کشورهای خاورمیانه از جمله ایران باید بدانند دیگر اولویت با امنیت حکومتی نیست و حال باید تکیه امنیت بر امنیت مردمی و مردممحور باشد.
هم میهن نوشت: خاورمیانه با سرعت در مسیر گذار از نظم پیشین به نظم جدید در حرکت است؛ کشورهایی که تا چند سال قبل از سقوط حکومت بشار اسد سخن میگفتند و عضویت سوریه را در اتحادیه عرب به حالت تعلیق درآورده بودند، در اردیبهشتماه امسال و پس از ۱۲ سال از او در نشست عربستان سعودی استقبال کردند.
ایران و عربستان سعودی نیز پس از ۷ سال تجربه سطح بالای تنش، تا جایی که ولیعهد سعودی سخن از کشاندن جنگ به داخل ایران سخن میگفت، سفیر مبادله کرده و در تلاش برای نشان دادن تغییر در مناسبات خود تا جایی پیش میروند که کلیپ حضور مدیرکل خلیجفارس ایران در مراسم رقص شمشیر روز ملی سعودیها، از هتلی در قلب تهران منتشر میشود. تهران همچنین در تلاش است تا پس از بیش از ۴۰ سال روابط خود با مصر را که در پی امضای قرارداد کمپ دیوید قطع شده بود، ازسربگیرد. در تازهترین تحول در خاورمیانه، اما محمد بنسلمان از خاندانی که خود را «خادم حرمین شریفین» و مدافع حقوق ملت فلسطین میداند، بهصورت شفاف بیان میکند که مذاکرات کشورش با اسرائیل برای عادیسازی روابط متوقف نشده است و در همین راستا نیز نخستوزیر اسرائیل در صحن سازمان ملل متحد از نقشه جدیدی با عنوان «خاورمیانه بزرگ» رونمایی میکند.
در روند تحولات پرسرعت و قابل تأمل در خاورمیانه، نشریه اکونومیست در مقالهای با عنوان «خاورمیانه جدید» از سه تغییر بزرگ در این منطقه سخن میگوید؛ به اعتقاد این نشریه، «تغییر اول این است که منطقه باید مسئولیت بیشتری را برای تامین امنیت خود بر عهده بگیرد، زیرا تمایل آمریکا برای مداخله نظامی از بین رفته است. علاوه بر این، الگوهای تجاری چندقطبی شدهاند: صندوق بینالمللی پول تخمین میزند که ۲۶درصد از صادرات کالاهای خاورمیانه به چین و هند انجام میشود که تقریباً دو برابر بیشتر از میزان صادرات درسال ۲۰۰۰و تقریباً دو برابر میزان صادرات به آمریکا و اروپا است.
اخیراً، این تنظیم مجدد ژئوپلیتیکی منجر به تمایل به تنشزدایی از درگیریها شده است.» این نشریه میافزاید: «دومین تغییر این است که، گذار انرژی یک نیاز فوری به فرار از الگوی آشنای رونق و رکود نفت را ایجاد میکند. در عوض، یک انگیزه قوی برای کشورهای حوزه خلیجفارس وجود دارد که تولید سوخت فسیلی را در دهه آینده پیش از کاهش دائمی تقاضا افزایش دهند و درآمد حاصل از آن را صرف تنوع بخشیدن به اقتصادهای محلی کنند.»
اکونومیست در تشریح تغییر سوم مینویسد: «تغییر سوم، خستگی و بیزاری افکار عمومی است. چهره آزمایشهای سیاسی، چه دموکراتیک و چه اسلامگرایانه، نزد مردم مخدوش شده است. در عوض، مردم سراسر خاورمیانه در آرزوی فرصتهای اقتصادی هستند. کانادا یا سوئد را فراموش کنید: نظرسنجیها نشان میدهد کشوری که جوانان عرب بیشتر از همه آن را تحسین میکنند، امارات است، با ثبات و اقتصاد شکوفای آن تحت حکومت سلسلهای مشت آهنین. در عین حال، دخالت کمتر غرب در امنیت و تجارت نیز به معنای فشار کمتر برای حقوق بشر یا دموکراسی است.»
