگردان متفاوت نوشته و کارگردانی شد، فیلمی که در آن تیمی از ستارگان سینما مانند پیتر سلرز، جورج سی. اسکات و استرلینگ هیدن نقشهای اصلی را ایفا میکنند. این کمدی سیاه، هجو موقعیتی است که نگرانیهای زیادی را در تمام سطوح دولتی ایجاد کرده است.
همه چیز با دستور یک ژنرال دیوانه نیروی هوایی ایالات متحده برای حمله هستهای به شوروی آغاز میشود، پس از آنکه نمیتواند بیکار بنشیند وقتی فکر میکند که یک توطئه کمونیستی بین المللی به سرعت در حال تلاش است تا آب آشامیدنی غرب را مسموم و آلوده کنند که البته توهمی بیش نیست. همان طور که انتظار میرود، هرج و مرج به وجود میآید، زیرا زنجیره فرماندهی متوقف کردن حملات را غیرممکن میسازد، مگر اینکه ژنرال شورشی مجبور به تغییر دادن دستور خود شود. بیشتر داستان فیلم در درون اتاق جنگ روایت میشود که در آن همه طرفهای درگیر در مورد تمام سناریوهای ممکن برای نجات جهان یا پذیرش تقدیر بحث میکنند.
ویژگی تعیین کننده در جنگ هسته ای، ارتباطات است. بسیاری از ترسهای ایجاد شده در مردم به دلیل پروتکلهای پیچیده برای راه اندازی سلاحهای هستهای باز میگشت. هر بار که رسانهای نحوه پردازش این دستورات را به تصویر میکشید، چنین رویههایی باید مورد بازنگری قرار میگرفتند. Fail-Safe فیلمی ساخته دوران جنگ سرد به کارگردانی سیدنی لومت با فیلمنامهای از والتر برنشتاین با بازی هنری فاندا، والتر ماتائو و دن اوهرلیهی است.
در این داستان تکان دهنده، زمانیکه یک سری از بمب افکنهای آمریکایی به اشتباه تصور میکنند که به آنها دستور حمله به مسکو داده شده است، بحران پرتنشی شکل میگیرد. تنش میان آمریکا و مسکو در حالی تشدید میشود که تهدید جنگ هستهای قریب الوقوع است. ارتش آمریکا تمام تلاش خود را برای بازگرداندن بمب افکنها انجام میدهد، اما یک خلبان سرکش با این باور که سرویس امنیتی روسیه قصد فریبش را دارد، این فرمان را رد میکند.
همه نمیدانستند که چگونه کوچکترین تحریکی در دوران جنگ سرد به یک درگیری بزرگتر منجر میشود. عبور یک زیردریایی از مسیری اشتباه در آبهای بین المللی به اندازه کافی نگران کننده بود که همه را وحشت زده کند، به خصوص از زمانی که این کشتیها به قابلیتهای هستهای مجهز شدند. حادثه بدفورد به بررسی سناریویی خیالی میپردازد که میتوانست در دوران جنگ سرد رخ دهد، فیلمی به کارگردانی جیمز بی. هریس با فیلمنامهای از جیمز پو که ریچارد ویدمارک، سیدنی پواتیه و جیمز مک آرتور در آن بازی میکنند.
داستان این فیلم در اوج جنگ سرد روایت میشود، جایی که یک رویارویی دریایی پرتنش بین یک ناوشکن آمریکایی و یک زیردریایی شوروی در مدار قطب شمال رخ میدهد. فرمانده سرسخت ضدکمونیست ناوشکن آمریکایی تمایلی به رها کردن دشمن ندارد، چرا که حضور روسیه در این منطقه را یک تهدید قلمداد میکند. بقیه خدمه، از جمله یک خبرنگار غیرنظامی، تمام تلاش خود را میکنند تا از یک درگیری فاجعه بار جهانی جلوگیری کنند.
تروریسم داخلی همواره مایه نگرانی مردم آمریکا بوده است و هالیوود پیش از وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر نیز چنین سناریوهاییرا بررسی کرده و این موضوع را حساس کرده بود. فیلم سینمایی وحشت در شهر به نویسندگی و کارگردانی ادی دیویس و با حضور هاوارد داف، لیندا کریستال و استفان مک نالی ساخته شد.
در این فیلم، یک مامور فدرال در تلاش برای شناسایی و دستگیری گروهی از تروریست هاست که تهدید کردهاند در صورتی که خواستههایشان برآورده نشود، بمب اتمی به سرقت رفتهای را در یک شهر بزرگ منفجر خواهند کرد. وحشت در شهر فیلمی است که با احساسات مخاطب بازی میکند، در شرایطی که حس ناامیدی و درماندگی، شخصیت اصلی داستان را گرفتار کرده است؛ کسی که تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا شرایط را از احتمال تبدیل شدن به جنگ بین المللی دور کند.
