فیلمهای زیادی ساخته شدهاند که دوست دارند با ایده رباتهایی که زندگی میکنند و حس دارند، بازی کنند. روشهای مختلفی نیز برای بازی با این سوژه وجود دارد. از نشان دادن هوش مصنوعی به عنوان تکنولوژی دارای احساس و درک از همان ابتدای خلقت تا بدست آوردن چنین قابلیتی در طول فیلم، از خوب یا بد ساختن آنها یا هر جایگاه دیگری در این بین، داستانهای خوب زیادی برای روایت وجود دارد و فیلمهای خوبی هم ساخته شده اند.
رباتها یک عنصر مشترک در بسیاری از فیلمهای علمی تخیلی هستند، چرا که آنها همیشه چیزی شبیه به عناصر و داراییهای یک جامعه متعلق به آینده به نظر میرسند. البته با پیشرفت جامعه، حالا هم رباتهای واقعی وجود دارند، شاید حتی در خانه خود شما. در حالی که این روزها ممکن است نمونههای متعددی از هوش مصنوعی داشته باشیم، اما چیزی که هنوز کشف نکردهایم (چه خوب باشد و چه بد) این است که این رباتها را دارای درک و احساس کنیم، چیزی که هنوز هم فقط در داستانهای علمی تخیلی میبینیم.
به گزارش روزیاتو، در حالی که این موضوع همچنان تخیلی باقی مانده است، فیلمهای زیادی ساخته شدهاند که دوست دارند با ایده رباتهایی که زندگی میکنند و حس دارند، بازی کنند. روشهای مختلفی نیز برای بازی با این سوژه وجود دارد. از نشان دادن هوش مصنوعی به عنوان تکنولوژی دارای احساس و درک از همان ابتدای خلقت تا بدست آوردن چنین قابلیتی در طول فیلم، از خوب یا بد ساختن آنها یا هر جایگاه دیگری در این بین، داستانهای خوب زیادی برای روایت وجود دارد و فیلمهای خوبی هم ساخته شده اند. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با ۱۳ فیلم علمی تخیلی آشنا کنیم که در آنها رباتها دارای درک و احساس هستند.
I، Robot فیلمی بر اساس رمان معروف آیزاک آسیموف است که در سال ۲۰۳۵ منتشر شد. در این فضا، رباتهای هوشمند در سراسر جهان وجود فراوان داشته و شغلهای مختلف در بخش خدمات عمومی را پر کرده اند. برای کنترل آن ها، این رباتها با هدف حفظ امنیت انسانها تحت سه قانون فعالیت میکنند. کارآگاه دل اسپونر (با بازی ویل اسمیت) در حال بررسی خودکشی ظاهری بنیانگذار یک شرکت بزرگ رباتیک است و به این باور میرسد که یک ربات یک یا چند مورد از این قوانین را زیر پا گذاشته و این مرد را به قتل رسانده است.
در شرایطی که او بیشتر و بیشتر در این مورد تحقیق میکند، رفته رفته طرحی را کشف میکند که میتواند رباتها را علیه کل نوع بشر شورانده و انسانها را به برده رباتها تبدیل نماید. با بدست آوردن قدرت درک و احساس توسط برخی از رباتهای عمومی از طریق ارتقای سخت افزاری که به آنها اجازه میدهد تا قوانین را زیر پا بگذارند، و در حالی که برخی دیگر به اندازه کافی زیستهاند که قوانین خاص خودشان را خلق کنند، قطعاً در این فیلمی آشکارا خطرات بالقوه و بزرگ هوش مصنوعی برجسته میشود.
نیل بلومکمپ، کارگردان این فیلم یکی از بزرگترین ترسهای بشریت یعنی رباتهایی را به تصویر میکشد که دست بالاتر را پیدا کردهاند و بدین ترتیب شاهکاری به نام Chappie را خلق میکند. داستان این فیلم که در شهر پر از تنوعِ ژوهانسبورگ روایت میشود، و ماجرا با تلاش بیوقفه یک دانشمند برای ساخت یک ربات دارای احساس آغاز میشود.