علم صالح، استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه ملی استرالیا در موضوع «خاورمیانه جدید» به هممیهن گفت: «در خاورمیانه امروز، حکومتها براساس تغییرات ساختاری در منطقه، سیاستهای خودشان را تعیین میکنند یا تغییر میدهند» چراکه «ما سیاست خارجی و سیاست منطقهای ثابت و ایستا نداریم و حکومتها خیلی راحت میتوانند براساس منافع و مصالح خودشان، با تغییر وضعیت منطقه و محیط بینالمللی، سیاستهایشان را شکل داده و رویکردهایشان را تغییر دهند».
این تحلیلگر مسائل خاورمیانه همچنین تاکید دارد که «ایران در این مرحله باید بپذیرد که برای همسویی با تغییرات خاورمیانه لازم است تا تهران نیز در سیاست خارجی و داخلی خود تغییر ایجاد کرده و با در نظر گرفتن تغییر در جوامع خاورمیانهای و اینکه سیاست خارجی و داخلی با هم مرتبط هستند یک نسخه جدیدی از امنیت را مدنظر قرار دهد.»
چهره خاورمیانه در حال تغییر است؛ در تازهترین تحولی که شاید بسیاری آن را در آینده نزدیک متصور نبودند، عادیسازی روابط عربستان سعودی و اسرائیل در حال پیشرفت است. این تغییر چهره از چه زمانی کلید خورده است؟
تحولاتی که در دوره اخیر در خاورمیانه رخ داده است را در سه سطح نگاه میکنم؛ نخست، تغییرات در سطح اجتماعی و مردمی. دوم، تغییرات در سطح منطقهای و سوم، تغییرات در سطح بینالمللی؛ ما باید این سه سطح را مورد بررسی قرار دهیم تا در نتیجه آن فهم این موضوع را پیدا کنیم که چرا اساساً خاورمیانه امروز را خاورمیانه جدید مینامیم.
در سطح اجتماعی قطعاً در دو دهه اخیر انقلاب معلوماتی information revolution رخ داده است و نسل جدیدی که در جوامع خاورمیانهای از مصر تا کشورهای عربی خلیجفارس، ایران و ترکیه و اقصینقاط منطقه حضور دارد، از این انقلاب تاثیر بگیرد. این انقلاب باعث شده تا تغییری اساسی بهخصوص در نسل جوان و بهخصوص در بین بانوان ایجاد شود، یک آگاهی سیاسی-اجتماعی با تمرکز بر روی مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جوامع خاورمیانهای، بهشدت رو به رشد است. دلیل آن هم در مرحله اول همان افزایش سطح آموزش و انقلاب معلوماتی است که موجب شده تا این جوامع با جوامع دیگری آشنا شده و با مسائل جهانی درگیر شوند و این کنترل معلوماتی که تا این زمان به دست حکومتها بوده، از بین رفته و شکسته شود یا به اصطلاح محدودیتهای دولت برداشته شود و موجب شده تا مراجع سیاسی و اجتماعی به شدت متنوع و مستقلتر و گاهاً غیرایدئولوژیکتر شوند. همین امر موجب شده تا اگر بخواهیم جوامع خاورمیانهای امروز را با دو، سه دهه قبل مقایسه کنیم، قطعاً چهره متفاوتی را شاهد هستیم که خواستهها، مطالبات و جهانیبینیشان کاملاً متفاوت است و حکومتها برخلاف گذشته، دیگر امکان کنترل این اذهان را ندارند.