در حالی که برخی از فیلمهای این رتبه بندی، درامهای خوش ساختی هستند، برخی دیگر با توجه به خاطر سناریو یا فضای بامزه و تمسخرآمیزشان در رده خلاقیتها قرار میگیرند. فیلم در سال ۲۸۸۹ بدون شک داستان عجیبی دارد، چرا که داستان آن در آیندهای دور رخ میدهد، با این حال همه چیز شبیه به آنچه در زمان حال وجود دارد، ترسناک به نظر میرسد. این موضوع چندان عجیب نیست چرا که دنیا هنوز به سمت خودروهای پرنده نرفته است، اما داستانهای سینمایی دهه شصتی که در آینده روایت میشدند، به سمت زیباییشناسی خاصی رفته بودند.
در این فیلم که سناریو آن توسط هارولد هافمن نوشته شده و لری بوشانان آن را کارگردانی کرده، پل پترسن، کوین اوهارا و شارلا دوهرتی بازی میکنند. در سال ۲۸۸۹، جامعه پس از جنگی هستهای سقوط کرده است. در شرایطی که بازماندگان بیشتری وارد پناهگاه میشوند و برای منابع کمیاب پناهگاه با یکدیگر میجنگند، یک مرد و دخترش در این پناهگاه سنگر گرفته اند. آنها مجبور میشوند غمها و مشکلاتشان را فراموش کنند چرا که یک نسل جهش یافته، آنها را یکی پس از دیگری از بین میبرد.
چه بر سر کسانی میآید که باید شاهد باشند پس از نابودی این جهان چه چیزی از آن باقی میماند؟ چنین سوال ترسناکی تا حدودی در فیلم Def – Con ۴ پاسخ داده شده است. سناریو این فیلم کوچک کانادایی توسط نیک گریسون و تونی رندل نوشته شده و پل داناوان کارگردانی آن را انجام داده است. بازیگران این فیلم از هنرپیشههای کانادایی هستند که لنوره زان، مائوری چایکین و کیت لینچ از آن جمله اند.
در این فیلم، جهان پس از اینکه بمبهای هستهای در سراسر جهان به کار گرفته شده اند، زمین به سرزمینی لم یزرع تبدیل شده است. سه فضانورد به زمین باز میگردند اما میبینند که همه چیز به خاکستر تبدیل شده است. خدمه باید در عین انطباق با واقعیت جدید زمین، آرامش و جایی برای پناه گرفتن پیدا کنند. با این حال، وقتی این فضانوردان متوجه میشوند که بقایای تمدن به صورت گروههای شبه نظامی سازماندهی شدهاند و هنوز مایل به کشتن همنوعان خود به خاطر منابع کمیاب موجود هستند، همه چیز ترسناکتر میشود.
هنگامی که روسیه در سال ۱۹۷۹ به افغانستان حمله کرد، جنگ سرد به اوج خود رسید و پارانویای در سراسر جهان شایع شده و خطرات جنگ در افق ظاهر شده بود، در شرایطی که روسیه کمونیست سعی میکرد دکترین برژنف را در خاورمیانه تحمیل کند. آنگاه بود که هالیوود دست به کار شد و بلندپروازانهترین پروژه خود تا به آن زمان را حول خطرات جنگ هستهای ساخت. روز بعد فیلمی به نویسندگی ادوارد هیوم و کارگردانی نیکلاس مییر است.
ای بیسی این فیلم را برای تلویزیون تولید کرد تا بیشترین دسترسی ممکن برای مخاطبان را تضمین کند. این فیلم در قالب ویدئویی توسط MGM منتشر شد که توزیع فیلم را بر عهده گرفته بود. در این فیلم جیسون روباردز، جوبث ویلیامز و استیو گوتنبرگ به ایفای نقش میپردازند. داستان فیلم اتفاقات بلافاصله پس از حمله هستهای به خاک آمریکا را روایت میکند در شرایطی که زندگی مردم عادی تحت تاثیر هرج و مرج متعاقب آن قرار گرفته و جامعه به ورطه نابودی کشیده میشود.