در حالی که از قبل نیز اکثر نیروهای پلیس از رباتهایی تشکیل شدهاند که برای به حداقل رساندن میزان جرم و جنایت اجرای قوانین مبارزه میکنند، دیون ویلسون (دو پاتل) میخواهد یک گام جلوتر برود. او بدون مجوز، به صورت مخفیانه موفق میشود کاری غیرممکن را انجام دهد. پس از سرقت رباتی که از قبل آسیب دیده است، ویلسون توسط گروهی از تبهکاران ربوده میشود که پروژه او را فرصتی برای خود میبینند.
هنگامی که دیون شروع به برنامهنویسی کرده و به پلیس مکانیزه، آگاهی تزریق میکند، چپی متولد میشود. این ربات باید همه چیز را درست مانند یک کودک یاد بگیرد و به همین خاطر، به راحتی تحت تاثیر همراهان خود، خوب یا بد، قرار میگیرد. آمریکا، نینجا و یو- لاندی برنامههای بزرگی برای استفاده از او در سرقتها و ثروتمند شدن دارند.
در حالی که در ابتدا، او چیزی بیشتر از یک ابزار پولساز نیست، رابطه درون این گروه عجیب در حال تغییر است. این فیلم علمی تخیلی با حدود دو ساعت روایتهای سرگرم کننده، فرهنگ آفریقای جنوبی، اکشن جذاب و همدردی زیاد در برابر چشمهای مخاطب روایت میشود. حتی ممکن است عدهای برای چپی اشک هم بریزند.
در حالی که شاید در ابتدا، واضحترین گزینه نباشد، اما Avengers: Age of Ultron همه نوع دلیلی برای حضور در این فهرست دارد. کل دنیای مارول دائماً پر از درگیری بین خیر و شر است و معمولاً قهرمانان محبوب نیت خوبی در رابطه با حفظ امنیت افراد بیگناه دارند.
با این حال در این فیلم، تونی استارک به عنوان مدیرعامل و دانشمند برجستهای که با عنوان مرد آهنیِ یک یکدانه شناخته میشود، برنامهای به نام اولتران را خلق میکند که قرار است از صلح حمایت کند. برخلاف باورهای استارک و همکارش بروس بنر، مشخص میشود که این هوش مصنوعی دارای حس و درک است.
آنچه با هدف برقراری صلح جهانی آغاز میشود، با به بیراهه رفتن هوش مصنوعی پایان مییابد. اولترانی که اکنون حس دار شده است، به خطر بزرگی تبدیل میشود؛ زیرا معتقد است انقراض انسان تنها راه نجات جهان خواهد بود. ارتشی از رباتها به عنوان حامیان او عمل میکنند و انتقام جویان باید بار دیگر متحد شوند تا به وظیفه خود عمل کنند. در یک نبرد حماسی، آنها با هوش مصنوعی دارای حس و ارتش او شاخ به شاخ میشوند، در شرایطی که انتقام جویان سرنوشت جهان را در دستان خود میبینند.
در فیلم من مادر هستم، جهان خارج به شدت آلوده شده و باعث انقراض انسانها شده است. اکنون تنها شخصیت مادر که یک ربات است و دختری که آخرین انسان است، تنها بازماندگانی هستند که در یک پناهگاه ساکن شدهاند تا تنها انسان باقیمانده بیرون نرود. اما واقعیت این است که او آخرین انسان نیست و هیچ آلودگی وجود ندارد. به لطف هوش مصنوعی، مادر قادر به بروز احساسات مختلف و متقاعد کردن دختر به باورهایی خاص است. مادر به عنوان منجی و خالق نسل جدید و پیشرفتهای از انسانها عمل میکند.
دختر قرار است اولین نفر در این نسل تازه باشد و باید در آزمونهای شخصیتی شرکت کند که بعداً متوجه میشود برای این بوده که هوش مصنوعی بفهمد آیا برای این کار به درد میخورد یا خیر. اما وقتی دختر به یک زن زخمی اجازه ورود به پناهگاه را میدهد و او را از مادر پنهان میکند، زندگیاش زیر و رو میشود. او به واقعیت شرایط خود پی میبرد و از جنون و دروغهایی که در آن بزرگ میشود مطلع میشود. آشفتگی درونی در مورد اینکه چه چیزی درست و چه چیزی غلط است، و چه چیزی حقیقت و چه چیزی دروغ است، باعث گیج شدن دختر شده است. اکنون آینده خود او و بشر در دستان اوست.