در سطح دوم، شاهد تغییرات اساسی در سطح منطقه هستیم؛ معادلات قدرت به علت تحولاتی که بهخصوص پس از جنگ ۲۰۰۳ عراق و پس از آن آنچه بهار عربی نامیده میشود، شکل و شمایل ژئوپلیتیک منطقه را کاملاً متفاوت کرده است. در این مسیر، برخی قدرتها از بین رفتند و برخی قدرتها ظهور کردند و موجب شد که این منطقه از لحاظ ژئوپلیتیکی دیگر آن خاورمیانه قدیم نباشد. در این حین، یکی از مهمترین تحولات، ظهور قدرتی مانند ایران است؛ در این ۲۰سالی که آمریکا بهشدت مشغول درگیریهایش در کشورهای خاورمیانه بود، یک فرصت خاصی به تهران داده شد تا بر روی قدرت نظامی خودش کار کرده و آن را تا حدی به پیشرفت برساند که بتواند بهعنوان یک قدرت موشکی و یا یک قدرت پهپادی در جهان شناخته شود. همچنین در این فرصت، ایران توانست سطح فناوری اتمی خودش را به شدت بالا ببرد که البته پیشران این امر خروج یکجانبه ایالات متحده از برجام بود، اما در نهایت مهم این است که در حال حاضر، ایران، به عنوان کشوری در آستانه اتمی شدن، مطرح میشود.
در کنار این پیشرفتهای نظامی و فناورانه، ایران همین طور بر روی هویت شیعه در منطقه سرمایهگذاری کرده و موجب میشود تا به شدت هزینه حضور آمریکا در منطقه را بالا ببرد. همین امر موجب شد تا آمریکا به فکر حمله به کشور دیگری مانند ایران در منطقه ما نباشد. ایران در این تغییرات منطقهای توانست تا حد زیادی به یک بازدارندگی برسد و در عین حال بهعنوان خطری بالقوه نیز برای کشورهای منطقه بهخصوص عربستان شناخته شود و در نهایت همین موضوع نیز موجب شد تا یک رقابتی در خاورمیانه شکل بگیرد.
مسئله اینجاست که در این حین و در جریان ۲۰ سال جنگهای داخلی، کودتاها و جنگهای بین کشوری در خاورمیانه، روابط بین کشورها به شدت امنیتی شده بود. آنچه اتفاق میافتد این است که در سطح سوم و در سطح بینالمللی ما شاهد این هستیم که کشورها و قدرتهای نوظهوری در دنیا بر سر کار آمدند و بازیگران جدیدی شدند و به دنبال این هستند که جایگزینی برای غرب پیدا کنند. غرب پس از بیش از دو قرن سلطه بدون منازع در سطح جهانی حال شاهد حضور بازیگرانی همچون چین، روسیه، هند، آفریقای جنوبی و کشورهای حوزه پیمان بریکس است که بهدنبال راهکاری برای پیدا کردن جایگزین برای غرب هستند تا آن سلطه بلامنازع غرب را به چالش بکشند. این به چالش کشیدن البته به معنای رودررویی نیست، بلکه به معنای این است که این کشورها امکان پیدا کردن جایگزینی اقتصادی، نظامی و سیاسی برای غرب هستند تا براساس آن بتوانند از هژمونی غرب خلاصی پیدا کنند.
در اینجا نیز ایران یک نمونه کلاسیک از این توازن قدرت است به این معنا که غرب تمام تلاشاش را کرد و نامش را هم فشار حداکثری گذاشت تا تهران را به زانو در بیاورد و تقریباً میتوان با اطمینان گفت که هر کشوری جای ایران بود به آن سرنوشت دچار میشد، اینکه این اتفاق برای ایران نیفتاد، شروعِ پایانی بود بر اینکه غرب بتواند هژمونی خودش را به دیگران تحمیل کند. در ۲۰ سال گذشته تمامی سیاستهای آمریکا در خاورمیانه با شکست مواجه شده است.