میتوانیم بگوییم که صنعت سینما از درگیریهای مداوم بین آمریکا و روسیه میترسید زیرا در دوران جنگ سرد، تلاشهای ضدجنگ این صنعت با قدرت تمام ادامه داشت. در سال ۱۹۸۳ هالیوود فیلم Testament را به کارگردانی لین لیتمن و نویسندگی جان ساکرت یانگ منتشر کرد. در این فیلم جین الکساندر، ویلیام دوان و رُزی هریس ایفای نقش میکنند. همانند روز بعد، این فیلم نیز برای اطمینان از دسترسی حداکثری در تلویزیون به نمایش درآمد.
داستان فیلم در زمان حال روایت میشود، جایی که یک جامعه حومه شهری با عواقب پس از حمله هستهای روسیه به سواحل شرقی آمریکا، دست و پنجه نرم میکند. داستان را از نگاه کارول، مادر خانواده دنبال میکنیم، در شرایطی که او تمام تلاش خود را میکند تا در این شرایط دشوار، خانوادهاش را در کنار هم نگه دارد. با گم شدن شوهرش در میانه این هرج و مرج، او تمام تلاش خود را میکند تا امنیت و سلامت خانوادهاش را حفظ کند.
طلوع سرخ یکی دیگر از فیلمهای ساخته شده در دهه ۸۰ است که از پارانویای آن دوران بهره میبرد. این فیلم به نویسندگی و کارگردانی جان میلیوس و با کمک کوین رینولدز ساخته شد. در این فیلم پاتریک سویزی، سی. توماس هاول و چارلی شین بازی میکنند.
در این آیندهی متفاوت، پس از اینکه شوروی با موفقیت ناتو را منحل کرده و یک رژیم سوسیالیستی را در مکزیک تحمیل کرده، به کمک نیروهای کوبایی به ایالات متحده حمله کرده است.
جنگ هستهای آمریکا را درگیر میکند، در حالی که این کشور متحدان بسیار کمی در سراسر جهان دارد. اکنون وظیفه یک گروه از مبارزان چریکی است که اوضاع را درست کنند و کشور را به مسیر اصلی برگردانند. داستان این فیلم در زمان خود منحصر به فرد بود چرا که نشان میداد آمریکا در واقع تحت تاثیر بازیگران خارجی در خاک خود قرار گرفته است، چیزی که از نظر استراتژی غیرممکن به نظر میرسید چرا که آمریکا از نظر جغرافیایی یک کشور غیرقابل نفوذ محسوب میشد.
درست زمانی که ABC تصویری غمانگیز از عواقب جنگ هستهای در خاک آمریکا ترسیم میکرد، بیبی سی در سال ۱۹۸۴ نیز همین کار را با Threads انجام داد. این فیلم تمام عناصری که روز بعد را به موفقیت غیرمنتظره اس رساندند، را در خود دارد و آنها را به مرحله تازهای رسانده است.
تردز یا رشتهها به کارگردانی میک جکسون و نویسندگی بری هینز، تصویری دلخراش از جنگ هستهای ارائه میدهد، جایی که جامعه کوچکی در شهر شفیلد، انگلیس تحت تاثیر آتش متقابل بین ناتو و پیمان ورشو به رهبری شوروی قرار دارد.
اگر چه فیلم تعدادی بازیگر دارد، اما نام آنها با داستان بیارتباط است. تمرکز اصلی فیلم بر روی یک شخصیت واحد نیست بلکه بر روی کل جامعه است. افرادی که به نظر میرسد نماد ما هستند، خیلی زود میمیرند. جوان ترها باقی میمانند و زمینی مسموم و سوخته که باید با آن کنار بیایندو، در حالی که نمیتوانند نیازهایشان را تامین کنند. بیسوادی و ناکارآمدی با گذشت زمان شایع میشود زیرا جهشها عوارض خود را بر نوزادان تازه متولد شده نشان میدهند. این فیلم احتمالا تاریکترین و ترسناکترین فیلم این فهرست است.
گاهی اوقات یک داستان با مقیاس کوچک میتواند بلندتر از یک نمایش پر هیاهو و مملو از انفجار صحبت کند. وقتی باد میوزد فیلمی انیمیشنی بر اساس رمان گرافیکی به همین نام است که ریموند بریگز نسخه اصلی و سناریو آن را نوشته است.
این فیلم به کارگردانی جیمی تی. موراکامی ساخته شده و از صداپیشگی جان میلز و پگی اشکرافت سود میبرد. این فیلم اگر چه به زیبایی فیلمبرداری و انیمیشنسازی شده، اما به خاطر موسیقی متنی ساخته شده توسط راجر واترز، عضو مشهور گروه پینک فلوید مشهور است.