فیلم Ex-Machina داستان یک برنامهنویس کامپیوتر به نام کیلب اسمیت را دنبال میکند که در یک مسابقه در محل کارش برنده میشود. جایزه او یک هفته گذراندن تعطیلات در ملک شخصی مدیرعامل شرکت (اسکار آیزاک) است. کیلب به زودی متوجه میشود که مدیرعامل یک هوش مصنوعی ساخته و رباتی به نام آوا را با آن برنامه ریزی کرده است و انتظار دارد که کیلب در تست تورینگ این ربات و چند تست دیگر مرتبط با آن مشارکت داشته باشد.
با این حال، وقتی با این ربات صحبت میکند، متوجه میشود که او بسیار حساستر از آن چیزی است که انتظار داشت و به این باور میرسد که مدیرعامل ممکن است آن کسی نباشد که به نظر میرسد. شخصیت آوا در اینجا قطعاً در مرکز داستان قرار دارد و برای امنیت و آزادی خود، به تنها روشی که بلد است، تلاش میکند. این فیلم حتی به خاطر جلوههای بصریاش برنده جایزه اسکار شد که بیشتر آنها مربوط به ساخت ربات آوا مربوط میشد.
داستان آیا رباتها خواب گوسفند برقی میبینند؟ نوشته فیلیپ کی. دیک الهام بخش ساخت فیلم مشهور بلید رانر شد. ریک دکارد، افسر سابق پلیس، به پاسگاه بازگردانده شده و از او خواسته میشود تا آخرین ماموریتش را انجام دهد. آنها به کمک او برای شکار و از کار انداختن چهار ربات انسا نمای پیشرفته نیاز دارند، رباتهایی که در واقع انسان نماهای زیست مهندسی شدهای هستند که به طور خاص برای کار در کلونیهای فضایی ساخته شده اند. چهار نفر از آنها به طور غیرقانونی آنجا را ترک کرده و به زمین بازگشته و اکنون در میان انسانها پنهان شده اند.
با وجود این که دکارد این کار را برای بیشتر دوران حرفهای خود انجام داده است، با تعقیب این چهار ربات، خط شاخص بین انسانهای عادی و مهندسی زیستی شده، برای او شروع به محو شدن کرده و او از خود میپرسد که آیا این انسان نماها اساساً در ذات خود انسان نیستند. اگر چه جنبه رباتی این فیلم به اندازه دیگر فیلمهای این فهرست واضح نیست، اما شکی وجود ندارد که بلید رانر یکی از تاثیرگذارترین فیلمهای علمی تخیلی تمام اعصار است.
فیلم او که داستان آن در آیندهای نزدیک روایت میشود، داستان تئودور تومبلی (با بازی واکین فینیکس) را دنبال میکند که پس از پایان ازدواجش، تنها و افسرده شده است. او با نوشتن نامه برای کسانی که به هر دلیلی نمیخواهند خودشان نامه بنویسند، امرار معاش میکند و حرفه نویسندگیاش به خاطر وضعیت عاطفی که در آن قرار دارد، با مشکل مواجه میشود. او برای اینکه بتواند از این شرایط خارج شود، یک سیستم عامل جدید میخرد که قرار است در کنار شخصی که آن را خریداری کرده، توسعه یابد و به یک موجودیت منحصر به فرد تبدیل شود که قرار است با شخصی که آن را خریداری کرده، سازگاری مطلقی داشته باشد.
پس از روشن کردن این سیستم عامل جدید، او نام خود را سامانتا (اسکارلت جوهانسون) میگذارد و او و صاحبش به سرعت با هم دوست میشوند. با وجود اینکه سامانتا در واقع کامپیوتر تئودور است، اما رابطه این دو به زودی عمیقتر و رمانتیکتر میشود و تئودور به این فکر میافتد که آیا این رویه عاقلانه است یا خیر. او برداشتی نسبتاً منحصر به فرد از هوش مصنوعی بود که دل بینندگانش را ربود. این فیلم نامزد بهترین فیلم در اسکار و گلدن گلوب شد و جایزه بهترین فیلمنامه را در هر دو دریافت کرد.