از «خاورمیانه جدید» کاندولیزا رایس تا «خاورمیانه بزرگ» بنیامین نتانیاهو این منطقه چه مسیری را طی کرده است؟
آمریکا دیگر امکان تاثیرگذاری قوی و پرنفوذ خودش را در خاورمیانه از دست داده است و این باعث میشود که کاخ سفید دیگر تعیینکننده سیاستهای راهبردی کشورها نباشد؛ نمونه این امر را در عربستان شاهد هستیم. ریاض هم متوجه این اتفاقات بود و بسیار هم انتظار کشید که واشنگتن، تهران را از پا دربیاورد، اما نهتنها این خواست و مطالبه به وقوع نپیوست، بلکه آمریکا نتوانست از عربستان بهعنوان متحد سنتی خودش در منطقه در مقابل حملات خارجی دفاع کند. تا حدود زیادی این موارد، در کنار اتفاقاتی همچون دلایل واهی حمله به عراق، باعث شد تا همه اینها مشروعیت نظامی آمریکا را هم پایین بیاورد. در این حین، همزمان با شروع بازیگری قدرتهای نوظهور، شاهد هستیم که این کشورها بهدنبال سهم خود در این خلأ خاورمیانه پساآمریکایی هستند.
البته بر این مسئله تاکید میکنم که دوران پساآمریکایی به معنای تضعیف آمریکا نیست، برعکس، برای مثال آمریکا امروز قویتر از ۵ سال یا ۱۰ سال قبل است بلکه به این معناست که واشنگتن آن قدرت اجرایی خودش را از دست داده است که یا به دلیل این است که کشورهای منطقه دیگر فرمانبردار نیستند یا خود آمریکا علاقه به نقشآفرینی در منطقه را از دست داده که هر دو در کنار هم عنوان «افول قدرت آمریکا در خاورمیانه» را به خود گرفته است. برای آمریکا امروزه تنها مسئله حلنشده در خاورمیانه موضوع ایران است که برای اینکه با این مسئله رودررو شود، حق انتخابهای زیادی ندارد و راهی جز دیپلماسی باقی نمانده و این امر موجب میشود تا این چالش بهصورت فرسایشی در طولانیمدت ادامه پیدا کند.
عادیسازی روابط ایران و عربستان و اسرائیل و کشورهای عربی تا حدودی نتیجه این تغییراتی است که به وجود آمده است؛ تا پیش از این، آمریکا بهعنوان تنها قدرت سلطه در منطقه، تعیینکننده معادلات دفاعی و امنیتی برای کشورهای منطقه و بهخصوص کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس بود. حال با خروج نسبی آمریکا از خاورمیانه، کشورها برای ایجاد جایگزین به تکاپو افتادهاند تا خلأهای سیاسی-امنیتی خود را پر کنند. در این مرحله میبینیم بازیگران علاقهمند برای جایگزینی وارد معادله میشوند؛ در این مرحله است که چین به عنوان بازیگری قدرتمند در منطقه حضور پیدا میکند. هند تلاش میکند در این منطقه سهم خود را داشته باشد. اسرائیل نیز به دنبال استفاده از این فرصت است چراکه خروج آمریکا برای تلآویو بهصورت همزمان فرصت و تهدید است. اسرائیل از تهدید عدم حمایت امنیتی آمریکا به این مرحله رسیده که خودش بهعنوان بازیگر مستقل از فرصت عادیسازی روابط با کشورهای منطقه استفاده کند. پس تغییرات در معادلات قدرت، عملکرد بازیگران را نیز تغییر میدهد.