در این فیلم کوچک، زندگی یک زوج مسن به نامهای جیم و هیلدا بلاگز را دنبال میکنیم که در خانه ییلاقی خود زندگی کرده و از حمله هستهای صورت گرفته، بیخبر هستند. این زوج که درک درستی از موقعیت بغرنج خود ندارند، تلاشهای نامناسب و نافرجامی برای آمادهسازی و زنده ماندن از پیامدهای بارش هستهای انجام میدهند.
روایت تکان دهنده داستان طوری طراحی شده که با به تصویر کشیدن سالمندان در موقعیتی که به سختی میتوانند درکش کنند و در عین حال سعی میکند تا حد ممکن با آن کنار بیاید، احساسات شما را برانگیزد.
آخرین فیلم برای بررسی سناریوی منحصر به فردی از جنگ جهانی سوم در اوج جنگ سرد از شبکه HBO بود. به کارگردانی جک شولدر و نویسندگی بروس گیلبرت، فیلم By Dawn’s Early Light از پاورز بوث، ربکا دی مورنی و جیمز ارل جونز در مقام بازیگران صلی فیلم استفاده میکند.
این فیلم یک درگیری در حال جریان، پس از آنکه که خاک آمریکا توسط شوروی و با یک کلاهک هستهای هدف قرار میگیرد، را از چندین دیدگاه بررسی میکند، در حالی که شوروی به سرعت ادعا میکند که این کار نیروهای شورشی صورت گرفته که به اعلان جنگ علیه آمریکا تمایل دارند.
ایالات متحده آمریکا در شرایطی قرار میگیرد که یا باید این خسارت را پذیرفته و یک حمله متقابل را در توافق با روسیه علیه نیروهای شورشی انجام دهد یا یک حمله تمام عیار انجام داده و درگیری را تشدید کند. پس از آنکه فرمانده کل قوا کشته میشود، اوضاع وخیمتر شده و مقام بعدی که در صف جانشینی قرار دارد، تمایل بیشتری به تشدید درگیری نشان میدهد. خطر بالای داستان باعث میشود تا با فیلمی پرتنش با روایت سریع مواجهه باشیم که با توجه به محدودیتهای بودجهای فیلم، بسیار قابل توجه است.
با کاهش ترس از جنگ هستهای در دهه ۹۰، صنعت فیلمسازی با روایت داستانهای تخیلی با عوامل سرکش و تروریستهای دیگر به عنوان شخصیت بدهای اصلی، به این موضوع میپرداخت. فیلم Broken Arrow یک از اولین فیلمها با این رویکرد جدید ساخته جان وو در آمریکا است. گراهام یوست سناریو این فیلم را نوشته و بازیگرانی مانند جان تراولتا، کریستین اسلیتر و سامانتا ماتیس در آن ایفای نقش میکنند.
در این فیلم، یک خلبان شورشی نیروی هوایی آمریکا دو کلاهک هستهای را به سرقت برده و تلاش میکند تا شریک زندگیاش را بکشد که منجر به نبردی علیه زمان برای جلوگیری از یک فاجعه مصیبت بار میشود، چرا که این عامل سرکش در تلاش است تا تروریستهای خاورمیانه را راضی کند تا محموله ارزشمند خود را به آنها بفروشد. این فیلم، فیلمی جذاب و اکشن است که با رویکردی کلاسیک تر، از تمامی تاریکیها و شرایط آخرالزمانی فیلمهای پیشین با موضوع جنگ جهانی سوم فاصله میگیرد.
در حالی که بسیاری از داستانهای تام کلنسی میتوانست به این رتبهبندی راه یابد، اکثر فیلمهایی که جک رایان در آنها حضور داشته، او را مجبور به نجات بشریت یا دستکم آمریکا میکردند. The Sum of All Things مسیری کاملاً متفاوت را در پیش میگیرد. در این فیلم به کارگردانی فیل آلدن رابینسون، بن افلک، مورگان فریمن و جیمز کرامول بازی میکنند. در این داستان، اتفاقی منحصر به فرد رخ میدهد، جایی که بقایای نازیها در خفا دست به کار میشوند تا آمریکا و روسیه را وادار به نبرد با یکدیگر کنند.
در این فیلم، ماجرای جک رایان، تحلیلگر جوان سیا را دنبال میکنیم که در حال کشف توطئه مربوط به سلاح هستهای گمشدهای در اسرائیل است. این سلاح برای استفاده در خاک آمریکا و برای حمله به رئیس جمهور آمریکا خریداری و بازسازی شده است. در نبرد با زمان، رایان باید هر کاری که میتواند برای جلوگیری از تشدید یک درگیری جهانی انجام دهد. این فیلم روایتی قوی است که آمریکا را عمیقاً متاثر از دشمنی میبیند که به گمانش سالها پیش از بین رفته بود.