فیلم ماه داستان سم بل را روایت میکند، مردی که در شرکتی به نام لونار اینداستریز کار میکند و در نتیجه باید سه سال را در کره ماه برای کارهای تحقیقاتی بگذراند. در حالی که او مشتاق است به وظیفه خود عمل کرده و منابع حیاتی خاصی را به زمین بیاورد، این واقعیت که او باید این کار را بدون هیچ همراهی انجام دهد به شدت بر او تاثیر میگذارد. تنها همراه او GERTY است که یک هوش مصنوعی است که به نیازهای روزمرهاش رسیدگی میکند و به او کمک میکند تا سلامت عفلانیاش را حفظ کند.
هنگامی که حادثهای برنامه او یرای بازگشت به زمین را مپس از سالها انتظار، تنها اندکی پیش از رفتن مختل میکند، سم به طور فزایندهای به نیات ربات همراه خود ظنین میشود. یافتههای غیرمنتظره در محل حادثه باعث میشود که سم صداقت هوش مصنوعی همراهش را زیر سوال ببرد. با اینعدم اطمینان، سم شروع به احساس ناامنی در مورد سلامت عقل خود کرده و تلاش میکند تا بین آنچه واقعی است و آنچه نیست تفاوت قائل شود. تنها چیزی که میداند این است که باید راهی برای بازگشت به زمین پیدا کند و ماه و GERTY را پشت سر بگذارد.
ماتریکس یک فیلم کلاسیک با موضوع هوش مصنوعی است. این فیلم داستان نئو را روایت میکند، یک برنامهنویس کامپیوتر که پس از بارها رویارویی با ماتریکس و کشف آن، از خود میپرسد که ماتریکس چیست. ترینیتی و مورفیوس با او تماس میگیرند و پس از تصمیم به پی بردن بیشتر به ماجرای ماتریکس به جای بازگشت به زندگی قبلی اش، نئو متوجه میشود که انسانها توسط ماشینها به بردگی گرفته شدهاند و به خاطر برق زیستیشان مورد استفاده قرار گرفته و دنیایی که در آن زندگی میکردند، تنها یک شبیهسازی شده است که مغز آنها مجبور به انجام امور در آن شده است.
در ادامه، نئو نیز به آن دو ملحق میشود تا با ماشینها و هر مانعی که به سراغ تیم فرستاده میشود مبارزه کنند تا انسانها را از کنترل آنها خارج نمایند. وقتی از تسلط رباتهای شیطانی بر نسل بشر صحبت میکنیم، کیفیت بهتر از این نمیشود. این فیلم برای جلوههای ویژهاش برنده جایزه اسکار شد، جلوههای ویژهای که دنیای عجیب داستان را خلق کرد و ژانر علمی تخیلی هزاره جدید را متحول کرد.
در ۲۰۰۱: A Space Odyssey، به نظر میرسد که اجرام ستون مانند بزرگ و غیرقابل تخریبی در سراسر فضا وجود دارند و فرکانسهای خاصی را ساطع میکنند که انسانها به آنها علاقه زیادی نشان میدهند. اولین ستون هرمی رازهای پیشرفتهای تکنولوژیکی را در خود داشته و به انسانهای اولیه نشان داده که چگونه از استخوانها سلاح بسازند. هنگامی که ستون دیگری در ماه کشف میشود و ناگهان یک سیگنال رادیویی را در فضا منتشر میکند، تلاشها برای کشف این سیگنال مرموز آغاز میشود.
گروهی از فضانوردان به این ماموریت فرستاده میشوند، بدون اینکه دقیقاً به آنها گفته شود مشغول انجام چه ماموریتی هستند و همین باعث میشود که آنها خیلی زود به سیستم کامپیوتری خود یعنی HAL ۹۰۰۰ بیاعتماد شوند، چرا که او اسرار را میداند و هر کاری برای ادامه یافتن ماموریت انجام خواهد داد.
فیلم تاثیرگذار استنلی کوبریک به خاطر تصویر واقع گرایانهاش از سفرهای فضایی مورد تحسین قرار گرفت و HAL نمونه بینقصی از یک هوش مصنوعی دارای حس و درک است که کارهای وحشتناکی را برای آنچه که فکر میکند هدف درستی است انجام میدهد، رباتی که فاقد احساسات و همدلی است که گاهی باعث میشود انسانهای واقعی دست از منطق کشیده و شروع به اخلاق مدار بودن صرف کنند.