نگاه اسرائیل به این خاورمیانه جدید چگونه است؟
مقصود من از تضعیف نسبی قدرت غرب در خاورمیانه همین است که غرب و اسرائیل به تنهایی امروز امکان شکلدهی در سیاستها و ژئوپلیتیک منطقه را ندارند؛ به عبارت دیگر غرب دیگر تنها بازیگر تعیینکننده سیاستهای منطقه نیست و این باعث میشود نه آمریکا و نه اسرائیل امکان شکل دادن به تحولات منطقه را بهطور کامل نداشته باشند. به عبارت سادهتر، آمریکا از یک قدرت تعیینکننده ساختار سیاسی-امنیتی منطقه به یک بازیگر در خاورمیانه تبدیل شده است. در همین چهارچوب است که برای اولین بار میبینیم آمریکا یک طرح غیرسیاسی و غیرامنیتی و منطقهای را دنبال میکند که همان کریدور هند به خاورمیانه و به اروپا است که از طریق امارات و عربستان و اردن و اسرائیل قرار است اجرا شود؛ هرچند اجرای این طرح طولانی و پرهزینه است، اما همین مطرح شدن این موضوع پس از یک قرن به این معنا که آمریکا و اروپا و اسرائیل بخواهند یک طرحی متفاوت اجرا کنند، به معنای تغییر معادلات قدرت در منطقه تعبیر شده است. به همین خاطر است که باید نتیجه بگیریم که دیگر غرب به تنهایی تعیینکننده نیست و بازیگرانی مانند دیگران هستند و باید برای پیشبرد اهداف خود با کشورهای منطقه پای میز مذاکره بنشینند و داد و ستد کنند و این معادله دیگر یکطرفه نیست. این را نیز باید اشاره کنم که در شرایطی که چین با ۵ کشور خاورمیانه توافق راهبردی دارد، به اضافه اینکه از ۶ کشور جدید عضو بریکس، ۴ کشور، خاورمیانهای است، این مسئله برای غرب معنادار است.
در ماههای اخیر همچنین شاهد تحولاتی از جمله ازسرگیری روابط ایران و عربستان، تنشزدایی در روابط سوریه و عربستان، سوریه و اتحادیه عرب و همچنین تنشزدایی میان ترکیه و مصر بودیم. در موارد ایران و سوریه این تحولات درحالی صورت میگیرد که پیش از این مواضع بسیار تندی را از سوی کشورهای حاشیه خلیجفارس علیه این دو کشور شاهد بودیم تا جایی که رهبران کشورهای عربی بهصورت شفاف خواهان سقوط حکومت بشار اسد بودند؛ چه مؤلفههایی موجب میشود تا کشورها تصمیمی به سختی آنچه در خصوص بشار اسد گرفته شد را اتخاذ کنند؟
اینکه چرا کشورهای عربی با رژیم اسد وارد مذاکره شده و روابط خود را از سرمیگیرند، به این علت است که حکومتها براساس تغییرات ساختاری در منطقه، سیاستهای خودشان را تعیین میکنند یا تغییر میدهند. ما سیاست خارجی و سیاست منطقهای ثابت و ایستا نداریم و حکومتها خیلی راحت میتوانند براساس منافع و مصالح خودشان، با تغییر وضعیت منطقه و محیط بینالمللی، سیاستهایشان را شکل داده و رویکردهایشان را تغییر دهند. به همین علت است که با تداوم حکومت بشار اسد ما میبینیم که نهفقط عربستان بلکه باقی کشورهای عربی نیز تجدیدنظر میکنند و واقعیت را همانگونه که وجود دارد، میپذیرند، هرچند این مسئله خلاف خواسته آمریکا و غرب برای منطقه باشد.
در اینجا ما شاهد دو اتفاق هستیم؛ نخست قدرت نظامی و اتمی ایران است و دیگری پیشرفت و قدرت سیاسی عربستان که ریاض از این فرصت تاریخی در یک بزنگاه با وجود محمد بنسلمان یک بازنگری اساسی در سیاست داخلی و خارجی ایجاد کرده و با تکیه بر مسائلی همچون توسعه سیاسی، علمی و اجتماعی و در عین حال با یک بازبینی در سیاست، کثرتگرایی را برخلاف گذشته مدنظر قرار میدهد. این امر باعث میشود دو کشور مهم منطقه در کنار سومین کشور مهم یعنی ترکیه، رفتارهای متفاوتی نسبت به گذشته از خود نشان دهند. آنکارا نیز در این مسیر سیاستهای مستقل از غرب را اتخاذ میکند، مصر نیز تا حدودی زیر سایه این تغییرات پرقدرت عربستان قرار گرفته و شاید برای اولینبار شاهد این مسئله خواهیم بود که قاهره بهعنوان قلب جهان عرب جایگاه خود را به ریاض داده است.