در فیلم آرشیو، هوش مصنوعی نقش نسبتاً مهمی را از نظر مقابله با دردهای غیرقابل تحملِ احساسی و عاطفی ایفا میکند. بدترین کابوس جورج المور زمانی به واقعیت بدل میشود که همسرش در یک تصادف رانندگی به طرز فجیعی کشته میشود. به لطف شرکتی به نام آرشیو، او این فرصت را دارد که از طریق یک تلفن با ضمیر خودآگاه همسرش ارتباط برقرار کند، اکنون قصد او این است که این تکنولوژی را حتی از این نیز فراتر برده و همسرش را از دنیای مردگان بازگرداند.
او با ساخت و دستکاری ربات ها، سه نسخه J۱، J۲ و J۳ را خلق میکند که نسخه آخر موفقترین تلاش اوست. جورج قصد دارد ضمیر خودآگاهی همسر محبوبش را به این ربات اضافه کند، اما در این راه باید با موانع متعددی روبرو شود. چه این مانع حسادت J۱، ناامیدیهای J۲ یا بیاعتمادی شرکت باشد، جورج آلمور هدفی در سر دارد که برای رسیدن به آن مصمم است. چیزی که او نمیداند این است که اوضاع به طور غیر منتظرهای تغییر خواهد کرد و یا او را نابود خواهد کرد یا او را به آرامش خواهد رساند.
فیلم انیمیشنی وال-ای به زندگی تنهای رباتی به همین نام روی زمین میپردازد، آخرین ربات باقی مانده روی کره خاکی که هنوز هم در میان دریایی از زبالهها فعالیت میکند. او و دیگرانی مانند او ساخته شدهاند تا در حالی که انسانها در فضاپیمایی سراسر در کهکشانها در حال گشت و گذار و زندگی هستند، معضل بزرگ تجمع زبالههای عظیم روی زمین را حل کنند. هنگامی که یک ربات کاوشگر فضایی در ماموریتی روی زمین فرود میآید تا ببیند آیا رشد گیاهی وجود دارد تا شاید انسانها بتوانند بازگردند، وال-ای به سرعت عاشق میشود.
وقتی او دوباره فرا خوانده میشود، نوال-ای میخواهد او را رها کند، بنابراین سوار شاتل میشود و به سفری در سراسر کهکشان میرود تا به عشقکاوشگرش پیوسته و به انسانها در این فرآیند کمک کند. این فیلم یک تغییر خوب نسبت به بسیاری از فیلمهای دیگر این فهرست است و یک جنبه شیرین و عجیب را برای هوش مصنوعی به ارمغان میآورد جایی که وال-ای شروع به ملاقات با رباتها و انسانهای دیگر میکند و در نهایت دیگر تنها نیست. این فیلم برنده جایزه بهترین انیمیشن اسکار، بفتا، گلدن گلوب و جایزه ساترن شد.
شکی نیست که ترمیناتور نمونه کامل و بینقصی از یک فیلم درباره هوش مصنوعی است. قاتل سایبورگی که با نام ترمیناتور شناخته میشود، از طریق سفر در زمان و توسط اسکای نت فرستاده میشود تا ماموریتی مهم را انجام دهد. اسکای نت ماشین دارای درک و حسی است که در تلاش برای از بین بردن نوع بشر در آینده است. اسکای نت معتقد است که با فرستادن ترمیناتور به گذشته و کشتن سارا کانر، مادر آینده پسری که باقی مانده انسانها را علیه اسکای نت بسیج میکند و رهبری مقاومتی که در نهایت دست بالا را پیدا میکند، میتواند برای همیشه انسانها را شکست دهد.
اگر سارا بمیرد، پسری هم دیگر وجود نخواهد داشت، و این موضوع آینده را تغییر داده و اسکای نت را به هر چه که میخواهد میرساند. با این حال، یک مسافر زمان دیگر از مقاومت در برابر ترمینتاتور ایستاده و تلاش میکند تا سارا را نجات دهد و خط زمانی را دست نخورده نگه دارد. با دو شخصیت دشمنی که هر دو ربات هستند، حتی اگر تا حدی، تهدید هوش مصنوعی در این فیلم به شدت واقعی است و فیلم ترمیناتور قطعاً یکی از آثار کلاسیک این حوزه است.