با توجه به تحولات جدید در خاورمیانه، ایران نیز به سمت کاهش تنش با همسایگان خود حرکت میکند. این در حالی است که شاید ازسرگیری روابط با عربستان یا تلاش برای از سرگیری روابط با مصر را نتوان تحول مهمی در سیاست خارجی تهران دانست. تصمیم بزرگ ایران برای حرکت در مسیر رودخانه و عقب نماندن از تحولات پرسرعت خاورمیانه چیست؟ ایران در کدام نقطه تحولات قرار دارد؟
تنها تهدید خارجی که برای ایران وجود دارد، آمریکاست. تهران در حال حاضر هیچگونه تهدید نظامی و اقتصادی خارجی غیر از واشنگتن روبهروی خود نمیبیند؛ به همین علت تغییراتی که در دو دهه اخیر ایجاد و اتفاقاتی که منجر به خروج نسبی و تضعیف نسبی آمریکا در منطقه شد، ایران را خوشحال میکند. همچنین در همین راستا، حضور قدرتهای غیرغربی در منطقه نیز برای ایران رضایتبخش است، حال این قدرت، چین، روسیه یا هند باشد. البته مجدد بر این نکته تاکید میکنم که غیرغربی کردن به معنای تضعیف غرب و دشمنی با غرب نیست و نباید اینگونه تلقی شود، بلکه مناطق مختلف جهان به دنبال جایگزین قدرت همیشگی غرب هستند.
پس اینجا مطمئناً ایران عادیسازی روابطش را با این تغییرات همسو میبیند و بهدنبال تغییرات در سیاست خارجی بوده، هست و باید باشد. تهران باید متوجه باشد که با تغییرات منطقهای و جهانی، سیاستگذاریهایش باید تغییر پیدا کند و ایستا نباشد. اینکه تا چه حد این تغییرات عمق پیدا خواهند کرد، به تحولات آینده بستگی دارد. ما شاهد تغییرات مثبتی در منطقه هستیم و احساس میشود که رویکرد کشورها، توسعه بر پایه ثبات است و برای اولین بار شاهد پروژههای فراکشوری و منطقهای هستیم. خاورمیانه همیشه این مشکل را داشت که کشورها منافع اقتصادی مشترکی تعریف نمیکردند و یک درهمتنیدگی اقتصادی وجود نداشت، اما برای اولینبار شاهد تغییر رقابت امنیتی به رقابت سیاسی و اقتصادی هستیم.
ایران در این مرحله باید بپذیرد که برای همسویی با تغییرات خاورمیانه لازم است تا تهران نیز در سیاست خارجی و داخلی خود تغییر ایجاد کرده و با در نظر گرفتن تغییر در جوامع خاورمیانهای و اینکه سیاست خارجی و داخلی با هم مرتبط هستند یک نسخه جدیدی از امنیت را مدنظر قرار دهد. ایران باید در این مقطع، رویکرد خود را از امنیت حکومتی به امنیت انسانی تغییر دهد.
کشورهای خاورمیانه از جمله ایران باید بدانند دیگر اولویت با امنیت حکومتی نیست و حال باید تکیه امنیت بر امنیت مردمی و مردممحور باشد؛ به این معنا که بر روی خواست و مطالبات مردم اعم از مطالبات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شکل گرفته و این مطالبات به رسمیت شناخته شود و برای تحقق آنها برنامهریزی مناسب ارائه شود. در عین حال ایران باید این نکته را نیز مدنظر قرار دهد که این تغییراتی که به نفع غرب نیست به معنای دشمنی و رودررویی با غرب نیز نیست و نباید هم باشد و هرگاه این امکان به وجود آمد که غرب با رویکردی عادلانه با ایران به توافقی برسد، باید این امر محقق شود.